اصغر نوری: متاسفانه جامعه نمایشنامهنویسی ما قدر خودشان را نمیدانند
اصغر نوری در مقام بخش نمایشنامهنویسی جشنواره تئاتر فجر معتقد است جامعه نمایشنامهنویسی ایران قدر خود را نمیداند. او از دلایل عدمحضور نمایشنامهنویسان در پنلهای علمی و اختتامیه جشنواره میگوید و از منظر خود آسیبشناسی میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، برای کسانی که در اختتامیه جایزه ادبیات نمایشی تئاتر فجر در سالن ناظرزاده حضور داشتند، چند نکته میتوانست مورد پرسش قرار گیرد که این جایزه چه تفاوتی با رویه سابق داشته است و چرا در این جایزه استقبال چنین اندک است.
این وضعیت با واکنشهای اندکی روبهرو بود؛ چرا که تعداد مخاطبان و حاضران در آن اختتامیه نیز اندک بود. از معدود انتقادها در خبرگزاری تسنیم منتشر شده است.
با این حال این فرصت نیز فراهم شد تا پای صحبتهای اصغر نوری، دبیر بخش نمایشنامهنویسی بنشینیم تا گفتهها، دفاعیهها و انتقادهای او در باب وضعیت نمایشنامهنویسی معاصر ایران را بشنویم. آنچه میخوانید گفتگوی مفصلی است که پیش از برگزاری جشنواره تئاتر فجر با اصغر نوری داشتیم.
***
من در یادداشت خودم خیلی صریح گفته بودم که فضای اختتامیه همانند نمایشنامههای که خوانده شد، کسالت بار بوده است. شما معتقد بودید که این گونه نیست. با چه نگاهی معتقدید این اختتامیه کسالتآور نبود است؟
اصغر نوری:ببینید من با این تیتر مخالف هستم؛ چون با چنین نگاهی میتوان گفت موسیقی کلاسیک نیز نسبت به موسیقی پاپ کسالتآور است. اگر نگاهمان این باشد که در موسیقی پاپ حرکت و هیجان هست، موسیقی کلاسیک موسیقی است که شما باید آرام بنشینی و سکوت کنی و گوش کنی. کسی که موسیقی کلاسیک را نمیشناسد و دوست ندارد هیچ وقت نمیتواند یک ساعت در کنسرتی بنشیند که مثلاً تکنوازی پیانو یا تار دارد؛ چون عادت ندارد. ولی همین آدم اگر به کنسرت موسیقی پاپ یا راک برود یک هیجانی دارد. همه مسئولیت اتفاقهای جایزه ادبیات نمایشی فجر را خودم میپذیرم؛ چون آقای مهندسپور مدل کاریاش اینگونه است. مدیران همه بخشها را آزاد گذاشته و خودش به عنوان یک مشاور با آنها همکاری میکند، یعنی هر اتفاقی که اینجا می افتد اگر قرار است پای کسی نوشته بشود آن من هستم، نه آقای مهندسپور؛ چون این سوءتفاهم برای بعضی از برگزیدهها هم پیش آمده است.
یعنی اندیشه ایشان هیچ تاثیری در فرایند این جایزه تأثیر نداشته است؟
اصغر نوری:تأثیر داشته است؛ ولی نه در جزئیات و نه در شکل برگزاری اختتامیه و نه در جایزهها. یک سوءتفاهمی پیش آمده بعضیها خودشان جایزه نگرفتند یا اصلاً شرکت نکردند و فکر میکنند که این جایزهها این شش نفر جایزه گرفتند؛ چون مهندسپور با متنهای اینها یا با این نوع متنها موافقتر است.
من خودم شخصاً با نقدهای این دوستان مواجه نشدم و به عنوان یک شاهد عینی در آن جلسه صحبت کردم.
اصغر نوری: میتوانستم خیلی راحت این اختتامیه را خیلی شاد برگزار کنم. هیجان و مدلهای زیادی دیدیم. همه ما در این سالها برنامههای متنوعی دیدهایم. مثلاً یک نفر با موتور رأیها را بیاورد، یک نفر از سقف آویزان شود و یک نامه از سقف بیاید. خیلی از این کارهای میشود
یک سوءتفاهم شده منظور من از این کسالت به شکل برگزاری جشنواره نبود. منظور از کسالت برمیگردد به 75درصد از آن خوانش نمایشنامهها، یعنی کسالت را خود آن نمایشنامهها ایجاد میکردند.
