تپه ای که سکوی معراج نوابغ جنگ شد+فیلم و عکس
نهم بهمن سال ۶۱ بود که فرماندهان جنگ به همراه چند تن از رزمندگان برای شناسایی و برنامه ریزی برای انجام عملیات والفجر مقدماتی عازم فکه شدند. برای شناسایی بهتر به بالای تپه ای رفتند و پس از دقایقی... .
گروه حماسه و پایداریباشگاه خبرنگاران پویا- با اتمام عملیات محرم در 10 آبان سال 61, فرماندهان سپاه ارتش به اتفاق آرا ادامه منطقه عملیات محرم را برای عملیات والفجر مقدماتی تعیین کردند اما حسن باقری با توجه به گزارش ها, نتیجه شناسایی ها را برای انجام عملیات در آن منطقه کافی نمیدانست. گزارش نیروهای شناسایی حکایت از آن داشت که آنها پس از عبور از رملها با همه مشکلاتش تازه به دشتی میرسیدند که عراقیها در آن دو ردیف کانال کنده؛ قبل کانال, بین دو کانال و بعد کانال, سیم خاردار, مین و آب انداخته بودند. در رملها هم کمین به جلو میفرستادند.
حسن باقری برای رسیدن به اطمینان, خودش به شناسایی رفت. فردای آن روز, آن شناسایی انجام شد. آن روز فرماندهان سپاه وقت ملاقات با امام(ره) گرفته بودند. علاوه بر حسن باقری, مجید بقایی, محمد باقری, مرتضی صفاری, مجتبی مؤمنیان, توکل قلاوند, امیر پالاش و محمد تقی رضوانی به سمت فکه حرکت کردند. حدود دوازده کیلومتر قبل از فکه, در ارتفاعات, دیدگاهی بود که به تپه های حمرین و فوقی تسلط داشت.
آنها به دیدگاه رفتند تا دیده بانی کنند و شیارها و دهلیزهای روی نقشه و عکس هوایی را با زمین تطبیق دهند. رفته بودند تصمیم نهایی را برای عملیات بگیرند. آنها داخل یک تپه و دیدگاهی بدون سقف بودند. عراقی ها متوجه آنها شدند و کم کم شروع به زدن خمپاره کردند. گلوله های خمپاره به طور پراکنده, به فاصله صد متری یا کمتر, به اطراف سنگر میخورد, ولی آنها چنان سرگرم نقشه و عکس هوایی بودند که به انفجار ها و سر و صدا ها اعتنایی نداشتند. بالاخره خمپاره ها کار خود را کرد و یکی از آنها به کنار این تپه اصابت کرد و جمعی از جمعیت حاضر به شهادت رسیدند و عده ای دیگر زخمی شدند.
شهید غلامحسین افشردی(حسن باقری)
یکی از این شهدا شهید حسن باقری بود که نابغه جنگ لقب گرفته بود. او 20 اسفند 1334 مصادف با ولادت امام حسین (ع) در خانواده ای مذهبی در شهر تهران پا به عرصه گیتی نهاد.در هنگام تولد اندام لاغر و ضعیفی داشت. نامش را غلامحسین نهادند تا به احترام و عظمت مولایش حسین (ع), خداوند سلامتی اش را تضمین کند. مادرش با شغل خیاطی و پدرش با کارگری در یک خانه استیجاری به تربیت دینی فرزندشان پرداختند. بعد از ابتلا به چندین بیماری خطرناک از جمله دیفتری و سیاه سرفه از دام این بیماری ها نجات یافت و دوران پر مخاطره ای را پشت سرگذاشت.
او در کودکی به خواندن نماز و فرایض دینی علاقه شدیدی داشت. یکی دیگر از ویژگی های بارز او که در کودکی داشت نظم بود که حرف اول را در زندگانی اش می زد. اخلاق نیکوی وی باعث شده بود وقتی هم سن و سالانش با او صحبت می کردند احساس می کردند که با فردی بزرگتر از خود سر و کار دارند.
