نقالی در قالب ویدئو، میکروتئاتر و نوستالژی دهه ۶۰
روش روایتگری پورغلامحسین قرار نیست آن لحن حماسی داشته باشد. این روایت یک دختربچه از دهه ۶۰ است؛ پس لازم است داستان از دریچه دخترانه چشم راوی نقل شود. نتیجه این اتفاق پررنگ بودن جنبه آنیمایی ماجراست.
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
«پرواز 745» از آثار موفق جشنواره شانزدهم عروسکی تهران مبارک بود که به واسطه بداعت در شیوه روایتگریش، در اختتامیه جشنواره، با توجه به اینکه فضا غیررقابتی بود، از طرف مرضیه برومند تقدیر شد. حالا فضایی ایجاد شده بود که برومند چه نمایشی دیده است که قواعد جاری جشنواره را میشکند. همگان در انتظار دیدنش بودند تا اینکه فرصت اجرایش در تالار سایه تئاتر شهر به وجود آمد.
مرجان پورغلامحسین «پرواز 745» خود را با یک وقفه یک ساله اجرا میکند و داستان دل دادن کودکان یک دختر به پسر همسایه و روشن بودن آن تا سی سال بعد مخاطبان را شیفته خود میکند. داستان نمایش با سپری شدن در دهه 60، شعله شمع نوستالژی بخش مهمی از تئاتربینها را روشن میکند و این وضعیت با تعریف و توصیف پورغلامحسین در نقش راوی و البته تنها بازیگر نمایش از وضعیت مراودات اهالی یک شهر، همسایهها، رابطه کودکان و مهمتر شرایطی که جنگ برای مردم پدید آورده بود، مخاطب از دنیای کنونیش کنده میشود و ناگهان خود را در حال یادآوری گذشته دستنیافتنی مییابد.
اما به نظر میرسد آنچه در نمایش پورغلامحسین واجد اهمیت است نه داستان؛ که شیوه داستانگویی است. شیوهای که در میان تئاتریها به میکروتئاتر مشهور است. یک ماکت از مکان مدنظر، تعدادی عروسک که با بازیدهندگان با حرکت دادنشان، کنشهای دراماتیک را خلق میکنند. در شیوه اتخاذی پورغلامحسین تصویر ماکت و عروسکها به واسطه فیلمبرداری زنده بر پرده سفید ظاهر میشود و مخاطب میتواند اکنون آنها را در ابعاد ماکرو مشاهده کند. در این روش عروسکگردانها بیشتر وقت خود را به جابهجایی المانهای صحنه هزینه میکنند و چندان شخصیتها را به حرکت وانمیدارند. در عوض این دوربین است که با حرکت سیال خود توهم پویا بودن ماکت و شخصیتهایش را فراهم میکند.
«پرواز 745» یک ساختار دو قسمتی دارد. یک ماکتی که به شکل مستقیم در پی فیلمبرداری روی پرده نمایش داده میشود و در سوی دیگر، مرجان پورغلامحسین در نقش راوی که به تصویر شکل گرفته بر پرده هویت میبخشد. اکنون ما با شکلی از نقالی روبهرو میشویم. نقال – روایتگر – در پس پرده ایستاده است. پرده شیئی حاوی تصویر است که روایت در دل به شکل بالقوه نقش بسته است و نقال بدان هویت میدهد و داستانش را بالفعل میکند. اگر تصویر ماکت و عروسکها بدون گفتار پورغلامحسین روی پرده نقش ببندد، میتواند هر داستانی در دلش جای بگیرد و دیگر آن تأثیر شگرف نوستالژی در مخاطب پدید نمیآید.
این نقالی مدرن که بیشباهت به Live-Action در سینما نیست بخش مهمی از شیوههای هنر نقالی را در خود دارد و البته قرار نیست این نقالی همان روش مرشدی سابق باشد. راوی همانند یک نقال بازی میکند. او از بدنش استفاده میکند تا مخاطب را به ادراکی از وضعیت خود نزدیک کند. علاوه بر این در تلاش است به فضای خالی اطرافش هویت مکانی ببخشد و این مهم نیز با بازی بدن و اشارات کلامی شکل میگیرد، دقیقاً همان کاری که نقال در قهوهخانه انجام میدهد و ناگهان تخت را به رخش رستم بدل میکند.
روش روایتگری پورغلامحسین قرار نیست آن لحن حماسی داشته باشد. این روایت یک دختربچه از دهه شصت است؛ پس لازم است داستان از دریچه دخترانه چشم راوی نقل شود. نتیجه این اتفاق پررنگ بودن جنبه آنیمایی ماجراست. خبری از آن مردانگی نقالی نیست. زنانگی داستان بر کلیت اثر قالب میشود و از همین روست که به جای حس رشادت در مخاطب آمیزهای از لطافت و حسرت پدید میآورد.
در این نقالی تصاویر مرده و ایستا بر پرده نقش نبستهاند. آنان زندهاند و حرکت میکنند. دیگر خبری از بلبشوی شخصیتها بر پرده نقالی نیستیم. کافی است فیلمبردار اراده کند تا تصویر مدنظر نقش بگیرد و راوی با کلامش بدان هویت روایی ببخشد. این حرکت به سوی بدعتی در هنر نقالی است، هنری که شاید به واسطه صلب بودنش و پافشاری به تغییرناپذیری در آستانه موزهای شدن است. «پرواز 745» شاید بتواند گامی برای ورود خلاقیت به عرصه نقالی باشد.
انتهای پیام/