تاریخنویسان، تاریخسازند
مصطفی محمدی در یادداشتی مینویسد: تاریخ «سعید فخرزاده» قابل باور است. تاریخ او درست است. راست است. شرحش گزیده است و گزیدهاش مشروح. درددلهایش اما بسیار است. به مانند بسیاری از ما و دوستدارانش.
باشگاه خبرنگاران پویا، مصطفی محمدی (نویسنده و پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس):
در گذشته از کنار برخی رویدادها و آموزهها بهسادگی میگذشتیم. رویداد انقلاب اسلامی و پس از آن آغاز جنگ، ما را لاجرم متقاعد کرد که فرآیند تکامل بشریت و کسب آمادگی برای حیات طیبه فراتر از آنچه که تصور میکردهایم، دردناک خواهد بود. هنگامی که دانش و قدرت ناشی از آن در تیول افرادی قرار میگیرد که تزکیه نشدهاند و برای لاپوشانی این واقعیت مدام بر طبل سکولاریزم میکوبند، چرا بشریت باید منتظر حوادثی غیر از این باشد؟!
مسکوتگذاشتن آموزههای قدسی و بیاعتنایی رنجآور بشریت و حکومتها به خوندلهایی که اولیای الهی خوردهاند، باید هم چنین کفارهای داشته باشد. با این همه، بهنظر میرسد که فرارسیدن شب ظلمانی بشریت متضمن این بشارت بزرگ است که تا ظهور سپیده مبارک چیزی نمانده است. این را تاریخنویسانی اذعان داشتهاند که تاریخسازی کردهاند؛ نه اینکه آن را از نو ساخته باشند، بل آن را از نو بازگو کردهاند؛ با همان ظرایف، با همان حقیقتهای تلخ و گزنده و گاه شیرین و با همان طرز رویداد.
شوک ناشی از انقلاب اسلامی ایران و جنگ هشت سالۀ پس از آن، جهانیان را مجبور به یک خانهتکانی ذهنی اما دردناک ساخت. خوشباوریها و سادهانگاریها جایشان را به واقعبینی سپرد و تفکر خطی که آینده را استمرار گذشته میدید، بهزودی منسوخ شد؛ چندانکه در آینده نزدیک شاهد اشاعه الگوی نوینی از تفکر موسوم به تفکر غیرخطی خواهیم بود که میتواند گسستهای ناگهانی در روندهای جهانی را بفهمد و هضم کند و بپذیرد که گذشته لزوماً نمیتواند چراغ راه آینده باشد. در جهان فردا، آینده چراغ راه آینده خواهد بود و درحالیکه تفکر غیرخطی بهخوبی شناخته شده، اشاعه آن در کشورهای اسلامی موجب خواهد شد که دوره انفعال در برابر آینده در این کشورها به سر برسد و نهضت مبارک آیندهپژوهی و تاریخ نگاری معاصر، بهعنوان یک جنبش فکری نوین، در مسیر شکوفایی قرار گیرد.
همانطور که قابلپیشبینی بود، جهان اسلام در برابر جنگ هشت سالۀ رژیم بعث عراق علیه ایران، موضعی انفعالی و متشتت اتخاذ کرد و آشکارا بر سر دوراهی و چندراهی قرار گرفت. این انفعال از آنجا ناشی شد که در جهان اسلام تقریباً هیچ قرائت مشترک و سازمانیافتهای از آینده که بتوان آن را قرائت اسلامی آینده نامید، عملاً وجود نداشت. تا دورهای نهچندان دور، مسکوتبودن گفتمان آیندهپژوهی و تاریخنگاری انقلاب اسلامی، اساساً به این دلیل بود که ما هنوز به این تراز فکری نرسیده بودیم که بتوانیم ابتکار عمل را در نظام بینالملل به دست گرفته و حرکت سازمانیافتهای را برای شکلدهی به آینده انقلاب اسلامی آغاز کنیم که جوهره ناب اسلامی داشته باشد.
کسی یارای پانهادن در این راه را نداشت. بهتر است بگویم: کمتر کسی. تن رویین میخواست و قلمی خستگیناپذیر؛ و بل دلی سیر از دنیا. بسیاری گام برداشتند و خسته و فرسوده کنار نشستند. بسیاری در میانۀ راه به بیراهه گرویدند. بسیاری ماندند و متأثر و مستهلک شدند. بسیاری و بسیاری جرقهای زدند و کاری پیش بردند ولی زود خاموش شدند. اندک بودند تاریخنگارانی که جور همه را کشیدند. ماندند و روشنایی گزیدند. آرام پیش رفتند و گزیده گفتند. راست نگاشتند و درست خواندند. اینها بارشان سنگین بود. و روز به روز سنگینتر میشد. و شمارشان کمتر و کمتر. عرصههای دیگر شیرینتر بود. عرصه رمان، داستان، فیلمنامه، شعر و شاخههای دیگر ادبیات؛ حتی نگارشهای مستند ـ داستان. و آن اندک یارانی که یارای ماندن داشتند، سرمشق دادند به همراهانی که دلشان کم و بیش میگرفت. خسته و نالان میشدند. روزگار برایشان تنگ میگرفت و جوهری در قلمشان باقی نمیماند... .
گذر از همه رفاقتها، ملالتها، دوریها، تاریکیها، عاشقیها، بیدلیها، درگذشتها، گرفتاریها و سختیها، تنی چند جان کندند و جانکاه نوشتند. یکیشان را من میشناسم. بسیاری میشناسند. بسیاری باهاش بودند و هستند. بسیاری نیکی قلم و هوشیاری او را ستودند و میستایند. بسیاری تلاش او را راستین نامیدند و مینامند. بسیاری او را دوست داشتند. و دوست دارند. بسیاری از زیردستاش برگهها برداشتند و سرمشق کردند؛ چه داستاننویسان، چه روزنامهنگاران و چه پژوهشگران. قلماش آزاد بود. هست. به دل مینشست. مینشیند. کسوت پیدا کرده این روزها؛ چه در ردای پیامبری و چه در قامت پیامآوری. همچنان پیامآور است برای نوقلمان و اندیشمندان. موهایاش این روزها سپید شده. لبهایاش اما نه، همچنان سرخ است و خندان. گرم میگیرد و ساده میگیرد و سخت مینگارد.
من نیز یکی از شمار بسیار و بسیار دوستداران اویم که گهگاهی به نوشتههایاش نگاهی میاندازم، درنگ میکنم، ساده نمیگذرم، سرمشق میگیرم و انگارههای خود از تاریخ انقلاب اسلامی و جنگ را با نگاشتههای وزین، مستند و شفاهی او میزان میکنم. او در بسیاری روزهای نوشتن و نوشتن و نوشتن و سفر و رفتن و جستن و پژوهیدنها، با قلماش راه را به من نشان داده؛ گذشته از اخلاقاش که منش پیامبری در دیانت و پهلوانی در اخلاق ادبی دارد. تاریخی که او و همکاران بیسر و صدایاش مینگارند، خود تاریخ است. که بازگو میشود. که ساخته میشود. که پرداخت میشود. که خوانده میشود؛ با همان شیبهای تند و ملایمی که از سر این ملت گذشت و میگذرد. تاریخ «سعید فخرزاده» قابل باور است. تاریخ او درست است. راست است. شرحاش گزیده است و گزیدهاش مشروح. درددلهایاش اما بسیار است. به مانند بسیاری از ما و دوستداراناش.
یادم است روزی در تبریز بودیم که درباره عنصر «خاطره» میگفت: «در تاریخ شفاهی در کنار کسی که خاطره خود را بیان میکند، یک مورخ وجود دارد و این اطلاعات را هم در زمان مصاحبه و هم بعد از مصاحبه ارزیابی میکند و به واقعیت نزدیک میکند. در گذشته تولید اطلاعات تاریخی و اسناد منحصر به بخشهای خاص و سازمانهای دولتی اسناد بود و بعدها به عنوان منابع تحقیقاتی استفاده میشد و یا از طریق روزنامهنگاران و خبرنگاران و نویسندگان محدودی که وجود داشتند، وقایع در رسانههای آن زمان انعکاس مییافت که البته به عنوان منابع رده دوم استفاده میشد؛ اما بعد از این که تاریخ شفاهی برای کمک به تولید اطلاعات تاریخی آمد، طیف گستردهای در زمینه تولید اطلاعات تاریخی ایجاد شد و این حضور گسترده و قطعاً ساماندهی این اطلاعات نقش مهمی دارد؛ بنابراین فرآوری اطلاعات گام بعدی است که میطلبد در پس این تولید ادامه یابد. تاریخ شفاهی این اجازه را میدهد که همه کسانی که از حادثه و واقعهای اطلاعاتی دارند این اطلاعات را در اختیار جامعه قرار دهند. یکی از مشکلات مصاحبههایی که در تاریخ شفاهی صورت میگیرد، این است که با افرادی سروکار داریم که اطلاعاتشان را در ذهنشان نگه داشتهاند؛ بنابراین زمانی که خاطرهای توسط راوی روایت میشود ـ با توجه به گذشت زمان ـ بخشی از خاطره و دادهها در ذهن راوی به تحلیل رفته و ما با این دسته از افراد به مشکل برخورد میکنیم. متأسفانه فرهنگ نوشتاری در جامعه ما وجود ندارد و گاهی محققان یادداشتهای روزانه و گزارشهای روزانه خود را نمینویسند؛ چه برسد به مردم عادی که یادداشت روزانه داشته باشند! این موضوع باعث میشود که گاهی این افراد اطلاعات را جابهجا و یا ناقص بیان میکنند؛ در صورتی که منابع براساس این دادههای تامین میشوند... .»
«آگاهی» با آزادی و محتواگرایی پیوند خورده و نه با قالبگرایی؛ چنانکه بسیاری از اصول اعتقادی که خیلیها روی آن حساس هستند، زاده آزادی تفکر است. به نظر بنده، در حوزه تاریخنگاری انقلاب اسلامی و جنگ، آنچه بیشتر از هر چیزی در کارهای ادبی شیخ ما به چشم میآید، محتواگرایی اوست. و این کم چیزی نیست. او به سختی و با بالاترین تلاش پای محتواگرایی ایستاده است. البته که آگاهی تاریخ ـ و یا بهتر بشود گفت آگاهی از تاریخ ـ آفتهایی نیز دارد که هیچکس بهتر از تاریخنویسان نمیتوانند آنها را شناسایی و آسیبهای احتمالیاش را دفع و خنثی سازند.
دوست داریمش، پاس میداریمش، قدردانش هستیم و دستمریزاد میگوییم به حاجی فخر.
انتهای پیام/