رورانس ایرانی؛ شلنگتخته و خالهخانباجیبازی کارگردانهای تئاتر
رورانس به عنوان بخشی از اجرا کمتر در تئاتر ما جدی گرفته میشود و معمولاً برخورد گروههای نمایش با رورانس به گونهای است که آن را موخره پس از پایان نمایش میبینند. به همین دلیل است که نگاه غیرحرفهای آن را تبدیل به وصلهای ناجور برای تعارف کرده است.
باشگاه خبرنگاران پویا - مهدی نصیری ( رئیس کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)
نمایش "کوزه شکسته"، "پیتر اشتاین" که تمام میشود بازیگران با آرایش حرکت ساده و بسیار محترمانه میآیند، جلو سن میایستند. بیآنکه کسی کارگردان را دعوت کند، "پیتر اشتاین" خودش میآید و کنار گروه بازیگرانش میایستد. همه به احترام تماشاگران حاضر در تئاتر سر خم میکنند. تا زمانی که تشویق ادامه دارد گروه میمانند و تشکر میکنند و به همه تماشاگرانشان بدون اولویت احترام میگذارند. حالا شاید در میان جمع هنرمند یا استاد یا هرکسی باشد که پیتر اشتاین بعد از رفتن تماشاگران محکم او را در آغوش بگیرد و شام را با او بخورد.
اینجا اما پیش از شروع نمایش یک نفر از طرف کارگردان مامور شده تا پیش از شروع نمایش در سالن بچرخد و اسم آدمهای اولویتدار را یادداشت کند. همین یک نفر در طول مدت اجرای نمایش هم حواسش جمع است که اگر یک هنرمند یا استاد یا دکتر و مدیری وسط نمایش رسید او را فوراً ردیابی و لیست کند. نمایش که تمام میشود و زمانی که تماشاگر میخواهد سالن را ترک کند دو نفر از بازیگران با اصرار و التماس کارگردان را روی سن میآورند. کارگردان محترم میآید. با کلی ناز از تماشاگران میخواهد تا بنشینند. بعد اگر اسامی را حفظ نکرده باشد، کاغذ را از جیبش درمیآورد و مراسم دیگری شروع میشود... .
در همین چند سال گذشته و در تهران خودمان "کلاوس پایمان"، "استرهمایر"، یوجینیو باربا" و گروههای کوچک و بزرگ تئاتری که آمدند و اجرا کردند رورانس محترمانه، شیک و هنرمندانهای داشتند. روی صحنه آمدند و مورد تشویق قرار گرفتند، به تماشاگر احترام گذاشتند و رفتند. ما اما در حالی که خیلی چیزها را از بزرگان تئاتر دنیا دیدهایم و کپی کردهایم، این یک رفتار درست حرفهای تئاتری را از آنها نیاموختهایم و رورانس تئاترهایمان را شبیه به خالهخانباجیبازیهای مراسم عروسی کارگردانی میکنیم.
سالهاست که کارگردانهای جوان و باتجربه تئاترمان با اصرار و خواهش و تمنای یکی از بازیگران با ناز و ادا و آهسته و آرام و ظاهراً برخلاف میلشان مثل آقا دامادها روی صحنه می آیند و در کنار گروهشان میایستند و از تماشاگرانشان میخواهند که بعد از تماشای تئاتر به بیاناتشان گوش دهند. تماشاگرانی که ایستادهاند را دوباره مینشانند تا درباره خودشان و کارشان بگویند و در آخر کاغذ کوچکی از جیبشان در میآورند و شروع میکنند به شلنگ تخته انداختن و تقدیر و تشکر از دوست و معلم و پیشکسوت و... که در سالن نشسته، افتخار داده و آمده تا اجرایشان را ببیند. جالب تر اینکه مثل مراسم عروسی از تماشاگران ایستاده یا نشسته هم میخواهند که دوست و معلم و همسر و مدیر و عموی عروس و خاله داماد را تشویق کنند. معمولاً هم در میان اسمها چند هنرپیشه تلویزیونی و فلان مدیر و فلان هنرمند هست که در مورد ترتیب نام بردنشان کلی فکر کردهاند و دست آخر ممکن است این ترتیب باعث دلخوری هم بشود. یا در میان نامها کسانی از قلم بیفتند. البته کارگردان محترم در پایان از کسانی که شاید نامشان از قلم افتاده باشد عذرخواهی هم میکند.