اصغر نوری: این نکته خیلی خوبی است. همیشه بحث جامعه نمایشنامهنویسی ایران نه فقط در این دوره -فقط سوءتفاهمی است که در موردش حرف خواهیم زد - آن بوده که اساساً فرهاد مهندسپور با نمایشنامه مخالف است؛ چون حتی وقتی فراخوان اولیه جشنواره فجر که منتشر شد، بخش مسابقه نمایشنامهنویسی در آن نبود و این اعتراضها شروع شد. انگار آن اعتراضها نمیخواهد حتی عملکرد را ببینید. انگار مثلاً من چشمانم را بستم و میخواهم بگویم نه این آدم با نمایشنامه مخالف است و هر کاری میکند در اجرای آن مخافت است. شما در یادداشتتان تیتری گذاشتید و کل یادداشت در واقع میخواهد این تیتر را توضیح بدهد. انگار یک فرضیهای را مطرح میکند. مثل مقاله علمی اول ما یک فرضیه مطرح میکنیم و کل مقالهمان در راستای اثبات آن فرضیه است. این یادداشتی که شما نوشتید دقیقاً همین حالت را دارد.
البته تیتر من به آقای مهندس پور برنمیگشت من کل ادبیات نمایشی را هدف دیدگاه خود قرار دادم.
اصغر نوری:ولی بارها اشاره کردید که به شکل مهندسپوریاش اجرا شد. من توضیح بدهم. من تصمیم گرفتم با آقای مهندسپور هم مشورت کنم و ایشان هم موافق بودند.
که خوانده شوند؟
اصغر نوری: بله؛ چرا من این تصمیم را گرفتم و این پیشنهاد را کردم؟ همه جامعه ادبیات نمایشی ما اعتراضشان این است که هیچ وقت ما را جدی نمیگیرند و من با این اعتراض موافق هستم. ببینید ما در جایی زندگی میکنیم که خیلی از کارگردانها همیشه دنبال متن خوب هستند و وقتی متن خوب پیدا میشود نمایشنامهنویس کوچکترین و بیاهمیتترین عضو آن گروه اجرایی انگاشته میشود. خیلی الان اعتراضها و شکایتها در خانه تئاتر، در هیئت مدیر کانون نمایشنامهنویسان هست. خیلی از اعتراضها و شکایتها میآید مبنی بر اینکه یک گروه حقوق نویسنده یا بعضی موارد مترجم را رعایت نکرده است. از قبیل اینکه اسمش را نزده یا پولش را نداده یا پولش را به موقع نداده است. من گفتم الان در این اختتامیه که اتفاقاً به نظر من باید حرکت خیلی مثبت آمده، بیرون جشنواره است و داخل جشنواره نیست، نمایشنامهها وسط اجراها گم نشود.
البته در دورههای گذشته چنین شکلی بود. یعنی بیرون از جشنواره بخش نمایشنامهنویسی برگزار میشود و نمایشنامهها هم خوانده میشد. الان سومین دوره است که بدین شکلی برگزار میشود.
اصغر نوری: من میخواستم در اختتامیه اگر اجراگری -که اسمش را بازیگر نمیگذارم و اسمش را اجراگر میگویم - اگر روی صحنه باشد، در اختتامیه قرار باشد بخشی از اختتامیه مختص به آن اجراگر باشد و چرا خود نمایشنامهنویس آن اجراگر نباشد. چرا نمایشنامهنویسها در مراسم اختتامیه خودشان دیده نشوند؟ اینگونه بود که تصمیم گرفتم و آقای مهندسپور هم موافق بودند. با دوستان دیگر هم من مشورت کردم و خیلی موافق بودند؛ حتی خود کاندیداها هم موافق بودند. من از کاندیداها خواستم یک بخشی از نمایشنامه خود را انتخاب کنند. شما اینجا هم یک چیزی را اگر میپرسیدید برایتان حل میشد، آن موسیقیهایی که پخش شد موقع خواندن اگر دقت کرده باشید برای هر چهارده بخش، پخش نشد. فقط برای چهار خوانش موسیقی پخش شد. آن هم انتخاب خود صاحب اثر بود.
پس میتوانیم به این نتیجه برسیم که خود نویسندهها کسالت را دوست دارند. اثرشان بههرحال کسالت آور بود.
اصغر نوری: خیر من میپرسم که کسل نسبت به چه چیزی.
نسبت به جهان پرهیجان ایران که هر آن ممکن است منفجر شود.
