معمای سیروس نهاوندی؛ نفوذی برجسته ساواک

پرویز ثابتی مسئول اداره کل سوم ساواک گفت: «وقتی سیروس نهاوندی را دستگیر کردیم و او حاضر به همکاری شد، مسئله فرار ساختگی را پیش کشیدیم. اما برای آن‌که فرار او طبیعی جلوه کند تیری به دستش شلیک کردیم».

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، سیروس نهاوندی در سال 1318 در تهران به دنیا آمد. آشنایی او با بعضی از افراد سازمان دانش آموزی حزب توده ایران سبب شد که او نیز به سیاست روی آورد.

پس از اخذ دیپلم برای ادامه تحصیل به آْلمان می رود و در هامبورگ آلمان در رشته فلسفه ثبت نام می کند.از آغاز ورود به آلمان وارد کنفدراسیون می شود.
نهاوندی توسط دکتر باقرمرتضوی و جاسمی به تشکیلات سازمان حزب توده درشهر هامبورگ جذب و جلب می شود. با رشد و علنی شدن اختلافات درون حزب ، به جانبداری از گرایش های معترضین علیه رهبری حزب توده می پیوندد و همراه محمد جاسمی ، واحد محلی «سازمان انقلابی حزب توده ایران» را در هامبورگ پایه ریزی می نماید.

در آذرماه سال 1343در اولین کنفرانس سازمان انقلابی حزب توده در تیرانا شرکت می کند. پس از کنفرانس تیرانا به همراه عده ای از اعضای سازمان انقلابی حزب توده برای گذراندن دوره آموزش های نظامی و سیاسی به چین می روند.

نهاوندی با خط مشی و برنامه تشکیلاتی آن زمان سازمان مبنی بر ایجاد «سازمان پراکنده در داخل کشور» و در دستور کار قرار دادن قهر انقلابی در سال 1345 به ایران بازمی گردد. او گروهی را تحت عنوان «سازمان رهایی بخش خلق های ایران» را باهدف مبارزه چریکی راه اندازی کرد.
دو اقدام مهم این گروه، عملیاتی مسلحانه برای مصادره موجودی بانک ایران و انگلیس در خیابات تخت جمشید در تیرماه سال 1348 و گروگان گرفتن سفیر امریکا در ایران درآاذرماه سال 1349 بود. اولی انجام شد و دومی ناموفق ماند.

ساواک سیروس نهاوندی را به همراه دیگر اعضای گروهش در آذر 1350 بازداشت کرد.(1)

2-
نهاوندی در زندان حاضر به همکاری باساواک می‌شود. تهرانی از مدیران ساواک درباره چگونگی شروع همکاری او را چنین تشریح کرده است:

«
سیروس نهاوندی در داخل زندان که بود پیغام داده بود که من می‌خواهم صحبت کنم. (یا با من می‌خواست صحبت کند یا با مصطفوی) در نتیجه من رفتم آنجا و ایشان گفتند من اطلاعاتی دارم می‌خواهم این اطلاعات را بدهم و در قبال این اطلاعات توقعاتی هم دارم.
چون اعضای این گروه در مصادره کردن بانک ایران و انگلیس شعبه تخت جمشید دخالت داشتند، در حمله به سفیر آمریکا دخالت داشتند، بنابراین در مقابل اعمالی که انجام شده یک تخفیفاتی می‌خواست و چون سیروس رهبر و گرداننده سازمان بود، شاید به این نتیجه رسیده بود که با دادن اطلاعات بتواند جلب ارفاق بکند.