در سال 1354 پس از اخذ دیپلم ریاضی، در رشته دامپروری دانشکده کشاورزی شهر ارومیه تحصیلات عالی خود را آغاز کرد. در این ایام علاوه بر مطالعه منظم و انسجام یافته در زمینه مسائل اسلامی، با سخنرانی در جمع دانشجویان و برقراری کلاسهایی در زمینه اصول عقاید برای دانشآموزان مدارس، فعالیت مذهبی خود را دنبال میکرد و بارها با بعضی از اساتید غرب زده که فرهنگ اسلامی را انکار و مظاهر منحط غربی را ترویج میکردند، به بحث مینشست و ماهیت آن فرهنگ و عوامل غرب زده را افشا میکرد. از این رو، وی به عنوان یک عنصر مذهبی و فعال حساسیت مسئولان و گارد دانشگاه را برانگیخته بود، که در نهایت به دلیل این فعالیتها پس از یک سال و نیم تحصیل، از دانشگاه اخراج شد.
او در اسفندماه سال 1356 به خدمت سربازی اعزام شد و پس از طی دوره آموزشی در پادگان جلدیان نقده به ایلام منتقل شد.در دوره کوتاه خدمت سربازی با توجه به آشنایی که با مسائل اسلامی داشت به ارشاد و هدایت فکری سربازان پرداخت و همزمان با علمای شهر ایلام از جمله آیتالله صدری امام جمعه وقت ایلام ارتباط داشت و اخبار و مسائل پادگان را به ایشان اطلاع میداد. به دنبال این فعالیتها، تحت کنترل قرار گرفت و ضمن جدا کردن وی از جمع سربازان پادگان، او را به عنوان راننده یک افسر جزء به کار گرفته شد.
همزمان با گسترش انقلاب اسلامی و فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، خدمت سربازی را رها کرد و به موج خروشان مبارزان پیوست و به صورت تمام وقت در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی به فعالیت پرداخت. به هنگام ورود حضرت امام خمینی(ره) به میهن اسلامی، در فعالیتهای کمیته استقبال شرکت چشمگیری داشت و به دلیل برخورداری از آموزش نظامی، به همراه سایر اعضای خانواده و دوستانش در تصرف کلانتری 14 و پادگان ولیعصر(عج) «عشرت آباد سابق» در تهران نقش بارزی داشت.
او تا خرداد 1358 در کمیته انقلاب اسلامی و برخی نهادهای دیگر فعالیت داشت و با انتشار روزنامه جمهوری اسلامی، همکاری فعال خود را با این روزنامه در زمینههای مختلف آغاز کرد. در این مدت بنا به دعوت جنبش امل لبنان، از طرف روزنامه به عنوان خبرنگار، سفر 15 روزهای به لبنان و اردن انجام داد که طی این سفر، گزارش تحلیلی جامعی از اوضاع نابسامان مسلمین در آن منطقه تهیه کرد. در خردادماه سال 1358 موفق به اخذ دیپلم ادبی شد. سپس در امتحان ورودی دانشگاه شرکت کرد و با رتبه صد و چهارم در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول شد. او در مدت حضور در محیط دانشگاه، نقش فعال و مؤثری در مقابله با توطئههای ضدانقلاب و گروهکها داشت. غلامحسین اوایل سال 1359 به عضویت سپاه در آمد. ابتدا در واحد اطلاعات مشغول به خدمت شد و در زمینه شناسایی و مقابله با گروهکهای منحرف و وابسته، فعالیت خود را استمرار بخشید و در این واحد بود که نام مستعار «حسن باقری» برای او در نظر گرفته شد.
تهاجم دشمن بعثی به مرزهای کشور اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، نقطه عطفی در زندگی حسن باقری بود. او با احساس تکلیف در دفاع از اسلام و میهن اسلامی بلافاصله پس از شروع جنگ در روز اول مهرماه سال 1359 به همراه عدهای از پاسداران راهی جبهههای جنوب شد و تا آخرین لحظه حیات، در این سنگر باقی ماند و در بسیاری از صحنههای پیروز دفاع مقدس حضور فعال و تعیین کننده داشت.
