نگاهی به «دو دلقک و نصفی»؛ انتزاع تجسم بر صحنه نمایش
آنچه جلال تهرانی به سویش میرود روندی است که تئاتر امروز ایران را تسخیر کرده است. تئاتر امروز به سوی تبدیل شدن به یک هنر تجسمی در پیش است. مرز میان هنر تجسمی و نمایشی در این ایام نازک و نازکتر میشود و تهرانی نیز در این مسیر گام برمیدارد.
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
جلال تهرانی نمایشنامه ویژهای است؛ از این منظر که او با اجرای یک متنش یا نوشتن آن، اثر خود را پایان یافته نمییابد. او در زمانهای که انتشار نمایشنامه ایرانی برای ناشران چندان جذابیت ندارد، خود شرایط را برای چاپ و انتشار آثار مهیا کرده است. او فعالیت خود را در قالب مکتب تهران برده و از این عنوان برندی تئاتری ساخته است. برایش آموزشگاه، شرکت و در نهایت انتشارات فراهم کرده است تا تمام فعالیتهای او در قالب یک موسسه تداوم یابد.
از این منظر میتوان آثار تهرانی را به دو بخش تقسیم کرد. نخست آثاری که نگاشته و اجرا شدهاند و دوم آثاری که نگاشته اما رنگ اجرا به خود ندیدهاند. «دو دلقک و نصفی» یکی از آن آثار بوده است. اثری که برای سالها، نمایشنامه انتشار یافته اجرا نشده به حساب میآمد. در دانشگاه مورد اقبال قرار گرفته بود و برای دانشجویان متن جذابی در هیاهو آشفتگی زبانیش بود. نمایشنامهای که داستان تقابل طبقاتی، قشری و فکری میان یک بنده نخبه در برابر یک ارباب تمامیتخواه را به تصویر میکشد. کشاکش میان سه شخصیت، با دیالوگهای پینگپونگی، در آن شکل پرسش و پاسخهای مجزا از هم، ریتم تندی به نمایش میدهد که میتواند هر کارگردانی را به وجد آورد.
د
جلال تهرانی پاییز 93 پس از سالها نگارش «دو دلقک و نصفی» نمایشنامه خود را کارگردانی میکند. در فضایی اکسپرسیونیستی، او پس از تجربه موفق «سیندرلا» با ستارگان، این بار از هنرجویان مکتب تهران استفاده میکند. سارا پهلوانی، مصطفی لعلیان، فرشاد قاسمی و مریم ملک نام بازیگران نمایش بود. اگرچه حضور این بازیگران جوان در ایرانشهر چندان برایش موفقیتآمیز نبود و عمر هنری آنان شاید تنها با نمایش «گاری گت گت» فرشاد قاسمی اندکی تداوم داشته است.
با این حال تهرانی پس از سه سال بار دیگر متن خود را روی صحنه میبرد. در این مدت او دو نمایش دیگر روی صحنه میبرد که وجه مشترکش زنانگی و قهرمان زن است. او کمی از جهان آنیموسی خود فاصله گرفته و در وجه آنیمای خویش فرو میرود. بازگشت به «دو دلقک و نصفی» گویی بازگشت جلال تهرانی به همان جهان مردانهاش در مخزن و هی مرد گنده و ... است؛ اما او تغییر کرده است.
دو دلقک
آنچه در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه رفت نسخهای متفاوت از نسخه ایرانشهر بود. خبری از آن سادگی اجرای اولیه دیده نمیشود. همه چیز به شکل تیره و گرفته «فصل شکار بادبادکها» شباهت دارد. همان دکور پیچیده که یادآور نوار موبیوس است. در نقطه پیچش شکستگی ظهور میکند تا وجوه دوگانگی متن بروز یابد. همان ارتفاعگرایی و همان میلههای پسزمینه. جلال تهرانی گویی در سالن اصلی تئاتر شهر به چیزی متفاوت در آثار ایرانشهریش - همانند «سونات پاییزی» که به شدت در اجرا مینیمال است - رسیده است.