ایشان گفت من می‌خواهم این اطلاعات را بدهم. من گفتم در آن سطحی نیستم که بتوانم به شما قول بدهم و شما اگر این اطلاعات را به من بدهید و من بروم گزارش کنم رئیس اول من چون عضدی است ممکن است او بگوید نه و آن وقت من کاری نمی‌توانم بکنم.
گفتم اجازه بدهید من می‌روم گزارش می‌کنم و گفتم حتی نمی‌خواهد چیزی را به من بگویی، وقتی که تصویب شد آن وقت خیلی بهتر می‌توانی صحبت بکنی و گزارش کردم و تصویب شد، موافقت کردند در قبال اطلاعاتی که می‌دهد به او کمک بشود. در نتیجه دیگر او را ندیدم حتی گفتند که من هم نباید با او تماس بگیرم.»(2)

پرویز ثابتی مقام ارشد و مسول امنیت داخلی ساواک درباره همکاری و چگونگی خارج کردن نهاوندی از زندان را این گونه بیان نموده است:

«
ما باسیروس نهاوندی صحبت کردیم، گفت که من باید به یک کیفیتی آزاد بشوم که بتوانم به نفع شما همکاری کنم،چون همه متوجه شده اند که من زندانی شده ام. باید کاری کرد که وانمود شد، مثلا من فرار کرده ام. البته ساده هم که نمی شد از دست ماموران فرار کرد. خودش خواست که شلاقش بزنیم که آثار روی بدنش باقی بماند و اخر سر هم یک تیر به وی بزنیم...نتیجتا بحث شد و طرح را چنین اجرا کردیم...ظرف دوسه هفته ما رفتیم داخل همه شبکه.»(3)

عباس میلانی، که در زمان تدوین زندگینامه هویدا با «مقام امنیتی» (پرویز ثابتی) مصاحبه کرده، به‌نقل از او می‌گوید: «وقتی نهاوندی را دستگیر کردیم و او حاضر به همکاری شد، مسئله فرار ساختگی را پیش کشیدیم. اما برای آن‌که فرار او طبیعی جلوه کند تیری به دستش شلیک کردیم. این اقدام با نظارت یک پزشک صورت گرفت. حضور پزشک از آن جهت ضروری بود تا قسمتی از دست را که می‌بایست در اثر اصابت گلوله آسیب کمتری ببیند و به عصب‌ها صدمه جدّی وارد نشود نشان دهد.» (4)

عباس میلانی، که در زمان تدوین زندگینامه هویدا با «مقام امنیتی» (پرویز ثابتی) مصاحبه کرده، به‌نقل از او می‌گوید: «وقتی نهاوندی را دستگیر کردیم و او حاضر به همکاری شد، مسئله فرار ساختگی را پیش کشیدیم. اما برای آن‌که فرار او طبیعی جلوه کند تیری به دستش شلیک کردیم. این اقدام با نظارت یک پزشک صورت گرفت. حضور پزشک از آن جهت ضروری بود تا قسمتی از دست را که می‌بایست در اثر اصابت گلوله آسیب کمتری ببیند و به عصب‌ها صدمه جدّی وارد نشود نشان دهد.» (4)

 



در ضمن ، مدتی قبل از فرار ناخن انگشت پای نهاوندی را به وسیله پزشک و پس از بی حسی موضعی می‌کشند؛ با این ترفند می خواستند به مبارزانی مانند واعظ زاده و یارانش بقبولانند که نهاوندی شخصی مقاوم است و از هنگامی که دستگیر شده تا موقعی که فرار کرده زیر شکنجه بوده است. این ترفند ساواک کارساز بود به طوری که روزنامه ستاره سرخ (ارگان سازمان انقلابی) درباره مقاومت نهاوندی نوشت: «برای درک شدت شکنجه‌ها کافی است اشاره شود که

جراحات ناشی از آنها به قدری بود که نهاوندی را سه بار به ترتیب پس از هر دوره شکنجه مجبور شدند به بیمارستان منتقل سازند»(5)
نهاوندی را طی یک طرح از بیمارستان 501 خودشان فراری دادند و برای اینکه ظاهرسازی کرده باشند،چندروزی نگهبان را هم زندانی کردند.(6)

ساواک بعد از راست و ریس کردن آن به اصطلاح فرار قهرمانانه، پدر و مادر نهاوندی را بازداشت کرد و مدتی در زندان نگه داشت. گفته می‌شود به زندانیان تا توانستند سختگیری نمودند و خلاصه سیا بازی کردند و شخصی به نام میانجی(محافظ محمد حسن ناصری، معروف به عضدی) را هم به عنوان سهل انگاری در مراقبت از نهاوندی چند روزی بازداشت کردند.(7)

