درباره نامه رضایی به کروبی(۳): آیتالله خامنهای؛ طرفدار مرجعیت آیتالله حکیم یا تبلیغ تقلید از امام خمینی؟
بنا بر اسناد ساواک آیتالله خامنهای بعد از وفات مرحوم سید محسن حکیم از شاگردانش میخواهد که در تبلیغ مرجعیت امام تلاش کنند و علنی این کار را انجام میداد.
گروه سیاسیخبرگزاری تسنیم ــ محمدعلی سافلی: هفتههای گذشته بود که مهدی کروبی در نامهای سرگشاده به رهبر معظم انقلاب به طرح مباحث و مسائلی پرداخت که جنبه تاریخی داشت. هرچند بسیاری از مدعاهای کروبی پیشتر پاسخ گفته شده بود اما این حسن را داشت که یک بار دیگر به بررسی ابعاد مختلف تاریخی که کروبی به آن اشاره کرده بپردازیم و ببینیم چرا وی همچنان اصرار دارد که تلخکامیها و شکستهای گذشته خود را بهپای رهبری و نظام بنویسد و از اقرار به واقعیت فرار کند.
اخیراً نامهای از سوی مسعود رضایی مورخ و پژوهشگر تاریخ انقلاب به مهدی کروبی نوشته شد و به اتهامات مندرج در نامه وی پاسخ داد. ما نیز در سلسلهگزارشهایی به بازخوانی فرازهای مختلف نامه کروبی با اشاره به پاسخهای مسعود رضایی میپردازیم تا با رجوع به اسناد و گفتههای گذشته ببینیم تا چهحد حرفهای وی حاکی از واقعیت است یا دروغ.
- بیشتر بخوانید
یکی از ادعاهای مطروحه مهدی کروبی که در این نامه اشاره شده، حمایت آیتالله خامنهای از مرجعیت آیتالله حکیم بعد از وفات مرحوم بروجردی است. "اگر خاطرتان باشد در فروردین سال 1340 پس از درگذشت مرجع مطلق شیعه آیتاللهالعظمی بروجردی من در کنار تعدادی دیگر از شاگردان امام مقلد و مروج او بودیم. در آن زمان شما مقلد آیتالله حکیم بودید و بعدها به زمره مقلدان امام درآمدید و بهگفته مرحوم آیتالله منتظری در موارد احتیاطات به ایشان رجوع میکردید".
این ادعای کروبی نه سابقاً جایی ذکر شده و نه کروبی شاهدی برای آن آورده است! البته این نوع تهمتپراکنیهای کروبی با عطف به تاریخ قبل انقلاب، مسبوق به سابقه است، برای مثال بعد از انتقادات آیتالله احمد علمالهدی در نماز جمعه مشهد نسبت به اتهام تجاوز به زندانیان، کروبی وی را مبلغ آیتالله شریعتمداری در پاکستان در دوران پیش از انقلاب معرفی میکند.
یا اینکه در انتقاد از آیتالله احمد خاتمی امام جمعه تهران چنین گفته بود "از دوستانش شنیدم که در صف اول درس آیتالله منتظری مینشسته و در زمانی که برخی از دوستان نزدیک از مواضع ایشان گلهمند بودند ایشان بهشدت از مواضع او حمایت میکرده..."، بماند که خود کروبی در نامهای از مرحوم منتظری بهدلیل حمایت از او در انتخابات 88 تشکر کرد!
مسعود رضایی نیز در نامه به کروبی چنین پاسخ جالبی داد "البته من چون بهمقتضای سنی خویش از نزدیک در جریان آنچه شما میفرمایید نبودهام و همچنین در مکتوبات و سندهای تاریخی نیز چیزی در این باره ندیدهام، نمیتوانم قضاوتی درباره این گفته شما داشته باشم. اما این نحو بیان مطلب توسط جنابعالی، در همین ابتدای نامه، راه و روش شما را در طرح ادعاهایتان بهخوبی مشخص میسازد. گفت: قبول نداری متر کن! بالاخره این هم برای خود نوعی روش بحث است! بله، حالا هم هر کس قبول ندارد متر کند!".
