نهضت؛ نگاهی نوــ۱۷ |حجتالاسلام طباطبایی: آیتالله خامنهای نبود جوانان را در نهضت از دست میدادیم/مانع از پولشویی بنیصدر شدم
حجتالاسلام سیدمهدی طباطبایی از اساتید اخلاق و شاگرد امام خمینی(ره) درباره نقش آیتالله خامنهای در نهضت اسلامی و مبارزه خودش با رژیم پهلوی به گفتوگو پرداخت.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- عباس کلاهدوز و محمدعلی سافلی: "خدمت جناب مستطاب سیدالاعلام و ثقةالاسلام آقای طباطبایی ـ دامت افاضاته- مرقوم شریف مدتی است واصل شد لکن شخص مطمئنی که بتوان جواب داد کم است. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. امید است انشاءاللّه همیشه موفق و سلامت و سعید باشید. اینجانب بحمداللّه تعالی سلامت هستم مزاجاً، ولی ناراحتیهای روحی بسیار است. امید است خداوند اصلاح فرماید. والسلام علیکم و رحمةاللّه."
این نامه که از امام راحل در صحیفه نور آمده، خطاب به استاد اخلاق تهرانیها است که همه او را با لهجه شیرین و بیان محکمش میشناسند. سالهاست که در محله میدان خراسان زندگی میکند و ملجأ بسیاری از مردم و طبقات مختلفی است که برای بیان خواستهها و مشکلاتشان به او رو میآورند.
«حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی طباطبایی» متولد 1315 است. وی از مبارزه را همگام با فدائیان اسلام آغاز کرد و از یاران شهید نواب صفوی بود که اولین تجربه زندان را در همان دوران سپری کرد. وی از شاگردان قدیمی امام خمینی است که درس آیتالله بروجردی را هم تجربه کرده است.
سید مهدی طباطبایی نفر سوم از سمت چپ. در حال اقتدا به امام خمینی در نوفل لوشاتو
در تصویر فوق سید حمید روحانی (زیارتی) هم دیده میشود
آیتالله شهید سعیدی همسر خواهر اوست و در چندجای صحیفه امام خمینی، نام سید مهدی طباطبایی به چشم میخورد. وی در مجلس هفتم نماینده مردم تهران بود. هرچند این استاد اخلاق تهرانیها این روزها حال مزاجی خوبی ندارد اما دغدغهها و انتقادش از برخی مسئولان و مدیران همچنان پا برجاست.
خبرنگاران سیاسی تسنیم در سلسله گفتوگوهایی با شاگردان مرحوم بروجردی و امام خمینی(ره) و علمای اعلام کاوشی نو در نهضت بنیانگذار انقلاب اسلامی خواهند داشت و در این بین به بیان ناگفتهها و کمترگفتهشدههایی از تاریخ انقلاب اسلامی میپردازند. تاکنون 16 بخش از این گفتوگوها شامل مصاحبه با آیات سید جواد علمالهدی، فیض گیلانی، علوی گرگانی، قافی یزدی، سیدجعفر کریمی، مرحوم صابری همدانی، سیدرضا بنیطبا، طباطبایینژاد، مبشر کاشانی، واحدی جهرمی، شبیری زنجانی، منتظری قمی، لنگرودی، مطهری یزدی، دینپرور و وحیدی گلپایگانی منتشر شده که میتوانید آرشیو این مصاحبهها را اینجا ببینید.
پیشتر بخشی از این مصاحبه در تسنیم منتشر شد که امروز متن کامل آن از منظرتان میگذرد:
تسنیم: با تشکر از شما که چنین وقتی را به ما اختصاص دادید، برای سوال اول بفرمایید مبدأ آشنایی شما با مرحوم حضرت امام(ره) از چه تاریخی بود و از چه زمانی در جلسات درس ایشان شرکت داشتید؟
حجت الاسلام طباطبایی: بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از الطاف خداوند به من این بود که ما در سنین نوجوانی و کودکی با یک شرایط خاصی روبه رو شدیم که در منبع علم و عالم قرار داشتیم. اولا پدر بزرگم مجتهد بود و من را به عنوان نوه خیلی در آغوش میگرفت و پسر عمههای من دو مجتهد بودند به عنوان اخوان مرعشی (سید مهدی و سید کاظم) که منزلشان مقابل منزل حضرت امام بود و در حال حاضر نیز منزلشان در همانجا است.