حسن باقری، با همیاری چند فرمانده شاخص دیگر، مبتکر نظریه جدیدی در جنگ و مقابله با متجاوزین شد که توانست استراتژی جنگ را تغییر دهد. وی جنگ را فرصت طلایی برای رشد استعدادها میدانست.او نظریهپرداز بزرگ نظامی بود که در جایگاه فرمانده عالیرتبه جنگ توانست توازن قوا را به نفع جمهوری اسلامی تغییر دهد.حسن باقری، بیش از تکیه بر تجهیزات و قدرت نظامی، متکی به ایمان و فکر بودو با تغییر ادبیات جنگ توانست فرهنگ علوی و عاشورایی را که بر گرفته از اسلام و مکتب وحی بود، وارد جنگ کند.
تأسیس و راهاندازی واحد اطلاعات و عملیات رزمی به منظور دستیابی به اطلاعات مناسب از موقعیت دشمن از جمله بزرگترین اقدامات وی در آن دوران بود. واحدهای اطلاعات عملیات پس از گذشت حدود 3 ماه از شروع جنگ، در تمامی محورهای جنوب از آبادان تا دزفول با قدرت تمام مستقر شدند و نسبت به شناسایی و تعیین وضعیت دشمن و ارسال گزارش آن اقدام کردند.
حسن باقری علاوه بر ارائه اطلاعات،توان و استعداد ذاتی بالایی در تحلیل اطلاعات دشمن داشت و اغلب حرکات احتمالی دشمن در آینده را پیش بینی میکرد و حتی به زمان و مکان آن هم اشاره می کرد. از آن جمله پیش بینی او در دی ماه سال 1359 مبنی بر حرکت دشمن جهت الحاق محور شمال - جنوب منطقه سوسنگرد برای ارتباط جفیر و بستان بود. دشمن در کمتر از یک هفته با نصب پل های نظامی متعدد و تلاش گسترده این کار را انجام داد.البته این منطقه بعدها با عنایت الهی در عملیات طریق القدس آزاد شد. از اقدامات بسیار مؤثر شهید باقری که در این دوره پایهریزی شد، بایگانی اسناد جنگ، ترجمه اسناد و بخش شنود بیسیم های دشمن بود.از دیگر فعالیتهای وی طراحی گردانهای رزمی و تعیین ترکیب سازمان نفرات و تجهیزات و ادوات رزمی و واحدهای پشتیبانی از رزم بود.
شهید باقری به دلیل لیاقت، شجاعت و شهامتی که داشت در دی ماه سال 1359 به عنوان یکی از معاونین ستاد عملیات جنوب انتخاب شد و در شکست محاصره سوسنگرد، فرماندهی عملیات امام مهدی(عج)، فتح، ارتفاعات اللهاکبر و دهلاویه نقش بهسزایی داشت و همه این نبردها در شرایطی اجرا میشد که عملیات منظم نیروهای خودی با مشکل مواجه شده بود و اغلب بدون نتیجه میماند، همه تلاش شهید باقری و برادران سپاه این بود که ثابت کنند میتوان دشمن را شکست داد.با برکناری بنیصدر و با توجه به شرایط سیاسی آن زمان، در اجرای عملیات فرماندهی کل قوا شرکت داشت و پس از مجروح شدن سردار رحیم صفوی هدایت عملیات را به عهده گرفت و دراین عملیات به عنوان فرماندهی لایق و کاردان شناخته شد.
طرح ریزی و حضور در عملیات ثامنالائمه(ع),طریقالقدس, فتحالمبین، بیتالمقدس(آزادسازی خرمشهر)، رمضان از جمله فعالیت های شهید باقری بود. آخرین مسئولیتی که به حسن واگذار شد جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود .
شهید مجید بقایی
شهید مجید بقایی فرمانده قرارگاه فجر از دیگر شهدای این حادثه بود. او بهمن ماه سال 1337 در شهر بهبهان چشم به جهان گشود. نامش را مجید نهادند. هیچکس نمیتوانست عظمت روحی نوزاد ناتوان آن روز را در 22 سال بعد شاهد باشد، گرچه از همان ابتدا با رفتار متینش در خانواده و علاقه به مسائل مذهبی و رعایت آنها در سنین 12 سالگی رشد فکری و فرهنگی او مشخص و نمایان شد. هوش سرشار و استعداد بالای او باعث شد تا تحصیلات کلاس پنجم و ششم (نظام قدیم) را در عرض یک سال در یکی از مدارس بهبهان بگذارند و سپس رشته ریاضی را برای ادامه تحصیل در دبیرستان انتخاب کند.