3-
ساعت 6 صبح روز سوم آبان 1351 سیروس نهاوندی از بیمارستان شماره 2 ارتش فرار می‌کند و همان روزیا روز بعد، در حالی که زخمی شده بود، از طریق مهوش جاسمی نزد پرویز واعظ زاده می رود و جریان فرار خود را برای او و چند روز بعد برای کورش لاشایی به این صورت تعریف می کند:« می گفت در نتیجه بیماری او را به بیمارستان شماره 2 ارتش منتقل کردند و در فرصتی استثنایی از دیوار بیمارستان به بیرون می پرد و در جوی آب می افتد.همانجا سربازی که در تعقیبش بوده تیراندازی می کند و یکی از گلوله ها به بازویش اصابت می کند ؛ اما موق به فرار می شود و به منزل یکی از دوستانش می رود تا گلوله را از دست او خارج کند... من [لاشایی] زخم او را که هنوز تازه بود پانسمان کردم. جای گلوله روی دست چپ و عضله دلتوئید قرار داشت.» (8)
لاشایی علاوه بر زخم گلوله ، به کشیده شدن ناخن انگشت پای نهاوندی هم اشاره می کند و می گوید وقتی او را دیدم «هنوز جایش زخم بود.» (9)

مجید زربخش نحوه اعتمادسازی نهاوندی پس از فرار از زندان را این گونه توصیف نوده است: «نهاوندی پس از فرار ساختگی از بیمارستان شماره 2 ارتش ، با زخم ناشی از اصابت گلوله به هنگام فرار، نزد سازمان انقلابی پناه می جوید. این حادثه و ظاهر زخم و اسیب بدنی نهاوندی، که ساواک طبق نقشه ایجاد کرده بود، اعتماد پرویز واعظ زاده را بیش از پیش جلب نمود.
واعظ زاده، نهاوندی را از خارج می شناخت.نهاوندی پس از سناریوی فرار ساختگی از زندان، با استفاده از اعتماد واعظ زاده و سایر کادرهای رهبری سازمان توانست به تدریج از برخی اطلاعات وروابط و فعالیت های سازمان انقلابی در تهران و حتی برخی محل های اقامت اعضای سازمان مطلع شود واز این طریق سرانجام ضربه ای بزرگ برسازمان وارد اورد.»(10)

اعتماد واعظ زاده و رفقای همرزمش به سیروس نهاوندی تا ان جاست که نشانی خانه های مخفی سازمان انقلابی وحتی شماره تلفن های اعضای موثر سازمان در اختیار نهاوندی قرار می گیرد.

عباس تمبرچی شهادت داده است که :«سیروس در بعضی از جلسات کمیته پنج نفری سازمان حاضربود و در جریان عمل سازمان قرار می گرفته است.سیروس از کلیه ی محل های رهبری ما با خبر بوده.»(11)


محسن رضوانی مسول سازمان انقلابی دراین خصوص می گوید:
«
سازمان ما به جای ادامه فعالیت های مستقلانه خویش ، با فرار سیروس نهاوندی از زندان، همه امکانات محدود خودرا در اختیار دم و دستگاه او قرار داد که البته همه این ها زیر نظر ساواک بود...اشتباه ما این نبود که او را پذیرفتیم،بلکه این بود که سازمان خودمان را در اختیار او قرار دادیم»(12)

باقر مرتضوی درباره اعتماد به نهاوندی می گوید: «واعظ زاده هوشیاری سیاسی به خرج نداد و به اصل اولیه بی اعتمادی مطلق نسبت به کسی که از زندان گریخته است، بی اعتنا ماند.»(13)

