با سعید فخرزاده به همین راحتی
در همان دقایق اول جذب طرز برخورد و سخن او شدم، خیلی خودانگیخته شیفتهاش گردیدم. روحانیای چابک با چهرهای متبسم که آرام، شمرده و بی تکلف سخن میگفت، نگاهش را به همه تقسیم میکرد.
خبرگزاری تسنیم- هادی عابدی*
سعید فخرزاده را زمستان سال 1381 برای اولین بار در دفتر دائره المعارف تشیع دیدم. دیدنی؛ به همین راحتی.
در همان دقایق اول جذب طرز برخورد و سخن او شدم، خیلی خودانگیخته شیفتهاش گردیدم. روحانیای چابک با چهرهای متبسم که آرام، شمرده و بی تکلف سخن میگفت، نگاهش را به همه تقسیم میکرد؛ به همین راحتی. اصلاً چیزی در وجودش بود که من مجذوبش شدم، نمیدانم چطور بگویم تفاوتی با همسلکیهای خود داشت. بعد از نیم ساعت صحبت دریافتم سالهاست در حوزه تاریخ نگاری معاصر فعالیت میکند و مدیریت مجموعهای به نام واحد تاریخ شفاهی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی وابسته به حوزه هنری را بر عهده دارد. این دیدار اولی بود، که احساس میکردم سالهاست او را میشناسم؛ به همین راحتی.
غریبی نکرده و خواستم بیشتر ببینمشان. گفت دفتر ما (دفتر ادبیات انقلاب اسلامی) در خیابان رشت است، هر وقت خواستی بیا! به همین راحتی.
چنین شد، که شد، و دریافتم او دست در ادبیات انقلاب و تاریخ معاصر دارد. حوزهای که من بدان سخت علاقهمند بودم. پس در پی او رفتم و چندبار با او نشستم و برخاستم؛ به همین راحتی.
تا که، قالب رسمی من شکست، و با او احساس قرابت و دوستی کردم؛ به همین راحتی.
علاقه مرا به تاریخ شفاهی و به ثبت خاطرات دریافت و خواست که همراهش شوم و در انقلاب بجویم، بکاوم، و بیابم، آنچه یافتنی است؛ به همین راحتی.
میگفت من رئیس شما نیستم، خدمتگذارتان هستم، دیدم شدهام همکار او؛ به همین راحتی.
حالا بهرهمند از وسعت نظر همین روحانی چابک و خوش خلق؛ در نقطهای ایستاده و به پشتسر مینگرم، میبینم شدهام پژوهشگر انقلاب و جنگ؛ به همین راحتی.
کاش میشد همه مدیران بهخصوص مدیران فرهنگی این مرزوبوم سلوک فخرزاده را داشتند و میدان به جوانان میدادند؛ به همین راحتی.
حالا میگویند میخواهند نکوداشتی برای او برگزار کنند، فکر میکنم نکوداشت همه کسانی است که با او وارد این عرصه شدند؛ به همین راحتی.
خیلی دوستش دارم؛ به همین راحتی.
*پژوهشگر و نویسنده
انتهای پیام/