روایت وزیر کشور دولت سازندگی از عملکرد هاشمی در فتنه ۸۸

روایت وزیر کشور دولت سازندگی از عملکرد هاشمی در فتنه 88

وزیر کشور دولت سازندگی، در« برنامه دست‌خط» از عملکرد هاشمی در فتنه ۸۸ گفت.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، مهمان این هفته برنامه «دست‌خط» علی محمد بشارتی، وزیر کشور دولت سازندگی و نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی و یکی از چهره‌های شناخته شده نظام جمهوری اسلامی ایران است.

بیشتر بخوانید

روایت همراه با اشک و آه بشارتی از فتنه 88/"جرم موسوی و کروبی بالاتر از قتل است"

متن زیر مشروح صحبت‌های بشارتی در این برنامه است:

س: الان همچنان در مجمع تشخیص مصلحت نظام تشریف دارید؟

در قسمت دبیرخانه مشغول هستیم؛ بیشتر کار ما تالیف است. ما در دو بعد کار می‌کنیم؛ هم بعد سیاسی 10 جلد کتاب به نام «57 سال اسارت» که تجزیه و تحلیل  رخدادهای 57 ساله دودمان پهلوی است، مجموعه تالیفات ما 35-34 جلد است.

س: این کتاب ها را خدمت آقا هم تقدیم کردید؟

اول خدمت آقا تقدیم کردیم. می‌دانید که آقا یک دوره تندخوانی دیده‌اند، بنابراین کتاب 300 صفحه‌ای را یک شبه می‌خوانند و جالب‌تر از همه اینکه ایرادات را می‌گیرند، حتی غلط‌های تایپی را هم می‌گیرند. آقا کتاب را به عنوان زینت نگه نمی‌دارند. یک بار قفسه‌ای از بالا تا پائین قرآن بود، گفتند آقای بشارتی همه این قرآن‌ها را من خوانده‌ام.

س: آقای بشارتی وزیر کشور بوده‌اید و فضای کشور را به نوعی خوب می‌شناسید. این اغتشاشات اخیر که اتفاق افتاد را چطور ارزیابی کردید؟ کنترل و حفظ امنیت را چطور دیدید و خودتان چقدر نگران بودید و به نظر شما چقدر کنترل شد؟

البته یک زمانی ما هم رئیس شورای امنیت کشور و هم عضو شورای عالی امنیت ملی بودیم، الان هم ارتباطاتی داریم. نباید اجازه می‌دادیم این تصورات و تحولات ایجاد شود. ما که از ابتدا یافته ایم که استکبار جهانی دشمن خونی ماست و همان چیزی که امام (ره) یافتند و فرمودند، امریکا شیطان بزرگ است.

بنابراین همیشه باید بدانیم که تیرهای سهمگین و زهرآگین به سمت ما شلیک می‌شود. در ایامی که به 9 دی ماه مربوط می‌شود باید مراقبت می‌کردیم. وقتی در تهران نگرانی‌ ایجاد شود شهرستان‌ها متاثر می‌شوند اما چرا این بار از شهرستان‌ها شروع شد؟ این امر دو دلیل دارد. یک اینکه نیروهای اولیه که این حرکت را انجام دادند عمدتا مشکل اقتصادی داشتند. دلیل دوم دروغ و بزرگنمایی بود.

یک مورد بیان کنم؛ یک‌باره در سایت‌ها و تلگرام آمد که مردم جهرم علیه رژیم به پا خاستند. ما تعجب کردیم و با مقامات شهر تماس گرفتیم، گفتند به پیر و پیغمبر، 157 نفر که عمدتاً دانشجوی غیربومی بودند و عده‌ای از افراد معلوم‌الحال آمدند و درباره مشکلات اقتصادی حرف زدند. این یک ربع بیشتر نبود و در تاریکی شب و روبروی فرمانداری بود، اما درباره شهر جهرم اینطوری شایعه کرده بودند.

س: شهری که شاه جرات نداشت به آن سفر کند!

بله. علاوه بر این، معمولاً – در زمان مبارزات انقلاب - در شهرهای مرکز استان حکومت نظامی بود اما جهرم همیشه حکومت نظامی بود! این اندازه مردم سلحشور و زنده و حاضر در همه صحنه‌ها بودند. من تعجب کردم و شما این را تعمیم دهید، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! من قدری تحقیقات میدانی و شخصی که انجام دادم، دیدم تبلیغات بیشتر از خودش بود.

س: یعنی همین کنترل فضای مجازی که رهبری بارها تذکر دادند.

بله، رهبری به این مسئله توجه دادند و توجه داشتند، اما من به جنابعالی بگویم که نفس موضوع هم قابل قبول نبود. به خصوص در این شرایطی که امریکایی‌ها دارند همواره ما را تهدید می‌کنند و مشکلات فراوان در منطقه ایجاد کرده‌اند. می‌طلبید این چند روزه مقامات تصمیم‌گیر و به خصوص مسئول آمادگی چند درصدی داشته باشند، اما نداشتند.

ما لایحه استان‌ شدن قزوین را به مجلس تقدیم کردیم و مجلس رای نداد. من از مجلس به قزوین رفتم. در دوره ما هر جایی هر حادثه‌ای بود، من حضور داشتم؛ وظیفه ما بود. من ضمن تقدیر و تشکر از همه مسئولین، وزارت کشور و وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی به خصوص سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، برادرانه این گلایه را دارم که در آستانه 9 دی این انرژی مثبت بود؟ آن‌هایی که مسئول هستند پاسخ دهند.

س: در آن قضیه به قزوین رفتید چه شد؟

به آنجا رفتیم و خدمت مرحوم آیت‌الله باریک‌بین امام جمعه متوفی قزوین، رسیدیم. به مدرسه علمیه ایشان رفتیم و مردم هم حضور داشتند و سخنرانی کردیم. طبق معمول از عقب سر و صدا دادند، ولی این اطمینان را دادم که قزوین را استان کنیم و این کار را کردیم. مردم قزوین هم مردم متعهد و انقلابی هستند.

س: البته آن زمان هم قدری اوضاع به هم ریخت، ولی کنترل شد.

بله. چیزی نبود، اهمیتی نداشت.