او پس از شرکت در آزمون کنکور, در رشته مهندسی شیمی دانشگاه اهواز پذیرفته شد، اما این رشته در نظرش نتوانست نیاز ختی فکری اش را تأمین کند و متعقد بود که باید کاری را به عهده بگیرد که بتواند به مردم مستضعف خدمت کند. به همین دلیل سال آخر دبیرستان را مجددا طی کرد و دیپلم رشته طبیعی را اخذ نمود و این بار پس از شرکت در کنکور، در رشته فیزیوتراپی دانشگاه اهواز قبول شد.مجید را میتوان یکی از فعالترین دانشآموزان دبیرستان در زمینههای مختلف ورزشی، سیاسی، دینی و اجتماعی دانست.
فعالیتهای او در سال 1354 در دانشگاه شکل گرفت و تماسهایش تشکیلاتی شد. مجید برای مبارزه با رژیم شاه نقش تعیین کنندهای را در رهبری مبارزات دانشجویی دانشگاه اهواز و غیر دانشگاهیان به عهده گرفت. در سالهای 55 و 56 که مبارزات ملت مسلمان به اوج خود نزدیک میشد او از عناصر هدایت کننده تظاهرات علیه رژیم بود. در همین هنگام با برادران گروه منصورون ارتباط بیشتری برقرار کرد. مهمترین فعالیتهای این گروه در بهبهان آگاهی دادن به مردم، متشکل کردن برادران حزب الله، انجام عملیات نظامی علیه عمال رژیم شاه بود.او در بدو تشکیل این گروه وارد شاخه نظامی شد و رهبری برخی عملیات مسلحانه را در آن زمان به عهده گرفت.
شهید بقایی نسبت به اصالت حرکتهای انقلابی تعصب داشت و در جریان انقلاب، در همه صحنهها فعالانه شرکت میکرد و با هوشیاری خاصی ترفندهای دشمنان اسلام به ویژه منافقین را شناسایی و در جهت خنثی کردن آنها اقدام میکرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی مجید در دادگاه انقلاب اهواز مشغول به کار شد. با شروع توطئه های داخلی توسط عناصر ضد انقلاب, مجید بقایی در خنثی سازی و سرکوبی توطئه آمریکایی خلق عرب که در خوزستان راهانداخته بودند نقش چشمگیری داشت، به طوریکه با زحمات و فداکاریهای او ضربات شدید و مهلکی به این گروه دستنشانده وارد شد.کار نظامی او پس از انقلاب هم ادامه داشت. فعالیتش را در این زمینه با حضور در کمیته و شهربانی آغاز کرد و اقدامات همه جانبهای را در جهت به دام انداختن سرسپردگان رژیم پهلوی که در آن زمان متواری بودند، انجام داد.
شهبد مجید بقایی-نفر دوم از سمت چپ
در کنار این فعالیتها, او معتقد بود که جامعه بعد از پیروزی انقلاب احتیاج به کارهای فرهنگی دارد. به همین خاطر به تشکیل کانون نشر فرهنگ اسلامی در بهبهان پرداخت، که فعالیتهای این کانون در زمینههای فرهنگی- تبلیغی شهر بسیار موثر بود.
شهید بقایی به علت تبحر و ذوقی که به کارهای تبلیغاتی داشت در زمینه تهیه پوستر، نوار سخنرانی، فیلم، ویدیو، طراحی، نقاشی و خطاطی وارد عمل شد و نمایشگاهی از جنایات رژیم شاه و اسناد ساواک در شهر بهبهان را به نمایش گذاشت. او خود طراح و خطاط زبردستی بود و با خط زیبایش، احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را مینوشت و بر در و دیوار شهر نصب میکرد.
با گذشت مدتی از پیروزی انقلاب اسلامی, به دانشگاه رفت و هنگامی که بنا به فرمان حضرت امام (ره) در خرداد سال 1358 جهاد سازندگی تشکیل شد, به عضویت جهاد بهبهان درآمد و مدتی در آنجا مشغول فعالیت بود.او تا اوایل جنگ تحمیلی با ارگانهای انقلابی در ارتباط بود و با حضور فعالانه خود و ارائه راه حلهای ابتکاری باعث حفظ روح امید، تحرک و نشاط در همگان میشد.
