اهواز| ناگفتههایی از مبارزات انقلابی "بزاز" علیه دستگاه طاغوت
حجتالاسلام بزاز از مبارزین انقلابی در اهواز است که نقشی ویژه در شکلدهی تظاهرات علیه شاه در اهواز داشته است.
به گزارش تسنیم از اهواز، غروب های مسجد الغدیر اهواز هر روز شاهد حضور آرام و بی ادعای روحانی بود که گویای بخشی از تاریخ انقلاب در اهواز است. حجت الاسلام زمان بزاز، روحانی مسجد الغدیر اهواز است روحانی وارسته و خداترس که بی هیچ آلایشی و اعتنایی به زرق و برق اطراف و اکناف پای پیاده با دلی مملو از ارادت به امام خمینی (ره) و حضرت آیتالله خامنهای در مسجد حضور پیدا میکند و با کودکان و نوجوانان گرم می گیرد و با آنها از انقلاب صحبت ها میکند.
حجت الاسلام بزاز مردی از تبار و خانواده مبارز و انقلابی است که 1315 در شهر شوشتر به دنیا آمد و به پیروی از پدر در پیشه بزازی فعالیت کرده است. در راهپیماییهای انقلابی اهواز در روزگار خفقان پهلوی صدای روشنی داشت و آن صدای آشنا، رسا و گویای حاج آقا بزاز طلبه جوان آن دوران بود. دهه فجر فرصت مغتنمی شد تا با حاج آقا بزاز مبارز انقلابی از آن روزهای پرالتهاب گفت و گویی داشته باشیم.
تسنیم: حاج آقا بزاز از این که ما را در اتاق صمیمی و ساده خود پذیرفتید تشکر میکنیم، برای شروع از خانواده خود بفرمایید؟
من هم به نوبه خودم عرض سلام و تواضع دارم. خانواده ما در شوشتر ساکن بودند و من در خانواده مذهبی رشد و تربیت یافتم. پدرم از افراد مبارز و مخالف رضاخان بود. علیه دیکتاتوری پهلوی همیشه موضع تند داشت. از سوی دیگر فضای خانواده دینی و مومنانه بود و به رسم آن روزها خانوادههای شوشتری، صبح ها با اذان پدر از خواب بیدار شده و نماز می خواندیم. از دیگر خاطرات آن دوران شوق بنده به مطالعه بود. آن موقع وضع اقتصادی مردم مناسب نبود و از سویی دیگر کتاب برای مطالعه نبود. من از بقالیها مجلات و برگههایی که برای پیچاندن اجناس میآورند را عاریه میگرفتم و با شوق مطالعه میکردم.
کوچ از شوشتر به اهواز و شروع دور تازه از فعالیت های دینی
من خودم 15 سال داشتم که به اهواز آمدم و در منطقه لشکر آباد به عنوان شاگرد، به خیاطی مشغول شدم. این حضور در اهواز یک آغازی برای فعالیت های دینی و انقلابی من شد. در آن دوران حاج محمد پنبه کار از افراد مومن و فعال دینی اهواز بود که انجمن موحدین اهواز را در اهواز راه اندازی کرده بود که شروع فعالیت ما نیز از همین انجمن موحدین بود.
تسنیم: نحوه فعالیت انجمن موحدین برچه محوری بود؟
انجمن موحدین بیشتر فعالیت دینی داشت . نحوه قرائت صحیح نماز و حمد و سوره را ارائه می داد و پایان هر جلسه نیز یک سخنرانی داشت. این انجمن بیشتر با محوریت جوانان بود تا بتواند جوانان را از لوث پلیدیهای آن روزها مصون نگه دارد . شبهای شنبه در خانههای اهواز تشکیل جلسه میدادیم و من هم غالباً سخنرانی میکردم . بعدها که جوانان اشتیاق بیشتری پیدا کردند از خانه ها به سمت حسینه شمّاسی رفتیم . شبهای شنبه جلسات وعظ دینی انجمن موحدین در حسینه شمّاسیها در خیابان سلمان فارسی فعلی برگزار میشد.
انحلال انجمن موحدین و تشکیل انجمن دانشوران با انرژی مضاعف
تسنیم: رژیم پهلوی با انجمن موحدین برخوردی نمیکرد؟
چرا، با وجود اینکه غالب فعالیت دینیمان در موحدین قرآنی بود ولی شاه نسبت به این آزادی نیز هم برنمیتابید و برخورد میکرد و من در همان دوران از سوی ساواک دستگیر شدم. بعد از مدتی انجمن موحدین از سوی شاه و دستگاه جبار ساواک منع فعالیت شد. بعد این سالها واقعا نمی دانستم چه انجام دهم. از طرفی چون به کار خیاطی علاقه داشتم چند سالی به تهران رفتم. در آن تهران در بازار و در هیئت انصار حسین حضور پیدا میکردم . از اتفاقات خوب حضور در تهران دسترسی به مسایل از نزدیک بود و من آن موقع هر هفته نشریه اتحاد ملی را پیگیری میکردم.
