در آستانه ۴۰ سالگی به دنیایی جدید پرتاب شدم

در آستانه 40 سالگی به دنیایی جدید پرتاب شدم

نادر احمدی قریب به ۱۴ سال است که ایران را به مقصد استرالیا ترک کرده اما می‌گوید هنوز قلباً در ایران زندگی می‌کند. او در گفت‌وگو با تسنیم از حسرت‌ها و دریغ‌هایش می‌گوید؛ حسرت‌هایی که او را در آستانه ۴۰ سالگی مجبور به مهاجرت کرد.

باشگاه خبرنگاران پویا: از دیار سنایی است. تازه سال 60 شروع شده بود که به ایران مهاجرت کرد و مشغول تحصیل علوم حوزوی شد. قریب به 14 سال است برای دومین‌بار مهاجرت کرده، این‌بار از ایران به استرالیا. نادر احمدی، شاعر و روزنامه‌نگار افغانستانی است که تاکنون آثار متعددی از او منتشر شده است. وقتی می‌خواهد از تجربه 14 سال زندگی‌اش در استرالیا صحبت کند، حتماً نقبی به خاطرات خوشش در ایران می‌زند. او زندگی در ایران را «از خوشبختی‌های زندگی‌اش» توصیف می‌کند و می‌گوید که هنوز قلباً در ایران زندگی می‌کند.

احمدی یکی از چندین فعالان فرهنگی است که ایران را به دلیل نبود شرایط مناسب به کشور دیگری ترک کرده‌است. مهاجرانی که هرکدام ظرفیت بالقوه‌ای برای فرهنگ حوزه فارسی‌زبانان به شمار می‌آیند، اما نبود امکانات اولیه، ادامه کار در میان هم‌زبانان و ای بسا هم‌کیشان را برای آنها دشوار می‌کند. او می‌گوید در آستانه 40 سالگی به بستر فرهنگی متفاوتی پرتاب شده؛ جایی که از نظر فرهنگی و زبانی با آن غریبه است و حالا باید تلاش کند تا پیوند جدیدی ایجاد کند. با او درباره مهاجرت، مهاجران و دغدغه‌هایش صحبت کردیم. احمدی گسست فرهنگی میان نسل جدید مهاجران با زبان و فرهنگشان را از جمله دغدغه‌های اصلی‌اش می‌داند. او می‌گوید ایران و افغانستان روح واحد در دو پیکره جدا افتاده‌اند و شاید اگر به جای مرزهای سیاسی، نگاه‌های انسانی و مرزهای فرهنگی را تقویت می‌کردیم، از شمار مهاجرت‌ها به دیگر کشورها کاسته می‌شد. مشروح گفت‌وگوی تسنیم با احمدی که به یمن گسترش شبکه‌های اجتماعی به دست آمده، به این شرح است:

از خوشبختی‌های زندگی

*تسنیم: آقای احمدی اولین چیزی که به ذهنم می‌رسد این است که مهاجرت پس از قریب به 20 سال باید خیلی دشوار باشد. چرا از ایران رفتید؟ ایران با افغانستان نقاط مشترک زیادی دارد؛ زبان، آئین و مذهب(تاحدودی)، قرب مسافت و ... باعث می‌شود که در نگاه اول، ایران بهترین جا برای مهاجران افغانستانی باشد. چه شرایطی باعث شد که شما کشوری دیگر را ترجیح دهید؛ کشوری که زبانش متفاوت است و فرهنگی بیگانه‌تر دارد و مسلماً این موضوع برای شما که تحصیلات حوزوی دارید و فرهنگی هستید، اهمیت بسیار دارد؟