س: پس شما در واقع می‌گویید کوتاهی‌هایی در این قضیه داشتیم. یک چیزی که اتفاق افتاد و نمی‌توان از آن گذشت و صداوسیما هم سعی کرد هنرمندانه این صف را جدا کند، صف اعتراضات به حق مردم از صف آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده و اغتشاش داشتند. این اعتراضات را باید شنید و گوش داد، به خصوص در عرصه اقتصادی که الان همه مردم مشکل دارند. شما این سعه صدر را در مسئولین چقدر می‌بینید؟

تفکیک این دو موضوع آسان نیست؛ حتی در تحلیل و اندیشه. این ها روی هم می‌افتد و نمی‌توان به راحتی تفکیک کرد. آن که اعتراض می‌کند و شعارهای تند می‌دهد و برخی مقامات را زیرسوال می‌برد، بگویید واقعا مشکل اقتصادی دارد یا نه، مشکل سیاسی دارد.

بنابراین برابر قانون، هیچ تجمع و تشکل و راهپیمایی بدون قانون نمی‌شود و مسئول این هم وزارت کشور است.

س: یک نکته دیگر که باید لحاظ شود، حل مشکلات مردم است. این باید سرلوحه کار ما باشد. الان یکی از دلایلی که این تجمعات برگزار شد موسسات مالی و اعتباری بود و مردم سال‌ها است، دارند بیان می‌کنند و رسانه هم بیان می‌کند. نمی‌گوییم کار نشده است ولی آنطور که باید نشده است.

این حرف درستی است. من هم – ضمن اینکه معتقدم کارها باید قانونی انجام شود - می‌گویم مردم ما مشکل اقتصادی دارند و ما تعارف هم نداریم. من هم حقوق بگیر هستم؛ من 50 سال خدمت دولتی کردم. من دو الی سه سال است، یعنی در 70 سالگی بازنشسته شده‌ام. وقتی فرمودند فیش حقوقی را بفرستید جزو اولین مقامات کشوری بودم که خدمت آقا فرستادم.

بنیانگذار سپاه پاسداران ما بودیم؛ امام (ره) فرمودند اگر سپاه نبود کشور نبود به ما گفتند. به صحیفه امام جلد نه مراجعه کنید. چهار سال ما نماینده بودیم. ده سال قائم مقام وزیر خارجه بودیم. یک دور وزیر کشور بودم، با دکتری و با 50 سال خدمت چقدر باید حقوق بگیرم؟

س: 6 تا 7 میلیون تومان؛

باور کنید زیر 6 تومان حقوق می‌گیرم. خیلی بد است که 10 درصد به حقوق اضافه می‌شود، با تورم دو رقمی! در هر حال توپ در زمین کارمند است. بیکارها هم وضعیت‌شان مشخص است. مردم مشکل دارند، نجیب و انقلابی هستند، اما وظیفه مسئولین است که به مشکلات مردم رسیدگی کنند. برای چه مسئولیت می‌پذیریم؟ برای این که مسئول شویم یا برای این که به مردم خدمت کنیم؟

مردم مشکل دارند و باید به مشکلات رسیدگی کنیم. مجلس خوب عمل کرد؛ در مقدمه بررسی‌های لایحه بودجه سال 97 جلوی حذف 30 میلیون یارانه‌بگیر را فعلا گرفت، جلوی افزایش قیمت‌های حامل‌های انرژی را گرفته است. قیمت بنزین هم آنطور که شنیدم، نه به میزانی که دولت می‌خواست، بلکه افزایش مختصری خواهد داشت. این یک گام است، این لازم است ولی کافی نیست.

ما باید به هر شکل ممکن دعاگویان این انقلاب و مردمی که در هر شرایطی در صحنه بودند را حفظ کنیم. اجازه دهید خاطره‌ای نقل کنم. یکی از نمایندگان مجلس، دکتر خلیلی بود. ایشان از اولین نمایندگانی بود که در جنگ 8 ساله حضور داشت و به معالجه مجروحین کمک می‌کرد؛ ایشان آمد خاطراتش را بیان ‌کرد.

می‌گفت برخی از اینها وقتی می‌خواستیم معالجه کنیم شهید می‌شدند. اینها را شناسایی می‌کردند و به پشت جبهه می‌فرستادند. یک شهید را آوردند که در گردن آن پلاک نبود، در جیب او کارت شناسایی نبود، روی لباس او هیچ علامتی نبود. تنها روی دست چپ خود با ماژیک نوشته بود، اگر برای خداست بگذارید گمنام باشم.

همین آقا – دکتر خلیلی - پسرش شهید شد؛ پدری که فرزندش شهید شده است در وصف فرزند شهیدش که وصف حال همه خانواده‌های شهداست، غزلی سروده است و گفته: «ما را دل از نسیم سحر وا نمی‌شود، این غنچه فسرده شکوفا نمی‌شود/ در آسمان خاطرم ای مهر صبح‌خیر، دیریست روی ماه تو پیدا نمی‌شود/ گفتند تا که مهر تو از دل به در کنم، می‌خواهم اینچنین کنم اما نمی‌شود/ خون شهید مایه احیای دین بود، اسلام جز به خون تو احیا نمی‌شود/ ای بی‌خبر ز آه دل بی‌قرار من، آه درون که بهر تو افشا نمی‌شود/ آتش بگیر تا که بدانی چه می‌کشم، احساس سوختن به تماشا نمی‌شود/ خون شهید را به یقین خون‌بها خداست، ورنه دل خلیل تسلی نمی‌شود»

ما می‌گوییم خانواده معظم شهدا! ولی چقدر می‌توانیم خود را جای آنها بگذاریم؟ مردم ما شهیدپرور هستند. هنوز از جبهه شهید می‌آید.

س: هنوز از جبهه شهید می‌آید، بچه‌های دهه هفتادی در سوریه شهید می‌شوند.

ما مسئول خانواده شهدا و شرمنده آنها هستیم. اینها به عزت دادند، اینها ما را وزیر کردند، اینها ما را وکیل کردند، اینها به ما شهرت دادند. این خاطره را از زندان برای شما بگویم؛ من را عصر پنج‌شنبه از کمیته خراب‌کاری به اوین بردند. در سلول انداختند. شب به ما شام ندادند، فردا صبح جمعه صبحانه ندادند، فردا ظهر هم به ما هیچ چیزی ندادند، شام جمعه هم خبری نبود، ساعت ده و نیم شنبه آمدند آمار بگیرند گفتند عه شما اینجائید!