4-
سیروس نهاوندی سناریوی فرار خود را در نامه ای به دوستان خارج از کشور می نویسد. نامه او را محسن رضوانی بارنگ و لعابی انقلابی، دستکاری شده، به شکل جزوه ای به نام «تجاربی چند از مبارزه در اسارت» در توده شماره 23 منتشر می کند و از او یک قهرمان اسطوره ای می سازد.این همان نقشه ای بود که نهاوندی با ساواک پی ریخته بودند.(14)

در شماره دی ماه1351 ماهنامه ستاره سرخ نشریه ی سازمان انقلابی حزب توده آمده است: «رفیق سیروس نهاوندی توانست باهشیاری انقلابی با استفاده از نقطه ضعف دشمن و در فرصت مناسب از شکنجه گاه اوین باموفقیت بگریزد و مبارزه خود را در خارج زندان ادامه دهد.
پس از این واقعه ، دستگاه‌های امنیتی هراسان به تشبئات بیهوده ای دست زده اند. فشار را به زندانیان افزوده ساخته و تمام افراد خانواده نهاوندی را به گروگان گرفته‌اند. فرار موفقیت امیز سیروس نهاوندی، دستگاه های امنیتی شاه که خودرا پرقدرت و خلل ناپذیر
می پندارند به یکباره دچار ضعف و تزلزل کرده، تضادهای درونی آن ها را حدت بخشیده، تا جایی که آشکارا ماموران شهربانی و ساواک به جان یکدیگر افتاده ،علیه هم شایعه پراکنی کرده و هر یک دیگری را مقصر گریز نهاوندی می داند. در میان افراد پایین سازمان هم تشویش و نگرانی ایجاد گردیده است.
اما در مقابل ، در بیرون و درون زندان ها ، در صفوف مبارزین و در میان خلق، شادی و خوشحالی حکمفرماست»(15) پس از این فرار ساختگی و چهره سازی صورت گرفته، سیروس نهاوندی دگرباره فعالیت را آغاز می کند. با کمک ساواک،«سازمان ازادیبخش خلق های ایران» را بنیان می گذارد و فعال تر از پیش ، در بسیاری از مناطق کشور، به ویژه در دانشگاه ها، به شکار و جذب نیرو می پردازند.
سازمان آزادیبخش خلق‌های ایران یک سازمان ساواک ساخته و سازمان رهایی بخش خلق های ایران یک تشکیلات انقلابی بود. ساواک و سیروس نهاوندی آْگاهانه این دو نام را درهم می آمیزند.(16)

5-
سیروس نهاوندی پس از فرار از زندان و در راستای ماموریت های ساواک و به منظور بازداشت و دستگیری محسن رضوانی مسول سازمان انقلابی چندین بار به رضوانی نامه می نویسد و از او می خواهد تا به ایران بازگردد و امر مبارزه را مستقیما داخل کشور پیش ببرد. او حتی پای مهوش جاسمی، همسر رضوانی را که در ایران زندگی مخفی داشت،پیش می‌کشید تا شاید موفق گردد رضوانی را به ایران بکشاند.(17)

محسن رضوانی در این خصوص می گوید: «چندین نامه به من نوشت. نکته دیگر این که اصرار زیادی داشت که من به ایران برگردم. »(18)

باقر مرتضوی در خصوص شیوه‌های سیروس نهاوندی برای شناسایی نیروهای مخالف رژیم پهلوی در سازمان انقلابی و انتقال اطلاعات به ساواک می گوید: «به مناسبت مرگ مائو، واعظ زاده با همکاری عباس میلانی جزوه‌ای تدوین می کند.از آنجا که به امکان پخش به شکل وسیع آن، دسترسی ندارند، نهاوندی پیشنهاد می کند که « هریک از رفقای فعال ما،نام چند نفر را که با وی در تماس هستند،بنویسند تا جزوه را فقط در اختیار همین عده قرار دهیم.» واعظ زاده از آن جا که به نهاوندی اعتماد داشت، بی آن که اندکی در این پیشنهاد شک کند و جانب احتیاط و کار مخفی را رعایت نماید، آن را می پذیرد. نتیجه این که لیستی تهیه می شود حدود 350 نفر.
دریورش ساواک همه این افراد بازداشت می شوند.»(19)