پیش از آغاز جنگ تحمیلی, به توصیه سردار محسن رضایی مسئول اطلاعات و فرمانده وقت کل سپاه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در واحد روابط عمومی (تبلیغات-انتشارات) سپاه امیدیه به فعالیت مشغول شد. با تشکیل دفتر هماهنگی و تحقیق و بازرسی در سپاه خوزستان و انتخاب شهید دقایقی به عنوان مسئول این دفتر، او جهت همکاری با شهید دقایقی به اهواز منتقل شد.
شهید بقایی در کنار سردار احمد غلامپور
ماههای اول جنگ عراق علیه ایران بود که مجید بقایی از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ که در آن زمان جلساتش در لشکر 92 زرهی اهواز تشکیل میشد, معرفی شد.یکی از فعالیت های مهم او تلاش در جهت هماهنگی بین سپاه و ارتش بود. با اینکه بنیصدر خائن در این مورد به روشهای گوناگون کارشکنی میکرد اما او در این مأموریت، به خوبی کارها و وظایف محوله را پیگیری میکرد.
اواخر آبان ماه سال 1359 به او مأموریت داده شد برای جلوگیری از هجوم دشمن که قصد تسخیر جاده شوش را داشت و در آن موقع در 3 کیلومتری آن مستقر شده بود، به شهرستان شوش برود. ابتدا در کنار برادر مرتضی صفاری، سپاه آن شوش را سازماندهی کرد و مدتی بعد مسئولیت سپاه شوش به عهدهاش گذاشته شد. او در این مسئولیت, علاوه بر طراحی عملیات و نبردهای موفق علیه دشمن که در قالب گروههای رزمی کوچک به اجرا در میآمد، به شهید اسماعیل دقایقی نیز در تشکیل آموزشگاه فرماندهی دسته، گروهان و گردان کمک میکرد.
به تدریج, سیاست جنگی نیروهای خودی از حالت تدافعی به تهاجمی تغییر یافت، به همین نسبت نیز نقش او در صحنههای نبرد جدیتر از هر زمان شد و در مقاطعی از جمله عملیات طریق القدس (فتح بستان) وی مانند یک رزمنده تکاور وارد عمل شد. از آن پس به دلیل روح بلند و اشتیاق فراوانش برای مبارزه مستقیم با دشمن و لیاقت و شایستگیهایی که در زمان فرماندهی سپاه شوش از خود نشان داده بود، از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان فرمانده قرارگاه لشکر فجر برگزیده شد.
شهید بقایی در عملیات فتح المبین به عنوان فرمانده قرارگاه فجر در طرحریزی و هدایت یگانهای عمل کننده جهت آزادسازی ارتفاعات ابوصلبی خات (سایت رادار) نقش بسیار موثر و مهمی داشت. در واقع آزادسازی این محور حساس و با اهمیت با همکاری و هماهنگی و هدایت مناسب او و شهید حسن باقری در فرماندهی قرارگاه نصر محقق شد.
در شناسایی و طراحی عملیات بیت المقدس در کنار شهید حسن باقری همچون دیگر نبردها نقش بسزایی داشت. در این عملیات او با برنامهریزی دقیق و هماهنگ، توانست نیروهای تحت امر خود را با همیاری برادران جان برکف هوانیروز از شمال فکه به جنوب انتقال داده و به علت شایستگی بالایی که از خود در سمت فرماندهی لشکر نشان داد، قرارگاه تحت فرماندهی ایشان (فجر) در کنار قرارگاههای نصر و فتح، مسئولیت شکستن حصر دفاعی خرمشهر را به عهده گرفت و با عنایت الهی هر سه قرارگاه با نبرد دلاورانه تاریخی و با هماهنگی کامل، خونین شهر را به دامان میهن اسلامی بازگرداند.
او پس از عملیات رمضان به سمت معاونت شهید باقری در فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد. بعد از عملیات محرم بود که شهید بقایی پس از آنکه شهید باقری جانشین یگان نیروی زمینی سپاه شد، مسئولیت قوای یکم کربلا را به عهده گرفت.