آخر هفته ما را برای چنین کاری آورده بودند. غرور من هم اجازه نمی‌داد به در بزنم و یک لیوان آب طلب کنم؛ با تیمم نماز می‌خواندم. مردم ما را از زندان بیرون آوردند و وزیر کردند تا من مسئولیتی در دست بگیرم و بنشینم؟ خدا راضی است؟ مقدمه حکومت عادلانه امام زمان این است که خاطر ما جمع باشد گرسنه در شهر نیست، کارتون‌خواب نیست. اگر مقامات و مسئولین توقعی داشته باشند، کدامیک از این ملت در صحنه حاضر نیستند؟ باید به این مردم افتخار کرد.

س: در همین چند روز در شهرستان‌های مختلف این مردم خودشان وارد صحنه شدند.

بله، خودجوش بود. جایزه اینها چیست؟ یک لبخند مسئولین! چرا باید پشت در اتاق مسئولی بنشینند؟ «بر در ارباب بی‌مروت دنیا، چند نشینی که خواجه کی به در است» چرا؟ چرا باید این مردم منتظر بنشینند؟ این فرد کار واجب دارد که اصرار می‌کند پشت در شما بایستد. می‌گویند آقای وزیر دارد نماز می‌خواند یا رفته است! کمک کنید و مشکل او را مشکل خودتان بدانید.

خاطره دیگری برای شما بگویم. به نمازخانه وزارت کشور رفتیم و نماز خواندیم، می‌خواستیم به دفتر خودمان برویم که دیدم یک نفر کنار در ایستاده است. پرسیدم چه شده است؟ خیلی توی خودتی! شروع به گریه کرد و گفت خانمم عمل زایمان داشته است و 300 هزار تومان بیمارستان می‌خواهد. من 330 هزار تومان به او دادم، باور می‌کنید من فراموش کرده بودم. این فرد را در جایی من را دید و گفت یادت هست این کار را برای من انجام دادی؟

این چه شد؟ دل یک بنده خدا را به دست آوردیم. خدا در دل‌های شکسته است. البته انصاف باید داد که دولت زحمت کشیده است، من گمان می‌کنم عمده مسئولین در دستگاه‌های اجرایی زحمت می‌کشند، قبول هم دارم و بی‌اطلاع نیستم که مشکلات دولت از نظر اقتصادی با این تحریم‌ها زیاد است.

قبول دارم کالاهایی که وارد می‌کنیم، نسبت به کالاهایی که صادر می‌کنیم گران‌تر است و افزایش قیمت قابل مقایسه نیست؛ افزایش قیمتی کالاهای وارداتی ما دارند اما من می‌گویم دل مردم را با خبرهای خوب گرم کنیم. هنوز این لایحه نیامده بود گفتند بنزین قرار است 1500 تومان شود. اینکه راه دارد، اگر می‌خواستید می‌توانستید دقیقه نود به کمیسیون تلفیق بدهید. جلو جلو می‌گوید 30 میلیون نفر از کسانی که می‌خواهند یارانه دریافت کنند را حذف می‌کنیم، این اثر خودش را گذاشت. حالا هر چه بگویید این 30 میلیون حذف نمی‌شود تاثیر منفی را روی مردم دارد.

من با این مسائل خیلی موافق نبودم، ولی الان وجود دارد و یک کمکی هست و دولت چاره‌ای ندارد این مسیر را طی کند. ولی واقعا مردم نجیب هستند.

س: آقای بشارتی اهل فضای مجازی هست؟

یکی از شلوغ‌ترین کانال‌ها، کانال ماست.

س: به نظر شما ساماندهی نمی‌خواهد؟ کاری که با عقلانیت و تدبیر انجام شود که از نکات مثبت استفاده شود و هم نکات منفی کنترل شود.

آقای رئیس‌جمهور فرانسه هم گفت ما باید این مسائل را کنترل کنیم، اگر به جمهوریت اعتقاد داریم. رئیس جمهور یک کشور بزرگ که آوازه آزادی‌اش همه جا را گرفته، می‌ترسد این کانال‌های مسموم مشکلی برای آن ایجاد کند. چرا ما که این میزان دشمن داریم، نباید مراقبت کنیم؟ این شده و باید از این به بعد هم باشد. عده‌ای هم نباید شعار دهند که ما مصونیت پیدا کردیم و کسی نمی‌تواند کاری کند. این حرف‌ها نیست! جوانان ما سوال دارند، سوالات فراوانی دارند و تنها سوال اقتصادی، اشتغال، ازدواج و غیره نیست. اینها فرع است و یا محصول این سوال  است.

جوانان سوال می‌کنند چرا انقلاب کردید؟ چرا باید یک جوان بعد از 40 سال که از انقلاب می‌گذرد این سوال را مطرح کند؟

س: چرا؟

به این دلیل که می‌گوید به آن قول‌هایی که دادید عمل نکردید. شما علیه شاه انقلاب کردید که کشور را بهتر کنید. کتاب برای شما آورده‌ام که دیمی حرف نزنم و از روی کتاب بخوانم. این کتاب «دختر یتیم» اثر فرح پهلوی، جلد دو است. چند نکته را از رو بخوانم. در صفحه 1036 فرح می‌نویسد: تا قبل از آنکه از ایران خارج شویم خیال می‌کردیم زندگی شاهانه‌ای داریم. در حالی که زندگی شاهانه ما پس از مرگ محمدرضا شروع شد. اکنون می‌فهمم چرا محمدرضا به ایران و ایرانیان علاقه نداشت. من با دوست داشتن وطن مخالف هستم».