اصغر نوری: اگراینگونه به قضایا نگاه کنیم، کسالت آور بودن یک چیز نسبی است.
به نظر خودتان کسالت آور بود یا نبود؟
اصغر نوری: نبود؛ چون من نمایشنامهنویسی را دوست دارم. چون من اگر یک نفر بیاید نمایشنامهاش را دو ساعت برای من بخواند من کسل نمیشوم؛ ولی شاید آدمهایی کسل شوند.
همه نمایشنامهها را با یک انرژی خاصی گوش میدهید، بدون اینکه تاثیری روی شما بگذارد؟ یعنی بین نمایشنامهای هیجان انگیز و نمایشنامهای که فاز تلخی دارد، یک احساس در شما تحریک میشود؟
اصغر نوری:خیر، مسلماً کارها با هم متفاوت هستند.
آن کارهایی که روی صحنه خوانش شدند، خیلی متفاوت نبودند. از منظر محتوا و فرم و موضوع و زبان خیلی یکدست بودند.
اصغر نوری: انتخاب ما نبود. شانسی بود. برای کسی که مثلاً فلسفه دوست ندارد شرکت در جلسه سخنرانی که یک فیلسوف درباره هستی حرف میزند کار بسیار کسالتآوری است؛ ولی مسلماً برای نشستن پای کار کسی روی صحنه میرود و جماعت را میخنداند، یعنی استنداپ کمدی، معلوم است کسالتآور نیست.
حتی استنداپ کمدی هم آقای نوری طبقهبندی میشود. ما نمیتوانیم استنداپ کمدی وودی آلن را با استنداپ کمدی که در تلویزیون خودمان پخش میشود یکی بدانیم.
اصغر نوری: خیر، یکی نمیدانیم. درجات دارد؛ ولی استنداپ کمدی امر کسالتآوری نیست، مگر اینکه آن آدم کارش را بلد نباشد. ولی یک جلسه خوانش رمان یا خوانش یک نمایشنامه با این معیارمان نسبت استنداپ کمدی کسالت آورتر است. مثل یک جلسه سخنرانی فلسفی معلوم است نسبت به آن کسالتآور است. م کاری که ما برای اختتامیه کل فجر کردیم میتوانست روی کاغذ قبل از اجرا امر کسالت آوری به حساب بیاید؛ چون آنجا قرار بود یکسری اهالی از همه صنفهای تئاتر شرکت کنند؛ ولی تصمیم من بر این بود که این اختتامیه برای جایزه ادبیات فجر است و اساساً باید در این جلسه نمایشنامهنویسها شرکت کنند. من مخاطب این جلسه را بیشتر از هر صنف دیگری نمایشنامهنویسها در نظر گرفتم. اگر برای یک نمایشنامهنویس خواندن متن نمایشنامه توسط همکارش امر کسالتآوری است، پس اساساً نمایشنامهنویسی هم کسالتآور است. من با این موافق نیستم.
من با شکل نمایشنامهخوانی موافق هستم. اصلاً کاری که شما کردید اصل قضیه نمایشنامهخوانی در دنیاست، یعنی چیزی که در دنیا مرسوم است. آنچه به عنوان نمایشنامهخوانی در ایران رایج است هیچ جای دنیا اصلاً مرسوم نیست. اصولاً نمایشنامه را خود نمایشنامهنویس میخواند و یک جامعه مخاطب پیدا میکند. کارگردانی انتخاب میکند و اجرا میکند. در آن جلسه من میفهمم شما میخواستید چه کار کنید؛ اما وقتی آن جلسه را نگاه میکنم همه آن آدمها را میشناختم. اگر آن چهارده شرکتکننده را به علاوه دوستانشان جدا میکردید و آن قسمتی که متولیان و مسئولان نشسته بودند، دیگر چه کسی در جلسه نبود. باید آسیب شناسی کنید که چرا دوستان استقبال نمیکنند؟ چرا رقبای این چهارده نفر وقتی دیدند که اسمشان نیست در جلسه نبودند؟ من وقتی دیدم تنها شخصیت شاخصی که هیچ ربطی به آن چهارده نفر نداشتند، غلامرضا شهبازی و پونه عبدالکریمزاده، یک زوج استاد دانشگاه بوده از خودم میپرسم پس بقیهشان کجاست؟ بقیه نمایشنامهنویسهایی که ادعا میکنند در آن جلسه چرا نیستند؟ چرا کارگردانها از سر فضولی نیستند که بدانند وضعیت نمایشنامهنویسی کجاست؟ چرا نمیآید؟ شما این را به من بگویید که چرا رفقای ما، همان دوستان شما در کانون نمایشنامهنویسان حضور نداشتند؟
اصغر نوری: ما قبل از اختتامیه دو روز پنل برگزار کردیم. در این ایامی که مصادف بود با سال نو میلادی، ما پنلمان با فاصله چند روز از اول ژانویه برگزار کردیم و هماهنگی این دو نفر سخت بود که دو نمایشنامهنویس مطرح فرانسوی و از دو نسل متفاوت هستند. یکی از آنها 60 ساله بود و یکی هم 50 ساله و هر دو هم خیلی معروف و فعال هستند. کسانی هستند که کارهایشان خیلی اجرا میشود. این مهم بود که ما جایگاه متن در تئاتر امروز را ببینیم، یعنی متن در اجرا را رازیابی کنیم. این دو نفر علاوه براینکه کارنامه نویسندگی خوبی دارند، خیلی هم درگیر اجرا هستند، یعنی کارهایشان اجرا میشود.
یعنی کارگردانی هم میکنند؟
اصغر نوری:هم کارگردانی هم میکنند. هر دو آدمهایی هستند که در گروه اجرایی فعالند. میخواستم این مطرح شود این اخلاق در جامعه ما خیلی کم است که نویسنده بعد از نوشتن متن نمایشنامه در پروسه تولید شرکت میکند. به عنوان یکی از اعضا سرنوشت متن تا اجرا رت دنبال میکند. خودش حضور دارد؛ اگرچه خیلی محدود است. من این کار را هم با تلاش خودم و کمک دوستانم ئر بخش بینالملل انجام دادم؛ چون یکی از دعوتشوندگان را از قبل میشناختم و دومی را از طریق مترجمش آثارش آشنا شد. چون کتابش هم در نشر نیماژ چاپ میشد، ما اینها را دعوت کردیم. خیلی هم اطلاع رسانی کردیم. هیچ کسی نمیتواند بگوید که اطلاعرسانی ضعیفی داشتیم. تلگرام آن روزها فیلتر شد و من برای اینکه این ضعف را حل کنم با کمک دوستانم در هیئت مدیره کانون نمایشنامه نویسان تئاتر تقریباً به همه اعضای کانون زنگ زدیم.
چند نفر عضو دارید؟
اصغر نوری: 120 نفر عضو داریم که 106 نفر آنها فعال هستند. ما تقریباً به همه اینها زنگ زدیم و مطمئن هستم به همه آنها پیامک دادیم. خودم یک لیست 200 نفره نوشتم. تعدادی دانشجو در ایم مسیر کمک میکردند و میگفتند فلانی هم یادت رفته است و آن را هم مینوشتم. یک نفر مسئول روابط عمومی برای این دو روز پنل و اختتامیه به این دویست نفر زنگ زد که این دویست نفر هم کارگردان بودند، هم بازیگر و هم نمایشنامهنویس. دوستان دانشگاه بودند. ما هم برای پنلها دعوت کردیم و هم برای اختتامیه. حالا من آسیبشناسی میکنم چرا اینها نیامدند.
دو روز پنل گفتگوی درام فرانسه و ایران برگزار شد که قرار بود درباره جایگاه متن در تئاترمان صحبت کنیم و تجربههای دو کشور مطرح شود. دو نفر هم ایرانی انتخاب کردیم، آقای امجد و آقای یاراحمدی که هر دو آدمهای هم معتبری هستند و هم آدمهای بیحاشیه. آدمهایی هستند که کمترین اصطکاک را با جامعه تئاتر و همکاران دارند. به لحاظ کارنامه حرفهای در نمایشنامهنویسی و تئوری آدمهای قابلقبول و مطرحی هستند. حتی خود فرانسویها هم در این گفتگوها میگفتند این دو چقدر حرفهای خوبی زدند و ما چقدر از آنها یاد گرفتیم.
وقتی همچین شرایطی محیا کردیم و وظیفهمان هم این است، وقتی یک مسئولیتی به آدم میدهند، باید همه تلاش را بدون هیچ منتی داشت. من همه تلاشم را کردم و یک جاهایی هم ضعف داشتم. همه زورم را زدم این شده که شما هم در یاددشات نوشتید که پنل فرانسوی برگزار کردن جای تعجب دارد. من آنجا نفهمیدم پنل را فرانسوی برگزار کردن چه اشکالی دارد. این پنل برگزار شد ما زنگ زدیم به همه حالا چرا این آدمها نمیآیند، چرا برای یک تئاتری مهم همچین پنلی نیست، چرا وقتی برای اختتامیه دعوت میکنیم جایی که خودش شاید شرکت نکرده یا شاید شرکت کرده و جزء کاندیدها نبوده مهم هست.به این نکتهها توجه کنید که در بخش تولید ما 114 اثر داشتیم که داوری شد و در بخش حرفهای 40 اثر داشتیم.
یعنی جوانها بیشتر استقبال کردند.
اصغر نوری: یعنی جمع اینها میشود 154 نفر اثر و 14 نفر کاندید شدند از بین دیگرانی که نه کاندید شده بودند و نه جایزه گرفته بودند. فقط سه نفر در اختتامیه آمده بودند. در پنلها هم فقط سه نفر ا آدم داشتیم که اثر فرستاده بودند و میدانستند که کاندید نیستند و مسلماً جایزه نمیگیرند؛ ولی میآمدند. وقتی ما همچین دعوتی میکنیم نمیآیند من به همان چیزی میرسم که شما صحبت را شروع کردید. برای نمایشنامهنویس گویا نمایشنامهنویسی مهم نیست. هیجان مهم است. وقتی من به یک نمایشنامهنویس میگویم بیا در پنل گفتگو، شاید فکر نمیکند که یک روزی این جای نمایشنامهنویس است که بیاید با دو تا همکار بنشیند. اصلاً هم اینگونه فرض نکند که این دو همکار فرانسوی، این دو همکار ایرانی میتوانند چیزی به او یاد بدهند. فرض کنیم این نمایشنامهنویس همه چی را بلد است؛ حتی نمیآید به جایی که متعلق به خودش است. من اینجا آسیب شناسی میکنم. متاسفانه جامعه نمایشنامهنویسی ما قدر خودشان را نمیدانند و گویا امر برایشان امری جدی نیست. آنها هم مثل شما که یک منتقد هستید دنبال هیجان هستند.
تعبیر من از هیجان در اجرا نیست.
رای جذب حتی جامعه روشنفکری و جامعه هنری ما هم باید هیاهوی کاذب درست کنیم
اصغر نوری: بگذارید من هیجان را توضیح بدهم. ببینید کسانی که مرا میشناسند میدانند که من آدم بسیار آرام و بیحاشیهای هستم و همه کارهایم را جوری انجام میدهم که اطلاعرسانی و هایوهویش به اندازه آن کار است. من برای برگزاری جایزه ادبیات نمایشی فجر لزومی نمیدیدم هایوهویی مثل یک کنسرت پاپ بهوجود بیاید؛ ولی انگار در جامعه ما، روشنفکر و عامی یکجا قرار میگیرد و برای جذب روشنفکرها هم باید جو درست کنی و هایوهویی کنی. همه بگویند برویم ببینیم اینجا چه خبر است. همان طور که برای مردم عادی باید اینکار را میکردیم؛ ولی من میگویم برای یک روشنفکر، برای یک هنرمند که کار برایش مهم است، یک پیامک یک خبر باید کافی باشد؛ ولی این تجربه به من نشان داد که برای جذب حتی جامعه روشنفکری و جامعه هنری ما هم باید هیاهوی کاذب درست کنیم. همان چیزی که شما اسمش را میگذارید هیجان.
هیجان را من چیز دیگری میبینم. از دید من هیجان نیروی گیرایی است که اثر موجبات جذب شما را فراهم میکند و اصلاً بحث بر سر جنجال نیست. به هر حال بخشی از جامعه تئاتری میتوانستند بگویند ما در تهران زندگی نمیکنیم و نمیتوانستیم بیاییم. میدانستید چند درصد از افراد تهرانی بودند؟
اصغر نوری: بالای شصت درصد از افراد.
تقریباً هشت و چهار نفر میتوانستند در آن جلسه شرکت کنند و شرکت نکردند؟
آدمهای تئاتر ایران همدیگر را دوست ندارند
اصغر نوری: البته من یک توضیح دیگری هم درباره این دارم. فرض کنید اصلاً من دبیر جشنواره نباشم. دارم نگاه خودم را به عنوان آدمی میگویم که در بخش ادبیات مترجم است و در تئاتر کارگردان و نویسنده هستم. در این دو حوزه دارم کار میکنم. آدمهای این دو حوزه را هم خیلی خوب میشناسم. ببینید من فکر میکنم که بزرگترین آسیبشناسی تئاتر ایران این است که آدمهای تئاتر ایران همدیگر را دوست ندارند
حرفی که آقای مهندس پور هم زدند. گفتند زیرآب همدیگر را میزنند.