فروردین 1382 بود که از ایران به استرالیا آمدم و تا به حال هم اینجا ساکنم. سوال خیلی خوبی را مطرح کردید. به عنوان مقدمه باید عرض کنم که از خوشبختی‌های زندگی‌ام یکی همین بوده که من به ایران مهاجر شدم و مدت‌های زیادی را در ایران زندگی کردم. تحصیل کردم. حتی به عنوان روزنامه‌نگار و فرهنگی در جامعه مهاجر کار کردم و در محافل و برنامه‌های جامعه میزبان حضور می‌یافتم و این مسائل برای من ارزش زندگی در ایران را دوچندان می‌کرد، اما علی‌رغم همه این معاشرت‌های فرهنگی و مشترکات آئینی، زبانی، تاریخی و فضای اجتماعی مشترک، چیزی بود که همیشه ما را رنج می‌داد و آن آینده نامشخص و فقدان سرنوشت بود؛ یعنی من در ایران به رغم مشترکات فروان و نزدیک بودن در واقع مثل «کف روی آب» سرگرادان و بی‌سرنوشت بودم. مثلاً من حق کار و انتخاب شغل مناسب را در جامعه میزبان(ایران) را نداشتم و آینده فرزندان و خانواده و حیثیت اجتماعی مشخص نبود. برای گریز از چنین آینده نامشخص و بی‌اتکایی بود که دست به مهاجرت مجدد زدم. در واقع مهاجرت مجدد من از روی علاقه و عیش نبوده است؛ نوعی اجبار مرا از ایران کوچانده است.

*تسنیم: منظورتان از «حیثیت اجتماعی» چیست؟ منظور داشتن شغل در خور تحصیلات مهاجران یا نوع نگاه جامعه و رویکرد دولت به مهاجران افغانستانی است ؟

منظور هر دو منظر است. نوع نگاهی که به خصوص در گذشته نسبت به مهاجران وجود داشت تا حدی غیر انسانی بود؛ البته دولت در این زمینه بیش از همه مقصر بوده است.

*تسنیم: یعنی فکر می‌کنید که نوع نگاه مردم، بیشتر متأثر از نگاه دولت بود؟

مردم به ذاته خصومتی با مهاجران ندارد، اما غلبه مشی و سیاست دولت و به خصوص رسانه‌ها تأثیری صد در صدی روی شکل‌گیری اذهان جامعه و مردم عادی داشت و دارد.

*تسنیم: بله، متاسفانه همین‌طور است. آقای احمدی دوست دارم کمی از تجربیاتتان از این سفر که ظاهراً سفر آسانی هم نبوده، بگویید. همانطور که می‌دانید مهاجرت‌های جدیدی از سوی فارسی‌زبانان به کشورهای اروپایی اتفاق می‌افتد. اوج این مهاجرت‌ها در سال 2016 بود؛ در حالی که هزاران نفر به سمت کشورهای اروپایی رهسپار شدند، اما هنوز آینده امیدوارکننده‌ای برای اکثر آنها متصور نیست. برای شروع دوست دارم از تجربه خودتان از این سفر پرماجرا بگویید. شما در افغانستان متولد شدید، چند سالی در ایران بودید و بعد راهی کشور سوم شدید. آیا مهاجرت به شما آنچه را که می‌خواستید و انتظارش را داشتید، داده است؟ به عبارت دیگر، مهاجرت چه امکاناتی به شما داد و چه چیزهایی را از شما گرفت؟ زندگی در کشوری جدید با آداب و رسوم جدید، چه مشکلاتی برای شما ایجاد کرد؟

بله، همینطور است. البته این نکته را باید عرض کنم که مهاجرت‌ها همیشه سرانجام به‌سامان و دلخواه را برای مهاجر رقم نمی‌زند. این که انسان دست به مهاجرت یا مهاجرت مجدد می‌زند، به این معناست که وضعیت زندگی فعلی و آینده‌اش برای او مطلوب و قابل تحمل نبوده است. در واقع انگیزه توانمند «کوچیدن» همچنان در جامعه زنده است و این نشانه فقدان آینده روشن برای انسان مهاجر است.

