سهگانه "قصههای سبلان" محمدرضا بایرامی به ترکیه میرود
آژانس ادبی پل رایت سه گانه «قصههای سبلان» محمدرضا بایرامی را به ناشری در ترکیه فروخت.
مجید جعفری اقدم رئیس آژانس ادبی پل در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، از فروش رایت سهگانه «قصههای سبلان» محمدرضا بایرامی به ناشری در ترکیه خبر داد و گفت: «کوه مرا صدا زد» و «ییلاق» و «برلبه پرتگاه» سه مجلد مجموعه «قصههای سبلان» اثر بایرامی است که قرارداد فروش آنها به انتشارات «زنگین» به امضا رسیده است.
وی ادامه داد: هر 3 این کتابها در ایران توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است و قرارداد انتشار نسخه ترکی بین آژانس ادبی پل و ناشر خارجی منعقد شده و اجرای مفاد آن به حمایت طرح گرنت یا طرح تاپ منوط شده است.
جعفری اقدم تصریح کرد: این قراداد به همراه فرم درخواست حمایت ارسالی از طرف ناشر خارجی قراردادها و تصویری از مجوز نشرش در کشور ترکیه به دبیرخانه طرح گرنت در وزارت ارشاد و طرح تاپ در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ارسال شده است.اما متاسفانه تاکنون جوابی دریافت کردهایم.
«کوه مراصدا زد» به عنوان اولین کتاب از سهگانه قصههای سبلان، یکی از موفقترین و جذابترین این کتابها نیز بوده است. محمدرضا بایرامی در این داستان، به تلاش جلال برای سرپانگه داشتن ستونهای زندگی خانوادهاش بعد از مرگ پدر میپردازد؛ تلاشی که شاید بتوان شکل نمادین آن را در هنگام سرسره بازی با بچهها مشاهده کرد.
"برلبه پرتگاه" دومین مجلد این سهگانه است که اخیرا از سوی ناشر تجدید چاپ شد.
«در ییلاق» سومین مجلد مجموعه «قصه های سبلان» است، بایرامی در این مجلد، جلال را از زندگی روستایی اش بیرون می کشد و روند تحول شخصیتی او را در جغرافیای تازه و شیوه زیستی متفاوتی پی می گیرد. «درییلاق»، داستان سفرجلال به همراه داییاش به ییلاق و محل زندگی مادربزرگ، پدر بزرگ و دایی اوست. بایرامی در این کتاب نیز از هیچ کدام از جزئیات کوچکی که تشخص و هویت زندگی ایلیاتی است غفلت نمیکند و در داستانش هیچ رفتار کلی که بتوان آن را منتسب به هر نوع شیوه زندگی در هر جغرافیایی دانست، دیده نمی شود. شخصیت های او حتی در هنگام ساده ترین کارهای روزانه مثل خوردن نان و پنیر، رفتاری کاملا روستایی و اصیل دارند. اما نکته مهم تر اینکه بایرامی در توصیف این رفتار ها، آیین ها و مشغله های روستایی، آنقدر شیفته مستندگویی نمی شود که لزوم داستانی آن را فراموش کند. در داستان «در ییلاق» جلال هنوز در فکر قاشقا است و همواره خواب او را می بیند.
انتهای پیام/