واکاوی بسترهای صدور دو نامه امام خامنهای خطاب به جوانان غربی
پژوهشگر مسائل بینالمللی، بسترهای صدور دو نامه امام خامنهای خطاب به جوانان غربی را تشریح کرد.
به گزارش خبرگار سیاسی خبرگزای تسنیم،در آستانه سالگرد صدور نامه دوم رهبر معظم انقلاب به جوانان غربی که با ایام پیروزی غرورآفرین بر تروریسم تکفیری و برچیدن حکومت خودخوانده داعش در منطقه مقارن شده است، بازخوانی دو نامه بسیار مهم و عمیق ایشان و تحلیل محتوای آن با توجه به حوادث و تحولات اخیر جهانی اهمیت بسزایی دارد.
بدین منظور گفتوگویی با دکتر روحالأمین سعیدی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر مسائل بینالمللی درباره بسترهای صدور نامههای رهبری در سال 2015 و پیامهای آنها در ارتباط با وضعیت کنونی محیط جهانی انجام دادهایم. وی دو کتاب «نامهای برای درنگ» (مجموعه یادداشتها) و «روزنهای به آگاهی» (مجموعه مقالات) را در تبیین این نامهها تدوین و منتشر کرده است.
در زیر مشروح گفتگو از نظر خوانندگان میگذرد:
* تسنیم: برای ورود به بحث ابتدا برداشت کلی شما از ابتکار نگارش نامه از سوی رهبر معظم انقلاب خطاب به جوانان غربی را بیان بفرمایید؟
بیتردید صدور نامه توسط رهبر معظم انقلاب برای مخاطب خارج از کشور ابتکار بدیعی از سوی ایشان است که در گذشته مسبوق به سابقه نبوده است. با این حال اگر بخواهیم نمونههای مشابهی را در سیرة فرهنگی و سیاسی معظمله سراغ بگیریم، میتوان به پیامهای حج خطاب به مسلمانان جهان و نیز سخنرانیهای مهم ایشان در جمع مخاطبان خارجی اشاره کرد از جمله سخنرانی در اجلاس سران کشورهای اسلامی، اجلاس جنبش عدم تعهد، اجلاس حمایت از فلسطین و اجلاس بیداری اسلامی. هرچند که مخاطب اکثر این سخنرانیها شخصیتهای سیاسی کشورهای خارجی بودهاند، لکن میتوان مواردی را نیز مشاهده کرد که چهرههای غیرسیاسی مورد خطاب کلام رهبر قرارگرفتهاند مانند اجلاس جوانان و بیداری اسلامی، علما و بیداری اسلامی و شعرا و بیداری اسلامی. اما نوآوری این دو نامه این است که اولاً رهبر معظم انقلاب به جای مسلمانان، برای نخستین بار مردم ساکن در قلمرو کشورهای غربی را بهعنوان مخاطب یک کلام مکتوب برگزیده و ثانیاً این مخاطبِ غیرمسلمان را به قشر خاصی از جوامع غربی یعنی جوانان منحصر ساخته است. لذا باید گفت برخلاف پیامهای حج و سخنرانیهای مهم سیاسی، این بار شخصیت فرهنگی ایشان در قالب یک رهبر دینی که بنا به رسالت پیامبرگونة خود انسانها را به حقیقت رهنمون میشود، نمود بیشتری دارد.
اقدام به صدور نامه برای جوانان غربی همانگونه که خود رهبر معظم انقلاب اسلامی در متن نامهها مرقوم داشتهاند، مثأثر از حوادث تروریستی فرانسه بوده که هر دو در سال 2015 اتفاق افتاد. حوادثی که رسانههای غربی میکوشیدند آن را به مسلمانان نسبت دهند و لذا اگر واکنشی بهنگام از سوی یک رهبر دینی و سیاسی ذینفوذ مثل معظمله نسبت به این حوادث نشان داده نمیشد، بیم آن میرفت که چهرة اسلام در جهان بر اثر اقدامات تروریستهای تکفیریِ دستپروردة دولتهای غربی مخدوش گردد و تصویر دروغینی از این دین رحمانی در اذهان جوانان غربی که رقمزنندة سرنوشت آیندة جوامع خود هستند شکل بگیرد.