نگاه کنید، این دودمان پهلوی است! بعد ادامه می‌دهد: «البته برخی کشورها به واقع دوست‌داشتنی هستند. ممالک زیبایی همانند کانادا، سوئیس و فرانسه و همه جاهای زیبایی که بین جنگل و دریا قرار گرفته و آسمانی نیلگون دارند، دوست‌داشتنی هستند اما کشورهای خشک و بی‌آب و علف و صحاری وسیع و شنزارهایی همانند کویر لوت و کویر نمک بزرگ ایران چه علاقه‌ای در انسان ایجاد می‌کند؟»

این وطن‌پرستی دودمان پهلوی بود! ولی ما در جنگ 8 ساله برای گرفتن یک تپ 100 شهید دادیم، ما وطن‌پرست نیستیم، خدا پرست هستیم. خداپرستی به ما می‌گوید به وطن علاقه‌مند باشید. نکته دیگری را هم مستند بخوانم که بینندگان بدانند چه کسانی در این مملکت حکومت می‌کرده اند. کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» اثر ارتشبد فردوست است؛ می‌گوید: شاه متوجه شد سفیر انگلیس از او ناراحت است. یک نفر از مشاورین خودش به نام عبدالله گله‌داری را به سفارت می‌فرستد. گله‌داری می‌آید و گزارش می‌دهد و این چنین می‌نویسد: «در آن موقع سفیر انگلیس در تهران نبود. یک نفر دیگر بود؛ با او مذاکره کردم و تمام تفصیل را گفتم. جواب داد صحیح است، مخصوصاً سفیر از او (شاه) گله دارد. به این دلیل که یک، گرچه ما با امریکایی‌ها دوست و پسرعمو هستیم، متعهدا سفیر انگلیس مطلبی را به شاه گفته بود و شاه عیناً به سفیر امریکا گفته است که مدتی بین سفرا دلتنگی و گله‌گذاری بوده و حالا هم هست. دوم؛ اینکه شاه فکر نکند که شاه است، پدرشان را فکر نکنند که شاه بود؛ شاه ایران، ژنرال آیرون ساید است. رضاخان یک دزد تاج و تخت بود». معلوم است و همه هم قبول داشتند که اینها برای ترساندن مردم به حکومت رسیدند.

س: همه کدها و مستنداتی که بیان کردید، نشان می‌دهد ما چه تحویل گرفتیم و چطور به دست آوردیم و الان باید قدر بدانیم. چقدر مسئولان ما قدر می‌دانند؟

من در دل مسئولین نیستم.

س: بالاخره ارتباط دارید.

به نظر من به میزان باورهای اعتقادی، به مردم اعتقاد دارند. اولاً مردم مطمئن باشند این انقلاب ضد مین و ضد انفجار و ضد حریق است. این چیزی نیست که من بگویم، مستند می‌گویم و دلیل دارم. لطف خداوند است، چون خداوند می‌گوید «ان‌الله یدافع عن الذین آمنوا». دوم؛ نظر مبارک امام زمان (عج) است که به شیخ مفید می‌فرماید ما غافل از شما نیستیم!

من مصاحبه‌ای کردم و دو نفر از آقایان از من ایراد گرفتند. نظر من این است، گفتم امروز هم اگر آقا امام زمان بیاید تنها کشوری که با همه وجود از ایشان حمایت می‌کنند ایران است؛ بنابراین امام زمان از این کشور حمایت می‌کند.

سوم، امام (ره) اهل پیش‌گویی نبودند، پیشگویی خصلت مرتاضان است، امام (ره) پیش‌بینی می‌کردند. همان امام (ره) با صلابت قبل از پیروزی انقلاب فرمودند، شاه رفتنی است، از تهدیدات او نترسید. زمانی که در سپاه بودیم، گزارشی خدمت امام (ره) دادیم، در بیشتر گزارشات شورای فرماندهی من صحبت می‌کردم. گزارشی از مشکلات داخلی خدمت امام (ره) دادیم و ایشان گفتند: اینها چه می‌گویند؟ پیروزی ما را خدا تضمین کرده است. ما موفق می‌شویم در اینجا انقلاب اسلامی تشکیل دهیم و انقلاب را به صاحب انقلاب تحویل دهیم.

این محرز است که این انقلاب ماندگار است. مانند هیزم رژیم شاهنشاهی نبود که با یک کبریت آتش بگیرد و خاکستر شود. این نظامی است که حاصل 14 قرن مظلومیت شیعه است، اما قبول دارم به میزانی که ما مایه می‌گذاریم قدردانی ما مشخص می‌شود. به میزانی که ما بها می‌دهیم و از دستاوردهای انقلاب در عمل پاسداری می‌کنیم، اینها دلیل بر میزان علاقه‌مندی ما است.

س: آقای بشارتی سال 96 در انتخابات ریاست جمهوری به چه کسی رای دادند؟

اینها فوق محرمانه است.

س: مناظره‌ها را دیدید؟

بله، اغلب را دیدم، ما سیاسی هستیم.

س: چطور دیدید؟

از پختگی ویژه‌ای نسبت به قبل برخوردار بود. رعایت شانیت و شخصیت افراد شد.

س: واقعا رعایت شد؟

به نظر من تا حد زیادی نسبت به قبل شد. من نمی‌خواهم کاه کهنه را باد بدهم، ولی در هر حادثه‌ای از جمله در انتخابات توقع از صداوسیما خیلی بالا می‌رود، چون همه دوربین‌ها و چشم‌ها روی کارنامه صداوسیما است. البته خیلی‌ها می‌گویند بهتر از این می‌توان عمل کرد، ما که نباید بی‌جهت توقع داشته باشیم. امکانات شما همین بود ولی خیلی بهتر و جالب‌تر از قبل بود.

س: به لحاظ اخلاقی کاندیداها چطور بود؟

به نظر من نسبت به دفعات قبل که به هم می‌تاختند، بهتر بود و مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی گفتند بد بود.

س: سال 88 را بیان می‌کنید.

بله. اینکه می‌گذرد بلوغ فکری کاندیداها هم بالا می‌رود، توقعات مردم هم از آنها به همین دلیل افزایش می‌یابد. خیلی بهتر از قبل بود.

س: عملکرد آقای روحانی را چطور دیده‌اید؟ هم در دولت قبل و هم الان؛

من نمره قبولی به ایشان می‌دهم. ایراد دارند اما من نمره قبولی می‌دهم، با توجه به مشکلاتی که وجود داشت و به خصوص لطمه بسیار شدیدی که در موضوع برجام ایشان خورد. امریکایی‌ها به اندک وعده‌های خود هم عمل نکردند و وقت دولت بسیار گرفته شد و ان چه توقع داشتند، نشد ولی به نظر من دولت تاکنون خوب عمل کرد.