امام خمینی هفت سال پس از پسرعمههای من منزل مقابل را خریدند. ما از هفت سالگی در آن خانه بودیم. آقای هاشمی رفسنجانی هم داماد خانواده مرعشی بود و در همان خانه بود. آنجا اولین روزی که آقای خمینی اثاث آورد، عمه من با شیخ اکبر و شیخ محمد رفسنجانی دعوا کرد که بروید به این سید(امام خمینی) کمک کنید. من هم رفتم البته چون فامیل بودم عمهام به من نگفت ولی به عنوان کمک من هم رفتم. این اولین آشنایی من با امام خمینی در سال 1328 بود.
امام از ابتدا در این خانه بودند و به یاد دارم اخوان مرعشی برای خوش آمدگویی به دیدار امام رفتند. علما جلساتی دارند که به آن گعده علمی گفته میشود و آن زمان علما در چهار خانه رفت و آمد میکردند. یکی خانه آقای سید صدرالدین صدر بود که همان خانهای الان دست آیتالله شبیری زنجانی است. دومین خانه، خانه دیگری بود که آن را هم بعدها آقای شریعتمداری خریدند. خانه دیگری هم منزل آیتالله بروجردی بود که در حال حاضر هم هست و روزهای پنج شنبه عصر، علما منزل آیتالله بروجردی جمع میشدند و شبهای پنجشنبه منزل آقای صدر بود. جمعهها هم منزل اخوان مرعشی بود که آقای خمینی هم در جلسات شرکت میکردند. من هم به عنوان بچهای، دوست داشتم در محضر علما باشم.
من از بچگی به منبر علاقه داشتم. وقتی صحبتهای حدیثی میشد و میگفتند فلان واعظ این چنین گفته و فلان واعظ همچین کاری کرده، من حساس میشدم و در کل بر روی منبرها خیلی حساس بودم. به یادم دارم شعری را امام خمینی خواندند که فلان واعظ خوانده بود، من نوشتم و آمدم خانه عمهام و گفت این چیست که نوشتی؟ گفتم شعر است. گفت وقتی پیش این بزرگان میروی چیزهایی یاد بگیر و یادداشت کن که شاعرها ندارند. من از آنجا رفتم نجف و چند سالی در قم نبودم، بعد آن هم به مشهد رفتم و در رفت و آمد به قم بودم.
شوخی امام درباره نجف رفتن طلبهها؛ "رفتند ما را اذیت کنند"
در سال 1334 به واسطه حضور در کارهای شهید نواب صفوی در زندان قزل قلعه بودم. وقتی آزاد شدم، قم به خانه آقای سعیدی شوهر خواهرم آمدم. شهید محمدرضا سعیدی منزلشان نزدیک چهارراه غفاری بود و شبها که به منزل امام خمینی میرفت من هم با او میرفتم. شهید سعیدی شاگرد و عاشق آقای خمینی بود که امام هم او را دوست داشت. سابقه جلسات کودکی برای من تداعی ذهنی میشد و سوالاتی برای من ایجاد میشد که از آقای خمینی میپرسیدم که ایشان نسبت به گذشته که در خدمتشان بودم، ابراز محبت میکرد.
امام میگفت اینها بچههای خوبی بودند که به نجف رفتند و یک شوخی با من کردند و گفتند "اینها زود به نجف رفتند، هنوز نجف قسمت ما نشده است. معلوم نیست رفتند آنجا آیتالله بشوند یا رفتند آیتاللهها را اذیت کنند! کسانی که در بچگی به نجف میروند دو سه کلمه یاد میگیرند و میآیند ما آیتاللهها را اذیت میکنند."(با خنده) آقای سعیدی هم به شوخی گفت "رفتند از آیتاللهها یاد گرفتند و ما را اذیت میکنند."
تسنیم: شما از محضر آیتالله بروجردی هم استفاده کردید؟
حجت الاسلام طباطبایی: سال 1335 به درس خارج آیتالله بروجردی رفتم با اینکه سن من نمیخورد ولی چون از بچگی مدرسه نرفتم و فقط مکتب قرآن میرفتم. پیش پسرعمویم عربی خواندم لذا درسهایی که آخوندها 10 یا 12 سالگی میخواندند من در 7 تا 12 سالگی خواندم.