نامة اول بیشتر یک تلنگر و یک پیام بیدارباش به جوان غربی بود و رهبر معظم انقلاب با طرح چند سؤال در خصوص دلایل اسلامهراسی و موارد دیگر کوشیدند ذهن جوانان غربی را لحظهای از چمبرة رسانههای غربی خارج کنند و به تأمل و تفکر وادارند. اما در نامة دوم که حجم مفصلتری هم داشت، رهبر معظم با ورود دقیقتر و آشکارتر به مسائل کنونی جهان، تلاش کردند تناقضات و رفتارهای دوگانة دولتهای غربی در برخورد با مسائل جهان را برای جوانان غربی برملا سازند، نقش دولتمردان غربی در ظهور تفکر مرتجعِ تروریسم تکفیری در خاورمیانه را گوشزد کنند و در خصوص تبعات فرهنگ منحط و خشونتپرور غرب هشدار دهند.
به نظر شما رهبر معظم انقلاب با چه تحلیلی از وضعیت نظام جهانی نسبت به نگارش این دو نامه احساس ضرورت کردند؟ به عبارت دیگر چه فلسفهای در پس این نامهها بود و چه چیزی ایشان را واداشت تا این مقطع زمانی را برای گفتگوی مستقیم با جوانان غربی برگزینند؟
به نظر بنده نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان غربی را میتوان برآمده از رویکرد ایشان به تحولات جاری نظام جهانی دانست که از آن باعنوان «پیچ تاریخی» یاد میکنند. از این حیث میتوان گفت هدف از نگارش نامهها گشایش مسیری نو در جریان پیچ تاریخی نظام جهانی بوده است. به باور معظمله وضعیت امروزِ دنیا وضعیت تحول است. اوضاع جهان در حال تبدیل به یک شکل جدید و یک هندسه جدید است. لذا تحولاتی که امروز مشاهده میشود، از جنس تغییر شکل عمومی دنیا است. ایشان معتقدند امروز تاریخ بشریت بر سر یک پیچ بزرگ تاریخی قرار دارد و دوران جدیدی در همه عالم در شُرُف آغاز است.
این وضعیت تحول را در چند عرصه میتوان سراغ گرفت که به نوعی در فرازهای دو نامه انعکاس مییابند. در عرصه سیاسی، ناکارآمدی ابرقدرتها و سازمانهای بینالمللی در تأمین صلح و امنیت جهانی و مقابله با تروریسم و آسیبپذیری آنها در برابر حملات تروریستی (مانند انفجارهای پاریس و بلژیک) بر همگان آشکار شده و سیاست تبعیضآمیز و دوگانه ابرقدرتها در برخورد با مسائل جهانی (تروریسم خوب / تروریسم بد، فلسطین، سوریه، یمن) تصویر سیاهی را از نحوه مدیریت نظام بینالملل نشان میدهد. در مجموع یک نارضایتی عمومی از وضع ناامنی جهانی و بیاعتمادی به توانایی نظام قدرتمحورِ موجود در حل معضلات جهانی در نقاط مختلف دنیا قابل مشاهده است.
شما به وضعیت اسفبار سوریه، میانمار، یمن و فلسطین توجه کنید. از یک سو مراجع بینالمللیِ دنیای مدرن و در رأس آنها شورای امنیت سازمان ملل به تمام معنا از حل این بحرانها و جلوگیری از کشتار انسانهای بیگناه و وقوع فجایع بشری ناتوانند و یک بیتفاوتی و انفعال مفرط در عملکرد آنها مشاهده میشود. عربستان چند سال است که مردم یمن را به خاک و خون میکشد لکن کشورهای ابرقدرت به دلیل مطرح بودن منافع و ملاحظات مالی هیچ واکنشی نشان نمیدهند و برعکس، با انعقاد قراردادهای کلان تسلیحاتی با عربستان خصوصاً از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ، عملاً خاورمیانه را به انبار تسلیحات مبدل کردهاند. سیاستمداران کشورهای غربی در اوج تزویر از یک سو شعار مبارزه با تروریسم سر میدهند و از سوی دیگر به اعتراف خودشان از جمله اعتراف هیلاری کلینتون و شخص ترامپ، خود ایجادکننده و حامی اصلی داعش و سایر گروههای تروریستیِ فعال در سوریه یا به قول آنها «شورشیان میانهرو» بودند که یک کشور را به ویرانه تبدیل کردند و دهها هزار نفر را در سوریه و عراق
به وحشیانهترین شیوهها سلاخی کردند. دقیقاً به همین دلیل است که رهبر انقلاب صراحتاً در نامه اول خود سیاستمداران و دولتمردان غربی را خطاب قرار نمیدهد زیرا معتقد است «آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کردهاند.»