س: در ایام سالگرد رحلت آقای هاشمی هستیم. نکته یا خاطره‌ ناگفته‌ای از ایشان دارید؟

کتابی از ایشان هست به نام «عبور از بحران»؛ بحرانی که بعد از ترور مقام معظم رهبری در مسجد ابوذر ایجاد شد و بعد حادثه هفت تیر رخ داد. آقا بستری هستند و حادثه هفت تیر هم رخ داده است و هیچ کسی نمانده است. ایشان می‌نویسد گاهی من به خانه نمی‌رفتم، می‌گفتم کافی است در مسیر نیروی بیشتری بگذارند و ما را هم بزنند. آن دوره بسیار سخت بود که ایشان با لطف خدا و هدایت‌های امام کشور را اداره کرد.

ولیکن مع‌الاسف در جریان فتنه 88 ایشان بد عمل کرد، برای ماها قابل قبول نبود. باور کنید من خدمت ایشان رفتم و گفتم من احساساتی نیستم و جوگیر هم نیستم. یک نفر اینجا دو ساعت علیه کسی یا له کسی صحبت کند تا خودم به یقین نرسم تاثیر نمی‌گیرم. گفتم آقای هاشمی بس است، گریه کردم. آقای هاشمی هم زل زده بود و به ما نگاه می‌کرد.

نباید کار به جایی می‌رسید که مقام معظم رهبری در خطبه‌ها آن حرف را بیان کنند. به هر حال ایشان از دنیا رفتند و از حضور ایشان محروم هستیم. برای ایشان رحمت واسع الهی مسئلت داریم.

س: آقای آذری جهرمی (وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات) با شما ارتباط دارند؟

ارتباط‌هایی دارند.

س: پس می‌شناسید ایشان را؛ فکر می‌کنید بتوانند؟ اولین وزیر جوان هستند.

غیر از جوانی، به رشته خودش عالم است. به همین دلیل همه حرف‌های او کارشناسی است. کسان دیگر که بودند و یا می‌آیند ...

س: این را به خاطر جهرمی بودنش که بیان نمی‌کنید؟

امیدوارم چنین نباشد. البته ایشان متولد تهران هستند و شما حرف‌های ایشان را ببینید که شاید من با اینکه زیاد حرف بزند، خیلی موافق هم نباشم، اما حرف‌های ایشان کارشناسی و دلسوزانه است؛ امیدوارم موفق باشند.

س: همدیگر را مدام می‌بینید؟

نه، این طوری نیست. ما هیچ کسی را نمی‌بینیم.

س: آقای بشارتی چه سالی ازدواج کردید؟

بعد از انقلاب بود.

س: دقیقا 57 بود؟

سال 58 بود.

س: چطور آشنا شدید؟

ما بنیانگذار سپاه بودیم؛ کنار سپاه، ساواک بود.

س: یعنی ساختمان سابق ساواک بود؟

بله. ابتدای انقلاب آنجا ریخته بودند و منافقین و فدائیان آنجا رفته بودند و پرونده‌ها را برده بودند. مقام معظم رهبری کسانی را خواستند تا پرونده‌ها را جمع کنند. ما عده‌ای از شاگردان مدرسه نورصالحی را آوردیم تا پرونده را جمع کنند. برای اینها ظهرها یک ساعت جلسه تفسیر داشتیم. خانم رئیس حوزه علمیه نورصالحی پیشنهاد کردند، دو نفر را به ما پیشنهاد کردند و من ایشان را پسندیدم.

س: خطبه عقد را چه کسی خواند؟

امام (ره) خواندند.

س: چند سکه مهریه بود؟

14 سکه و یک جلد کلام الله مجید و حج هم بود.

س: امام (ره) نکته‌ای نگفتند؟

توصیه به سازش داشتند؛ بیشتر روی هم موضوع تاکید دارند. اخیرا هم مقام معظم رهبری جمله‌ای تابناک فرمودند که روبروی امریکا بایستید و هر چه گفت بگویید نه، اما در برابر خانم‌ها تواضع داشته باشید که تواضع در برابر همسر دلیل عقل است.

س: تاکنون برای ایشان دست‌خط عاشقانه نوشته‌اید؟

من شاعر هم هستم. یک غزلی برای ایشان گفته‌ام به نام «حُسن دیرپای»، بیت اول را برای شما می‌خوانم: «خواهم تو را چنانکه لب تشنه آب را، مستم چنانکه هیچ نخواهم شراب را/ از دیدگان مست و خرابت شدم خراب، باری سراغ گیر تو حال خراب را/ سازم به وصف خنده‌ات ای عشق صد غزل، سازم به وصف حسن تو صد شعر ناب را».

س: الان حاج خانم مشغول چه کاری هستند؟

کار اجتماعی در دوره وزارت خودم داشتند؛ 4 سال مشاور امور بانوان بودند و بسیار خدمت کردند. به شهرستان‌های مختلف رفتند و کانون‌ها را تشکیل دادند. جاذبه سخنوری ایشان بسیار بالاست، خانه‌دار و خوب هستند. همه حسنی خداوند به ایشان داده است. ده سال قائم مقام وزیر خارجه بودم و بیش از 150 سفر رفتم؛ در تمام مدت، فرزندان را ایشان اداره می‌کردند.

س: چند فرزند دارید؟

4 پسر دارم و همه هم شغل آزاد دارند. هیچ کدام آویزان دولت نیستند چون اهل رانت و خواهش و نامه‌نگاری نیستیم.

س: چه می‌کنند؟

مهندس هستند. برخی‌هایشان کار ساختمانی می‌کنند. آخری فوق‌لیسانس دانشگاه علم و صنعت است.

س: همه ازدواج کردند؟

دو پسرم ازدواج کردند.

س: ازدواج‌ها سیاسی بود؟

سیاسی نبود، همکار خودمان، معاون دکتر ولایتی آقای صنعتی هستند. دو دختر از ایشان برای دو پسرم گرفتیم.

س: پس دو پسرتان با هم باجناق هستند؛

بله. بهترین عروس‌‌ها را دارم. این اغراق نیست. مودب و متین هستند.

س: با پسرها هر هفته جمع می‌شوید؟

عشق من بچه‌ها و نوه‌ها هستند.

س: بحث سیاسی هم دارید؟

مفصل.

س: به دیدگاه شما نزدیک هستند؟

بله.

س: اختلاف نظری ندارید؟

اختلاف نظر اگر باشد هم رفیق هستیم؛ در امور مشورت می‌کنیم.