ماجرای اشکال کردن در درس آیتالله بروجردی و تذکر امام
خانهای که در آن مینشستم برای یک آقایی به نام حاجی عرب بود. آیتالله شیخ کاظم دامغانی از علمای بزرگ بود که از مشهد به قم آمده بود و برای اسکان جایی نداشت. از صاحب خانه اجازه گرفتم که پیش من بماند. من حرف آقای بروجردی را به او گفتم چون نجف رفته بود به من گفت میتوانی به این حرف آقای بروجردی ایراد بگیری و اشکال کنی! من هم بچه پررویی بودم، از درس آیت الله بروجردی اشکال گرفتم و تنها جوانی که در درس آیت الله بروجردی بود من و آقای مکارم بودیم. بقیه شاگردان ایشان پیر بودند، آقای خمینی، آقای صدر، آقای گلپایگانی، آقای شریعتمداری و آقای خوانساری هم در آن جلسه بودند. من که شلوغ کردم و اشکال گرفتم که امام خمینی گفتند "بنشین بچه، شلوغ نکن"! راست هم میگفت، من خیلی پررو بودم. بعد شب آیتالله بروجردی من را به خانه دعوت کرده بودند و به پول آن روز 5 تومان به من پول داد.
من پول را به آقای دامغانی دادم، او به من گفت چرا این پول را به من میدهی؟ گفتم آن آبرویی که تو به من دادهای برای من کافی بود و ایشان هم از من قرض گرفت. خلاصه اینکه من در آن جلسه جلوه کردم و شب بعد آن آقای خمینی به من گفت با آن چیزهایی که در نجف یادگرفتی همه ما را اذیت کردی! من عذرخواهی کردم ولی آقای خمینی از من تجلیل کرد که این نشان از جایگاه ایشان داشت، گفتند من آدم هایی که اینجوری هستند را دوست دارم. من هم پررو تر شدم وقتی به جلسات میرفتم و مینشستم سوال میکردم. خدا میداند کسی به اندازه آقای خمینی به بچه طلبهها احترام نمیگذاشت و به آنها توجه نمیکرد، این یکی از بزرگواریهای ایشان بود.
وقتی هم قضایای نهضت شروع شد، من در مشهد بودم. آیتالله منتظری، آیتالله شیخ عبدالکریم شیرازی، آیتالله سعیدی و یکی دیگر از علما نامه آقای خمینی را برای علمای مشهد آوردند. من هم ازعلما وقت میگرفتم و نامه را به دستشان میرساندم. علمای مشهد میرزا احمد خراسانی، میرزا حسین سبزواری، حاج حسن قمی و آیت الله سید هادی میلانی کسانی بودند که نامه آقای خمینی را به آن ها دادیم. بعد از آن نیز دو یا سه مرحله دیگر هم به مشهد برای دیدن علمای مشهد آمدم.
تسنیم: با آیتالله خامنهای هم در مشهد آن زمان ارتباطی داشید؟
حجت الاسلام طباطبایی: آن زمان آیتالله خامنهای سنشان نسبتاً کم تر بود و در مشهد با آیت الله سعیدی ارتباط داشتند. بعدها نیز به مناسبتی با آقای هاشمی دوست شدند. من در مشهد بودم و من را میشناختند ولی دوستیشان با آیت الله هاشمی بیشتر شد که آن هم ماجرای مفصلی دارد.
چرا آیتالله خامنهای دیر به جمع ما پیوست؟
در چند سالی که در مشهد بودم، با امام خمینی ارتباطی نداشتم ولی نهضت در مشهد دست ما چند نفر بود که در آنجا آیتالله خامنهای هم عضو اعضا بودند. اعضای اصلی که در ابتدا ایجاد شد آقای مهامی، شیخ مهدی نوغانی، سید محمود مجتهدی، سید عبدالکریم هاشمی نژاد بودند که بعد از آن آقای طبسی و بعد از آن آیت الله خامنهای به ما ملحق شد. دلیلش هم این بود که آیت الله خامنهای آن موقع بیشتر با آقای شریعتی و محمد تقی شریعتی و روشنفکران جلسه داشتند و در جریان نهضت با ما جلسه نداشتند و جلسههای خودشان را داشتند اما همزمان با ما در نهضت فعالیت میکردند.
