مجموعه اشعار عباس براتیپور منتشر شد
مجموعه شعری «ارغوانیها» شامل اشعار آیینی عباس براتیپور منتشر شد.
به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، مجموعه شعری «ارغوانیها» شامل اشعار آیینی عباس براتیپور منتشر شد. براتیپور درباره این مجموعه شعری گفت: مجموعه اشعار آیینیام را در این کتاب جمعآوری کردم.
وی ادامه داد: «ارغوانیها» شامل غزل، رباعی، دوبیتی، قصیده و مثنوی کوتاهی میشود که همگی در یک مضمون سروده شدهاند.
عباسعلی براتیپور که به عباس براتیپور شهرت یافته، متولد سال 1322 در تهران است. او علاقه به ادبیات و شعر را از اواخر دوران دبیرستان در خود یافت و متون ادبی و شعر را زیاد مطالعه میکرد. در سال 1338 که به عضویت کتابخانه مجلس شورای ملی (آن زمان) درآمد، فرصتی یافت که مطالعه کتابهای سودمند ادبی را در برنامه روزانه خود قرار دهد و در این مدت به سرودن شعر نیز بپردازد. حتی زمانی که وی در خارج تحصیل میکرد، از سرودن شعر و فکر روی شعر غافل نبود. در سال 1360 با حوزه هنری آشنا شد که تاکنون با حوزه همکاری دارد. وی اولین مجموعه شعرش را با عنوان «بهت نگاه» در سال 1369 منتشرکرد.
از جمله فعالیتهای ادبی وی میتوان به اداره جلسات نقد و بررسی شعر حوزه هنری از سال ١٣6٨ تاکنون، کارشناس شعر و دبیرکانون شاعران بنیاد جانبازان به مدت شش سال (از سال ٧4 تا ٨ )، عضو شورای شعر وزارت ارشاد استان تهران، داور مسابقات شعر در سطح کشور و... اشاره کرد. بهت نگاه، وعده دیدار، عطش عشق، داغ تشنگی، سوار مشرقی، در ساحل علقمه، ماه در فرات، بر جبین صبح و ... تعدادی از آثار منتشر شده توسط اوست.
نمونهای از اشعار منتشر شده در کتاب جدید براتیپور را در زیر میخوانید:
شال سبز بهاران
برای حضرت موعود(عج)
ای در هوای تو جاری عطر نسیم بهاران
آوای گرم کلامت پیچیده در کوچهساران
در خانههای دل ما عشق تو مأوا گزیدهست
شوق وصال تو بردهست تاب از دل بیقراران
با مرغ غم همنواییم، در این کویر عطشخیز
ای ابر رحمت، به رقص آر شولای بشکوه باران
یاران عاشق گذشتند از مرز سرخ شهادت
بردند داغ فراقت تا وسعت لالهزاران
آهنگ ماندن نداریم، با این غم خانمانسوز
دوران به کام کلاغان، آتش به جان هزاران
تا چند باید نشستن در کُنج ویرانة غم!
تا چند باید ببینیم بر گنجها نقش ماران!
خون دل از دیده جاریست مستضعفان جهان را
بر سینهشان زخم کاری از خنجر نابکاران
بر عرصة خون و شمشیر چون پا نهی بهر پیکار
ریزند سر پیش پایت از بیمِ جان تکسواران
در این غروب غمانگیز، در غربت زرد پاییز
کِی میرسد دستهامان بر شال سبز بهاران؟
پیداست کز ره میآیی، غمها ز دل میزدایی
آغوش خود میگشایی بر روی چشمانتظاران
انتهای پیام/