تسنیم: بعد از انحلال انجمن موحدین چه فعالیتهای داشتید؟
بعد از 3 سال حضور در تهران به اهواز برگشتم و دوباره مشغول خیاطی شدم. تا اینکه یک روزی آیت الله مرعشی که در مسجد شهید بهشتی فعلی اهواز حضور داشتند مرا صدا کردند. آیت الله مرعشی از روحانیون خوش فکر و ساکن اهواز بودند و حوزه و مدرسه آیت الله بروجردی را در خیابان کاوه اهواز تحت نظر داشتند. ایشان که مرا از جلسات موحدین می شناختند به بنده تکلیف دینی کردند که مسئولیت انجمن دانشوران را که خودشان برای جذب و ساماندهی جوانان راه اندازی کرده بود را بپذیرم . با اینکه برای من در آن دوران قبول این مسئولیت سخت بود ولی چون احساس کردم یک مرجع دینی گفتند پذیرفتم.
تشکیل نخستین تریبون رسمی انقلابی در اهواز
تسنیم: فضای و راهبرد انجمن دانشوران بر چه اساسی بود؟
انجمن دانشوران یک سری خصوصیات منحصر بفردی داشت. اول اینکه به ابتکار و پشتیبانی یک مجتهد دینی بنام آیت الله مرعشی بود . ایشان در آن دوران ،در اهواز نماز جمعه می خواندند که بسیار استقبال می شد. دوم اینکه این انجمن به روز بود کتابخانه داشت، شبستان و میز و صندلی داشت. سوای اینها برای اولین بار برای اینکه سخنرانان انجمن دانشوران مناسب صحبت کنند تریبون در مدرسه ایجاد شد که اولین تریبون در اهواز بود. پاتوق دینی برای جوانان شده بود.
تسنیم: برنامه انجمن دانشوران چگونه بود؟
در انجمن دانشوران من اول محور را جوانان قرار دادم و دنبال جذب جوانان بودیم و علناٌ اعلام کردیم جوانان با هر شکل و قیافه و لباسی میتوانند به انجمن بیایند. مثلا آن موقع افراد متدین با جوانانی که لباس گلدار می پوشیدند مخالف بودند ولی ما اعلام کردیم همه بیایند. این سبب گیرایی انجمن شده بود و از شوشتر ، دزفول و شهرهای دیگر برای جلسات می آمدند. نیروهای فعال آنجا از افراد محله مثل شهید علم الهدی بودند که قران تلاوت میکردند.
در این انجمن که ساعت 4 عصر جمعه تشکیل میشد ابتدا قرآن تلاوت میشد و بعد ترجمه آیات و سپس نهج البلاغه خوانده میشد. یک ابتکار دیگر افزودن شعر خوانی اجتماعی و سیاسی در نشستهای دانشوران بود. مثلا آقای قناد شعر و دیکلمه می خواندند و در پایان نیز سخنرانی دینی و انقلابی داشتیم.
تسنیم: چه افرادی برای سخنرانی دعوت میکردید؟
ما از طریق آقای منصور کرمانشاهی از قم و اصفهان و تهران سخنران های انقلابی و دینی را دعوت میکردیم. افرادی چون آیت الله مکارم، شهید بهشتی و مطهری، طاهری خرم آبادی و حجت الاسلام گلسرخی را دعوت میکردیم. در پایان نیز من بلند میشدم از افراد حاضر میخواستیم اگر کسی سوال کتبی دارد از سخنران بپرسد که این سبک آن موقع خیلی طرفدار داشت. بعدها برای گسترش انجمن و مبارزه با افراد انجمن حجتیه جلسات انجمن دانشوران را به شکل سیار و در مسجدهای محله های مختلف برپا میکردیم. در ادامه که ابعاد سیاسی و اجتماعی این انجمن فراگیر شد شاه و ساواک نتوانستند تحمل کنند و با زور انجمن را پلمپ کردند.
تسنیم: بعد از اختناقی که ساواک در کشور ایجاد کرد و امام خمینی (ره) تبعید شدند فعالیتهای انقلابی چه شکلی صورت میگرفت آیا متوقف شدند؟
بعد از این اختناق فعالیتهای دینی و انقلابی متوقف نشد ولی بیشتر تشکیلاتی تر و پنهانی تر شد. از طریق افراد خاص با نجف و امام ارتباط گیری میکردیم و بیانیههای امام پخش می شدند.