رهبر انقلاب بهویژه در نامه دوم میکوشد به صورت کاملاً مستدل، مخاطب را متوجه سیاستهای متناقض و دوگانه دولتهای غربی و نقش آنها در شکلگیری تروریسم تکفیری در منطقه خاورمیانه برای بدنام کردن اسلام کند. کاملاً برخلاف ادعای دروغین رسانههای غربی که پیدایش گروههای تروریستی تکفیری را منبعث از تفکر اسلامی میدانند و لذا اسلام را آیینی خشونتطلب و تروریستپرور معرفی میکنند، امروز میتوان به استناد مدارک معتبر و شواهد فراوان و نیز بر اساس اعترافات صریح برخی از دولتمردان و تحلیلگران غربی، انگشت اتهامِ ظهور جریان تکفیری را به سوی ابرقدرتها بهویژه آمریکا و انگلستان و همپیمانان مرتجع آنها در خاورمیانه نشانه گرفت و تروریسم تکفیری کنونی را مولود نامبارک پیوند استکبار غربی و ارتجاع عربی حولمحور منافع سیاسی و اقتصادی مشترک دانست. رهبر انقلاب اسلامی در نامة دوم خود به جوانان غربی با اشاره به این موضوع مینویسد: «امروز کمتر کسی از نقش ایالات متحده آمریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنبالههای شوم آنان بیاطلاع است. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناختهشدة تروریسم تکفیری، علیرغم داشتن عقبماندهترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متحدان غرب جای گرفتهاند.»
ارتباط تنگاتنگ سیاستمداران آمریکایی و شاهزادگان مُتموّل سعودی با محوریت معاملات نفتی سابقهای دیرینه دارد تا جایی که برخی از مقامات مشهور سیاسی آمریکا جزو سهامداران بزرگ شرکتهای طرف قرارداد با عربستان همچون کارلایل، تگزاکو و هالیبرتون هستند. همین ارتباطات دیرینه زمینهساز تشکیل گروههای تروریستی تندرو برای تحقق برخی اهداف سیاسی مشترک مانند بیرون راندن ارتش سرخ شوروی از افغانستان و یا ایجاد جنگهای نیابتی در خاورمیانه شد. مبتنی بر شواهد فوق و دهها نمونة دیگر به سهولت میتوان دریافت که تروریستهای تکفیریِ مسلماننما در حقیقت مجریان سیاستهای ایالات متحده و همپیمانان منطقهای آن برای تحقق اهداف راهبردی مشترک مانند «طرح خاورمیانة جدید» هستند. ابتدا القاعده با اقدامات مشکوک تروریستی خود در 11 سپتامبر 2001 زمینهساز حملة نظامی آمریکا به خاورمیانه و تصرف افغانستان و عراق گردید اما پس از پایان مرحلة اول و وقتی اسامه بن لادن به دلیل انقضای تاریخ مصرفش توسط خود آمریکاییها به صورت مرموزی در پاکستان کشته شد، نوبت به داعش رسید که با برافراشتن پرچم اسلام و اعلام تشکیل خلافت اسلامی و در عین حال ارتکاب وحشیانهترین جنایات بشری، پردة جدیدی از نمایش اسلامهراسی را آغاز کند تا بهانة دخالت آمریکا در سوریه و تلاش برای سرنگونی دولت اسد و نیز حضور دوبارة آن در عراق باشد. جالب این جاست که آمریکاییها در آشکار و نهان اقدام به تجهیز، آموزش و تأمین مالی گروههای تروریستی مانند داعش میکنند و سپس علیه دستپروردگان خود ائتلاف جهانی تشکیل میدهند.
