مورد عجیب وحید رهبانی
در دو سال گذشته اقبال به ترجمههای وحید رهبانی مشهود بوده است. آثاری که او در دو سال گذشته به ادبیات نمایشی و تئاتر ایران معرفی کرده است به نظر از یک چارچوب مشخص تبعیت میکنند.
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
برایان فریل نویسنده شناخته شدهای در جهان انگلیسیزبان است. او را با برنارد شاو قیاس و متأثر از چخوف معرفیش میکردند. با این حال مرد خوشعمر کرده بریتانیایی چندان در ایران خواهان ندارد. او در میان جماعتی از نویسندگان شاخص نوبل گرفته، همچون هارولد پینتر یا موفق در عرصه سینما چون پیتر شفر، نامش گم میشود.
بهار گذشته لووان هفتوان ترجمهای به قلم وحید رهبانی از متن برایان فریل روی صحنه میبرد. نمایش اقتباسی از «بانو و سگ ملوسش» چخوف بود. جدالی دو نفره میان یک زن و یک مرد، در تنازع یافتن عشق به همراه طنازیها و ظرافتها در دیالوگ. داستان عشقهایی که قرار است در میان دیالوگها بودن و نبودنشان دچار اغتشاش شود و نتیجه کار یک ساعت دست به دست شدن ما میان دو شخصیت متزلزل است.
تابستان سال گذشته، سالن چهارسو تئاتر شهر میزبان نمایش «کلاغ»، نوشته دیوید هروئر میشود. نمایش به کارگردانی سمانه زندینژاد و البته ترجمه وحید رهبانی است. داستان چندان با اثر پیشین رهبانی تفاوت ندارد. باز دو شخصیت، یک مرد و یک زن بر سر دو راهی دوست داشتن یا نداشتن. مردی که سالها پیش دخترکی را شیفته خود کرده است، او را رها میکند؛ اما سالها بعد دخترک عاشق ظالمپیشه را مییابد و از عشق خود سخن میگوید. مرد در وضعیت اخلاقی میان دوست داشتن یا نداشتن، مستأصل است. او خود را موظف به حفظ زندگی زناشویی خود میداند؛ اما هنوز شیفتگی نسبت به جنون عاشقانه دختر جوان دارد.
چون «کلاغ» از چهارسو پر میکشد، رهبانی با نمایش «اگر» وارد کارزار میشود. این بار در سومین مرحله او متن ترجمهای خود را، خود کار میکند. «اگر» به قلم نیک پین، از نویسندگان جوان شاخص انلگیسیزبان، داستان جدال عاشقانه یک زن و یک مرد در گذر زمان است، نمایشی که زمان در آن از قواره میافتد و با در هم تنیده شدن ماضی و مضارع، حساب کار ما از دست خارج میشود. زمان عاملی میشود برای شکلگیری و فروپاشی یک رابطه عاشقانه با اما و اگرهایش.
در چهارمین گام، مرتضی اسماعیل کاشی، پس از تجربه اجرای متنی از چخوف، به سراغ ترجمهای از وحید رهبانی میرود. متنی از مارکس لید، بسیار به ماجرای «کارآگاه» پیتر شفر شباهت دارد. یک رقابت و بازی معماگونه میان یک بازیگر و یک نویسنده جوان که خبر از علاقهای در گذشته و نفرتی در حال میدهد. نمایش لید داستان دختری معلول و شیفته یک بازیگر جوان است که پس از عدمموفقیت در گرفتن امضا از او، در یک سانحه فلج میشود و اکنون در یک بازی با عشق و نفرت، بازیگر مغرور را در هم میشکند.
اگرچه وحید رهبانی این روزها در تماشاخانه پالیز، «هنر» یاسمینا رضا را بدون این ساختار زن/مردی تعریف شده روی صحنه برده است؛ اما باید گفت میان چهار نمایشنامهای که به ترجمه او روی صحنه رفته است، نقاط مشترکی وجود دارد تا نشان دهد رهبانی هدفمندترین مترجم نمایشنامه در روزهای کنونی است. او با یک دیدگاه به سراغ نمایشنامههای مختلف رفته است و شاخهبهشاخه شدنهایش ظاهری است. او به سراغ گونهای از نمایشنامه رفته است که شاید در ایران چندان بدان توجه نمیشود.
مهمترین نکته در آثار او فرم زبانی و روایی است. تمام چهار اثر مذکور داستان رابطه یک زن و مرد است که روایت خود را نه در اتفاقات که در دیالوگها شکل میدهند. آنان در موقعیت روانی و انسانی ویژهای قرار میگیرند و باید در این بزنگاه دست به انتخاب زنند. این انتخاب به هیچ عنوان هندیمسلک نیست؛ عموماً تلخ و گزنده است. برای مثال در «کلاغ» مرد در میان هوس و وظیفه مستأصل است و در نهایت به دخترک ضربه میزند و پی وظیفهاش میرود. چاره کار چیست که در «صد در صد» پسرک، شاید عاشق دختری روی ویلچر، در یک موقعیت سادومازوخیستی مرتکب قتل میشود. عاشقی به دست معشوقی کشته میشود. همه چیز در جدال زن و مرد خلاصه میشود، جدالی که در ادبیات سابقه طولانی دارد. کافی است در میان کتب مقدس به دنبال داستانهای عاشقانهای باشیم که دو طرف یک عشق چنانچه میپنداریم همراه و همگام یکدیگر نیستند.
وجه مهم دیگر آثار ترجمه شده به دست رهبانی آن است که ترجمههای او برای انتشار نیستند. او برای اجرا ترجمه میکند. برای مثال اگر به دکتر محمدرضا خاکی رجوع کنیم، او بیش از آنکه آثارش به اجرا درآیند، توسط ناشران مختلف منتشر میشوند. برخی همانند «آتشسوزیها» با تمام ظرافت نمایشیش، حسرت اجرا بر دلش مینشیند. این مهم برای بسیاری از ترجمههای خاکی رخ داده است و او با اینکه قصد اجرایشان را داشته، موفق به این مهم نشده است. زمانی که رضا ثروتی به سراغ «فهرست» میرود،خاکی از اقتباس ضدمتن ثروتی راضی نیست و این مسئله را در گفتگو با رضا آشفته به صراحت بیان میکند. این مسئله درباره بسیاری از مترجمان دیگر نیز صادق است. آنان متون را نه برای اجرا؛ که برای انتشار ترجمه میکنند. در مقابل رهبانی با چهار متن در 20 ماه، چهار کارگردان را درگیر فضای اجرایی کرده است. همه آنان در ابتدای مسیر فعالیت خود بودهاند، به جز خودش. شیب استقبال از آثار نیز به شکل ملایمی صعودی بوده است. اگر اجرای لوان هفتوان در پایتخت آن روزها چندان راضیکننده نبود، «صد در صد» برای ستاره پسیانی جایزه فجر به ارمغان میآورد. این به معنای در مسیر موفقیت بودن است. چنانچه «هنر» رهبانی نیز این روزها خوب پیش میرود.
با این حال او در مقابل سنتی از اجرا میایستد که متر و معیارش اجراست تا متن. به نوعی او از سنت انگلیسیزبان در درامنویسی حمایت میکند، جایی که نویسنده و داستانش بر همه چیز غلبه میکند. نقش کارگردان کمرنگتر میشود و در عوض بازیگران فرصت عرضاندام بیشتری پیدا میکنند. برای مثال در «اگر» سارا بهرامی در کنار رهبانی، بازی شاخصی از سرخوشی و دلخوری را به نمایش میگذارند تا گویی نمایش دچار اختلال دوقطبی است. مانیا و افسردگی در یک سیکل نامنظم، روی صحنه نوسان پیدا میکنند و این در بطن داستان است و به دست بازیگر عیان میشود. در «صد در صد» نیز این داستان است که فرصت و مهلت به پسیانی و شکیبا میدهد تا در نقشی متفاوت از نقشهای دیروز خود ایفای نقش کنند.
در چنین شرایطی میتوان وحید رهبانی را یک الگو در ترجمه دانست. ترجمههایش مورد اعتماد است و از همه مهمتر میدانی از او سراغ چه متنی باید گرفت. برای او دیالوگهای شلاقی، داستان منسجم، نزاع شخصیتها و در نهایت موقعیتهای اخلاقی به ظاهر ساده واجد اهمیت است. مهمتر آنکه گویا ترجمههای او با اجرا به پایان میرسد. خبری از کتابهایش نیست. در سامانه کتابخانه ملی از او دو کتاب ثبت شده است که هیچکدام منتشر نشدهاند: بدون شک از مارکوس لوید، نامه هایی به باد از آلگ بوگایف.
با این حال تک اثر او در بازار گویا ریچارد سوم رخ نخواهد داد اثر ماتئی ویتسییک باشد که قرار سال آینده توسط رهبانی در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رود.
انتهای پیام/