دفرمگی اول شخص مفرد در "شعلهور" حمید نعمتاله
«شعلهور» حمید نعمتاله فیلم دومین روز جشنواره در کاخ سیوششمین جشنواره فیلم فجر بود که به این بهانه نگاهی به ساخت و شخصیتپردازیها فیلم داشتیم.
خبرگزاری تسنیم-سید سعید هاشم زاده
یکی از نگرانی های این سالهای منتقدان و کارشناسان سینمای ایران درباره فیلمهای چند ساله اخیر مسئله قصهگویی بوده و هست. جدا از درست یا غلط بودن این بحران، میتوان به تعدادی از این دل نگرانیها نگاهی مثبت داشت و نقدهایی که از روی الگوی فیلمنامهنویسی به فیلمها وارد میآمد را به حق دانست و در بسیاری از جهات این مشکل را از فیلم تا نقد دید که بحران فیلمنامه نویسی و قصه پردازی نقد منتقدان را از جهتی تک بعدی کرده و منتقدان را به شناخت تنها و تنها الگوی فیلمنامه نویسی کشانده است. بدین خاطر است که اغلب منتقدان این روزها از نقطه عطفها حرف میزنند و از شخصیت و پایان باز. آنها تکنیکهای فیلمنامه را یادآوری میکنند و میخواهند تا اثری استاندارد ببینند. در برابر این انتظار فیلم های نعمت اله در کنار تعدادی انگشت شمار از فیلمسازان سینمای ایران، خیال منتقدان و فیلمنامه نویسان را از جهت قصه پردازی و فیلمنامه ای پر کشش راحت کرده بود؛ از جهتی که تکیه آنها به شاه پیرنگ و خرده پیرنگ است خلاقیت هایشان در روایت و شخصیت پردازی و البته مهم تر از همه ایجاد موقعیت هایی خلاقه همه را غافلگیر می کرد. نمونه بارز این غافلگیری از بوتیک تا بی پولی و رگ خواب قابل ردیابی است. این نمونه ها با هر چالشی در ساختار و مضمون، در قصه گویی اغنا کننده و استاندارد بودند و البته خلاق و این دقیقا چیزی ست که شعله ور فاقد آن است. شعله ور با لحنی کمدی، جنایی در کنار آثاری چون آرایش غلیظ قرار می گیرد و پر است از خرده ایده هایی که به ثمر نمی نشیند. اشکال قصه پردازی شعله ور البته بسیار بحرانی تر از ساختار آرایش غلیظ است و البته کم تر فانتزی و کم تر کمدی.
شعله ور همچون آثار دیگر نعمت اله/ حقیقت دوست از اول شخص به داستان می رسد. این بار از مردی معتاد / که ترک کرده و می خواهد زندگی خودش را روبراه کند. مهم ترین عامل رسیدن از اول شخص به ارتباطات و محیط و داستانی چالش برانگیز، تکنیک صدای خارج از قاب است که نمونه ای ترین آن در رگ خواب قابل مشاهده ست. اما اینجا نریشن نیز کار نمی کند. حس ایجاد نمی کند و ارتباطات به جای اتصال احساسی و دراماتیک به سمت و سویی دیگر می رود و مهم ترین علت آن در فیلم تازه نعمت اله اول شخص اوست. ضد قهرمانی آنتی پاتیک که نمی توان تحملش کرد و آن را دید. ضد قهرمانی که نه دلچسب ست و نه خرق عاداتی جذاب دارد. قابل پیش بینی است و در انزوا آغاز می شود و در انزوا نیز می میرد.(منظور آغاز و پایان فیلم است و نه سرگذشت قهرمان)
نعمت اله در دومین مسئله بزرگ قصهگوییاش که مرتبط با ضدقهرمان دوست نداشتنی اش است، ارتباط موضوعی بین شخصیتها و موقعیتها و خرده پیرنگ ها را گم می کند، پرش می زند، برش می زند و از پیچی به پیچ دیگر می رسد. داستان ها آغاز نشده، رشد نمی یابند و عقیم رها می شوند، داستان کار کردن و آشنایی با دختر بومی دو خرده داستان مهمی است که گم می وشد و نویسنده نیز نسبت به آن حس پیگیری ندارد و چه بی موقع دوباره سراغش می رود. در این میان پل ارتباطی میان کاراکترها بدون اشاره و پرداخت نیز تغییر می یابد. شخصیتی که ساخته می شود، ناکهانی تغییر می یابد و از آسمان می رسد تا موقعیت درست کند. بازگشت پسر به پیش پدر و بازگشت غواص برای نجات نیز دو نمونه از این بازگشت های ناگهانی برای ایجاد موقعیت هایی قلابی و نجات هایی تحمیلی است.
وقتی از لانگ شات به ماجرای ضد قهرمان داستان شعله ور نگاه کنیم، متوجه آن خواهیم شد که می توانیم با یک شخصیت دوست نداشتنی و جنونش پیش برویم، موضوعاتی اخلاقی را از سر بگذرانیم و در هر پیچ و خم و بزنگاهی متاثر شویم اما هنگامی که چنین ضد قهرمانی داریم، موضوعات و ایده هاست که باید ما را جلو ببرد و موقعیت هاست که باید جذاب و غافلگیر کننده ارائه و پرداخت شود. موقعیت غرق شدن ماهی گیرها، معتادان چمباتمه زده یا غواص های نجات دهنده نه بدیع است و نه خلاقانه ارائه شده، نه می تواند چیزی فراتر از داده های تاریخی / ذهنی مان عرضه کند و نه موفق می شود دراماتیک شود. در نهایت نیز فیلم لابلای این سیر پر پیچ و خم به گزافه گویی هایی می افتد که عاقبتی / سرانجامی مشخص ندارد. نه محیط می سازد و نه جغرافیا و نه شخصیت و در نهایت کوچک ترین خصیصه های جذاب آثار قبلی مولفانش را ندارد. نه جذاب، نه خلاق و نه اغوا کننده.
حالا وقتی حرف/ دغدغه یا مسئله فیلمساز برای مخاطبان رسانا نیست، بار آن به گردن موسیقی همایون شجریان و پورناظری می افتد، اما این بار و عکس سالهای قبل موسیقی پایانی فیلم هم نمی تواند آن را نجات دهد. یک دوباره خوانی و تنظیم مجدد غلط، از قوالی مشهور از غزل مولانا.
انتهای پیام/