* تسنیم: در کنار دولتهای غربی، نقش رسانههای غربی را در راستای سیاست اسلامهراسی چگونه ارزیابی میکنید؟
غرب در بازنمایی تصویر اسلام که توسط رسانهها، سینمای هالیوود و حتی محافل علمی و دانشگاهی صورت میگیرد، اسلام و مسلمانان را همواره معادل بنیادگرایی، ارتجاع، خشونتطلبی، تروریسم، افراطیگری، رفتارهای بدوی و غیرعقلانی و عقبماندگی نشان میدهد. شدت این بازنمایی و تصویرسازی مغرضانه به حدی است که امروز در ذهنیت مردم اروپا و آمریکا رابطة مستقیمی میان مسلمانان و اقدامات تروریستی وجود دارد. در حالی که ناگفته پیداست این تصویر ساختگی چقدر با حقیقت رحمانی اسلام مغایر است. عدم ارتباطِ رویکرد و عملکرد گروههای تکفیری که در غرب بهعنوان نماد اسلام معرفی میشوند، با آموزههای دین اسلام آنقدر بدیهی است که تنها سیری اجمالی در منابع اصیل تفکر اسلامی یعنی قرآن و سیرة پیامبر اکرم (ص) برای اثبات آن کفایت میکند. دقیقاً به همین دلیل است که رهبر معظم انقلاب در نامة نخست خود از جوانان غربی میخواهد شناخت مستقیم و بیواسطهای از اسلام به دست آورند و اجازه ندهند دولتهای غربی تروریستهای تحت استخدام خود را بهعنوان نمایندگان اسلام به آنها معرفی کنند. زیرا وقتی یک جوان غربی مراجعة مستقیم به آیات قرآن داشته باشد، یقیناً از خود میپرسد چگونه ممکن است پیامبری که خداوند فلسفة رسالت او را آوردن پیام رحمت برای تمام جهانیان ـ و نه فقط مسلمانان ـ دانسته و میفرماید وَمَآ أَرْسَلْناَکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعالَمِینَ، خود الهامبخش اوج قساوت و بیرحمی تروریستهای خشنی باشد که کارشان به خاک و خون کشیدن انسانهای بیگناه اعم از مسلمان و غیرمسلمان و حتی زنان و کودکان است؟!! چطور میتوان پذیرفت دینی که در آن خداوند، مهربانیِ پیامبرش با مردم را مصداق رحمت خود میداند و او را از خشونت و سنگدلی برحذر میدارد و به بخشش خطاها و طلب آمرزش برای آنها فرامیخواند، الگویی برای یک شیوة حکومتداری خشن و سرشار از قتل و غارت و شکنجه و تجاوز و تخریب باشد؟!! لذا راهکار رجوع مستقیم به منابع دست اول شناخت اسلام که رهبر انقلاب در نامه بر آن تأکید دارد، توطئه دولتهای غربی در بازنمایی تصویر دروغین از اسلام را خنثی خواهد کرد.
* تسنیم: رهبر معظم انقلاب در نامه دوم به جوانانی اشاره میکنند که از کشورهای غربی به داعش میپیوندند و از مخاطبان غربی نامه سؤال میکنند که چرا کسانی که در اروپا متولد شدهاند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافتهاند، جذب این نوع گروهها میشوند؟ به عقیده شما چه وضعیتی در جوامع اروپایی موجب این پدیده شده است؟
به نکته بسیار مهم و تأمل برانگیزی اشاره کردید. ما امروزه در عرصه اجتماعی شاهد هستیم که همگونی و انسجام جوامع غربی برهم خورده است. به دلیل موج فزاینده مهاجرتها از خاورمیانه و شمال آفریقا به کشورهای غربی، تغییرات شدید ترکیب جمعیتی در اروپا اتفاق افتاده که منجر به قطبی شدن جوامع غربی و شکلگیری شهروندان درجه یک و دو شده است. همین مسئله را باید زمینهساز بروز بحران هویت، نارضایتیهای مدنی و میل به افراط بهویژه در بین مهاجران و متراکم شدن عقدههای ناشی از تبعیضهای اجتماعی دانست که تبعات آن را در اقبال عجیب جوانان اروپایی و آمریکایی به افراطیگری و پیوستن خیل کثیری از آنها به گروههای تروریستی تکفیری از جمله داعش میتوان مشاهده کرد. رهبر معظم انقلاب در نامه دوم در پاسخ به این سؤال به تأثیر یک عمر تغذیه فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولّد خشونت اشاره میکنند به عقیده ایشان نفرت عمیقی که طی سالهای شکوفایی صنعتی و اقتصادی، بر اثر نابرابریها و احیاناً تبعیضهای قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقدههایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده میشود.
امروزه دیدگاهی در میان صاحبنظران غربی وجود دارد مبنی بر اینکه شکلگیری بنیادگرایی اسلامی و جریانهای سلفی افراطی مانند القاعده و داعش در واقع پاسخی به تحقیر و نابودی ارزشها و سنن دینی در فرایند مدرنیته است. یعنی این جریانات در واکنش به دینستیزی و معنویتزدایی غرب، دچار واکنشهای افراطی میشوند و خواهان بازگشت به شیوة زیست اجتماعی اسلاف خود در صدر اسلام هستند. چنین دیدگاهی بهویژه میتواند در پاسخ به چرایی جذب قشری از شهروندان اروپایی به گروههای تروریستی مانند داعش سودمند باشد. زیرا اغلب اروپاییهایی که به عضویت گروههای خشن تروریستی درآمده و عازم سوریه و عراق شدند، اروپاییهای مسلمان مهاجر با ریشة آسیایی و آفریقایی هستند که با اینکه سالهاست شهروند کشورهای اروپایی محسوب میشوند، اما از سوی فرهنگ غربی مورد پذیرش قرار نگرفتهاند و همچنان شهروندان درجة دو به حساب میآیند و مجبورند انواع تحقیرها و تبعیضهای اجتماعی را تحمل کنند. لذا این عقدهها و تحقیرهای انباشتهشده در ذهن چنین افرادی موجب میشود که آنها به اعتراض و افراطیگری تمایل یابند و به دنبال دستاویزی برای رهایی از وضع موجود باشند. همین میل به رهایی و داشتن آرمان مبارزاتی است که آنها را به طعمههای مناسبی برای جذب در گروههای تروریستی تبدیل میکند.
* تسنیم: در عرصه فرهنگی چطور؟ فرازهای مهمی از نامه دوم رهبر انقلاب به انتقاد جدی ایشان از فرهنگ منحط غربی و تهاجم فرهنگی آنان با سایر جوامع جهان اختصاص دارد؟
بله همین طور است. در عرصة فرهنگی جوامع سکولار غربی دستخوش انواع مصادیق جاهلیت مدرن نظیر ابتذال و بی بند و باری، همجنسگرایی، خشونت، تجاوز، نژادپرستی، قتل و غارت، تلاشی کانون خانواده و پوچگرایی هستند که رهبر معظم انقلاب از این وضعیت با عنوان «جاهلیت مدرن» یاد میکنند. البته من معتقدم این جاهلیت مدرن و این انسان غربیِ امروز را که آلوده به پرخاشگری و بیبندوباری اخلاقی است و فرهنگی ستیزهجو، مبتذل و معناگریز دارد، باید محصول بحران و بنبست فکری و فلسفی جهان غرب دانست. در عرصة فکری و فلسفی نیز مکاتب الحادیِ انسانمدار علیرغم تمامی شعارها و ادعاهایشان، به وضوح در تدبیر کار بشر و گرهگشایی از مشکلات و تسکین آلام او واماندهاند و دیگر هیچ نسخة شفابخش و هیچ افق روشنی برای عرضه به پیروان سرگشتة خود ندارند. تا جایی که فضای کنونی اندیشة غرب بهویژه پس از طغیان پساتجددگرایی علیه میراث تجدد، فضایی آکنده از تردید، نسبیت، عدمقطعیت، ابهام، دلزدگی، ناامیدی، حیرانی و پریشانحالی است و چشمانداز امیدآفرینی هم برای برونرفت از این وضعیتِ بنبست و نازایی فکری متصور نیست.
دقیقاً به همین دلیل است که به گفته رهبر معظم انقلاب در نامه اول، غرب تلاش دارد تفکر اسلامی را در حاشیه قرار دهد. غرب امروز در بحران شدید معنوی و ایدئولوژیک به سر میبرد و به وضوح در تحقق آرمانهای ادعایی مدرنیته ناکام مانده است. چنانکه میبینیم جریانهای تفکر انتقادی و ضدسرمایهداری و ضدمدرنیته از اواخر قرن بیستم در غرب ظهور یافته و انتقادات بسیار جدی و بنیادینی را به اصول مدرنیته وارد کرده است. لذا در شرایط نابسامان و ناامیدکنندة دنیای مدرن، بشریت به دنبال بازگشت به ایمان و معنویت است تا بتواند به زندگی ماشینی و کسالتبار خود معنا ببخشد. یقیناً نظریات مادیگرایانه و سکولار غربی قادر به اجابت این نیازِ مبرمِ بشر نیستند اما اسلام پاسخهای عمیقی برای سرگشتگی و از خود بیگانگیِ انسان مدرن دارد و دلیل موج فزایندة گرایش به اسلام در غرب نیز همین است. پس در میدان رقابت ایدئولوژیها و جهانبینیها، تنها اسلام و تفکرِ مترقی اسلامی است که میتواند با تفکر لیبرالسرمایهداریِ عاری از معنویت رقابت کند و جایگاه مسلط آن را به چالش بکشد. بنابر این ترس فزایندة نظام سلطة جهانی از اسلام موجب میشود که ابرقدرتها برای حفظ جایگاه مسلط خود بکوشند تصویری خلاف واقع از اسلام ارائه کنند و تفکر اسلامی را همواره در حاشیه قرار دهند.
* تسنیم: در این فضایی که ترسیم شد، نامه رهبر انقلاب چه رسالتی برعهده داشته است؟
رویکرد بدیع رهبر انقلاب اسلامی میتواند دریچة تازهای را برای پرداختن به مسئلة نسبت اسلام و غرب از منظری متفاوت فراروی نخبگان و اندیشمندان بگشاید و در راستای رفع بسیاری از چالش های موجود مثمر ثمر باشد. به نظر میرسد رهبر انقلاب در این نامه از دو ابزار دیپلماسی فطری و دیپلماسی بیداری استفاده کرده است. دیپلماسی فطری عبارت است از برقراری ارتباط با فطرت و وجدان فردی و جمعی انسانها برای ایجاد خودآگاهی فطری در آنان از طریق بازگشت به فطرت خود. بنابر این پیام رهبر انقلاب را میتوان مصداق و تجلی عینیِ دیپلماسی فطری تلقی کرد. چون مخاطب و هدفِ مرجعِ آن عموم جوانان اروپا و آمریکای شمالی هستند. افزون بر این، هدف اصلی پیامْ ایجاد خودآگاهی فطری جمعی و وجدان عمومی جوانان اروپا و آمریکا است. بهگونهای که از جوانان میخواهد تا با رجوع به فطرت حقیقتجوی خود و شناخت بیواسطه از اسلام از یک سو به ماهیت و انگیزة کارگزاران نظم بینالمللیِ موجود و از سوی دیگر، به نوعی معرفت فطری دست یابند. این معرفت فطری و درک بدون پیشداوری از اسلام، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقتهای نو پیشروی جوانان قرار میدهد. یکی از این حقیقتهای نو نیز ماهیت سلطهآمیز و ناعادلانة نظم بینالمللیِ غربمحور و ماهیت اسلام اصیل است که با کشف آن نحوه «تعامل جهان غرب با دنیای اسلام» دگرگون خواهد شد.
انتهای پیام/