به فرهنگ جدید پرتاب شدم

با این توصیف طی یکی دو سال گذشته مهاجرت‌های زیادی مجدداً اتفاق افتاد. وقتی آن موج مهاجرت مجدد اتفاق افتاد، ذهن عمومی جهان نیز در برابرش شوکه شد و در نتیجه وضعیت «بی‌سرپناهی» آنها همچنان ادامه دارد. جهان آماده پذیرش چنان موجی نبود. تجربه مهاجرت مجدد من هم تجربه‌ای تلخ و اندوهگینی بود. تلخ از این جهت که من در بستر فرهنگی خاصی پرورش یافته بودم و حق انسانی‌ام همین بود که در همان بستر زندگی می‌کردم و انرژی و تخصصم را در آن جامعه به کار می‌گرفتم، اما این حق از من دریغ شد و من در سنینی که طعم پختگی می‌داد، به بستر فرهنگی متفاوتی پرتاب شدم. این موضوع تلخی مهاجرتم را چند برابر می‌کرد. از حلقه دوستان و هم سن سال‌های ادبی و تخصصم دور شدم. هرگز تألم‌های روحی و روانی این سفر به قول شما پرماجرا را فراموش نمی‌کنم. من ناچار شدم همه اندوخته‌های سه دهه از زندگی‌ام را کنار بگذارم و مثل کودک دبستانی همه چیز را از اول شروع کنم منتهی در آستانه 40 سالگی؛ و این بدترین شکنجه روحی برای یک شاعر و ادیب و روزنامه‌نگار است. همین‌گونه در مسائل اجتماعی و کار و دیگر امور زندگی.

بدترین شکنجه روحی برای یک شاعر

من به یاد دارم وقتی در ایران بودم هنگام مطالعه کتاب‌های ترجمه شده اسامی انگلیسی و واژه‌های خارجی را اصلاً نمی‌خواندم؛ چرا که نمی‌خواستم آهنگ و موسیقی و تُن زیبای زبان فارسی‌ام خدشه‌دار شود، اما با این مهاجرت افتادم وسط زبان، جامعه و فرهنگ انگلیسی که تا سرحد تنفر با آن بیگانه بودم. با این خصوصیت تصور کنید وسعت رنج و اندوهم را.
اما این که این مهاجرت آنچه را که می خواستم آیا به من داده است یا نه؟ باید عرض کنم که من معتقدم هر مهاجرت و جابجایی دارای خوبی‌ها و بدی‌هایی است. بخشی از مسائلی که ما در ایران با آن سر در گریبان بودیم از قبیل تحصیل، کار، امنیت، رفاه اجتماعی و تا حدی تبعیض و خون دل خوردن های اجتماعی، بله. این مسائل تأمین شده است و مشکلات این چنینی در اینجا وجود ندارد.

*تسنیم: گفته می‌شود که بخشی از مشکلات مهاجران افغانستانی در ایران، به مشکل اقامت آنها بازمی‌گردد. مهاجران قریب به 30 سال است در ایران زندگی می‌کنند، اما به عنوان مثال هنوز حقی برای خریدن یک خانه ندارند. این مشکل چقدر زندگی شما در ایران را تحت الشعاع خود قرار داده بود؟ رئیس جمهور چند سال پیش وعده رفع این مشکلات را داد و موضوع ویزای فرهنگی مطرح شد؛ ویزایی که به نویسندگان و شاعران و فعالان فرهنگی این فرصت را می‌دهد که در شرایط بهتر و با آرامش خاطر بیشتری نسبت به آینده کار خود را انجام دهند و زندگی کنند. اما این وعده تاکنون محقق نشده است. به نظر شما صدور چنین ویزایی چقدر می‌تواند در رفع مشکلات نویسندگان و شاعرانی که در حال حاضر در ایران هستند یا افرادی مانند شما، موثر باشد؟

بله، دقیقاً. یکی از مسائل مبتلی به همین حق مالکیت است. این حق ملزوماتی دارد که تا آن ها برآورده نشود اصلا پایش به میان کشیده نمی‌شود. یعنی حق حیات انسانی. این که به عنوان یک انسان حق حیات و کار و زندگی و تحصیل داشته باشیم و بعد حق مالکیت. من وقتی در ایران بودم مثلا در مورد خانه و مستأجری خاطرات تلخی از صاحبخانه‌هایم داشتم. این که بدون هیچ دلیلی به اذیت و آزار و تضییع حقوق ما می‌پرداختند، زیرا می‌دانستند که در هیچ مرجع قانونی‌ای پشتیبان نداریم و کسی از ما حمایت نمی‌کند در نتیجه یادم نمی‌آید که در هنگام تضییع حقم به فکر شکایت به کلانتری یا دادگاه افتاده باشم. پذیرفته بودم که حق داشتن خانه را ندارم. من در ایران چنان بار آمده بودم که وقتی به استرالیا آمدم و باید رانندگی یاد می‌گرفتم و ماشین تهیه می‌کردم برایم قابل باور نبود که من هم باید ماشین داشته باشم. این ویزا می تواند قدم اولیه ی آن تغییر در نگاه باشد و قدری از دغدغه‌های انسان مهاجر را بکاهد. ما باید ببینیم یک انسان برای بهتر زندگی کردن به چه تمهیداتی نیاز دارد باید آن تمهیدات را فراهم کتیم.

