حسین فرخی: تئاتر ما از معنایش دور شده است
حسین فرخی منتقد وضعیت مدیریت فرهنگی کشور است. او نهادهای فرهنگی را به بزرگ شدن بدنه کارمندی منهم میکند که در نهایت خروجی ندارد. او میگوید با ۱۰ نفر هم میشود برنامه تلویزیونی موفق ساخت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، حسین فرخی برای نسلی از تئاتر ایران نمود مشترکی از تدریس، کار هنری و در مقطعی امر مدیریتی است. مردی که اولین دبیر غیرمدیر جشنواره تئاتر فجر به حساب میآمد، چند سالی است حرفه مطبوعاتی خود را اندک کرده و در دانشگاه هنر، با جوانان هنرجو روزگار سپری میکند.
بیشتر بخوانید: هزینههای میلیاردی جشنوارهها چه تأثیری بر فرهنگ عمومی دارد؟
حسین فرخی سالهاست روی صحنه نمایشی نداشته و دوریش از تئاتر کمی عجیب به نظر میرسد؛ آن هم از مردی که در هر هنری دستی دارد. بر هر دیوار نگارهای خوش مینگارد و در عکاسی سابقهای دارد. طراحی گرافیک کرده است و تا سال پیش مجلهای در باب سینما و تئاتر منتشر میکرد.
بیشتر بخوانید: مافیای تئاتر خود اجراها را تصویب و خودش هم اجرا میکند
آنچه میخوانید گفتگویی است صمیمانه با حسین فرخی درباره سالها فعالیت هنری و علمی او در عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون.
***
بعد دیگر در فضای تئاتر رسمی کشور کار نکردید؟
فرخی: نمایش علی کوچیکه در خانه تئاتر بود، البته هفده تا اجرا بیشتر نرفتیم. نویسنده و بازیگر کار سارا تقوی از دانشجویانم بود که من استاد راهنمایش بودم.
هیچ وقت در فضای بزرگ اجرا نرفتید؟ مولوی را چرا اجرا ندادند؟
فرخی: مولوی هم یکی دو بار پیشنهاد دادیم و نشد. الان هشتمین سفیر سندباد را موافقت کردهاند که سال آینده اجرا بروم.
تمرین نکردید؟
فرخی: نه هنوز، کار خیلی سنگینی است. باید اول ببینیم از نظر مالی چه جوری میتوانیم اسپانسر داشته باشیم. چطور میتوانند حمایت کنند، با دست خالی نمیشود. قطعاً باید یک حمایتی از یک جایی شکل بگیرد. خیلی دوست دارم این اتفاق بیفتد.
به بازیگرش فکر نکردید؟
فرخی: تا وقتی که قطعی نشود، خبر. باید دید میتوان این کار را انجام بدهیم یا نه. نمیتوانم از کسانی نام ببرم. در ذهنم یک سری آدمها دارم؛ ولی هنوز هیچ اقدامی نکردیم.
در دانشگاه هنر سه پلاتوی جمع و جور در ساختمان باغ ملی طراحی میشود و حتی تابلویی به اسم تماشاخانه هنر نصب میشود.قرار بود در واقع آنجا با هدایت آقای مهدیزاده تبدیل به یک تماشاخانه شود. در دانشگاه هنر یک باکسی برای دانشجویان باز شود که اجرا داشته باشند. شما چقدر در جریان این اتفاق بودید؟
فرخی: من چون هیئت علمی هستم از اول در جریان قصه بودم. الان یکی از سالنها تمام شده و آماده است. مشکلاتی که وجود دارد این است که بودجه دانشگاه به خاطر محدودیتهایی که هست، اجازه پیگیری بیشتر را نمیدهد؛ ولی در نهایت با پیگیری دکتر شفیعی امیدواریم که به زودی اولین اجرا آن جا شکل بگیرد. ما در ورزنده هم سالن استاد خورشیدی را داریم. تا حالا چند نمایش اجرای عمومی در آنجا داشتیم. اصلاً برنامه روتین داریم که کارهای دانشجویی اجرای عمومی داشته باشند.
من دانشجوی سینماتئاتر بودم، تلاشهای زیادی میکردیم که اتفاقاتی بیفتد؛ ولی هیچ وقت این شور در مدیریت دانشگاه نبود که از خورشیدی مولوی دوم در بیاید. چرا؟
فرخی: به نظرم سالن خورشیدی آن ظرفیت و پتانسیل را دارد؛ ولی یک مقداری برمیگردد به اینکه تالار مولوی از دانشگاه جدا شد. رفتوآمدهایش هم از سیستم دانشگاهی آزادتر عمل میکنند و سابقه خیلی زیادی دارد. دانشکده سینما تئاتر در واقع یک جوری هم کار آکادمیک و آموزشی انجام میدهند و هم مسائل حراست و رفتوآمدها وجود دارد. محدودیتها باعث میشود یک مقدار این نگاه دچار تعلیق شود. با این حال به نظر رئیس دانشکده باید تصمیم بگیرد و فکرمیکنم الان زمانی است که از آن پتانسیل باید استفاده خیلی بیشتری شود. حتی من معتقدم که کارهای حرفهای هم باید آنجا امکان اجرا پیدا کنند و یک کار حرفهای و دانشجویی باشد که سالن بتواند در درازمدت فعال شود . چون سالن خوبی برای اجرای جمع و جور هست، از خیلی از سالنهای خصوصی بهتر است. امکانات نوری و صوتی خوبی دارد، گنجایش حدود هشتاد تماشاچی را دارد. پایاننامههای خیلی خوبی آنجا اجرا شده که از اجراهای حرفهای بیرون هم خیلی بهتر بوده و پایاننامهای که آنجا اجرا شدند و بعد در بیرون اجرای حرفهای شدند.
بحث جشنواره فجر شد. شما درباره بخش نمایشنامهنویسی صحبت کردید، خودتان نمایشنامهنویس قابلی هستید. میخواستم بپرسم پروژه ناتمام شما در مورد تاریخ نمایشنامهنویسی در ایران چراهیچ وقت ادامه پیدا نکرد؟
من از آن دسته آدمهایی نیستم که بخواهم از دیگران استفاده کنم بیآنکه دستمزدشان را پرداخت کنم
فرخی: برای این که کار مستلزم بودجه هست. من از آن دسته آدمهایی نیستم که بخواهم از دیگران استفاده کنم بیآنکه دستمزدشان را پرداخت کنم. برای من ساده است به عنوان یک معلم به دانشجویانم بدهم که سر کلاس اینها را انجام بدهند و بعد سر و ته موضوع را با دانشجویان هم بیاورم. حتماً باید جایگاهشان معلوم باشد و بابت کاری که میکنند دستمزد دریافت کنند. کاری که همیشه به آن اعتقاد دارم و عمل کردهام. در سال 1369 کنگره هزاره فردوسی در دانشگاه تهران کنگره برگزار شد. من دانشجو بودم و نمایش تراژدی اسفندیار را اجرا کردیم. نمایش در تالار وحدت به صحنه رفت. 200 هزارتومان کل بودجه کل کارمان بود؛ ولی به تمام دانشجویانی که در کار بودند دستمزد دادم. تنها کسی که دستمزد نگرفت خودم بودم. اساساً به این اعتقاد ندارم که آدم بتواند با این سیستم و با این روشها خودش را بالا ببرد. من فکر میکنم این کار کار سنگینی است. جلد اولش را به تنهایی انجام دادم. یک بخشش پایاننامه دوره کارشناسی ارشدم بود و در مقدمه کتاب اگر بخوانید توضیح دادهام. تا بودجه نباشد این اتفاق شکل نمیگیرد. الان یک قراردادی با انتشارات مرکز هنرهای نمایشی برای جلد سوم بستهام که بین سالهای 50 تا 57 آن را در بر میگیرد. تقریباً حدود 70 درصد آماده شده است.
فرهنگستان هنر با شما برای جلد اول قرارداد بسته بود؟
فرخی: درقراردادی که داشتیم فرهنگستان 50 درصد بودجه را قبول کرده بود و من هم 50 در را خودم دادم. مشارکتی کار شده بود.
با همه این کار را میکنند؟
با تاریخ نمایشنامهنویسی در ایران فلان وزیر و رئیس نمیتواند پز بدهد
فرخی: نمیدانم شاید این طوری باشد این را اطلاع ندارم؛ ولی من 50 درصد را خودم مشارکت کردم. یک واقعیتی هم وجود دارد و آن این است که ما دنبال یک سری چیزهای فاخر برای انتشار میگردیم. مثلاً یک کتاب نگارگری و هنرهای تجسمی و معماری و تاریخ هنر در ایران چاپ میشود با آن همه هزینههای بالا و چاپ نفیس که اینها را با آن کتابها پز میدهند؛ ولی با تاریخ نمایشنامهنویسی در ایران که فلان وزیر و رئیس نمیتواند پز بدهد. برای همین دنبال این نیستند. واقعاً آن کتاب الان برای همه دانشجویان منبع مفیدی است. نمیدانم در بازار هست یا نه. حتی راجع به این که چاپ دومش را انجام بدهند یا نه. من هیچ وقت صحبتی نکردم و خبری ندارم. نیاز به یک آدمهایی هست که حمایت کنند و واقعاً پولی نمیخواهد.
چون فرهنگستان تمایلی به تئاتر ندارد؟
فرخی: فرهنگستان بعد از یک دورهای که تغییر و تحولات اتفاق افتاد دیگر نمیدانم کمیته تئاترش تعطیل هست یا نیست خبری ندارم. داستان این طوری است.
پس یعنی یک بچه مظلومی هست به نام تئاتر که هیج جا تحویلش نمیگیرند؟
تئاتر میتواند به یک جریانی تبدیل شود که در خدمت سرمایهداری باشد
فرخی: آره تئاتر واقعاً مظلوم است؛ ولی الان به نظرم یک تکانهایی خورده است. بخشی از این جریان الان در واقع میتواند پول در بیاورد. میتواند به یک جریانی تبدیل شود که در خدمت سرمایهداری باشد.
رنگ و لعابش خیلی خوب است.
فرخی: بله، تبدیل به جریانی باشد که در خدمت بورژواها باشند. تئاتر الان میتواند آروغهای سرمایهداران را تسلی بدهد و در خدمت لبخندهای ملیح بچه پولدارها باشد. به عنوان جریانی باشد که برای آنها یک فضای ملایم و سرگرم کننده ایجاد کند.
ما قبل از انقلاب هم این نوع اجراها را داشتیم؟
به نظر میآید که تئاتر ما از معنایش دور شده است
فرخی: به نظر من دیدگاههای مختلفی وجود دارد. دکتر ناظرزاده کرمانی میگوید تئاتر هنر نخبگان است، ما در قبل از انقلاب یک جریانی داشتیم به اسم تالار رودکی که باله و اپرا و موسیقی اتفاق میافتاد و گاهی تئاتر بود. آن جریان تعریف خاص خودش را داشت کسی میخواست برود تالار وحدت باید کراوات میزد و لباس رسمی میپوشید. آن جریان یک جریان تعریف شده بود؛ ولی بعد از انقلاب که قرار نبود این اتفاقات بیفتد. الان به نظر میآید که تئاتر ما از معنایش دور شده، از رسالتی که باید میداشت.
همان موقع هم تئاترمی جنگیده، کارگاه نمایش علیه آن جریان رسمی بود
فرخی: بعضیها از این تئاتر کلاسیکخسته شدند و شروع به تجربههای تازه کردند. در همه جای دنیا تعریفی که از تئاتر وجود دارد به این معناست که میتواند همه علایق را پوشش بدهد، همه طبقات اجتماعی را پوشش بدهد. الان تئاتر ما فقط و فقط وظیفهاش این شده که تبدیل بشود به یک ابزاری که از آن پول در بیاورند. آن هم هر کدام با هر نوع تفکری و بعد طبقه بورژوا و مثلاً سرمایهداری پز بدهند که مثلاً صد هزار تومان میدهیم. بلیط میخریم تالار وحدت نمایش میبینیم. شما نمیتوانید سرتان را بالا بگیرید که تئاتر هنر روشنفکری است و هنرمحرومین است، هنر ستمدیدگان است و یا تئاتر هدفمند است و تعهد دارد. حتی اوایل انقلاب این تقسیمبندیها بود.
در آن دوران این نگاه عملی شده بود؟
نمایشی دیدم که تئاتر نبود، به خدا بیشتر به روضهخوانی و مداحی شبیه بود
فرخی: صددرصد. حتی چپیها تئاترهایی که کار میکردند دقیقاً تعریف طبقاتی درشان بود. عباس آقا کارگر ایران ناسیونال، نمایشی که آن موقع اجرا میشد. مثلاً معدن کار بهزاد فراهانی یا به خانه بازمیگردیم. یعنی تئاتر آن موقع جایگاهی داشت. آره واقعاً این طوری بود. یعنی میخواهم بگویم که حتی آن نگاه در بچههای مذهبی هم بود. نمایش حر آن دوره کار میشود. یک دسته نمایشهای مذهبی هستند مثل خورشید کاروان. پروسهای هست که همین طور جلو میرود. ممکن است صد سال دیگر اگر این سیستم و شرایط باشد جلو برود. نمایشهایی که من میبینم مثلاً در همین گونه حتی ضعیفتر از آن اجرا میشوند. اخیراً نمایشی دیدم واقعاً شوکه شدم د مگر میشود؟ تئاتر نیست به خدا بیشتر به روضهخوانی و مداحی شبیه بود.
از این اشکال اول انقلاب بود؟
فرخی: نه به این شدت نبود. الان خیلی تجملاتی شده. مثلاً دقیقاً شما فکر کنید تشیع صفوی چه میگوید، تشیع علوی چه میگوید. رنگ و لعاب. الان کارهای مذهبی این طوری است، باید جلوههای ویژه باشد یعنی پیروی میکنند از جریانی است که الان دنبال پول درآوردن و پولسازی از طریق تئاتر هستند. شما نمایشی میبینید چهار میلیارد میفروشد، سابقه نداشته، بعد که بررسی میکنید میبینید تماشاگران نمایش با فلان هنرپیشه بعد اجرا عکس میاندازند. اصلاً اصل برنامه اجرا همین است.
یک سنت میشود.
فرخی: آره، من میگویم حتی این اشکالی ندارد، بخشی از تئاتر میتواند این گونه باشد؛ ولی همهاش نباید این باشد. شما الان به عنوان یک منتقد تئاتر، کسی که فارغ التحصیل تئاتر هستید، میتوانید برای من یک آدم از طبقه کارگر، طبقه محروم طبقه، متوسط جامعه را پیدا کنید که در ایرانشهر تئاتر دیده باشند. مگر اینکه دعوتش کرده باشند. آیا میتوانی تئاتری به من معرفی کنی که در این تئاتر یک پیام اجتماعی یک درد، یک معضل هر چیزی باشد، بیان کند؟
فضا انتزاعی شده است.
فرخی: ماتفاقاً آن شعار خودش ابزار پول درآوردن است. دقیقاً کارکردش در سیاست همین استپارازیت سیاسی است که منم یک حرفی زده باشم.
امیر دژاکام نمایشی به اسم نیلوفرو نفت کار کرد که در واقع اقتباس از نمایش علی نصیریان بود. حرفش این بود که نفت جامعه ما را تخریب کرده است. این وابستگی به نفت باعث میشود که ما رشد نکنیم؛ ولی به زعم من وجوه انتزاعی آن باعث میشد که ما طبقه کارگر را در آن نبینیم.
فرخی: هنر جایگاه بیان نقطه نظرات پیچیده اقتصادی و سیاسی و فلسفی نیست. هنر یک زبان دیگری دارد. نظریهپردازی در این که مثلاً ما بیاییم در مورد یک مقولهای مثل اینکه اقتصاد ما آیا باید وابسته به نفت باشد یا نباشد، جایش در سینما و تئاتر نیست. این معلوم است خیلی روشنفکرانه است، طبیعتاً ارتباط برقرار نخواهد کرد. لایههای زیرین یک اثر مثل پلکان زنده یاد اکبر رادی، میگوید ببین این آدم پایش را روی آدمهای دیگر میگذارد و بالا میرود. اسمش استعاری است، کاراکتر استعاری است. تغییر و تحولات یک کار این میشود. اگر بخواهم جمعبندی کنم یعنی تعریفی از تئاتر معاص رحداقل در تهران این روزها ارائه کنم، باید این جوری بگویم: تئاتر یک دکانی است، یک مغازهای است، یک سوپرمارکتی است، یک کالایی است که با تبلیغات پررنگ و لعاب فضای مجازی در حد خیلی گسترده، تبلیغات شهری و با داشتن فرمول یک، دو یا سه بازیگر چهره یا سوپراستار که امضا کنند برای بینندگان بعد از اجرا و عکس بیندازند.
مخاطبان اصلاً میخواهند آنها را ببینند، به اضافه چاشنی سکس پنهان، به اضافه چند تا پارازیت سیاسی به درد نخور که هیچ تاثیری در روند سیاسی اجتماعی مملکت ندارد، به اضافه شکم و زیر شکم و ادبیات فارسی ما که این قابلیت را دارد که بشود ازش تعابیر متفاوتی را دریافت کرد، به اضافه یک عالمه رقص و موسیقی و کنسرت و آواز، اینها را اگر بریزیم در آن قابلمه در آن جایی که قرار است زیرش را روشن کنیم که تئاتر بجوشد از آن، این تئاتر معاصر ما میشود و هدفش هم پول درآوردن است. فقط پول در بیاورد. شما یک نفر از تئاتریهای ما را معرفی کنید اعم از بازیگر، کارگردان، طراح صحنه و لباس و... که مرادش از تئاتر کار کردن غیر از این باشد، یعنی پول نخواهد در بیاورد و بگوید من میخواهم یک چیزی را در تئاترم داشته باشم.
بچههایی هستند که در مولوی کار میکنند.
فرخی: خیلی محدود هستند. البته آنها دانشجویند و اتفاقاً از همین حالا لایههایی از سکس پنهان را در کارهایشان تجربه میکنند. باید تلاش کند که آنجا خودش را معرفی کند؛ ولی تلاش اولیهاش این است که یک نمایش اینجا برود روی صحنه تا برایشان رزومه بشود. در تئاتر دانشجویی ما مسائل اروتیک پنهان موج میزند. در تئاتر لالهزاری ما موج میزند. تازه به لالهزاریها گیر میدادند که شما همه تئاترتان مسائل مبتذل است و آنها خودشان را جمع و جور کردند. برای آنها سختگیری میکنند؛ ولی این الان چیزی است که ما به اسم تئاتر میشناسیم و اندیشه و تعهد و رسالت انسانی و اینها همهاش کشک است و وجود ندارد. برای چی باید در موردش حرف بزنیم؟ چرا؟ اینها را راجع بهش در فضای مجازی سعی میکنیم در شوهایی که داریم یک جوری بالاخره اینها را جبران کنیم.
بحث کاسبی شد. ما قبلاً با همدیگر یک صحبتی داشتید که گفتید مجلات هنری هم دکان هستند و به واسطه آنها کارهای دیگری انجام میدهند. سالهای سال شما مجله داری کردید. مدتهاست که مجلهتان منتشر نمیشود. آخرین نسخهاش پارسال جشنواره فیلم جهانی فجر بود.
زیر چتر هیچ کسی تا حالا سینه نزدیم
فرخی: بله، اردیبهشت سال 95 آخرین شماره مجله سینما تئاتر منتشر شد و تا این لحظه دیگر نتوانستیم، یعنی اصلاً امکان این که بخواهیم ادامه بدهیم نداشتیم. برای اینکه وابسته به هیچ جایی نیستیم، نبودیم، نخواهیم بود. مستقل عمل میکردیم و هیچ جا حمایت نمیکند، زیر چتر هیچ کسی تا حالا سینه نزدیم. تریبون هیچ کسی نبودیم. اگر هم مثلاً ما ویژهنامهای کار کردیم بابت این که مثلاً آن ویژهنامه را کار کردیم روتین کار خودمان بوده است. بعد تعدادی مجله در آن جشنواره فروخته شده که یک سوم هزینههای مجله هم در نیامده و بعدش هم ارتباطاتی نداریم. پسرخاله و پسرعموی کسی نبودیم و الی آخر طبیعتاً با این شرایط نمیتوانستیم ادامه بدهیم.
خیلی مجلات در این سالها در واقع چاپشان کنسل شد و یک سری مجلات ماندهاند. ادعایشان میشود مجلات خصوصی هستند، چه جوری میتوانند ادامه دهند؟
فرخی: خیلی سخت است. مجله سینما و تئاتر در خیلی از شمارهای که طی این 24 سال، 25 سال منتشر کردیم ضرر دادیم. از جیب خودمان دادیم؛ ولی آن ضرر را به قدری بوده که توانستیم ادامه بدهیم. من یک حقوق بگیر و معلم هستم، مگر چه قدر درآمد دارم، یک جایی مثلاً ما آگهی میگرفتیم کمک میکرد در آن شماره ضرر نکنیم. یک جاهایی ضرر میکردیم. استثنائا دو سه شماره ممکن است سود کرده باشیم. مثلاً پانصد هزار تومان سود، بعد از یک دورهای مخاطب مجلات، مخاطب مطبوعات ریزش خیلی شدیدی پیدا کرد و این فقط برای یک مجله دو مجله نیست. طبیعتاً برای همه هست. ولی مثلاً شما فکر کنید یک جریانی مثل مجموعه همشهری اینقدر پشتوانه دارد که هیچ وقت زمین نمیخورد.