عباس میلانی در این زمینه می گوید: «بیش وکم همه کسانی را که آن جزوه مائو را هم دریافت کرده بودند به عنوان همدل سازمان به بند کشیدند.»(20) افسر ستاری درباره شیوه‌های جمع آوری و نفوذ نهاوندی می گوید: «یکی از توصیه هایی که بعدها فکر کردم چه توصیه عجیبی بود، این بود که می گفتند: اگر به محیط جدیدی رفتید، پس از آشنایی با محیط، باید مدام خود را نا آرام نشان دهید و مشتاق به کار سیاسی! به این ترتیب اگر با کسی روبه رو می شدیم که خودش در ارتباط با گروه یا محفلی بود و اشتیاق ما را می دید، ممکن بود راغب شود که ما را در گروه یا محفل خود وارد کند.یا این که اگر خودش ارتباط گروهی نداشت، اما کسانی را می شناخت وبا محفلی آشنایی داشت، می توانست ما را در ارتباط با آن کسان یا محفل قرار دهد. یعنی برای ارتباط گرفتن با فعالین و جریان ها توصیه می شد که تظاهر نماییم و اصول مخفی کاری را نقش کنیم.»(21)

عباس تمبرچی عضو سازمان انقلابی هم به شیوه های نهاوندی اشاره کرده است: «هر شخص موظف بود که گزارش کتبی کاملی از اشخاص مستعد محیط خود شامل اسم و مشخصات کامل، نشانی منزل، سطح فعالیت سیاسی و صنفی، اخلاقیات و آمادگی او ارائه دهد. این گزارشات یک راست در دست سیروس جمع می شده ودر آرشیوی که فقط خود سیروس از آن اطلاع داشت، نگه داری می گشت.»(22)

درباره ضربه گسترده شب یلدا،که نتیجه همکاری ‌و همراهی نهاوندی باساواک بود،باقر مرتضوی می گوید: «پیش از یورش ساواک به سازمان آزادیبخش خلق های ایران،تنی چند از اعضا سازمان ، به رد پای ساواک در تشکیلات مشکوک می شوند. به شکل جدی آن را طرح می کنند وخواستار پیگیری موضوع می شوند. آنان بسیار صریح اعلام می دارند که به نهاوندی شک دارند.
قرار می شود در جلسه ای موضوع را با نهاوندی در میان بگذارند و از او توضیح بخواهند. جلال دهقان، یکی از این افراد،از آنجا که به نهاوندی علاقه ی فراوان داشت،موضوع را با او پیش از جلسه در میان می گذارد.

نهاوندی اسلحه خویش را در اختیار او قرار می دهدو می گوید:”اگر تو هم بر این باوری، معطل نکن،مرا بکش”. این رفتار باعث افزایش اعتماد به نهاوندی در شخص جلال می شود.

در روز جلسه، پیش از آن که پای سیروس نهاوندی به جلسه برسد، در حالی که عده بسیاری از فعالین سازمان رهایی بخش منتظر سیروس نهاوندی بودند، ساواک یورش می آورد.

در یک درگیری همه را بازداشت می کند و در این میان یازده نفر از جمله جلال دهقان کشته می شوند. هم زمان عده ای از مسولین سازمان نیز که در خانه ای در کرج برای برگزاری جلسه جمع شده‌اند ، بازداشت می شوند.
در شهرهای دیگر هم از فردای آن روز دستگیری ها آغاز می شود. ساواک اعضا و فعالین سازمان انقلابی و سازمان رهایی بخش را هم زمان بازداشت می کند. در کل حدود سیصد و پنجاه نفر دستگیر می شوند.»(23)

«
ب.کنعانی» از کادرهای سازمان انقلابی حزب توده معتقد است، تاوان شک به نهاوندی ،حذف چنین افرادی بوده است: «بعدها به این باور رسیدم که آن کسانی از سازمان ما که به شک درباره نهاوندی صحبت کرده بودند، مدتی بعد به نوعی از زندگی حذف شده اند.»(24)

6- آیا فرار دادن سیروس نهاوندی از زندان و نفوذ او به درون گروه‌های معارض با حکومت پهلوی تنها نمونه از این نوع است؟ با توجه به «فرار» سیروس نهاوندی و نیز تقی شهرام از زندان ساری، آیا نباید به تمامی سلسله فرارهایی که آن زمان انجام شد، از جمله فرار اشرف دهقانی که بعدها بعنوان یکی از رهبران بخش افراطی سازمان چریک‌های فدایی خلق نقش بسیار مخربی علیه انقلاب اسلامی ایران ایفا کرد، تمام این فرارها را برنامه سازمان‌یافته پرویز ثابتی و شرکای اسرائیلی‌اش دانست؟

7- بیش از 45 سال از شروع همکاری نهاوندی با ساواک و خارج کردن او از زندان و نزدیک به 42 سال از آن شب یلدا و ضربه بزرگ می گذرد. با وجود گذشت 40 سال از انقلاب، هنوز اسناد همکاری های سیروس نهاوندی با ساواک منتشر نشده است.
هیچ گونه اطلاع رسانی درباره سرنوشت این «اسب تراوای ساواک» نشده است. چنان که باقر مرتضوی می گوید :«پس از ضربه بزرگ، نهاوندی،چون قطره ای آب بر زمین فرو رفته بود و هیچ اثری از او دیده نمی شد.نه پیامی،نه نامه ای،نه فراخوانی برای تشکیل اجلاس ایجاد حزب کمونیست ایران»(25)

چرا مراکز اسنادی و اطلاعاتی در این سال ها این اسناد را منتشر نکرده اند و از این اسناد حفاظت شده ود ارای طبقه بندی بوده است ؟

8-با فرار ساختگی سیروس نهاوندی ساواک یک بدنامی را تحمل می کند، اما پس از مدتی با نفوذ در گروه‌های مخالف خود و دستگیری بیش از 350 نفر ، حفره حاصل از آن فرار را تبدیل به یک قله می کندو طبیعتا روحیه مبارزین هم آسیب جدی می بیند.

یادداشت: حسین قاسمی

پی‌نوشت:
1-
اندیشه پویا،سال پنجم ،شماره 34،اردیبهشت 1395،صفحه 80
2-قاسم حسن پور،شکنجه گران می گویند،موزه عبرت ایران،چاپ پنجم،ص200

3- پرویز ثابتی،در دامگه حادثه، نشر شرکت کتاب، 1390، صفحه 217

4-https://www.khabaronline.ir/detail/69958/culture/book

5-
روزنامه ستاره سرخ ،شماره 23،دی ماه 1354

6-قاسم حسن پور،شکنجه گران می گویند،موزه عبرت ایران،چاپ پنجم،صفحه166
7- https://www.tribunezamaneh.com/archives/122635

8-
نگاهی از درون به جنبش چپ ایران ( گفتگو با کورش لاشایی) ،به کوشش حمید شوکت ،تهران ،نشر اختران،1381، ص 180

9- نگاهی از درون به جنبش چپ ایران ( گفتگو با کورش لاشایی) ،به کوشش حمید شوکت ،تهران ،نشر اختران،1381، ص 289

10- باقرمرتضوی ، حلقه گمشده ؛سیروس نهاوندی، چاپ اول زمستان 1393،انتشارات فروغ؛ کلن المان،صفحه 71
11- همان ماخذصفحه 35
12-همان ماخذصفحه 91
13- همان ماخذصفحه 33
14-همان ماخذصفحه 47
15- همان ماخذصفحه 107
16 و17-همان ماخذ صفحه 48
18- همان ماخذ صفحه 90
19- همان ماخذ صفحه 49
20- همان ماخذ صفحه 490
21-همان ماخذ صفحه 349
22- همان ماخذ صفحه 450
23- همان ماخذ صص 49-48
24- همان ماخذ صفحه 327
25- همان ماخذ صفحه 41

 

منبع:فارس

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها