فرزند جان باخته کشتی سانچی؛ پدرم برای خدمت به وطن جانش را از دست داد
عبدالکریم بشارتی پور سرآشپز ۵۴ سالهای بود که در حادثه دلخراش کشتی سانچی جان خود را از دست داد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بروجرد، 25 آذرماه امسال کشتی نفتکش سانچی بندر عسلویه را به مقصد کره جنوبی با بیش از 130 هزار تن مواد سوختی و میعانات گازی با 32 سرنشین ایرانی خود ترک کرد و 32 سرنشین این کشتی پس از برخورد با کشتی باربری در آتش و دود سوختند و سرانجام در آبهای چین آرام گرفتند.
این داغی بزرگ قلب شهروندان بروجردی را نیز جریحهدار کرد و در اثر این حادثه دلخراش دو سرنشین بروجردی این کشتی آسمانی شدند. عبدالکریم بشارتی پور 54 ساله سرآشپز این کشتی یکی از کشتهشدگان بروجردی این حادثه دلخراش است.
راهی منزل وی میشویم تا در دیداری نزدیک با خانوادهاش گفتوگو کنیم. وی دو فرزند پسر دارد. رحیم بشارتی پور 25 ساله فرزند ارشد عبدالکریم بشارتی پور در بدو ورود به خانه پذیرایمان میشود.
پدری که دوسوم عمرش را در مسافرتهای کاری گذراند
آرام و صبور پاسخگوی سؤالاتمان میشود و میگوید: پدرم اصالتاً خرمشهری و مادرم بروجردی است و بیشتر از 25 سال است که ساکن بروجرد هستیم. پدرم ملوان کشتی باسابقه 32 سال خدمت بود که در این کشتی نفتکش بهعنوان سرآشپز اعزامشده بود.
دو هفته از مهر گذشته بود که پیش از سفر پدرم به هند وی را برای آخرین بار ملاقات کردم و تقریباً 20 روز پیش با خانوادهام تماس گرفته و گفته بود که باری به مقصد کره دارند و عازم این کشور هستند و بعد هم این اتفاق رخ داد. شغل پدرم اینگونه بود که سفرهای خارجی با کشتیهای مختلف زیاد میرفت اما پدرم باوجود 32 سال خدمت هنوز بازنشسته نشده بود چراکه شغل آنها را جزو مشاغل سخت حساب نمیکنند.
درباره خلقیات پدرش اعتراف میکند که هرچه از پدرم بگویم کم گفتهام او ازلحاظ دینداری و ایمان و منشِ رفتاری الگوی همه ما بود. پدرم در شرایط سخت سفر با کشتی هیچگاه نماز و روزهاش ترک نمیشد و همواره به ما تأکید میکرد که نماز و روزه خود را سروقت ادا کنیم. بزرگترین خصوصیت اخلاقی پدرم دلسوزی و مهربانیاش بود و برای همه دلسوزی میکرد. انسانی خیر بود که به همه سود میرساند.
کشتگان راه وطن یا شهدای اقتصاد وطن
وی میافزاید: پدرم برای خدمت به وطنش کشته شد. شهدا درراه دفاع از کشور خود به شهادت رسیدهاند اما ممکن است افرادی دیگر درراه اقتصاد کشورشان به شهادت برسند و این دو فرقی نمیکنند.
دغدغه فکری پدرم بزرگ شدن من و برادرم بود. پدرم دو هفته بعد از برگزاری آبرومند مراسم عروسیام به این مأموریت میرود. سختترین روزهای این واقعه یک هفته گذشته بود که در حالت انتظار و ترس سپری شد با توجه به حرفوحدیثها و شایعات و امیدهایی که مسئولان و خبرنگاران به ما میدادند که ممکن است در موتورخانه زنده باشند و یا با قایق رفته باشند.
خواستههایش از مسئولان را اینگونه بیان میکند: خواسته مهم ما از مسئولان حمایت است، یکی از دغدغههای فکری پدرم این بود که ما را به سروسامان برساند. پدرم دوسوم عمرش را در مسافرتهای کاری گذراند برای اینکه خانوادهاش در آسایش و راحتی باشند.
برادرم دانشجو است و من نیز سرباز با 17 ماه خدمت هستم و از مسئولان انتظار حمایت داریم که در نبود پدرم حمایتهای خود را از ما قطع نکنند.
دیدار با رهبری از نزدیک را آرزوی هر ایرانی میداند که برای خود و خانوادهاش نیز آرزویی مهم است.
گفتوگو: الهام شاهدپور
انتهای پیام/م