شعار های انقلابی جزء انقلاب بودند
در اواخر دهه 50 دیگر مردم بیدار شده بودند و اعتنایی به شاه نمیکردند. در این دوره دیگر مبارزات علیه شاه علنی شده بود و مردم علیه پهلوی راهپیمایی میکردند. یکی از کارهای مهمی که در آن موقع من میکردم حضور در راهپیمایی و شعار دادن و به نوعی هدایت راهپیماییها بود. این شعارها جزء هویت انقلاب بودند زیرا شعار دادن تنور انقلاب را گرم نگه می داشت.
در اهواز یادم است یکبار از مسجد طالب زاده با حضور یاران علم الهدی و هادی کرمی علیه شاه راهپیمایی علنی کردیم و آنجا از پشت بلندگو شعارهای که برخواسته از خواسته های مردم بود میدادم.
تسنیم: دستگاه جبار پهلوی برخورد میکرد؟
برخلاف تبلیغاتی که شاه میکرد و دم از آزادی میزد اما ساواک به شدت با مبارزان انقلابی برخورد میکرد. آن موقع دو پایگاه مردمی مبارزه علیه شاه در اهواز وجود داشت که یکی از آنها حسینه اعظم و دیگر بیمارستان جندی شاپور سابق بود. یکی از خاطرات من مربوط به بیمارستان جندی شاپور(امام خمینی ره فعلی) است.
آن موقع پزشکهای بیمارستان غالباً با انقلاب بودند و مرتب تجمع و سخنرانی علیه شاه میکردند. یک روز عصر ما از آنجا یک تشییع جنازه داشتیم. همه آمده بودند و یک موجی از مردم از بیمارستان تا بهشت آباد اهواز در تشییع پیکر این مبارز شرکت کردند. همه علیه شاه شعار میدادند و این تشییع جنازه تبدیل به یک تظاهراتی علیه شاه شد و تا نصف شب ادامه پیدا کرد. من هم مرتب این تظاهرات را با شعارها هدایت میکردم که یک موقع گارد شاه با تفنگ به این تظاهرات حمله و افرادی زیادی را مجروح و شهید کرد.
تسنیم: با این حجم فعالیت ساواک دستگیرتان نکرد؟
در این دوران ما با سیاست پیش می رفتیم. مثلا یکبار راهپیمایی شروع شد و تا خیابان امام خمینی فعلی ادامه پیدا کرد و بعد دیدم همه جا را نیروها فرا گرفتند و می خواهند به مردم حمله کنند. سریع من از پشت بلند گو اعلام کردم: " آقایان و خانم ها امام تکلیف کردند راهپیمایی و ما الان انجام دادیم پس همه متفرق شوند " این باعث شد همه بروند و ساواک نتواند بهانه داشته باشد.
تشکیل تیم های سلامت در محله های اهواز
از دیگر نکات در این راهپیمایی حفظ اموال مردم و بیت المال بود. ما دقت میکردیم به اموال مردم خدشه وارد نشود . جالب بدانید عوامل شاه به مردم و اموال مردم تعرض میکردند و می گفتند این کار انقلابیها است.
مردم برخلاف ارعاب ساواک با انقلاب بودند. مثلاٌ یکی از کارهای که ما در آن دوران کردیم تشکیل تیمهای "دهگانه سلامت" در محلههای اهواز بود. ما یک مشکلی داشتیم که وقتی مبارزی مجروح میشد بیمارستانها پذیرش و درمان نمیکردند و یا اگر پذیرش میکرد ساواک سریع مطلع میشد و با همان حالت زخمی به زندان میبرد.
یکی از کارها این بود که ما در همه محلات آن موقع اهواز نیروهای انقلابی را ساماندهی کردیم و با کمک پزشکان بیمارستان به آنها دروهای مقدماتی درمان از جمله پانسمان و تزریق آمپول یاد دادیم. این کار باعث شد در هر محله ای اگر کسی زخمی می شد در همان محله و در همان خانه ها سریع مداوا شود.
تسنیم: دارو از کجا تهیه می کردید؟
در هر صنفی ما نیروی انقلابی داشتیم . آن موقع آقای حدادپور نامی بود که فردی متدین و انقلابی بود. ایشان شغل شان پخش دارو در داروخانههای استان بود. ما با ایشان ارتباط گرفته بودیم و نیازهای خود را رایگان از ایشان تهیه میکردیم. ما میرفتیم و در نزدیکی مسجد امام خمینی (ره) فعلی دفتر داشت دارو تهیه میکردیم. این مبارزات به این شکل ادامه داشت تا اینکه شاه متوجه شد جایگاهی ندارد فرار کرد و مردم استقامت کردند تا برای همیشه دیکتاتوری برچیده شود. 12 بهمن که امام به ایران برگشت همه خوشحال بودیم و دنبال پاکسازی دستگاهها بودیم.