اولین حرف انقلابی روی منبر دست من بود به طوری که وقتی در «مسجد فیل» مشهد منبر رفتم بعد من آقای هاشمی نژاد منبر رفت. من به ساری رفته بودم و دو شب بعد که آقای هاشمی نژاد را آمدند بگیرند، تیراندازی شد و آقای هاشمی نژاد به زندان رفت. اولین تیراندازی به منبر اینجا انجام شد.
آخوندی که میگفت پشت نهضت امام انگلیسی ها هستند!
ما از اینجا به بعد برای رفت و آمدهایمان با امام خمینی به قم میرفتیم و بیشتر با آیتالله سعیدی ارتباط داشتیم. هر وقت هم که میرفتیم آقای خمینی از علما و گروه مشهد سوال میکردند. من به آقای خمینی گفته بودم آقای کفایی(میرزا احمد کفایی خراسانی از آخوندهای درباری) با شما مخالف است. معتقد است نهضت شما پشتش خارجیها هستند، به شدت معتقد است که این انگلیسیها پشت نهضت هستند. من تنها آخوندی بودم که شبهای پنج شنبه که منزل آقای کفایی روضه بود شرکت داشتم. البته نامش روضه بود بلکه جلساتی بود برای دیدار همدیگر که دو نفر از نمایندگان مجلس خراسان و 4 سناتور استان خراسان همیشه یک یا دو نفرشان در جلسات آقای کفایی شرکت می کردند. عماد تربتی و بهار هر دو سناتور بودند که بیشتر به جلسات او میآمدند و طلبههایی که با آقای کفایی آشنا بودند هم در جلسات شرکت میکردند.
گاهی که مباحث سیاسی مطرح میشد، آقای کفایی با اهل جلسه خداحافظی میکرد، عقب میرفت و این افراد را صدا میزد و صحبت میکرد. من هم هرچیزی که از این جلسات یاد میگرفتم را میرفتم و برای آقای خمینی توضیح میدادم. بعضی وقتها که فکر میکردم دیر میشود از طریق نامه ایشان را مطلع میکردم. از نظر کلی حرفهای انگلیسیها به شاه و استاندار به آقای کفایی را به آقای خمینی اطلاع میدادیم که حرفهای پختهای بود.
کاپیتولاسیون چگونه فاش شد؟
حتی قضیه کاپیتولاسیون که امام خمینی مطرح کرد و گفت که "این پیرمردها که در مجالس نشستهاند و امضا کردهاند" فکر میکنید کجا لو رفت؟ خیلیها نمیدانند. ماجرای کاپیتولاسیون را «عماد تربتی» سناتور شب به خانه آقای کفایی آمد و گفت و همان شب هم ما نامهای به آقای سعیدی دادیم و وی هم به آقای خمینی گفت. این رابطه ما با ایشان بود و رابطه دیگری نبود تا آقای خمینی در 15 خرداد به زندان رفتند، ما هم از مشهد و شورش منزل آیتالله قمی زندان رفتیم و آقای خمینی هم از منبر عاشورای فیضیه به زندان افتاده بود. این قضیه خیلی مهم است که در آن تاریخ که ما در مشهد نهضت کردیم، نامه آقای خمینی بود، یعنی کسی جرئت نکرد در مشهد بخواند، اما بنده بر روی منبر آن را خواندم که عنوان آن این بود که (شاهدوستی یعنی غارتگری و...)، این نامه آقای خمینی خیلی غراء، بود، آن را در خانه آقای قمی خواندم، لذا بنده همان روز 15 خرداد دستگیر شدم. ما هم در زندان بودیم، اما محترمانه، زندان ما محترمانه نبود.
ما را چند روز بعد از آقای خمینی از زندان آزاد کردند و آقای خمینی و آقای قمی را با هم آزاد کردند. منزلی برای آقای خمینی در قیطریه و در منزل آقای حاج محمد روغنی پیدا کردند. آقای قمی هم به منزل برادرش در کرج رفت و ما هم دوباره به مشهد برگشتیم. آقای سعیدی که شوهر خواهرم بود فرمود که اگر میخواهید به دیدار امام بروید ما چهارشنبه از قم به تهران میآییم تا پنجشنبه بعد به دیدار آیتالله خمینی برویم. ما ساکن مشهد بودیم و از آنجا به تهران آمدیم و در منزل آقای متبحری که از فداییان اسلام و از دوستان بنده در زندان بود اقامت کردیم. در دیدار ما با آقای خمینی، آقای سعیدی، آقای خزعلی و آقای جنتی هم آمدند و ما به اتفاق به قیطریه رفتیم اما هیچ کدام از ما را راه ندادند، اما بعد با پافشاری زیاد قرار شد که یک نفر به نمایندگی از آن آقایان در منزل دیگری با آقای سیدمصطفی خمینی دیدار کند که آقای سعیدی و شیرازی به دیدار آقای مصطفی خمینی رفتند.