شهید توکل قلاوند
شهید توکل قلاوند سومین شهید این حادثه بود. او در سال 1340در منطقه مهر زیل بخش الوار گرمسیری شهرستان اندیمشک پا به عرصه گیتی نهاد و توکل نام نهاده شد. بعدها سیدالشهدای مظلوم این منطقه لقب گرفت. توکل بیشتر دوران کودکی را در روستای قلعه رزه طی کرد و دوره راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان اندیمشک به پایان رساند. در مبارزات انقلاب مدتها از خانه دور بود و بدون اطلاع خانواده فعالیتهای زیادی در هدایت و تشدید حرکت مردم برای سرنگونی رژیم پهلوی انجام می داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اندیمشک نقش مهمی داشت. او با شروع شورش و جنگ مسلحانه ضد انقلاب در کردستان به آنجا رفت و پس از ماه ها حضور، خبر سلامتیاش از طریق نامه دریافت شد.
او به همراه گروهی از جوانان شجاع دزفول و اندیمشک در عملیات چریکی و جنگ های نامنظم شرکت داشت و توانست با گروه اندک نیروهایش، از جبهه دهلران تا فکه رابه طول دهها کیلومتر زیر پوشش عملیات خود قرار دهد و مانع از نفوذ نظامی عراقی شود. گروه تحت فرماندهی توکل تا زمان آمادگی نیروها برای آغاز عملیات پیروزمندانه فتح المبین فعال بود. در عملیات فتح المبین از جمله ارتفاعات مهم ومشکل برای تصرف, ارتفاعات سمت چپ دشت عباس بود که دشمن از آن استفاده می کرد و شهرهای دزفول، اندیمشک و شوش را مورد هدف گلوله های توپخانه ی خود قرارمی داد.
توکل که آن زمان فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 27 محمد رسول الله(ص) و همرزم سردار جاوید الاثراحمد متوسلیان بود، رشادتی بی نظیر از خود بر جای می گذارد. او در طول جنگ به همراه سردار شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر 17 ابیطالب (ع) به عنوان فرمانده اطلاعات وعملیات آن لشکر مشغول خدمت میشود, مدتی بعد هم قائم مقام فرمانده قرارگاه نجف اشرف را به او واگذار میکنند. توکل قلاوند 13 روز در قرارگاه نجف اشرف به عنوان فرمانده واحد اطلاعات عملیات این قرارگاه به خدمت خود ادامه میدهد تا نهایت به همراه چند تن از فرماندهان به فیض شهادت نائل میشود.
شهید محمدتقی رضوانی
شهید محمدتقی رضوانی راوی سپاه بود که همراه این گروه به آن منطقه رفته بود و به درجه شهادت نائل شد. او در سال 1340 در محله بازار قوام الدوله میدان شاهپور(میدان محمدیه) به دنیا آمد. او سومین پسر خانواده بود. پدر تقی از بازاریان خیابان مولوی بود. خانوادهٔ پدری وی از سرشناسهای زنجان بود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آزادی محسن رشید از زندانهای رژیم پهلوی، گروهی از جوانان محلهٔ وحدت اسلامی (شاهپور سابق) را برای مبارزه با رژیم گرد هم آورد. محمدتقی نیز به همراه برادر بزرگترش حسین به این گروه پیوستند. آن زمان، محمدتقی کوچکترین عضو این گروه مبارز بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی محمدتقی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد تا در این نهاد انقلابی به رسالت خود در پاسداری از نهضت امام خمینی ادامه دهد. او ابتدا به واحد بهداری سپاه پیوست و در راهاندازی مرکز بهداری سپاه پاسداران نقش اساسی داشت. بعد از مدتی حضور در بهداری، تقی به پیشنهاد برادرش حسین که در دفتر سیاسی سپاه فعالیت میکرد به این دفتر پیوست و به عنوان راوی جنگ مشغول به کار شد.