اگرچه تهرانی باز هم از ترکیبی ناآشنا در حوزه بازیگری در اجرای خود بهره میبرد - مازیار تهرانی، سهراب حسینی، آذین رئوف-؛ اما این بار به دنبال چیز دیگری است. او مطمئن از متن خود روی صحنه میرود. میداند متنش مقبول است و به خودیخود عمل میکند؛ پس میتواند بر وجوه دیگر نمایش خود مانور دهد. درباره طراحی صحنه آن گفته شد که آن هم محصول یک گذشته است. مهمترین مسئله بازیگری است. او از بازیگرانش چیزی میخواهد که بتواند اجرایش را خاص کند. او به همان سویی میرود که تئاتر ضدمتن ایران در پی آن است. در تئاتری که من آن را ضدمتن مینامم مهمترین تمایل کارگردان خلق فضای زیبا با تکیه بر هنر تجمسی است. دکور نمایش «دو دلقک و نصفی» در حکم یک چیدمان چنین امتیازی به اثر میدهد؛ اما در یک پروژه 90 دقیقهای، یک چیدمان ثابت، بدون کنش دراماتیک میتواند تنها چند دقیقه مخاطب را درگیر کند که «اوه ببین یارو از دکور بالا رفته».
این تجسمگرایی با تأکید بر فرم و شکل بدن بازیگر تشدید میشود. این نگرش، رویهای تازه در تئاتر به حساب نمیآید؛ اما در سالیان اخیر به جریان قالب بدل شده است. در «دو دلقک و نصفی» نیز بدن خودنمایی میکند. کافی است به ژستهای مازیار تهرانی دقت کنیم. مخاطب در هر حرکتی که از پویایی به یک ایستایی طولانی بدل میشود میتواند نگرش منریسم را ادراک کند. رویهای که در آن بدن انسان به عنوان زیباترین ابژه جهان هستی شناخته میشود. اگرچه در «دو دلقک و نصفی» بدن انسان به زیباترین ابژه روی صحنه بدل نمیشود؛ اما میتوان درک کرد که چگونه این بدن است که قرار است درام را کنترل کند. دیگر این دیالوگهای تند و تیز نیستند که نبض اجرا را در دست میگیرد. لحن بازیگران مونوتن میشود. حتی ریتمش کند میشود تا مبادا شکل راه رفتن، ایستادن، نشستن و ... از آن قالب تجسمی خودش خارج شود. ترفند نهایی نیز بارش برف و ایستادن رئیس و منشی در زیر آن است.
در چنین شرایطی ما با یک اثر عکاسانه روبهرو میشویم. گویی هر بار نمایش ایستا میشود تا فرصت گرفتن یک عکس به دست آید. یک قاب بسته میشود، شخصیتها در این قاب عظیم تئاتر شهر میایستند و شما فرصت آن را دارید تا عکاسی کنید. این عکاسی در یک فراخوان از سوی مکتب تهران مشروعیت پیدا میکند و در رفتار جلال تهرانی اهمیت دوچندان پیدا میکند. میشد به راحتی دید که تهرانی در سالن اصلی میچرخد و عکاسی میکند. او موقعیتهایی برای خود میآفریند تا در قاب عکس شخصیش شکار کند.
آنچه جلال تهرانی به سویش میرود روندی است که تئاتر امروز ایران را تسخیر کرده است. تئاتر امروز به سوی تبدیل شدن به یک هنر تجسمی در پیش است. مرز میان هنر تجسمی و نمایشی در این ایام نازک و نازکتر میشود و تهرانی نیز در این مسیر گام برمیدارد. دیگر در «دو دلقک و نصفی» مهم نیست چه روایتی نقل میشود، مهم آن است که چه تصویری آفریده میشود.
البته تهرانی چند مونولوگ در میانه اثرش میگنجاند. مونولوگهایی که در اجرای ایرانشهر وجود نداشت. کمی هم از متن اصلی پرت است. درباره شخصیتهایی است که شاید شبیه به قهرمان نمایش باشند؛ اما آنان کمی هذیان میگویند و این هذیانگویی از زبانپریشی تهرانی نشئت میگیرد. زبانپریشی که گویا قرار است در قابهای زیبا روایت شود؛ اما به یاد داشته باشیم که حتی قابهای نقاشانه در انتزاعیترین فرم هنریشان نیز روایتگر هستند. مهم فرم روایت است، نکتهای که در تجسمگرایی تئاتر ایران نادیده گرفته میشود. تهرانی نیز آن را نادیده میگیرد.
انتهای پیام/