تسنیم: بعد از پیروزی انقلاب شما به فعالیت های پرداختید؟
متاسفانه بعد از انقلاب در اهواز مشکلات زیادی بود درگیریهای خلقیها و غیره زیاد بود و از سویی دیگر ما تا خواستیم کاری کنیم جنگ شروع شد. در این ایام تکلیف اصلی جنگ بود. آن موقع مسجد آیت الله جزایری پایگاه نیروهای انقلابی بود. من با اینکه در آن دوران سن حدود 40 سال داشتم تازه درس حوزوی را شروع کرده بودم. آن موقع طلبهها یک ماه درس می خواندند و یک ماه به جبهه می رفتند و من مرتب به جبهه میرفتم و میجنگیدیم که واقعا در آن دوران انقلاب و اسلام تثبیت شد.
اسارات از سوی بعثی ها بعد از قبول قطعنامه
تسنیم: یکی از بخش های زندگی مبارزاتی شما مربوط به دوران اسارت است درباره این قسمت از زندگیتان نیز صحبت کنید؟
اواخر تیر 67 بود و امام خمینی (ره) قطعنامه را پذیرش کرده بودند و ما در جبههها و مرزها حضور داشتیم ولی بخش عمده نیروها و سازمان دفاعی از هم پاشیده بود چون فکر کردیم همه چیز تمام شده است. یک روز بعد پذیرش قطعنامه بود که دیدیم از مرز مهران تا خوزستان لشکرهای مجهز صدام در حال ورود به مرز ایران هستند ما هم آمادگی نداشتیم. من در منطقه کوشک خرمشهر بودم بعد دیدم تانکهای صدام در حال محاصره هستند.
تسنیم: مگر صدام قطعنامه را نپذیرفته بود؟
چرا به اصطلاح صلح شده بود ولی مستکبرین به کدام عهد خود پایبند هستند. صدام پس از قطعنامه فهمید اسیر برای تبادل کم دارد و ایران در این زمینه برتر است . پس آمده بود تا از ایران فقط اسیر بگیرد. قضیه اسیر شدن ما همین بود دیدم از سوی عراق هیچ گلوله ی شلیک نمی شود و فقط محاصره شدیم.
بیش از 2 سال اسارات در اردوگاه های صدام
تسنیم : چطور اسیر شدید؟
ما هر چه تفنگ و مهمات داشتیم استفاده کردیم ولی حلقه محاصره تنگ و تنگ تر شد و تانکها به ما رسیدند و مهمات ما تمام شد. بعد دیدم سربازهای عراقی همه به سمت ما نشانه گرفتند و می خواهند شلیک کنند. من در آن لحظه گفتم الان کشته میشویم. شروع به گفتن شهادتین کردم تا رسیدم به عبارت"اشهد ان لااله.." که در این وسط افسر عراقی بلند گفت "واشهد ان علیا ولی الله" . افسر عراقی گفت نترسید ما کاری با شما نداریم. بعد که اسیر شدم ما را به اردوگاه های بعقوبه و نهروان بردند و در این مدت دو و نیم سال خیلی اذیت شدیم و بدنمان را مجروح کردند که هنوز آثارش در تن ما است. تا اینکه اسارات تمام شد و به وطن برگشتیم.
تسنیم: در پایان اگر بخواهید انقلاب را در یک عبارت بگوید چگونه توصیف میکنید؟
انقلاب ما در حقیقت نصرت دین اسلام بود . این انقلاب کشور را از چنگال امریکا و غرب نجات داد. شاه واقعا در آن دوره فقط یک عروسک خیمه شب بازی بود و این رییس جمهور امریکا بود که برای مردم تعیین و تکلیف میکرد.
امام خمینی (ره) جرأت "نه" گفتن به ظالمان را یاد داد
امام خمینی (ره) در کنار استقلال ، آزادی را به ما هدیه داد. مردم آن موقع استعمار میشدند و جرات نداشتند به شاه نه بگویند . امام به ملت عزت و آبرو و بیداری بخشید و ما توانستیم به آمریکا و انگلیس که دشمن حقیقی بشریت هستند نه بگویم و مقابل آنها ایستادگی کنیم.
گفتوگو از اکبر بهاری
انتهای پیام/ش