شهید رضوانی به عنوان یک راوی کاربلد، نگاه بسیار موشکافانه و دقیقی به موضوعات عملیاتی و جنگ داشت. به خاطر این موضوع خیلی زود به عنوان راوی یکی از نوابغ در طراحی و هدایت عملیاتهای ابتدای جنگ یعنی شهید حسن باقری انتخاب شد. او در مدتی که با شهید باقری بود، در خصوص موضوعات عملیاتی و تاکتیکی پیشنهاداتی را ارائه میداد که بسیار قابلتوجه بود به نحویکه شهید باقری از ایشان خواسته بود از بخش تحقیقات جنگ به بخش عملیاتی منتقل و در کنار ایشان حضور دائمی داشته باشد.
رضوانی درحالیکه روایتگری یکی از قرارگاههای اصلی سپاه در عملیات والفجر مقدماتی را به عهده داشت، یک هفته قبل از شروع عملیات و در حین شناسایی منطقه به همراه شهیدان حسن باقری و مجید بقایی در سنگرشان مورد هدف قرار گرفته و به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
شهید مجتبی مؤمنیان
شهید مجتبی مؤمنیان پنجمین شهید این حادثه بود. او در سال 1360 وارد جبهه های جنوب شد. ابتدا در پایگاه منتظران شهادت(گلف) به عنوان مسئول اعزام نیرو مشغول به فعالیت بود. در عملیات بیت المقدس مسئولیت ستاد قرارگاه نصر را بر عهده گرفت. این سمت تا پایان این عملیات نیز ادامه یافت و در نهایت او به همراه این 4 نفر به شهادت رسید.
شهید حسن باقری عادت داشت اتفاقاتی که به صورت روزانه برایش اتفاق میافتاد و گزارش جنگ را در دفاتری یادداشت میکرد. سرلشکر غلامعلی رشید در صفحه مربوط به روز نهم بهمن سال61 دفتر یادداشت شهید باقری نوشت:
«صبح ساعت 10 به شناسایی میرود (صاحب دفتر را میگویم، حسن باقری عزیز را) به همراه برادر مجید بقایی و برادر مجتبی مؤمنیان و توکل قلاوند و محمدتقی رضوی و مرتضی صفاری و محمد باقری (برادرش) به منطقه فکه میرود. سمت راست جاده آسفالته و در یک سنگر دیدهبانی، چهار، پنج کیلومتری دشمن شروع میکنند به شناسایی اتفاقات حمرین و فوقی و...
ساعت 12 ظهر است... صدای قاری قرآن به گوش میرسد... و گرم شناسایی هستند. حسن باقری، محمد باقری را صدا میزند و میگوید برو بیرون از آن سرباز بپرس مختصات این جا چند است... و محمد باقری بیرون میرود و خدا انتخاب میکند... که کرده است. منتها در این لحظه، گل رسیده بود... و آماده چیدن بود... و صفیر یک گلوله توپ نزدیک شد... و نزدیکتر... و درست در سنگر هدایت شد و منفجر شد...
سه تن بلافاصله شهید شدند؛ مجتبی مؤمنیان، توکل قلاوند، محمدتقی رضوانی و برادر مرتضی صفار زخمی شد و اجر شهید را خداوند نصیبش کرد و مجید بقایی بعد از شهادتین، او نیز شهید شد و یک فرمانده دو پایش قطع شد. او مجید بقایی بود. و اما حسن باقری ، صاحب دفتر، موجب شدید انفجار او را بیهوش کرد... و ناله میکرد... یا حسین... یا مهدی... یا الله... دو و نیم ساعت بعد رفت پیش خداد و رستگار شد و راحت... و دفتر زندگیاش در ساعت سه و نیم بعدازظهر روز 9 بهمن 1361 و 14 ربیعالثانی 1403 از این دنیای پر از بلا و فتنه و رنگ و ریا بسته شد. خوش به حالش...
حسن باقری نیز به وصف شهدا پیوست. او که مثل تمام موجودات دنیای فانی باید میرفت، رفت اما به بهترین شکل مرگ از دنیا رفت و عزت پیدا کرد و پا به آخرت گذاشت. در حالی که بهترین رتبه و درجه و مقام را به خود اختصاص داد... و بهترین نعمتها و برکات آخرت را نصبب خودش کرد... تمام نعمتهایی که خداوند در آخرت در بهشت خودش به شهید وعده داده است...
شهادت عجب نعمت بزرگ و درجه والایی است، وقتی بناست که تمام آدمیان «مرگ» را بچشند.»
انتهای پیام/