با یک سرمایه خیلی عظیم شهرداری و الان مثلاً یک گستره عظیمی را دارد طبیعتاً اینها برایشان مشکلی پیش نمیآید.
فرخی: اینقدر تعدادشان زیاد شده نمیدانند چند تا بچه دارند، از دستشان در رفته. بیشتر از بیست و چند عنوان نشریه دارند؛ ولی ما به عنوان یک آدم خصوصی اولین مجله تئاتری را بعد از انقلاب امتیازش را گرفتم. مجله نمایش که زیرمجموعه دولت بود و هنوز هم چاپ میشود.
یعنی به شکل خصوصی؟
فرخی: آره و بعد خیلی تلاش کردیم مجله روی پای خودمان نگاه داریم؛ ولی نشد. حتی دوستان خیلی صمیمی ما در جاهای مختلف بودند، میگفتیم که این مجله چیزی نمیشود شما بیایید کمک کنید، تک و توک مثلاً توانستند با بعضی از ویژهنامهها مثل جشنواره تئاتر کودک، نوجوان یا یک دوره جشنواره تئاتر شهر با رقمهای خیلی کم با دو میلیون و 2 میلیون 500 هزار تومان این اتفاق میافتاد و متاسفانه الان دیگر به جایی رسیدیم که نمیتوانیم ادامه بدهیم. ما هم اهل هیچ حزب و گروه و دار و دستهای نبودیم طبیعتاً اگر وارد یک باندی میشدیم داستان فرق میکرد.
مجلاتی هستند که پشتیبانی سیاسی دارند؟
فرخی: نمیدانم ممکن است پشت پرده پشتیبانی داشته باشند یا زرنگ باشند و کار کنند.
در مورد مجله فیلم همیشه مثل انوار و بهشتی بودهاند؟
فرخی: شما وقتی یک جایی اسپانسر اولیه و کلنگ را خوب زدی و بودجه داشتی، بعدش آدمهای حرفهای داشته باشیریال موفق میشوی. مجله سینما و تئاتر تیم نداشت، هنوز هم که کار میکنیم دست و پا شکسته هستیم. خودمان بودیم. مثلاً مجله فیلم سه آدم حرفهای پایش بودند گلمکانی، یاری، محرابی. این سه آدم همه زندگیشان مجله فیلم است. من بخشی از زندگیم مجله سینما تئاتر بود. بعد ساختمان را همان موقع خریدند و امکانات اولیه کمک کرد. بعد سرمایهگذاری کردند. کارهای دیگری کردند. مجله فیلم انگلیسی را بیرون دادند. یعنی همه کارشان آن بود و طبیعتاً انتظار شکست نباید داشته باشیم؛ ولی باز هنوز هم هستند. مثلاً مجله دنیای تصویر علی معلم، خدا رحمتش کند خب علی معلم همه زندگیش آن مجله بود. کار سینما میکرد و خانم معماریان کمک میکرد. قلب تپنده آن مجله بود و هنوز هم هست. ما واقعاً نداشتیم، نیرو نداشتیم، بعد نمیتوانستیم نیرو داشته باشیم. حقوق نمیتوانستیم بدهیم خودمان در زندگی خودمان در هفت هشتمان گیر بودیم.
دوستان شما در دانشگاه و فضایی که بودید خیلیهایشان پستهای خوبی داشتند. از شما استفاده نکردند؟
فرخی: من چون آدم رکی هستم همه حرفهایم را راحت میزنم، بعد اهل بده بستان نیستم. اینها همه دلایلی است که تو میتوانی بپردازی. وقتی تو رک باشی طبیعتاً کسی که رئیس بالای تو هست اگر تو ازش یک خطایی ببینی رک بهش می گویی، دوست ندارند. مدیریت ما در سطح کلان دنبال آدمهایی هستند که یا ازشون گاف داشته باشند هر موقع دوست داشتند زمین بزننشون یا هر چی گفتند بپذیرد یا خیلی مناقشه نکند. کلاً من آدمی هستم که زیر بار حرف زور هیچ بنی بشری تا به حال نرفتم. طبیعتاً این خودش یک کد است. رک می گویم حرفهایم را.
این روحیه ژورنالیستی بوده یا روحیه انقلابی گری؟
هیچ وقت حاضر نبودم حرف غیرحقی را بپذیرم ولو این که برادرم یا پدرم بگوید
فرخی: نمیدانم. نه انقلابیگری نه ژورنالیستی، یک چیزی در درون من از اول دوران کودکیام بوده و هست آدم. مغروری بودم، نه به این که خودم را بگیرم. اتفاقاً خیلی در مراوداتم در ارتباطاتم مثلاً خیلی آدم سادهای هستم. گاهی اوقات دانشجویان مرا در مترو میبینند، تعجب میکنند که سوار مترو شدم. آدم سادهای هستم. یک جاهایی به عنوان معلم وارد دانشکده میشدم نگهبانهایی که در در ورودی هستند نمیشناختند. فکر میکردند من دانشجو هستم یا ارباب رجوع هستم. ادای کسی را در نمیآوردم، خب واقعیت این است که این خصلت در ذات و درون من بوده که هیچ وقت حاضر نبودم حرف غیرحقی را بپذیرم ولو این که برادرم یا پدرم بگوید یا هر کسی. من زمانی که دبیر جشنواره تئاتر فجر بودم سال 72 همین آقای خوشرو که معاون هنری وزیر بود یادم است که یک روز که رفته بودم مرکز از دفترمسعودشاهی گفتند معاون وزیر میخواهد شما را ببیند. نامهای دادند و تشکر کردند که جشنواره خیلی خوب برگزار شده است. بعد با آقای مسعود شاهی رفتیم پیش خوشرو، بعد از سلام و علیک و احوالپرسی اولین چیزی که خوشرو گفت این بود که، من از شما یک گلهای دارم. فکر کردم یکی از این وظایف جشنواره جایی اشتباهی کردیم. گفت وقتی شما دبیر جشنواره هستید چرا من میشنوم و میبینم با همه سلام علیک میکنید. از دم در نگهبانی تا آبدارچی، جایگاه مدیر این نیست، گفتم من هیچ وقت در زندگیم یاد نگرفتهام که مدیر با دیگران فرق دارد.
تبختر را یکی از ویژگیهای مدیر میدانستند؟
نمیتوانم وارد دار و دستهها بشوم
فرخی: آره، که مثلاً مدیر با بقیه فرق داشته باشد. همین الان هم هر سالنی در تئاتر کشور منهای سالنهای جدید خصوصی بروم، نگهبانش یا کسان دیگری که از قدیم هستند به شدت احترام میگذارند و این نشان میدهد احترام به دیگران ربطی به طبقه و صنف و شغل ندارد. نمیتوانیم بگوییم چون آبدارچی و کارگر است و چون من مدیر هستم جور دیگری برخورد کنم. این جنس نگاه من همیشه بوده و خیلیها دوست ندارند و از همه مهمتر نمیتوانم وارد دار و دستهها بشوم.
رو بازی میکنید؟
فرخی: من چیزی برای از دست دادن ندارم. دنبال این نبودم که چیزی را به دست بیاورم. مادیات برای من مهم نبوده مگر در حدی که بتوانم زندگی سادهای داشته باشم. برای من مهم نیست سوار پژو یا پراید بشوم یا ماشین پورشه؛ چون اصلاً برای من اینها ارزش ندارند. ولی ممکن است برای بعضیها ارزش داشته باشد. طبیعتاً آدمی که تشریفات برایش مهم است کار کردن با یک آدمی مثل من که ساده است سخت است، اگر نشدنی باشد. خب چرا این سختی را بپذیرد؟ یا آدمی که اهل بده بستان و زدوبند است.میخواهد چیزی بالا بکشد طبیعتاً کار کردن خیلی سخت است. کل جشنواره تئاتر فجر ماهانه 23 هزار تومن حقوق میگرفتیم و زمانی که جشنواره تمام شد 83 هزارتومان دستمزد دادند. من زمانی که دبیر جشنواره بودم یک خانمی آنجا منشی رئیس مرکز بود، برای من یک نامهای زده بودند که ایشان باید هفتاد هزار تومان اضافه کاری بگیرد در حالیکه کار زیادی برای جشنواره نکرده بود. نامه را برگرداندم در حالی که کس دیگه ای اگر بود آن کاررا نمیکرد، منشی رئیس مرکز است. من قبول نکردم و زیر بار نرفتم و آن پول را ندادم و دستمزدی که حقش بود و خیلی کمتر بود پرداختیم.
علت کارتان چی بود؟
من به یک برنامه تلویزیونی رفتم، بعد از آن روز برنامه کنسل کردند
فرخی: علت این بود که خیلی زحمتی نکشیده بود، یک خانم دیگری صبح تا شب در جشنواره کار کرده بود 35 هزارتومان اضافه کاری میگرفت برای چند ماه کار، چهار تا نامه زدن. زیر بار نرفتم. طبیعتاً دفعه بعد اگر آن آدم این خصلت من را بداند من زیر بار حرف این جوری نمیروم. سخت است با خیلیها کار کردند. در برنامه تلویزیونی زنده گفتم به نظرم این غلط است، سازمان کار اشتباهی میکند. این سریال فاجعه است. طبیعی است در سازمان من به من ایراد میگیرند. من به برنامه تلویزیونی رفتم، بعد از آن روز برنامه کنسل کردند. اجرای زنده یک برنامه در ماه مبارک رمضان بود.
شبکه چند بود؟
فرخی: شبکه دو بود، سیدیاش را دارم یکی از بچهها ضبط کرده بود و برایم فرستاده بود. برنامه محوریتش من بودم، فیلمها و تئاترهایی که کار کرده بودم. فعالیتهای فرهنگی و هنری. یک جایی مجری به این اشاره کرد که چند وقت پیش آقای ضرغامی با فیلمنامهنویسان دیدار گذاشته، خیلی خوب بود. گفتم اتفاقاً ما چند وقت پیش یک دیداری با رهبری داشتیم، کارگردانهای سینما. بعد از آن دیدار از مدیران فرهنگی هیچ اتفاقی نیفتاد، فقط یک کتاب خیلی خوشگل زرقوبرقدار منتشر شد، همان کتاب چاپ شد و بیرون آمد؛ ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. یک دفعه در استودیوی ضبط برنامه را باز کردند، تهیهکننده آمد. پچپچها شروع شد مجری گفت یک نماهنگ ببینیم و بعد مجری گفت چرا شما این حرف را زدید؟ گفتم میخواستید از من نپرسید، پرسیدید من هم حرف بدی نزدم.
میخواستند تمجید و تعریف کنید؟
فرخی: نمیدانم. واقعیت این بود که من مگر حرف غیرواقعی نزدم. یک دفعه کلیپ گذاشتم شش دقیقه همایون شجریان میخواند بعد دوباره به استودیو برگشتیم، مجری گفت دیگر فرصت نداریم، بعد ما با همدیگر گپ زده بودیم. کتاب مرا معرفی کرده بودند، همان موقع نمایشنامهنویسی در ایران جلد اولش تازه منتشر شده بود، کتاب را معرفی کردند. در مورد تئاترها صحبت کردند گفتند مثل اینکه ظاهراً وقت نداریم گفتم یکی از شعرهایم را میخوانم. گفت بفرما بعد شعرم را خواندم: دیر گاهی است که من/ مینشینم هر شب بر لب پنجره کاغذی شهر خیال / به تماشای شکوفا شدن غنچه یاس/ که اگر توده خاک/ زنگهایش بتکاند از تن/ و فلزهای سیاه / زردی خود بسپارند به رود/ نرم نرمک گل یاس/ شعر بیداری را/ با خروش خورشید/ در پس خواب زمستانی خود / سر بدمد / آن شعر مستقیم روی آنتن رفت پخش شد. این شعر تحلیل یک دوره تاریخی است و این که اصلاً جامعه را پول دارد نابود میکند، قورت میدهد. همه چیز پول شده. پخش شد. فردایش مجری زنگ زد، اتفاقاً خودش هم شاعر است و کتاب مینویسد. گفت برنامه را تعطیل کردند، آخرین قسمتش تو بودی. حالا نمیخواهم بگویم این خوب است. نمیخواهم ارزشگذاری کنم، میگویم روحیه من این طوری است و فکر میکنم اگر این روحیه حاکم بشود در یک جامعهای، دیگر اصلاً چیزی برای مخفی شدن وجود ندارد بعد نمیخواهد کسی کول بکند آن یکی را، همه چیز سر جای خودش است.
در این مدت، همین سالهای گذشته که فاصله گرفتید آیا دعوتتان کردهاند مثلاً یک مسئولیتی به شما بدهند، یک کاری به شما بسپارند؟
فرخی: جسته وگریخته اتفاق میافتد؛ ولی واقعیت این است با خودم عهد کردم تا شرایط مناسبی نباشد مسئولیت نگیرم. دانشگاه تدریس میکنم و مدیر گروه شدن در دانشکده هم که مثل سربازی است، چرخشی است مگر این که ببینم میتوانم کار مثبتی انجام بدهم.
بعد از دوره دوازدهم و سیزدهم سراغتان آمدهاند برای جشنواره فجر؟
پیشنهاد کاری در مرکز شده؛ ولی هیچ وقت نپذیرفتم
فرخی: نه، پیشنهادی نشده. دو دوره دبیر جشنواره تئاتر تک بودم. جشنواره تئاتر ماه بودم؛ ولی جشنواره تئاتر فجر را من فکر میکنم شاید اینها تصورشان بر این باشد که خب چون دوره دوازدهم به عنوان یک شاخص ماند نمیدانم ذهنیتشان شاید این باشد که مثلاً چرا به آن عالم برویم. به من پیشنهاد کاری درمرکز شده؛ ولی هیچ وقت نپذیرفتم. چون گفتم که حتی حوزه هنری و جاهای مختلف خیلی جاها ولی برای چی باید یک جایی بشینمم که بعد فقط چند نامه را امضا کنم و تأثیر نداشته باشم. حداقل وقتم را میگذارم سر این که یک چیزی بنویسم. خوشبختانه در این زمینه کارهایی کردم.
یک دورهای به شما که 34 سالتان بوده به شما اطمینان میکنند، یک پستی به شما میدهند. کار مهم فرهنگی تا شما رقم بزنید. به نظرتان چرا بعد از شما دیگر هیچ دبیر جوانی نداشتیم؟
فرخی: نمیدانم. من تجربیات زیادی در آن سن و سال داشتم، مثلاً از زمانی که خودم را میشناسم شروع کردم به نوشتن، به شعر گفتن و نقاشی کردن. تئاتر و فیلم کار کردن و همینطور روزنامه نگاری مجموعه این تجربیات باعث شد بتوانم از پس کار برآیم. همان موقع هم در تلویزیون کار میکردم همه تلهتئاتر کار میکردم هم در سینما کار میکردم.
دانشجویی یک جشنواره را به دست میگیرد، مدیریت میکند، به سامان میرساند، یک جشنواره آبرومند را برگزار میکند. الان مهدی گمار بعد از آن موفقیتش چه نقشی در تئاتر ایران دارد؟
ما نقطه صفر تا صدمان را هیچ وقت تعریف نکردیم
فرخی: یکی از مشکلات ما در مملکت همین چیزی است که اشاره میکنید. یعنی این که ما نقطه صفر تا صدمان را هیچ وقت تعریف نکردیم. وقتی این تعریف وجود ندارد به عنوان یک اصل، آن وقت آدمها نمیتوانند در جای خودشان قرار بگیرند. آدمها وقتی حتی موفق هم باشند به امان خدا رها میشوند مثلاً سیستم مدیریتی هنری ما چه جوری است؟ ما یک سری آدمها را میفرستیم مدیریت فرهنگی بخوانند، این آدمها بدون هیچ گونه تجربهای فقط یک دورهای میگذرانند یک مدرکی میگیرند در حالی که این تجربهای که شما در یک دوره جشنواره برگزار میکنید. اصلاً قابل قیاس نیست با آن کلاسی که شما در دانشگاه میروید. 50 نفر فارغالتحصیل میشوند و پی کارشان میروند این صفر تا صد اگر تعریف شود. در عرصه تئاتر آن وقت برای بازیگری و کارگردانی و طراحی و سالنهای نمایش و موضوعات همه اینها شود یک دانش هنری.