اصغر نوری: ببینید ما اگر همدیگر را دوست داشته باشیم کارهای همدیگر برای ما مهم میشود. بگذارید بگویم چرا ما همدیگر را دوست نداریم. من به بعضی از اساتید و آدمهای مهم درام و زنگ میزدم تا برای پنل دعوتشان کنم. خیلی از آنها میگفتند که قرار است من صحبت کنم؟ من میگفتم نه ما دو نفر را انتخاب کردیم. دکتر حمید امجد و آقای امیراحمد یاراحمدی است. میخواهیم شما در پنل باشید که اینها شروعکننده بحث هستند با دو فرانسوی. قرار است این بحث جمعی شود و همه ما نظراتمان را درباره این مسئله بزنیم که خیلی در تئاتر امروز ایران مسئله بغرنجی است. اصلاً متن کجای تئاتر ایران است و اصلاً نمایشنامهنویس چقدر اهمیت دارد. خیلی صریح به من میگفتند که نه. من فکر میکردم که شما میخواهید از من دعوت کنید به عنوان سخنران حاضر باشم. من میخواهم بگویم از نظر شخص خودم میشود بعضیها این را قبول کنند یا قبول نکنند، از نظر من که حداقل با دو کشور اروپایی در این پنج سال ارتباط داشتم - فرانسه و آلمان که پنج بار در جشنواره فرانسوی شرکت کردم. با کارهایی که نویسنده و کارگردانش خودم بودم و سه بار در جشنواره آلمانی حضور داشتم.
مشکل اصلی ما الان این است که دوست نیستیم
این رفت و آمدها باعث شده که آنجا تئاتر زیاد ببینم و با آدمهای تئاتری فرانسه و آلمان از نزدیک در ارتباط باشم. به نظر من تئاتر ایران الان در اجرا، در سطح استاندارد جهانی است؛ حتی یک جاهایی در متن به نظرم نمایشنامههایی هم داریم که اگر به زبانهای خارجی ترجمه شوند، آنجا قابلتوجه خواهند بود. من زمانی فکر میکردم مشکل تئاتر ایران نظریه و آموزش است. الان این مشکلات هنوز هست. ما باید خیلی تلاش کنیم. ما باید بیشتر یاد بگیریم؛ اما مشکل اصلی ما الان این است که دوست نیستیم. با هم آن دوستی که ما در جشنوارههای خارجی دیدم، آن دوستی که من بین آدمهای خارجی و اروپایی دیدم که چقدر همدیگر را قبول دارند، نه اینکه کار هم را قبول داشته باشند، این خیلی متفاوت است. میتوانم شما را به عنوان همکار قبول کنم و به کار شما احترام بگذارم؛ ولی کارتان را دوست نداشته باشم. ما فقط به آدمهایی احترام میگذاریم که رفیق ما هستند و کار آدمهایی را تأیید میکنیم که رفیقمان هستند. فکر میکنیم که اگر یک آدمی که با من هیچ رفاقتی ندارد، هیچ ارتباطی بین ما نیست، اگر من بگویم که کار تو چقدر خوب است انگار دارم به خودم ضربه میزنم. اینها باعث میشود که اینجور جلسات سوت و کور شود.ما همه تلاشمان را کردیم. من چون خودم عضو هیئت مدیره کانون نمایشنامهنویسان هستم. وقتی که فراخوان اولیه آمد یک هایوهویی هم در خود کانون شروع شد. اعضای کانون شروع کردند به شکایت که مهندسپور این کار را کرد و ما باید بیانیه بدهیم.
یک بیانیه اولیه صادر شد.