س: چند نوه دارید؟

دو نوه دارم. از اولین پسرم یک دختر و از دومی یک پسر دارم.

س: شما در جماران هستید؟

بله. از ابتدا هم همانجا بودیم.

س: راستای جماران راسته طیف سیاسی خاص است. درست است؟

درست است. ولی آنجایی که ما هستیم کسی نیست. در کوچه حسنی‌کیا که به حسینیه ختم می‌شود آن است که شما می‌گویید. اما کوچه‌ای هست که در آن زمان دو طرف باغ بود و اولین منزل را ما ساختیم و اسم آن را هم فاطمیه گذاشتیم و شهرداری هم آن پیشنهاد را پذیرفت.

س: پس در گعده‌هایشان نیستید؟

ابداً. ما نه اصولگرا هستیم و نه اصلاح‌طلب هستیم. نه چپ و نه راست هستیم. ما ولایت‌‌مدار هستیم.

س: به چند کشور سفر کردید؟

به 100 کشور سفر داشتم. نه اینکه برویم پیام بدهیم و برگردیم. با اینها زانو به زانو نشستیم و بحث کردیم. ما ترکیه رفتیم – این خاطره را بگویم که اگر رهبر انقلاب دیدند یادشان بیاید - ‌گفتند ترکیه سفیر ما را احضار کرده که چرا کشتی اطلس ما را که می‌خواست از عراق نفت بیاورد، فانتوم‌های شما بمباران کرده است؟ چون ممنوع بود که کسی از عراق نفت...

برای این که رابطه خراب نشود برای صحبت رفتیم که این هم خودش مصیبتی بود، مستقیم به ترکیه نمی‌توانستیم برویم. یک ژنرال چهار ستاره رئیس‌جمهور بود و کودتا کرده بود. گفت چرا کشتی ما را هواپیمای شما زده است؟ گفتم از کجا فهمیدید هواپیمای ما بوده؟ گفت فانتوم بوده و در منطقه کسی فانتوم ندارد. گفتم اسرائیل دارد. گفتم از کجا فهمیدید فانتوم بوده است؟ گفت شما نظامی هستید؟ گفتم خیر. گفت به هر حال اگر این وضع ادامه یابد ما آرام نخواهیم بود.

من هم تهدید کردم و گفتم دو قلم پا و دو قلم دست کسی را می‌شکنیم که بخواهد نگاه چپ به ما داشته باشد. خدای شما شاهد است که آقای شهرکی می‌گفت، من در آن لحظه گفتم الان هردوی ما را دستبند می‌زنند و می‌برند. ما قدرت فوق‌العاده داریم.

س: عکس‌العمل آن‌ها چه بود؟

هیچ! امام (ره) خیلی ما را قدرتمند کرد. ما از موضع بالا با همه صحبت می‌کنیم. خیلی از این زمامداران سی شاهی نمی‌ارزیدند. خاطره‌ای از کتاب اسدالله علم نقل کنم. می‌گوید «دیدم شاه ناراحت است و پرسیدم چرا؟ گفت فورد جانشین نیکسون کاندیدا برای رئیس‌جمهوری شده است و من درست نمی‌شناسمش. گفتم چطور به یاد دارید جانسون جانشین کندی به ایران آمده بود، شما در کاخ نیاوران پذیرایی کردید از او پرسیدید فورد کیست؟ بعدش رئیس جمهور شد. گفت همینقدر به شما بگویم که اینقدر آی‌کیوی این فرد بالاست که همزمان نمی‌تواند هم آدامس بجود و هم راه برود!». این رئیس‌جمهور امریکا بود. حالا این ترامپ که الان هارت و پورت می‌کند، دلیل بر بی‌عقلی اوست. کسی که عقلش کار می‌کند حنجره‌اش نباید زیاد استفاده شود.

س: آقای بشارتی گفتید اولین باری که دستگیر شدید کلاس هشتم بودید. چطور شد که ممنوع‌الملاقات بودید؟ خودتان درخواست نمی‌کردید؟

بله. چون باید درخواست از مقام منیع فلان می‌کردیم و در ذات ما این چیزها نبود. هم‌سلولان ما می‌دانند ما در زندان آرام نبودیم. آقای هاشمی هم در خاطرات خودش می‌نویسد که فلانی یکی از فعال‌ترین زندانی‌ها بود. آقای طالقانی می‌گفت من این جوان را خیلی دوست دارم، چون محفوظات قرآنی دارد. ما فعال بودیم و سر به سر آنها هم زیاد می‌گذاشتیم.

س: سر به سر چه کسانی می‌گذاشتید؟

سرهنگ وزیری. برای سخنرانی آمده بود و می‌گفت خیال نکنید فقط شما مذهبی هستید، پدر من در قم زیر آن تشکیلات رفته! وقتی رفت گفتم چقدر این بی‌سواد است! تشکیلات نداریم. بگو در رواق، در صحن، در بقعه‌ها. این را به او گفته بودند و ما را خیلی اذیت کرد. به انفرادی فرستاد.

یک استخری در وسط قزل‌قلعه بود‌، یک درخت بید قدیمی بود، زلف‌هایش در استخر ریخته بود و آن بالا هم یک پروژکتور برای کنترل زندانی‌ها بود. در سایه‌سار این درخت پروژکتور روشن بود. سایه روشنی می‌انداخت و فضای خیلی شاعرانه‌ای بود که یکی از زندانی‌ها قصیده‌ای در مدح این بید گفت که: «بس که زندان از رخ آزادگان شرمنده است، بید مجنون از خجالت سر به زیر افکنده است».

این بید مجنون را بریدند. روز بعد با غرور آمد گفت بید شما را قطع کردیم. گفتم خوب کاری کردید! پشه جمع می‌شد و اذیت می‌کرد! انگار توهین کرده باشم، سر ما را تراشیدند و به انفرادی انداختند. می‌خواست با این کار نقطه ضعف گیر بیاورد ولی اجازه ندادیم.

س: شما از موسسان سپاه بودید؟

بله.

س: هسته مرکزی چه کسانی بودید؟

تشکیل سپاه دو مرحله دارد. یکی سپاهی بود که دکتر ابراهیم یزدی درست کرده بود که یک تشکیلات ویژه بود. ماها خیلی نگران بودیم، چون اولین بازجویی در مملکت را من انجام دادیم.