تسنیم: با توجه به این که شما در فداییان اسلام بودید و با مرحوم شهید نواب صفوی آشنایی داشتید، بحثی که درباره شهید نواب مطرح میشود این است که چرا مرحوم آیتالله بروجردی در موضوع اعدام فداییان اسلام ورودی نکرد و یا ممانعتی نداشت؟ رابطه آقای نواب با مرحوم بروجردی چطور بود؟ آیتالله بروجردی حرکت نواب و فداییان را تایید میکرد یا خیر؟
حجت الاسلام طباطبایی: نمیدانم، بنده هیچ اطلاعی نداشتم زیرا زندان بودم و بعد از آزادی که خدمت آیتالله بروجردی رسیدم و گفتم جزو فدائیان اسلام بودم خیلی راحت به من گفت که برو درست را بخوان و تو حیفی، از اینجا معلوم شد که چندان از این حرکتها خوشش نمیآمد.
باورم نمیشد یک آخوند تا این اندازه جگر داشته باشد
تسنیم: نظر مرحوم امام درباره فداییان اسلام چه بود؟ زیرا نقلی وجود دارد که ظاهرا مرحوم امام از اعدامهای فداییان ناراحت میشوند و به آیتالله بروجردی گلایه میکنند.
حجت الاسلام طباطبایی: بله، بعدها ایشان به ما صحبتهایی داشتند. البته یادم نیست که چه بوده اما آقای خمینی فرمودند که من به آقای بروجردی در این باره گله کردهام. اگر اشتباه نکنم موضوعی اتفاق افتاده بود و مربوط به کمکهایی میشد که قرار بود به خاندان آقای نواب و اعدامیها بشود. به نظرم آقای سید جعفر شبیری زنجانی از آن اطلاع دارد زیرا یادم هست که فاطمه دختر شهید نواب و همسر ایشان، اطراف آقای شبیری بودند.(گفتوگو با آیتالله شبیری زنجانی)
ما مرحوم نواب را فداکار میدانیم. بنده از شجاعتش خوشم میآمد و با او در مشهد آشنا شدم. من عاشق مرحوم نواب بودم و واقعاً باور نمیکردم که یک آخوند تا این اندازه جگر داشته باشد. من مرید او بودم و شب اعدامش برایش گریه کردم و برای همین گریه کردنها کتک میخوردم. وقتی آقای بروجردی به بنده بیاعتنایی کرد واقعاً اذیت شدم. 8 سال گذشته بود و از این اتفاق 4 سال ناراحت بودم که چرا اینطور برخورد شده اما وقتی آقای خمینی از نواب تجلیل کرد، خوشحال شدم.
5 جلد کتاب «راس المال» کارل مارکس را در نجف خریدم
تسنیم: بعد از شروع نهضت، گویا 6 سال زندان شدید؟ علت زندان شما چه بود و در زندان با چه افرادی همبند بودید؟
حجت الاسلام طباطبایی: جالب است نکتهای برایتان بگویم. آن وقتی که زندان بودم با آقای "خسرو روزبه" تئوریسین مارکسیستها آشنا شدم. مسائل را از او قشنگ یاد گرفتم تا این اندازه که وقتی در نجف بودم 5 جلد کتاب به زبان عربی «راسالمال» کارل مارکس را خریدم و روی آن کار میکردم. آنقدر اطلاعاتم قوی شده بود وقتی که بعد انقلاب در مدرسه سپهسالار آقای بنیصدر به آقای بهشتی گفت که همین امروز اسکناسهای عکس شاه را جمع میکنند، همه هورا کشیدند اما من گفتم که نگذارید جمع کنند، به آقای بهشتی گفتم اجازه دهید من بیایم بالا و در این باره سخنرانی کنم چون بنیصدر میخواست سر مردم کلاه بگذارد زیرا وقتی اسکنانس جمع و دوباره چاپ شود، به رقم آن روز چندین میلیون تومان به نفع بنیصدر میشد و او میخواست این پولها را بگیرد و خرج خودش کند که من نگذاشتم.
من از اتفاقات قزلقلعه این را میدانستم که حرکت اسکناس جمع کردن و چاپ دوباره، پولشویی است و هزینه دارد. آقای بهشتی به همین واسطه از بنده خیلی خوشش آمد و احسنت گفت، به من گفت که ما نمیدانستیم و از شما چیزی یاد گرفتیم.
تسنیم: با مرحوم آیتالله طالقانی هم در دوران نهضت رفتو آمد و مراوده داشتید؟
حجت الاسلام طباطبایی: بله، وقتی آقای طالقانی به مشهد تشریف آوردند مدت 2 ماه خدمت ایشان بودم اما ایشان در مسائل سیاسی بیشتر به جبهه ملی و نهضت ملی و این فازها گرایش داشت و در فاز آخوندی نبود. من از فضاهای آخوندی خوشم میآمد و از فضاهای روشنفکری خوشم نمیآمد.
اگر آیت الله خامنهای نبود جوانان را در نهضت از دست میدادیم
تسنیم: درباره ارتباط آیتالله خامنهای با روشنفکران مشهد گفتید. شما هم با امثال دکتر شریعتی و پدرشان دوستی و آشنایی داشتید؟
حجت الاسلام طباطبایی: آقای خامنهای از شاگردان آیتالله میلانی بود و در مشهد با علما مرتبط بود اما ایشان بیشتر با دانشگاهیها و جوانان ارتباط داشت و اولین جلسه، ایشان را در منزل آقای مجتهد که در روزهای پنجشنبه برگزار میشد، دعوت کردیم. در این جلسه یک دسته مقدسمآب بودند، بنده هم کسی بودم که با آنها بر سر حضور آیت الله خامنهای در جلسات درگیری داشتم و معتقد بودم که اگر آقای خامنهای نباشد ما جوانها را در نهضت از دست میدهیم و میگفتم که ما 4 تا بازاری داریم، جوانها با اینها هستند و باید ایشان را نگهداریم. درگیری من با گروه این بود که آقای خامنهای از نزدیکان روشنفکران مشهد است و واقعاً هم همینطور بود. مشهورین هیئتها با ما بودند اما جوانها با ما نبودند و با روشنفکرها بودند لذا آقای خامنهای تا آخر نهضت هم نیروهای جوان را داشت.
دکتر شریعتی معتقد بود که روشنفکری از طریق جوانها باید وارد خانه شود ولی محمد تقی شریعتی، پدرش با طرز تفکر او مخالف بود. شریعتی از من بزرگتر بود و جایی باهم در ایام جوانی درگیر شده بودیم(خنده)
تسنیم: مشکل شما با آقای دکتر شریعتی چه بود؟
حجت الاسلام طباطبایی: بینی و بینالله با هیچ کسی بد نیستم. اصولگرا و اصلاحطلب هم ندارد. من نمیخواهم با کسی قهر کنم، دعوای ما با شریعتی بیشتر بچهگانه و موضوعات اجتماعی بود. در آخر هم که میخواست از کشور خارج شود با من خداحافظی کرد به او گفتم ما دیگر همدیگر را نمیبینیم. نمیخواستم کسی از من رنجیده شود، ارتباط زیادی هم با هم نداشتیم. او پیش از رفتن از من عذرخواهی کرد و روی هم را بوسیدیم و رفت.
به احترام آیتالله خامنهای احترام شریعتی را نگه میداشتم
آیتالله خامنهای به دکتر شریعتی علاقهمند بود که من هم به احترام آقای خامنهای احترام دکتر شریعتی را نگه میداشتم، چون آقای خامنهای را به دلیل این که روحانی، طلبه و اهل علم بود، بیشتر از دکتر شریعتی دوست داشتم. بعد که به قم آمدیم در سال 43 پیش آقای سعیدی رفتیم و دیداری با آقای خمینی داشتم. ایشان در سخنانی با درس اخلاق شروع کردند و بحث فقهی هم عصرها داشتند و دو ماه هم خدمت امام خمینی قم بودیم و بعد به مشهد برگشتیم که آقای خمینی دستگیر و تبعید شدند و ارتباط ما قطع شد. در سال 45 دوباره به نجف رفتم، حدود 3 یا 4 ماه آنجا بودم و دوباره به ایران آمدم و تا نهضت در تهران بودم که امام به پاریس تبعید شدند و بنده هم به پاریس رفتم و شبی که حضرت امام به تهران آمدند فردایش به ایران آمدیم.
آیتالله خامنهای مهذب، با خدا و مقتدر است
تسنیم: بعد رحلت حضرت امام، آیتالله خامنهای به رهبری نظام رسیدند. نظر شما درباره شخصیت ایشان و رهبری معظم له در طول این سالها چیست؟
حجت الاسلام طباطبایی:آیتالله خامنهای فردی مهذب، باخدا و مقتدر است. ایشان به اطلاعات روز کشور و به زیربناها آشنا هستند و این آشنایی از دوره ریاستجمهوری ایشان نیز بوده است.
آیتالله خامنهای در زمان جنگ نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند و آن زمان هم مسائل اجتماعی را خیلی بهتر از همه میدانستند. وقتی هم ایشان با نخستوزیری موسوی مخالفت کرد، حسابشده بود. آیتالله خامنهای وقتی میخواست بهعنوان رهبر انتخاب شود با تواضع گفتند "نمیخواهم رهبر شوم".
فرمایشات آیت الله خامنهای در مجلس خبرگان از سر تواضع بود
تسنیم: اخیراً هم فیلمی از جلسه انتخاب مجلس خبرگان 14 خرداد 68 منتشر شده که دستاویز دشمنان قرار گرفته و مدعیاند صحبتهای از سر تواضع ایشان، ناشی از عدم صلاحیت بوده است؟
حجت الاسلام طباطبایی: این صحبتهای که درباره ایشان میکنند، "بی عقلی" است. فرمایشات رهبر انقلاب در آن زمان از روی "تواضع" بود. خود امام خمینی هم همینگونه بود. اولین مجلس شورای اسلامی که تشکیل شد آقای فخرالدین حجازی بر روی منبر رفت و خطاب به امام گفت: "ای سلیمان زمان قضاوت کن! ای داود زمان...." امام خمینی گفتند "این حرفها را نزنید چون برای علمای بزرگ هم زیاد است که چه برسد به من طلبه که این نشان از تواضع است. گفت نفس گاهی باور میکند این حرفها را و این کمال آقایی شخص است".
یادم هست آقای خلخالی نطق پیش از دستوری در سال چهارم نمایندگی مجلسش داشت و گفت شما رهبر زمان هستید و شما باید فتوا بدهید و چنین و چنان. همان جا امام خمینی نامه زد و آقای هاشمی نیز گفت که باید نامه امام را بخوانم. امام در آن نامه نوشته بودند که به آقایان بگویید این مسائل مربوط به علمای بزرگ است و نه به من طلبه. شما وظیفه دارید رأی خود را درست بدهید، اگر خلاف شرع حکم بدهید شورای نگهبان برمیگرداند.
تسنیم: در ایام چهل سالگی انقلاب اسلامی هستیم؛ انقلاب در این سالها با وجود پیشرفتها و نقاط قوت زیاد، قطعاً ضعفها و کاستیهایی داشته که عمدتاً ناظر به عملکرد دولتها با گرایشهای مختلف بوده در همین راستا اخیراً نامهای از یکی از سران فتنه خطاب به رهبرانقلاب منتشر شده و مشخصاً تمام کاستیهای انقلاب در آن برجسته و تلاش شده عامل این مشکلات نوع مدیریت ایشان از سال 68 به بعد ذکر شود. شما به عنوان شاگرد امام و یک مجتهد، نظرتان درباره محتوای این نامه و نوع مدیریت رهبر انقلاب چیست؟
حجت الاسلام طباطبایی: هرچیزی یک متولی دارد و هر متولی در زمان خودش یک وظایفی دارد و هر فردی باید در زمان خودش وظایف خود را به خوبی انجام دهد و اگر قوتی در آن زمان داشته، قطعاً کاستیهایی هم داشته است.
من سال 92 با این شکلی که در جامعه مطرح است با آقای روحانی نبودم و حتی چندین پیشنهاد شد که با دولت همکاری داشته باشم و با مراجع تقلید دیداری کنم، موافقت نکردم. فکر میکنم قالیباف از جهاتی هم بهتر بود و اگر قضیه دانشگاه را در مناظره مطرح نمیکرد و اگر روحانی سنگ در دامن قالیباف نمیانداخت، قالیباف ممکن بود انتخابات را برده باشد؛ بهنظر من اگر قالیباف برده بود، برای نظام بهتر بود و همکاری خوبی از ارکان نظام و نیروهای نظامی و ارزشی و ... با دولت جلب میکرد.
4 اصل کلی در نظام وجود دارد؛ اصل اول، حفظ نظام است و هرطور که به نظام ضربه بخورد، گناه کردهایم. اصل دوم حفظ دستآوردهای نظام است. این دستاوردها کم نیست. ما یک نظام استقلالی و قدرتمند در منطقه هستیم. دستآوردهای نظام فراوان است، استقلال، امنیت و آزادی هر سه اینها دستآوردهای نظام هستند. اصل سوم رهبری است.رهبری نظام باید حفظ شود. چهکسی را میخواهیم جای آیتالله خامنهای بگذاریم؟ آقای هاشمی که درود خدا بر او باد انسان باهوشی بود. بهجدم قسم، اگر آن روز یک لحظه به ذهنش خطور میکرد که برای حفظ نظام بهتر از ایشان کسی هست حتماً آن را معرفی میکرد و از هیچ چیزی هم نمیترسید و قدرتش هم بالا بود. من با ایشان بسیار دوست بودم و با ایشان راجعبه خیلی چیزها صحبت کردم و باید بگویم که در مرگ هاشمی من مردم و زنده شدم.
آیتالله خامنهای نه تنها مثل ندارد بلکه بی نظیر است
بهنظرم آیتالله خامنهای نهتنها مثل و مانند ندارد بلکه بینظیر است. با قدرت این حرف را میزنم و ترسی ندارم. اصل چهارم حفظ آبروی مردم است. فکر نکنیم که ما هرچه آبرو بریزیم، بهتر است. الآن بالاترین ضرری که به کشور خورده آبروریزی است. آبروی اشخاص نباید بریزد. چرا این فسادها بهوجود آمده است؟ چون آبروها رفته است. آیا آبرویمان را رهبر برده است؟ خیر؛ ایشان که به همه نظام آبرو داده است. آبرویمان را اقتصاد برده است و از لحاظ اقتصادی و مفاسد اقتصادی آبرویمان رفته است.
لطمه به آبروی رهبری لطمه به نظام است
ما نباید اقتدار و وجاهت رهبری را با هیچ اقتداری عوض کنیم. امام خمینی با چه به ایران آمده، با چه موشکی، با چه اسلحهای؟ ایشان حتی یک چاقوی میوهخوری در کیفش نداشت اما آبرو داشت. ما هر چه به آبروی رهبر لطمه بزنیم به نظام لطمه زدهایم و این خیانت است. آبروی رهبر باشد، کشور محترم است و بدانید از گناهان کبیره، تهمت و ظلم به رهبری است.
کارنامه کارهای آنکه به رهبری نامه نوشته را از خانواده شهدا و مجلس بگیرید
این 4 مورد اصل هستند، حالا چه شده که این جوری شده است؟ یا حفظ نظام نکردهایم، یا حفظ دستآورد نکردهایم و یا حفظ رهبری و یا حفظ آبرو نکردهایم. باور بفرمایید که هر 4 مورد را حفظ نکردهایم. حالا باید دید کدامش مهم است و بهنظر من مهمترینش رهبری است که باید حفظ کنیم. هرکس در دوران مسئولیتش مسئول زمان خودش است و رهبر در حد اعلی نظارت و نظارت بالا دارد و راهنمایی و ارشاد میکند و بقیه کارها با مجریان است. همان کس که نامه نوشته {کروبی} زمانی جزو مجریان مملکت بوده که باید از خانواده شهدا و مجلس سؤال کنیم که ببینیم چهکارها کرده که جای بحثش اینجا نیست.
نباید بسیجیان را که نور چشمان ما هستند متهم کرد؛ سپاه بازوی ولایت است
باید به بحرانها توجه کنیم و تا میتوانیم با افراد مدارا کنیم. بسیج بسیار ارزشمند است و نباید بگذاریم که خدای ناکرده بسیجیان متهم شوند چراکه بازوان انقلاب و نور چشمان ما هستند و نباید کمطاقت شوند. سپاه و نیروهای مسلح را هم ارج مینهم. سپاه بازوی ولایت است و از این جهت امتیاز دیگری دارد. امیدوارم باقیمانده عمرم در خدمت اسلام باشم و هرجا به اسلام لطمه بخورد تا پای جان میایستم.
انتهای پیام/