اعضای کانون نمایشنامهنویسان کمترین شرکت را در پنلهای گفتگو و اختتامیه داشتند و این برای من یک چرای بزرگ است
اصغر نوری: بعد آقای مهندسپور آمد خودش با ما تماس گرفت. البته تماس اول از طرف ما بود که از خود آقای مهندسپور بپرسیم که چرا در فراخوان نمایشنامهنویسی نیست. ایشان توضیح دادند که نمیخواهم این را حذف کنم، میخواهم این را بیرون جایی بهتر برایش پیدا کنم و شما به من کمک کنید و ما جلسلات زیادی داشتیم. هیئت مدیره با آقای مهندسپور جلسه داشت تا به یک راهکار برسیم و در آن جلسات من برای مدیریت انتخاب شدم. همیشه از راهنماییهای بچههای هیئت مدیره و بچههای کانون بهره بردم. کسانی که علاقهمند بودند و از من میپرسیدند که چه خبر است؛ ولی میخواهم بگویم که آن هایوهویی نشان میدهد که انگار بخش نمایشنامهنویسی برای نمایشنامهنویسان خیلی مهم است. من این را خیلی دوست دارم. میگویم که چقدر خوب؛ ولی وقتی که ما همه تلاشمان را میکنیم با همه ضعفهایش که در هر کاری ضعف است، ما همه تلاشمان را میکنیم که بیاییم این بخش را خوب برگزار کنیم؛ ولی آنها کمترین شرکت را دارند. یعنی اعضای کانون نمایشنامهنویسان کمترین شرکت را در پنلهای گفتگو و اختتامیه داشتند و این برای من یک چرای بزرگ است.
این خیلی قابل بررسی است و باید خیلی در موردش صحبت کرد. ما اگر از این قضیه کسالت بگذریم، برای اینکه سوءتفاهم نشود، از دید من هیجان ربطی به آن شکل برگزاری نیست. بستر این خمودگی که من حس کردم از خود آن نمایشنامه و شکل خوانش است. از دید شما مکبث نمایشنامه هیجانانگیزی نیست؟ آیا آثار برشت هیجانانگیز نیستند؟
اصغر نوری: مکبث هیجانانگیز است؛ ولی میتوانیم آثار برشت را به طرز کسالتآوری بخوانیم.
ولی ببینید آن نمایشنامهها از لحاظ محتوایی و زبانی به نحوی بودند که انگار داورها هم دوست دارند خستهکننده باشند.
اصغر نوری: اولاً ما چهارده نفر کاندید داشتیم که داشتند نمایشنامه خود را میخواندند. من چهارده نمایشنامه برای خوانش انتخاب نکردم که هیجانانگیز باشند.
من میخواهم بگویم که انگار یک آفتی وجود داشت که همان شش داور از خمودگی در متن لذت میبرند.
اصغر نوری:مگر شما کارهای دیگر را خواندید؟
امیدوارم در دسترس باشد که بشود بخوانمغ ولی انگار خود ادبیات نمایشی ایران به این خمودگی مبتلا شده است.
اصغر نوری: من این حرف را نه تأیید میکنم نه رد میکنم.
آثاری که در تماشاخانهها میبینیم مبین همین مسئله است. به سمت نمایشنامههایی رفتهایم که درگیر رئالیسم اجتماعی است. این رئالیسم اجتماعی اصلاً کل ایران امروز نیست. من دو سال سر این قضیه مطلب مینویسم و متوجه شدم این رئالیسم اجتماعی به مونولوگ شدن زبان در نمایشنامهنویسی ایرانی دامن زده است. این مسئله در چهارده اثر خوانده شده کاملاً مشهود بود و ضربه آخر را از نمایشنامهنویسی دیدم که به شدت نمایشنامههای اجرا شدهاست کنشگر است؛ اما در آن خوانش چیزی خواند که رمان بود. به عنوان یک مترجم میگویم در غرب یک نمایشنامهنویس هشتاد ساله هنوز دارد نمایشنامهای مینویسد مملو از کنشهای دراماتیک دارد و ما از این موهبت بیبهرهایم.
اصغر نوری: شما کارهای برنار ماری کولتس را خواندهاید؟ مثلاً نمایشنامه «در خلوت پنبهزار» را خواندهاید؟
بله.
اصغر نوری: این نمایشنامه مونولوگ دو آدم است که فقط دارند حرف میزنند و از آن کنشهای دراماتیک اصلاً خبری نیست.
ولی آن دو تا همزمان با هم دیگر حرکت میکنند. در نمایشنامه نویسی ایرانی آن حرکت موازی وجود ندارد. الان در یک جاده یکطرفه افتاده است.
نه موافق نمایشنامهنویسی معاصر ایران هستم، نه مخالف
اصغر نوری: بحث ما درباره علائم آسیبشناسی نمایشنامهنویسی ایران نیست. من الان نه موافق نمایشنامهنویسی معاصر ایران هستم، نه مخالف. من نمایشنامهنویس بودن خودم را میگذارم کنار و میگویم من مدیر بخش جایزه نمایشنامهنویسی فجر هستم؛ حتی عمداً هیچکدام از این آثار را نگاه نکردم. فقط یکی از دوستان من یک کاری در این جایزه فرستاده بود که من آن را خوانده بودم. خوشبختانه یا بدبختانه این کار اصلاً کاندید هم نشد که من بگویم کمی بر داورها تأثیر گذاشتم؛ چون اصلاً کاندید نشده بود. اصلاً من درباره آن حرف نزدم. شاید اگر کاندید میشد من به عنوان کسی که یکی از کاندیداها را خوانده، شاید وارد بحث میشدم و میگفتم من این را خواندم که این دبیرها اینکارها را میکنند؛ حتی بعضی از داورها آمدند گفتند که سطح کارها خیلی ضعیف است.
بعضی از داورها گفتند سطح کارها خیلی ضعیف است
در گروه الف؟
اصغر نوری:بله و من گفتم استاد این جشنواره نه جشنواره استانی است و نه جشنواره دانشجویی است که ما برگزیده اعلام نکنیم. جایزه گرفتن این آدمها منجر به این میشود که در آینده مسیر غلطی نروند. تقریباً اکثرشان همسن خود شما هستند. ما داریم به توان امروز ایران جایزه میدهیم، یعنی همه آثار رسیده نمود درام امروز است؛ چون متنها باید اورژینال و اجرا نشده میبودند. پس فرض براین است که اینها را طرف تازه نوشته یا اینکه چیزی قدیم نوشته که نه اجرا شده نه چاپ شده است. الان میتواند اجرا برود؛ ولی اکثراً کارهایی بودند که طبق تاریخ مندرج نویسنده یا امسال نوشته شده بود یا پارسال. همان طور که فرض کنید الان جایزههای معروف سالهای مختلف را میشود مقایسه کرد مثلاً پولتزز 2016 را میشود با پولتیزر 1990 مقایسه کرد و اگر نگاهمان این باشد که فرض کنیم در داوری عدالت بوده همیشه اگر پولیتزر 1990 از 2016 بهتر است میشود به این نتیجه رسید که سطح نمایشنامهنویسی با آثاری که 1990 تولید شده بهتر از 2016 است.
من اینها را برایش توضیح دادم و گفتم و گفت این رأی ما میماند. گفتم بله میماند و اگر این آثاری که ما کاندید میکنیم و برگزیده میکنیم اساساً آثار ضعیفی باشند این اتفاق هم در تاریخ میماند که سال 1396 سطح نمایشنامهنویسی ما چه بوده است که این سه اثر جایزه فجر را گرفتند. بگذارید بماند. این اتفاقاً دارد یک مرجع و منبع خوبی برای تحقیق آدمهایی شود که میخواهند درباره تاریخ درام تحقیق کنند؛ در حالیکه این کاملاً درست نیست. شاید بعضی از آدمها نمایشنامههای خیلی بهتری از اینها نوشتند و اساساً در این جایزه شرکت نکردند.
حالا برمیگردم به آن چهارده نفر چرا کسالتبار است. ما تصمیم گرفتیم که این چهارده نفر نامزد بیایند کارهای خودشان را بخوانند و جایی بخوانند که خودشان از نظر خودشان انتخاب کردند. شاید اگر من میخواندم توصیه میکردند که اینجا را میخوانی اینجا را بخوان؛ چون من هیچکدام از این آثار را نخوانده بودم. این تصمیم را من گرفته بودم؛ چون کارگردان مراسم خودم بودم. کارگردان اختتامیه من بودم. بسته بودم که میخواهم در اختتامیه چه کار کنم. اصلاً من نمیدانستم که در اختتامیه چه کارهایی قرار است کاندید شود و آیا این کاندیدها شبیه هم هستند یا متفاوت. آیا کسی که کاندید میشود اساساً به عنوان یک نمایشنامهنویس خوب بلد است کار خودش را بخواند یا بلد نیست بخواند؛ چون بعضی از اینها بازیگر بودند و خوب خواندند مثل صادق بهاری، مثل مریم الهامیان. اینها تلاش میکردند. حتی من در اتاق فرمان میگفتم چرا دارید بازی میکنید. نمایشنامهات را بخوان.
ادامه دارد...
==================
مصاحبه از احسان زیورعالم
==================
انتهای پیام/