این عادت زشت و شلخته و غیررسمی در تئاتر ما مرسوم شده؛ اما نه در میان همه هنرمندان. عموماً این نوع رورانسها و خالهخانباجیبازیها که آدم را یاد زیرشلواری راه راه تعارفی به مهمان میاندازد با کیفیت خود نمایش و سابقه کارگردانش تناسب جدی و مستقیم دارد. هیچوقت و در هیچ سالنی نمی بینید که هنرمندی مثل علی رفیعی کاغذ دستش بگیرد و از تماشاگران و دوست و همسایهها و بازیگران تلویزیون و تهیهکننده فلان شبکه که در سالن حضور دارد تشکر کند که افتخار داده و آمده تا نمایشاش را ببیند و در عین حال از تماشاگران بخواهد که انتخابهایش را مورد تشویق قرار بدهند و شاید به این بهانه هر روز بتواند خود کارگردانش را هم بیشتر روی صحنه نشان بدهد. بعید است در یک تئاتر حرفهای و با کیفیت و از طرف یک هنرمند حرفهای تئاتر با چنین شوی خندهدار خالهزنکیای مواجه شویم. احتمالاً تا به حال هیچکس ندیده که بهروز غریبپور بعد از پایان نمایشاش روی سن بیاید و تماشاگران را روی صندلی بنشاند و یکی یکی از آنهایی که دوست دارد و به دیدن اجرایش آمدهاند تشکر کند و بخواهد که آنها را تشویق کنند.
شوی مسخره و زشت پایان برخی (بسیاری از) نمایشهای ایرانی فرصتی متواضعنمایانه و سطح پایین است که متأسفانه در بالاترین سطح تئاتر ما و در سالنهای حرفهایمان اتفاق میافتند. در این رورانسهای خالهزنکی: بیشمار معلمهای باسابقه تئاتر از حافظه و کاغذ آقا و خانم کارگردان از قلم افتادهاند. بسیار ترتیب و اولویتها که دلخوری به وجود آوردهاند. بسیار تشویقها که صدایشان در مقایسه با تشویق دیگر کمتر یا بیشتر بوده است و... همه اینها در حالی است که تشویق شونده و تشویق کننده هیچ دخالت و انتخابی برای تشویق کردن، انتخاب شدن، انتخاب نشدن و... نداشتهاند.
چه ضرورتی دارد تا تماشاگران برای تعارفهای متواضعنمایانه و خودنمایانه یک کارگردان در سالن بمانند؟ آیا واقعاً کسی که به سالن آمده توقع یا نیازی به توجه و تشکر دارد؟ آیا کسی که نامش با افتخار به زبان میآید به این کار و نمایش داده شدن در سالن رضایت دارد؟ کسی که نامش به زبان نمیآید چقدر مستحق دیده نشدن در سالن است؟ بهتر نیست که کارگردان با ادب و متواضع و محترم تقدیر و تشکرهایش از معلم و همسر و فلان مدیر و بازیگر را پایین سن، در زمانی دیگر و خصوصی بیان کند و بگذارد تا بعد از پایان نمایش و رفتن تماشاگر این اتفاق بیفتد؟ یا باید این تعارف و شلنگتخته انداختنها را عمومی کند و حتماً دیگران را هم در تواضع و تعارفهایش شریک کند؟
عادتهای بد متاسفانه خیلی زود مرسوم میشوند. کافی است از فردا یکی میکروفن دست بگیرد حضور دوست و پیشکسوت و مدیر و خاله و دخترخاله را وسط نمایش برای تماشاگران اعلام کند تا این مرض هم در کوتاهترین مدت در تئاترهایمان مرسوم شود!! کاری هم به این نداریم که سالن تئاتر یک مکان رسمی و عمومی است که تعاریف حرفهای و اصول و قواعد هویت مکانیش باید رعایت شود و اصولاً با چیزی مثل مراسم عروسی فرق دارد.
اگر به عنوان یک تماشاگر تئاتر میخواهید تفاوت بین یک گروه حرفهای تئاتر و یک دورهمی خالهزنکی هنری را بفهمید یکی از آنها این است که رورانس یک گروه حرفهای بخشی از کار حرفهای تئاتر آنهاست و رسمی، زیبا و هنرمندانه، شیک و بدون هیچ اولویتبندی با احترام به همه تماشاگران حاضر در تئاتر اجرا میشود؛ اما وقتی کارگردان سلانهسلانه روی صحنه میآید و با غرور و احساس رضایت بیاندازه شما را دعوت به نشستن میکند و لیستی از برخی تماشاگران را جدا کرده و مجبورتان میکند تا بمانید و بشنوید و به دستور او تشویق کنید و احتمالاً با هم "چرا بیشتر ندادی، چرا زودتر ندادی..." را بخوانید، بدانید که احتمالاً تئاتر و هویت هنری اجرای هنری تئاتر برایش در تعاریف شغلی او چیزی شبیه به مراسم عزا و عروسی است که با میکروفن دست گرفتن و تقدیر و تشکر از خانواده متوفی یا فامیل عروس و داماد به پایان میرسد.
انتهای پیام/