س: عجب! از ساواکی‌ها بازجویی کردید؟

بله. هر کسی از جمله ساواکی‌ها را بازجویی کردیم. بسیاری از این‌هایی که بازجوی ما بودند متهم ما شدند و ما بازجویی کردیم. این در خاطرات من هست. دکتر تهرانی از سربازجوهای خشن و خون‌خوار بود. معروف بود که اگر به او می‌گفتند کلاه را بیاورید سر را می‌برید و می‌آورد.

این را به دفتر ما آوردند. از پشت میز خودم بلند شدم و سلام کردم و گفتم ما را می‌شناسی؟ گفتم بیش از هزار شلاق به من زدید. ناخن ما را کشیده بودند و پانسمان نکرده بودند چرک داده بود و ضربان قلب من 180 شده بود. یک شب ما را به بیمارستان اعزام کردی. آن را به یاد دارم و از حق خود می‌گذرم و مردم هر کاری می‌خواهند انجام دهند.

به امام (ره) گفتیم اوایل سپاه ما آبگوشت هم پیدا نمی‌کردیم، دادم از بیرون گفتم برای او چلوکباب برگ بیاورند.

در خصوص بهداشت در زندان خاطره‌ای بیان کنم. ما ضربان قلب‌مان بالا رفته بود و کسی هم نمی‌آمد. یک روز فرد خپلی آمد و از بیرون سلول گوشی را گذاشت و گفت تو مریض هستی؟ گفتم بله. از بیرون معاینه کرد و گفت طوری نیست و قلب شما مانند عروس کار می‌کند و رفت. گفتم آقای دکتر حداقل گوشی را روی گوشت بگذارید.

س: داشتید سپاه را می‌گفتید.

یک مرحله سپاه آن است که آقای لاهوتی، نماینده ولی فقیه بود و آقای علی دانش منفرد فرمانده بود، دکتر افروز روابط عمومی بود، آقای غرضی مسئول عملیات بود. اقای سازگارا – که الان آمریکاست- مسئول اطلاعات عملیات بود. نوچه دکتر یزدی بود دیگر. همه نگران بودند از جمله شهید مطهری.

س:سازگارا آن زمان مواضعش مثل شماها بود؟

خیر. ما آمدیم و مسئول اطلاعات تحقیقات شدیم که از اولین کارهایمان دستگیری مجتبی طالقانی بود. حکم مجتبی طالقانی را من نوشتم و آقای غرضی دستگیر کرد. بعدش هم دستگیری سعادتی بود که از منافقین بود. این از اولین کارهای ما است.

س: یک مطلبی در فضای اینترنتی از شما خواندم درباره گروه قناتی‌ها که بعضی اعضای ممنافقین را می‌گرفتند؛ این چه قصه ای داشت؟ شما جزو گروه بودید؟

ما که تهران بودیم؛ در واقع نماینده جهرم در مجلس بودم.

س: این گروه در جهرم بود؟

بله، این گروه برای جهرم بود. خلاصه‌اش این است که بعد از 7 تیر برخی از این جوانان جهرم منتظر رای دادگاه نشدند و عده‌ای را گرفتند و در قنات انداختند و در آن را بستند. حالا اینی که می‌گویند فلانی جزو آن گروه بوده است، من نماینده بودم و در تهران حضور داشتم، می‌خواهند به ما بچسبانند و هیچگاه هم نچسبید.

س: بعد از قائم مقامی وزارت خارجه، وزیر کشور شدید؛ آقای هاشمی چطور پیشنهاد داد؟

ما وزارت خارجه بودیم و سرمان در کار خودمان بود و اصلا دوست نداشتیم جای دیگری برویم. می‌گفتند آنجا موفق بودیم و روابط خوبی با کشورهای عربی به خصوص با این شیخ‌ها داشتیم. تا حدی رفتیم که اینها را نسبت به انقلاب و نظام نرم کردیم. به قول آقای ولایتی که می‌گفت آقای بشارتی هر روز که به دفتر می‌آیند ابتدا یک سر به دوبی می‌روند و بعد به دفتر می‌آیند. (می‌خندد).

س: واقعا رابطه شما خوب بود؟

خیلی زیاد. 5 بار رئیس دوبی، شیخ محمد به دعوت ما به ایران آمد. 5 نفر در لیست وزارت کشور بودند؛ آقای دکتر روحانی، آقای علی فلاحیان، آقای مهندس باهنر، آقای علی شمخانی و من.

س:به وزارت کشور رفتید؛ وزارت کشوری که از همه طیف‌ها استاندار داشتید.

از دو طیف چپ و راست بودند، ما تعادل ایجاد کردیم. چون قبل از آن همه یک سو بودند و ما آمدیم نیمی از قبلی‌ها را ابقا کردیم.

س: پیش از شما آقای عبدالله نوری بود؟

بله.

س: یعنی پیش از شما اکثر استانداران چپ بودند.

طبع آن آقا همین بود.

س: و انتخابات 76 و آن حرف‌ها و ...

بله، جمعه 2 خرداد.

س:و اینکه گفتند می‌خواهد تقلب شود و این رفیق آقای ناطق است.

گفتند «بنویسید خاتمی، بخوانند ناطق»! گل آقا نوشت. بعد دیدیم که 20 میلیون رای آورد. من آن زمان در سمینارهای استانداران خدمت مقام معظم رهبری می‌رفتیم. در آخرین جلسه که خدمت مقام معظم رهبری رفتیم، گفتم من آخرتم را به دنیای هیچ کسی نمی‌فروشم. هر کس از صندوق رای بیرون امد اسمش را می‌خوانیم. آقا بعد از صحبت‌های من فرمودند ما از آقای بشارتی همین انتظار را داریم. مهاجرانی معاون حقوقی رئیس جمهور بود. ظهر روز جمعه 2 خرداد به ستاد آمد و از من پرسید چه می‌بینید؟ گفتم شما چه می‌بینید؟ گفت به نظرم دو مرحله‌ای شود. هیچ کس باور نمی‌کرد.

س: شما چه گفتید؟

من نباید حرفی بزنم. وزیر کشور بودم.