ما در این گزارش با نگاهی به تاریخ معاصر و سوابق مبارزاتی آیتالله خامنهای و دوران تحصیل ایشان ببینیم که رابطه وی با امام بهچهنحو بود؟ و تا چهحد با آیتالله حکیم آشنایی داشته است و آیا طرفدار مرجعیت او بود؟
اولین دیدار آیتالله خامنهای با مرحوم حکیم به سال 36 و زیارت عتبات برمیگردد که در این سفر در درس استادان حوزه نجف حاضر میشود و درس آیتالله حکیم را چنین توصیف میکند "در بین همه این درسها یکی از درس آیتالله حکیم خیلی خوشم آمد بهخاطر سلاست و روانیاش و با نظرات فقهی خیلی خوبی که داشت و درس آقا میرزا حسن بجنوردی...". (شرح اسم، صفحه77)
ایشان بعد از این دیدار، ارتباطی با آیتالله حکیم نداشت در حالی که آشناییاش با امام راحل از سال 35_34 بود. در مشهد مجمعی از طلاب بود که آقای خامنهای آنها را میشناخت. "از آنها شنیدم که آقای حاج آقا روحالله در قم یک مدرس معروف و بزرگ و مورد توجه طلاب و فضلای جوان است". ایشان سپس در سال 37 به قم آمده و تقریباً یک دوره اصول را در محضر حضرت امام آموخت. از محافل علمی حوزه تنها دو درس بود که بیشاز سایر درسها به مذاق ایشان خوش آمده بود: یکی درس حضرت امام و دیگری درس شیخ مرتضی حائری.
تصویر مرحوم آیتالله محسن حکیم
این ارتباط علمی بعد از سال 40 و رحلت آیتالله بروجردی و ورود امام به عرصه سیاست و ضدیت با حکومت پهلوی ادامه یافت و رنگو بوی سیاسی گرفت. آیتالله خامنهای دراینباره چنین میگوید "ما چهره سیاسی آقای خمینی را برای اول بار کشف کردیم... وقتی مبارزات پیش آمد در حقیقت ما احساس کردیم آن شخصیتی که میتواند از لحاظ فکری و روحی ما را اشباع کند ایشان است و لاغیر". (کتاب شرح اسم، ص99)
بعد از وفات مرحوم آیتالله العظمی بروجردی، حضرت امام در عِداد شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری بود و صلاحیت مرجعیت داشت اما آن زمان چندان تلاشی برای مرجع شدن نکرد. آیتالله محمدعلی گرامی قمی در مورد عدم تمایل امام به انتشار رساله میگوید: "در زمان آقای بروجردی و حتی پس از وفاتش، امام مراقب بود که خودش را وارد جرگه ریاست و مرجعیت نکند; با این که حاشیه بر عروة الوثقی را پنج سال قبل از رحلت آقای بروجردی به پایان برده بود و نیز حاشیه بر وسیلة النجاة را سالها پیش از نوشتن حاشیه بر عروة تمام کرده بود، حاضر نشد رسالهای از خود منتشر کند. من این مطلب را از زبان خود امام نیز شنیدهام".
این تحفظ امام مبنی بر عدم مرجعیت بعد از سال 43 و زمان حضور در نجف هم ادامه داشت. امام خمینی در سالهای تبعید در عراق نیز برای احدی مجلس ترحیم برگزار نمیکرد و بهشدت از شئونات مرجعیت دوری میکرد.
اولین زمانی که بحث مرجعیت امام راحل مطرح شد، به سال 1342 و دستگیری و انتقال ایشان به تهران برمیگردد. در آن زمان تعدادی از طلاب گردهم آمدند و از اساتید حوزه امضا جمع کردند که آیتالله خمینی مرجع است تا مانع از اعدام احتمالی ایشان شوند. حال باید ببینیم که آیتالله خامنهای که در زمان حیات آیتالله بروجردی مقلد وی بود، در فاصله فوت ایشان تا سال 42 که برای اولینبار مرجعیت امام مطرح شد مقلد چهکسی بود؟
طبق اسناد بازجوییهای ساواک که در 1349 انجام شده است، ایشان در این باره چنین میگوید: "اینجانب پس از فوت مرحوم آیتالله بروجردی که ظاهراً در سال 1340 بود از مرحوم آیتالله شیرازی تقلید کردم و پس از فوت ایشان به آیتالله خمینی که آن روزها از نظر فضلای قم سرآمد بودند رجوع نمودم".
تصویر آیتالله شیرازی که یکسال بعد از مرحوم بروجردی تصدی حوزه نجف را بهعهده داشت
مرحوم آیتالله سید عبدالهادی شیرازی از شاگردان آخوند خراسانی بود که در نجف زندگی میکرد و بعد از وفات آیتالله بروجردی مدتی تصدی حوزه نجف را عهدهدار شد و بسیاری از مقدان مرحوم بروجردی به ایشان رجوع کردند. آیتالله شیرازی در 10 صفر 1382 قمری مصادف با تیرماه 1341 از دنیا رفت. در واقع آیتالله خامنهای تنها قریب یک سال مقلد وی بود و سپس از سال 1341 و زمانی که هنوز مرجعیت امام مطرح نشده بود به امام راحل رجوع میکنند.
تا اینجا دروغ مهدی کروبی درباره تقلید آیتالله خامنهای از مرحوم حکیم رنگ میبازد چراکه اگر این گزاره درست بود، وی باید در بازجوییها این مسئله را میگفت اما صحبتی از آیتالله حکیم بهمیان نمیآورد و اعلام میکند که یک سال مقلد سید عبدالهادی شیرازی بوده و بعد مقلد امام شده است.
با همه اینها، رجوع به اسناد نشان میدهد که آیتالله خامنهای بهشدت مروج تقلید از امام بودند. مرجعیت امام راحل بیش از همه در سال 1349 و بعد از وفات آیتالله حکیم مطرح شد. مرحوم حکیم در سال 1349 از دنیا رفت و روحانیون طرفدار امام تلاش کردند تا مرجعیت امام خمینی را بین مردم تبلیغ کنند. در مشهد، از معدود افرادی که بر مرجعیت امام تأکید داشت آیتالله واعظ طبسی بود که در اجتماع روز 22 خرداد در بیت آیتالله قمی خود را مقلد امام معرفی میکند.
اما گویا آیتالله خامنهای تاحدی آشکارتر به این مسئله میپرداخت. بنا بر اسناد ساواک آقای خامنهای در کلاس درس تفسیر خود در مدرسه میرزا جعفر از حاضران خواست در تبلیغ مرجعیت آیتالله خمینی بکوشند. این گفته یکی از شاگردان آیتالله خامنهای به ساواک است "آقای خامنهای حدود ده روز قبل در مدرسه میرزاجعفر تفسیر میگفتند و گفتند «بر شما واجب است بهنفع آیتالله خمینی تبلیغ کنید»...".
همچنین بعد از دستگیری در سال 49، اولین اتهامی که متوجه آیتالله خامنهای است تلاش برای تبلیغ مرجعیت امام است، برای مثال یکی از سؤالات بازجو این است "برابر اطلاع پس از فوت آیتالله حکیم شما بههمراه شیخ عباس طبسی و محامی مبادرت به فعالیت بهنفع خمینی نموده و بر له خمینی تبلیغاتی مینمودهاید". این سؤال در بازجویی دوم و سوم هم تکرار شد اما ایشان برای جلوگیری از افشای روابط مبارزاتی تنها یک جمله به ساواک جواب میداد "آیتالله خمینی را مجتهد مسلم و عادل میدانم؛ خودم مقلد ایشانم".
بااینحال آنچه بیش از همه برای پاسخ به مهدی کروبی حائز اهمیت است، همان نکتهای است که مسعود رضایی در نامه به کروبی نوشت "برای پی بردن به میزان منطقی بودن این نحو استدلال و استنتاج، به یک واقعه تاریخی اشاره میکنم. در 29 بهمن 1367، جنابعالی بههمراه آقایان سیدحمید روحانی و مهدی امامجمارانی، نامهای گلایهمندانه و بلکه عتابآلود به آیتالله منتظری ــ که در آن موقع هنوز رسماً قائممقام رهبری بود ــ نوشتید و در آن انتقادات تند و تیزی را نسبت به اظهارات، عملکردها و رفتارهای ایشان بیان کردید که البته کاملاً درست و بحق بود.
حال اگر آیتالله منتظری در پاسخ به شما این طور میگفت که بنده قبل از این که شما لباس روحانیت را به تن کنید، شاگرد امام و محشور با ایشان بودم و بعدها هم چطور و چگونه به زندان افتادهام و با چهکسانی همبند بودهام و کذا و کذا و سپس نتیجه میگرفت که پس شما حق ندارید به من انتقاد کنید یا مرا خارج از خط امام و انقلاب بدانید و همیشه باید مرا همان منتظری سالهای قبل از انقلاب یا اوایل انقلاب بدانید، اولاً شما این استدلال را چگونه ارزیابی میکردید و ثانیاً پاسخ شما به ایشان چه بود؟".
انتهای پیام/*