مدیر مرکز هنرهای نمایشی باید نظریه پرداز باشد
یعنی اینکه مدیر مرکز هنرهای نمایشی باید آدمی باشد که نظریه داشته باشد، نظریه پرداز باشد، بتواند تحلیل کند مناسبات فرهنگی اجتماعی جامعه شناسی تئاتر در ایران و جهان را و حداقل مشاورانی داشته باشد. بعد بگوید ما در کجای جهان هستیم و قرار است با تئاتر چه کنیم. کدام مدیر مرکز برنامه پنج ساله و دو ساله و یک ساله داشته؟ وقتی مدیر مرکز جایگاهش این میشود فکر کنید ریاست تئاتر شهر مملکت را به تناسب این باید تعریف کنیم در همه جای دنیا تئاتر شهر یک مملکت یعنی جایی که نهایت تئاترش آنجا اتفاق می افتد یک آدمی باید آنجا باشد که یک نخبه باشد یک متفکر و اندیشمند تئاتری آن مملکت باشد.
هیچ وقت نداشتیم، تنها شخصی که شاید نخبه و مدیر بوده دکتر رفیعی است بقیه سیاسی بودند.
فرخی: این تعاریف وجود ندارد. برای همین الان این اتفاق می افتد یعنی هر کس زودتر رسید بنشیند پشت میز، هر کس ارتباطش قویتر بود پشت آن میز بنشیند. هر کس رابطه داشت آنجا بنشیند و آن آدمی که نشسته فقط کارش چرخاندن آن مجموعه است. الان بخش عمدهای از بودجههایی که در جاهایی مثل مرکز هنرهای نمایشی، وزارت ارشاد، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، صدا وسیما و جاهایی که کارهای هنری قرار است بکنند، بخش عمدهای از بودجهشان صرف حقوق پرسنلشان میشود. صدا و سیما در نظر بگیرید چند هزار تا کارمند دارد؟
فکر کنم 40 هزار تا کارمند دارد.
کارمندهایی که در مرکز حقوق میگیرند چه کار میکنند؟
فرخی: از این تعداد چه خروجی بیرون میآید؟ هیچ چیز. فقط حقوق میگیرند و بیمه میشوند. خروجی صدا و سیما چیست؟ شما یک شبکه همین الان میتوانم تضمین بدهم با 10نفر آدم، امکانات یک شبکه را به من بدهن،د فقط آنتن پخش به من بدهند، یعنی تایم پخش روزی هشت ساعت برنامه تولید میکنم با 10نفر. هیچ بودجهای نمیخواهم، کاربردم از صدا و سیما هم بیشتر میشود. کارمندهایی که در مرکز حقوق میگیرند چه کار میکنند؟ یک زمانی با مدیر شبکه 4 صحبت میکردم همین سالهایی که کار میکردم آنجا، میگفتم کل شبکه 4 این همه کارمندی که دارید به من حاضرم با 5 نفر با 10 نفر کل این سیستم را بچرخانم و واقعاً شدنی بود. تولید اثر هنری است یک آنتن پخش میخواهد، یک رابط برای این که برنامه را روی سیستم بفرستد ویک شورایی باید باشد این کار را ببیند. این شورا میتواند خارج از این مجموعه و کارشناسان باشند. نهایتاً 10 تا گروه دارید، چه الزامی دارد برای هر گروه این همه نیرو داشته باشید؟
با یکی از دوستان چند روز پیش حرف میزدم که با یک کاری در یک جشنواره خارجی شرکت کرده بود. میگفت که دبیر جشنواره خودش همه کارها را انتخاب میکند. هیچ شورایی ندارد. مثلاً میرود جشنوارهها کار میبیند و انتخاب میکند. یعنی همه چیز صفر تا صد به این آدم سپرده شده که تو میتوانی همه این کارها را بکنی؛ ولی در ایران حتماً باید تا تصدیق صد نفر را بگیری که بگویی کارت خوب است. بعد آخرش اجرا میشود صد تا فحش میخوری.
فرخی: این مشکلات را داریم.
این قدرت را هم به دبیر نمیدهند، شما در دوره دوازدهم و سیزدهم که کار را میخواستید انتخاب کنید در نهایت مجبور شدید یک شورا تشکیل بدهید؟
فرخی: در دوره دوازدهم وقتی که شورا را انتخاب کردیم یادم است این جوری نبود که شورا هر چه گفت بگوییم بله و چشم اصلاً دیکتاتوری نبود. همه چیز را پیگیری میکردیم. میپرسیدیم. مثلاً یادم است یکی از موارد نمایش چایخانه باغ پریان بود که هرمز هدایت کارگردانی کرده بود. داوران در تالار مولوی بازبینی کرده بودند، کار را رد کرده بودند. من پرسوجو کردم گفتم این کار خوب بوده بیشتر نگاه سیاسی بود که به قوه قضاییه برنخورد. بعد من رفتم اجرا را دیدم و کار را در جشنواره آوردیم. هرمزهدایت به عنوان کارگردان سوم برگزیده شد. خروجی آن کار الان هنوز هم هست. فیتلیهایها که اولین کارشان بود. اولین تئاتر حرفهایشان بود و در این کار بازی میکردند. الان کسی شدند، در حالی که اگر کارشان رد میشد اینها دیده نمیشدند.
امیدوار هستید؟
فرخی: اصلاً امیدوار نیستم در این شرایطی که ما داریم.
==================
مصاحبه از احسان زیورعالم
==================
انتهای پیام/