س: آن خطبه آقای هاشمی در نماز جمعه، به نوعی به شما کنایه داشت که نباید تقلب شود و دستکاری شود؛ درست است؟

از صحبت آقا به شما جواب می‌دهم؛ آقا فرمودند من هم از ایشان – هاشمی - پرسیدم موضوع چه بود؟ آقای هاشمی گفت من همیشه در آستانه انتخابات این حرف‌ها را می‌زنم و قصدم شخص خاصی نیست. ما هم پذیرفتیم.

س: بعد از آن با آقای هاشمی صحبتی نکردید؟

صحبت کردم، نه به خاطر این خطبه باشد. یک روز به ما اطلاع دادند آقای هاشمی از منزل به ستاد انتخابات رفته است. موضوع چه بود؟ گفت از بس به ما گفتند قرار است در وزارت کشور تقلب ‌شود که من سرزده رفتم و خوب شد شما نبودید. من صریحا از دست‌اندرکاران پرسیدم چه خبر است و همه گفتند وزیر کشور به ما گفته است صیانت از آرا؛ و هیچ خطی را نمی‌پذیریم. آقای هاشمی هم این را در مصاحبه‌ای بیان کردند.

س: در دوره وزارت کشور کار دیگری انجام دادید که با حزب کارگزاران موافقت نمی‌کردید که خیلی سروصدا کرد. درست است؟

اینها می‌خواستند از موضع قدرت وزارت کشور را دور بزنند.

س: یعنی از موضع رئیس‌جمهور؟

نه حالا خود کارگزاران هم موضوعیت داشت؛ همه وزرا...؛ من گفتم موافقت می‌کنم و مجوز فعالیت می‌دهم ولی باید اساسنامه و مرامنامه بنویسید و در کمیسیون ماده 10 اعضا بررسی شود، گفتند ما وقت نداریم. من هم گفتم این مشکل شماست. اصرار کردند و من هم انکار کردم.

به دولت بردند و این سر دراز دارد. یکی از صفحات طولانی دوران معاصر انقلاب است که چرا ما جواب 26 نفر از اعضای دولت را منفی دادیم. اصلا جو علیه وزیر کشور شد، به طوری که به دو نفر از وزرا که می‌دانستم چه می‌شود، قبل از شروع جلسه گفتم به من کمک کنید! تا این اندازه فضا علیه وزیر کشور مسموم بود که آن دوستان هم جرات نکردند حرفی بزنند.

س: چه کسانی بودند؟

نمی‌گویم.

س: پس زیربار حرف آنها نرفتید؛

ابداً. برای چه بروم؟ وزارت برای من مهم است؟

س: بعد آن جلسه رفع اختلاف را آقای دکتر حبیبی با حضور آقای مرعشی و آقای کرباسچی برای شما برگزار کردند.

آقای مرعشی، آقای کرباسچی، آقای نوربخش و آقای مهاجرانی و من تنها.

س: در آن جلسه چه شد؟ نتیجه ای نگرفتید؟

آقای هاشمی مردانگی کرد، علیه ما خیلی حرف زد و من هم ساکت شدم ولی هیچ چیزی تصویب نشد. من مجلس را ترک کردم. اتاقی کنار اتاق دولت بود، آن زمان موبایل نبود، دوتا خط مستقیم داشت؛ یکی خط سیاسی بود و دو پارچ آب هم بود. من سریع به آن اتاق رفتم و در را قفل کردم که حالا هر وزیری به من نگوید چه وضعی در دولت راه انداخته‌اید.

نیم ساعتی گذشت، یک لیوان آب خوردم، آرام شدم و به آقای هاشمی زنگ زدم و گفتم برابر اصل 125 قانون اساسی رئیس‌جمهور هر وزیری را نخواهد می‌تواند عزل کند؛ من را عزل کنید. آقای هاشمی گفت آقای بشارتی من جبران می‌کنم، حق با شماست، زیر بار نروید. من هم قهر کردم. چهارشنبه بود؛ به دولت نرفتم، پنج‌شنبه و جمعه هم نرفتم، شنبه هم نرفتم، یکشنبه ظهر باید دولت می‌رفتیم، دقیقه نود رفتم. قرآن می‌خواندند و بعد اخبار و بعد وارد دستور می‌شدند. قرآن خواندند و خواستند اخبار بگویند، آقای هاشمی گفت نه؛ گفت من در جلسه قبل درباره آقای وزیر کشور حرفی زدم که سزاوار ایشان نبود. ایشان از بنیانگذاران انقلاب بوده و چنین و چنان.

س: آقای هاشمی چه صحبتی کرده بود که سزاوار شما نبود؟

من آخرین حرفم بود و گفته بودم بنده زیر بار هیچ تشکل غیرقانونی نمی‌روم. آقای هاشمی گفت شما دروغ می‌گویی!. روحانیت مبارز تشکل سیاسی است و مجوز ندارد! هم آقای هاشمی بود و هم درست بود ولی این برای دوره ما نبود. من هم هیچ چیزی نگفتم و آقای هاشمی هم بلندگو را خاموش کرد و جلسه تمام شد.

در جلسه بعدی خیلی لطف کرد و گفت فشار بر ایشان نیاورید و موضع ایشان درست است و تعریف‌های زیادی بیان کردند، ولی ما هنوز تلخ بودیم. حالا همه مدیون و شرمنده و ناراحت که از زور آقای هاشمی هم استفاده کردند و نشد. چشم‌ها در چشم ما بود و ناراحتی داشتند. آقای هاشمی گفت ما به شما ایمان داشتیم، آن روز صد برابر شد. شما می‌توانستید دوم خرداد را درست کنید و دیگران نمی‌توانستند. چون همه فهمیدند شما مستقل هستید و زیر بار حرف من هم نمی‌روید.

از شما تشکر می‌کنم که وقت موسعی گذاشتید؛ این برنامه با دست‌خط شما تمام می‌شود.

دست نوشته

«در روز چهارشنبه زیبایی توفیق الهی یار شد و در برنامه دست‌خط تلویزیون شرکت کردم. برنامه‌ای که با توجه به مدت کوتاه پخش آن، طرفداران بسیاری پیدا کرده است. امیدواریم برنامه‌های اینگونه در رسانه ملی تعمیم یابد. از صدا و سیما و از دست‌اندرکاران این برنامه و از همه عزیزان و همکاران پرحوصله و صمیمی این برنامه، عمیقاً سپاسگذاری می‌شود.

والسلام علیکم».

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
مدیران
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon