نمایش «نفر دوم»؛ در غیاب مردها
«نفر دوم» یا «نمایش دوم»؟ پرسشی است که به نظر مهین صدری از پاسخ دادنش طفره میرود یا قصدش را ندارد؛ ولی با مطرح شدن، مخاطب درگیرش میشود که «مرغ دریایی» چه بود و آنچه روی صحنه است، چه چیزی نیست.
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
همه چیز با یک اعلان ابتدایی شروع میشود. جایی که مهین صدری در کنار الهام کردا و ستاره اسکندری از فقدان یک نمایش میگویند و اذعان میکنند اکنون با حضور یک نمایش دیگر روبهرو میشویم. قصه آن است که قرار بر آن بوده نمایش «مرغ دریایی» اجرا شود و اکنون از آن خواسته یک پرنده کاغذی مبتنی بر اوریگامی به جای مانده است و یک قطعه از مرغ دریایی در بطن نمایش «نفر دوم» که به هیچ عنوان «مرغ دریایی» نیست. پس چیست؟
این پرسشی است که مخاطب از خود میپرسد؛ چرا که او فرصتی نمییابد در فضای به ظاهر گفتگومحور ابتدایی نمایش از مهین صدری و گروهش بپرسد. او فرصتی نمییابد که چه شد جای مرغ دریایی با نفر دوم تغییر میکند و چرا با اعتراف به ناآمادگی روی صحنه میرود. آیا او قرار است با یک نقصان روبهرو باشد؟ آنچه تا پایان دیده میشود گواه بر آن است که نوعی از نقصان در اثر وجود دارد؛ ولی این نقصان الصاقی است تا در دل خود شکل گرفته است. به عبارت دیگر، نمایش به تمعد نقصان را در خود جای داده است. البته این توجیهی بر ضعف نمایش نیست.
حال پرسش بعدی مطرح میشود که گفتن این سخنان برای ورود به نمایش چه کارکردی دارد؟ اگر آنان از اتفاقات نمیگفتند مخاطب با چه چیزی مواجه میشد؟ آیا او باز نمایش را مستقل از گفتار نمیپنداشت؟ آیا گفتار اثر روی صحنه را دستخوش تفسیر دیگر میکند؟ پاسخ این پرسشها میتواند راهگشا باشد؛ اما این مسئله در اثر وجود ندارد. به نوعی پاسخها در غیاب فرو میروند تا در حضور/
بگذریم. سال 1366 در زیرزمین، پس از توصیف یک عروسی خونین، موشکباران تهران، یک پناهگاه و درک ما از فقدان یک مرد که همواره روی صحنه میتوانست باشد و نیست. مهین صدری در نقش سربازی ظاهر میشود که هیچ ویژگی مردانه ندارد. او حتی لباس سرباز بر تن ندارد. ما باید او را به عنوان سرباز باور کنیم. این باور ما در گرو روش مینیمالی است که صدری بر نمایش خود برگزیده است. بازیگرانش با لباسی ثابت و گریمی نامتغیر، 90 دقیقه، از سال 1366 تا 1396 را سپری میکنند. آنان همیشه همانی هستند که در معرفی خود بودهاند. تنها از اوانسن به سوی عمق صحنه پیش میروند. از زیرزمین پناهگاه شده در دهه شصت، گویی به سوی پشتبامی در دهه نود عروج میکنند. دکوری واقعگرا نیز وجود ندارد. به شدت همه چیز در نوعی سمبولیسم گره میخورد. دو دختر – الهام کردا و ستاره اسکندری – مدام از چیزهایی حرف میزنند که عشق به یک مرد تعبیرش میکنیم. تورهای عروسی و پردههای آویخته، همه دلالتهای سمبلیک به مفهوم عروس و مرد داشتن دارد؛ اما خبری از مرد روی صحنه نیست.
تنها مرد روی صحنه مهین صدری است که قرار است در نقش مردهای متعدد زندگی الهام کردا ایفای نقش کند. کردا قرار نیست در پایان مردی برای خود داشته باشد. او در هر توقف زمانی مردی را برای عشق ورزیدن دارد؛ اما نتیجه کار عدموصال است. با این همه او مردی حاضر روی صحنه دارد. در سوی دیگر، ستاره اسکندری در چند نوبت با مردی رابطه برقرار میکند. عروسی میکند. باردار میشود. طلاق میگیرد و در نهایت فرزند خود را از دست میدهد. با این همه، دست یافتن او با نوعی غیاب همراه است.
ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی، معتقد بود در زبان نوشتار بیان حقیقت به جای آنکه حضوری بیواسطه داشته باشد، به تعویق میافتد. او برخلاف فردینان سوسور سویسی میاندیشید. دریدا میگوید، وقتی میپرسیم سگ چیست، متوجه منظور مورد نظر میشویم؛ اما به این نیز میاندیشیم که چه چیز سگ نیست. یعنی زبان از طریق مسکوت گذاشتن و غیاب، مفاهیم دیگر اما مشابه را به معنای مورد نظر خود میرسد. از دید دریدا در نظام دوتایی سوسوری نمیتوانیم مفهوم «خیر» را بدون متضاد آن «شر» داشته باشیم. نمیتوان مفهوم «مرد» و «مردانگی» را بدون درک «زن» و «زنانگی» تصور کرد. هر چقدر یک معنا ارزش یا ارزش خاص با شدت بیشتری بیان شود، حوزههای تفاوتی را که آن را در برمیگیرد قابل ملاحظهترند. در این خصوص دریدا استدلال میکند که متون در واقع دربارۀ آن چیزی هستند که در ظاهر مربوط به آن نیستند.
مهین صدری در نمایش خود چنین میکند، او در حال به تعویق انداختن است. دوتاییهای متناقض و البته مکمل در غیاب/حضور نشانگان به چالش کشیده میشوند. حال میتوانیم به مفهوم دوم «تعویق» از منظر دریدا رجوع کنیم که به معنای گریز از معنا تعریف میشود. یعنی معنا در تسلسل بینهایت نشانهها گم میشود و در آخر سر هم به مقصود خویش نمیرسد. دریدا درباره تمایز و تعویق در زبان میگوید :« از یک سو differer بیانگر ناهمانندی، یعنی تمایز، عدم برابری یا ناهمسانی است، از سوی دیگر، این فعل به معنای به تعویق انداختن، فاصله انداختن و گذارکردن است، یعنی موکول کردن آنچه در زمان حال تحقق نیافته است به بعد.»
به نام نمایش «نفر دوم» بازگردیم که عنوان به ظاهر دلالت بر شخصی است که در مقابل «من» قرار میگیرد. امانوئل لویناس - که بر نسل فیلسوفان فرانسوی همچون دریدا اثر گذاشته است - از آن با عنوان «دیگری» یاد میکند.کسی که قرار است از جانب سوژه بازشناسایی شود. در نمایش دو خواهر مدام درباره دیگران حرف میزنند. درباره پدری که سیگار میکشد، درباره صدامی که در سال 66 خائن است و در سال 85 پدربزرگی مهربان، درباره مردانی که دو دختر میشناسند و از آنان عبور میکنند و دیگران. در نمایش دختری ملبس به لباس عروس، در میان پردهها سفر میکند و هر از گاهی دز جانب بازیگران دیده نمیشود. او یک دیگری است. مریم حسینی حتی در جایی بیرون از نمایش نیز دیگری است و این وضعیت را دوچندان میکند. در «نفر دوم» دیگریها مدام در میان واژگان آفریده میشوند و در میان هم واژگان فرومیریزند. تنها سوژه راوی باقی میماند که میتواند آزادانه روی صحنه حرکت کند. برخلاف مهین صدری، در نقش مردان حاضر، که حرکتی در عمق دارد – به جز چند مورد محدود.
پس دو دختر در مقام سوژههای حاضر با نفرهای دوم تمایز پیدا میکنند و این تمایز موجب تعویق معنا میشود، تعویقی که منجر فاصلهگذاری نگرش ما نسبت به رویدادهای روی صحنه است. تعویق باعث میشود مخاطب مینیمالیسم آن را بپذیرد و آن را پی بگیرد. با چنین نگرشی ما با دوتایی زن/مرد با تکیه بر حضور/غیاب دست مییابیم. به نظر میرسد با درهمشکستن نگرش سوسوری – که وجه اول همواره بر وجه دوم ساختار دوتایی برتری دارد – به نوعی هنر زنانه دست مییابیم، هنری که رنگوبوی فمنیسم ندارد؛ اما میتواند با از مرکز خارج کردن مرد به عنوان امر غایب، زنانگی، با تعریفی دریدایی ارائه دهد.
حال میتوانیم این دوتایی را به خود نمایش نیز بسط داد. دوتایی مرغدریایی/نفر دوم که در آن یکی حاضر و دیگری غایب است. در این حضور میپرسیم پس آنچه روی صحنه نیست، چیست؟ این مهم با همان نقصانها همراه میشود. اکنون پرسشها به یک تجربه انضمامی بدل میشود که مخاطب با تماشای «نفر دوم» بدان رسیده است. او از خودش میپرسد چه دیده است و چه ندیده است. شاید در شدیدالحنترین بخش پاسخ بدهد که تئاتر ندیده است و آنچه روی صحنه ظاهر شده است شق دومی است. حال مهم این است که ما نسبت به این دو شق چه فکر میکنیم. پاسخ را باید جستجو کرد.
انتهای پیام/