*تسنیم: آقای احمدی، بخشی از دغدغه‌های مربوط به مهاجرت‌ فارسی‌زبانان به در خطر افتادن این زبان باز می‌گردد. برخی بر این باورند که زبان و قلم نویسنده تحت تاثیر شرایط جدید قرار می‌گیرد یا نویسنده و شاعر مجبور است که طبق شرایط جدید بنویسد و این تأثیر منفی بر ذهن و زبان نویسنده می‌گذارد. از این گذشته، بیم آن می‌رود که نسل جدید و فرزندان مهاجران در کشورهای انگلیسی‌زبان، الفت گذشتگان خود با زبانشان را نداشته باشند. شما به عنوان یک شخصیت فرهنگی و همچنین به عنوان پدر یک خانواده، چقدر این موضوع را جدی می‌بینید؟

بله. هم این دغدغه حقیقت دارد و هم آن خطر جدی است. نویسنده هم از جریان اصلی زبان و فرهنگی که به آن متعلق است دور می‌افتد و دغدغه‌های روزمره‌اش ربطی به زبانش ندارد و آنچه بر زبانش می‌گذرد تا حدی به جریان اصلی فرهنگ و ذهنیتش مرتبط نیست. در نتیجه دچار سردرگمی زبانی و عقیم بودن زبان و تولیدات زبانی می‌شود.

نسل‌های بعدی نیز با زبان به عنوان عنصر فعال زندگی برخوردی سطحی خواهند داشت. در حدی که نیازهای کاملاً ابتدایی آنها را تنها با پدر و مادر برآورده کند نه هم نسلان و نه در سطح عمیق تری مثل ادبیات و شعر و مسائل عاطفی و اجتماعی. و این دغدغه‌ای است که باید نگران آن بود.

ایران و افغانستان روح واحد در دو پیکر جدا افتاده‌

*تسنیم: چندسالی از مهاجرت شما به استرالیا گذشته است. در این مدت تغییراتی در نحوه برخورد مسئولان و رسانه‌ها و به تبع مردم در قبال رسانه‌ها ایجاد شده است. این تغییرات شما را تشویق نکرده که به ایران برگردید؟ یا فکر می‌کنید که هنوز شرایط باید بیشتر تغییر کند؟

از اینکه چنین تغییراتی در نگاه‌ها به وجود آمده است، خوشحالم. من قلباً همواره در ایران زندگی می‌کنم. به مسائل ایران بیشتر از افغانستان علاقمند و پیگیرم. واژه‌های فارسی را با همان لهجه ادا می‌کنم. کتاب‌ها و شعرهایی را که می‌خوانم که در ایران منتشر شده‌اند و در کل منبع تغذیه فکری‌ام هنوز ایران است. معتقدم که ایران و افغانستان روح واحدی است در دو پیکر جدا افتاده. واقعاً علاقمندم که مجدداً به ایران بیایم و در این کشور زندگی کنم و و گذشته‌ام را با تجربیات و توانمندی‌های جدید ادامه بدهم.

به جای مرزهای سیاسی، به مرزهای فرهنگی بیندیشیم

به نظر من اگر نگاه ما از ملیت و مرزهای سیاسی به نگاه انسانی و لااقل مرزهای فرهنگی تغییر پیدا کند، بخش عمده‌ای از معضلات موجود حل خواهد شد. ایران ظرفیت‌های فراوانی دارد. تغییر نگاه به منفعت ایران بیشتر است تا مهاجران. هر مهاجر دوستدار سفیر مثبتی برای ایران خواهد بود. جنبه‌های فرهنگی، دینی و همزبانی را بگذاریم به کنار. همین تعداد مهاجری که فعلا در کشورهای غربی زندگی می‌کنند اگر هر دو سال یکبار به ایران بیایند کلی درآمد دلاری برای ایران خواهد بود. در آینده حتی می‌توانند سرمایه‌گذاران بالقوه‌ای باشند. آنها در شرایط فعلی مصرف‌کنندگان محصولات ایران هستند.

*تسنیم: شما در حال حاضر ساکن استرالیا هستید؛ کشوری که در همواره یکی از مقصدهای اصلی مهاجران فارسی‌زبان بوده و در یکی دو سال اخیر این مهاجرت‌ها نیز بیشتر شده است. آیا موج مهاجرت‌های جدید، در نگاه مردم استرالیا تغییراتی ایجاد کرده است؟

در پاسخ به این سوال این موضوع را یادآوری کنم که جامعه استرالیا به صورت عموم نگاهی مثبت و انسانی به مهاجران و پناهجویان دارد. یعنی چه دولت آنها را بپذیرد و چه ردشان کند، آنها را دارای حق انسانی مطابق منشور سازمان ملل می‌داند و با توجه به همین نگاه، اکثریت مردم مدافع مهاجران و پذیرش آنها در کشور استرالیا هستند. همواره عده‌ای کارشان در شهرهای مختلف حمایت و راه‌اندازی تظاهرات به حمایت از پناهجویان است. دولت استرالیا هم چه مهاجران را بپذیرد و چه نپذیرد، مطابق قانون با آنها رفتار انسانی دارد. عدم پذیرش آنها موضوع جداگانه‌ای است.

آنهایی که وارد خاک استرالیا شده‌اند_ از هر کشور و ملیتی که باشند_ از حقوق انسانی شناخته شده برخوردارند. تعدادی از مهاجران پس از قانون عدم پذیرش پناهجویان غیرقانونی، در جزیره‌های نارو و مانوس اسکان داده شده است و آنها شامل قوانین استرالیا نمی‌شود. بیشتر مردم از سیاست جدید دولت ناراضی‌اند و خواهان پذیرش بیشتر مهاجر در خاک استرالیا هستند.

*تسنیم: مهاجران جدید در چه وضعیتی زندگی می کنند؟ مثلا در کشورهایی مانند آلمان یا فرانسه، شرایط برای مهاجران جدید سخت توصیف می شود. شرایطی که مجبورند تا زمان اعلام نظر دولت درباره حق اقامت این افراد، در کمپ هایی زندگی کنند که شرایط بهداشتی مساعدی ندارد. آیا وضعیت مهاجران جدید در استرالیا نیز وضعیتی مشابه این کشورهاست؟

شرایط مهاجران در استرالیا با دیگر کشورهای غربی به لحاظ سیستم و نظام و روند قانونی بررسی پرونده و نگهداری آنها شاید فرق چندانی نکند؛ زیرا مهاجران به محض ورود به اردوگاه‌هایی که برای این منظور ساخته شده و دارای امکانات بهداشتی و رفاهی خوبی است، منتقل و نگهداری می‌شود. روند بررسی پرونده‌های آنها هم بستگی به سیاست‌های دولت‌های مربوطه دارد؛ گاهی طولانی است و گاهی کوتاه. کمپ‌های خانوادگی گاهی بسیار بهتر از زندگی در شهرهای اطراف است. مثلاً کمپ خانوادگی اینوربراکی در شهر آدلاید ویژه ایام فراغت ارتش استرالیاست که چند سالی در خدمت پناهجویان با خانواده بود. وضعیت پناهجویان کودک و نوجوان به مراتب بهتر است. من مدت چهار سال با آنها کار کرده‌ام. کودکان را در خانه‌های شهری نگهداری می‌کنند، نه در کمپ‌ها. شرایط نگهداری آنها در کمپ‌ها به لحاظ رفاهی و بهداشتی بسیار رضایت‌بخش است.

دیگر پناهجویانی که هنوز ویزای موقت دارند، از بیمه رفاه اجتماعی برخوردارند و خیلی‌ها یا مشغول فراگیری زبان یا کارهای سیاه هستند. همان گونه که قبلاً عرض کردم شرایط کسانی که بیرون از خاک استرالیا زندگی می‌کنند، متفاوت است.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران