تونی کرگ: تمام احساسم را روی مواد پیاده میکنم/ خاستگاه مجسمهسازی کجاست؟
تونیکرگ مجسمهساز انگلیسی-آلمانی طی نشستی تخصصی به بیان تاریخ مجسمهسازی و مباحث مطرح در هنر مجسمهسازی معاصر پرداخت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، نشست تخصصی مجسمهسازی معاصر با حضور تونی کرگ مجسمهساز انگلیسی-آلمانی در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شد؛ این نشست در حاشیه رونمایی از اثر اهدایی تونی کرگ (ریشهها و سنگها) به موزه هنرهای معاصر بود.
تونیکرگ در این نشست گفت: وقتی من وارد دانشگاه هنر شدم مینیمالیسم به عنوان هنر مفهومی آن دوره در حال توسعه بود. البته من شخصا با هدف مجسمهسازی وارد عرصه هنر نشدم، اما یک دوره آموزش مجسمهسازی آنچنان مرا هیجانزده کرد که باعث شد به سراغ این هنر بروم.
کرگ با بیان اینکه ما همیشه در حال تجربه هستیم، خاطرنشان کرد: تغییراتی در حجم، شکل و سایهی سیلوئت افراد میبینیم که موجب توجه به جزئیات میشود و احساسات ما را بیان میکند و موجب شناخت ما از علائق شخصی میشود. به همین دلیل لبخندِ موجود در نقاشیای که مربوط به 500 سال پیش است همین احساس را برای ما تداعی میکند؛ این امر فقط محدود به چهره نمیشود، چرا که روایت فرم بدن در مجسمهسازی نیز از همین قاعده پیروی میکند.
وی اذعان کرد: ما از کودکی از طریق چشم، گوش و لامسه اطلاعاتی از اشیا به مغز خود وارد کردیم؛ این اطلاعات موجب شناخت ما از دنیا میشود و ما میتوانیم احساس و تصاویر ذهنی خود را از دنیا بسازیم. من در دوره دانشجویی در دهه 1960 تا 1970 میلادی طیف گستردهای از مشاهدات را تجربه کردم. در آن زمان در کالج سلطنتی لندن تحصیل میکردم که در مجاورت موزه طبیعت قرار داشت و من فرصت این را داشتم که اشکال طبیعی را از نزدیک مشاهده کنم. من از کودکی به زمینشناسی علاقه فراوانی داشتم و به جمعآوری فسیلها میپرداختم همین علاقه موجب شد که به این سبک از ساخت آثار برسم.
این هنرمند انگلیسی-آلمانی افزود: من معمولا برای کار خود از موادی استفاده میکنم که برگرفته از دل طبیعت باشند. طبیعت میلیاردها سال است که از طریق تکامل شکلدهی میشود و اینکه ظرف مدتی کوتاه توانستیم این تحولات را در ساخت حجم به وجود آوریم یک معجزه است. من به دنبال یافتن سازه در طبیعت هستم به عنوان مثال جنگل سازه پیچیدهای دارد و هر چه به جزئیات آن دقت کنیم هماهنگیها و سازههای سادهای را در آن پیدا میکنیم. مبنای کار من همین تولید سازههای هندسی است. مبنای کار من این است که شکلها و ژستها ارگانیک باشند. در عین حال آن فرم ساده و طبیعی همواره در آثارم منعکس میشود. من در زمان کار با یک ماده سعی میکنم تمام احساسم را روی آن پیاده کنم. دقیقا مثل فعالیت یک آهنگساز.
رویگردانی از جنبش مینیمالیسم
وی با اشاره به ایجاد فضای پویای هنری در مرکز اروپا در آن دوره، گفت: این فضا با تأثیر از هنرمندان ایتالیا و آلمان ادامه پیدا کرد؛ اما من بیشتر تابع نسل جوان هم دوره خودم بودم. در آن دوره من قدرت تحلیل نداشتم و فعالیت من صرفا یک انتخاب ذاتی بود که جنبه شخصی داشت. در قرن نوزدهم بیشتر مجسمهسازان فیگوراتیو بودند و بیشتر به ساخت پیکره انسانها میپرداختند و بعضاً حیوانات را نیز با اشکال انسانی میساختند؛ در این دوره مکتب مینیمالیسم بر فضای مجسمهسازی اروپا غالب بود؛ البته در آن دوره بیشترِ اتفاقات در ادبیات و موسیقی رخ میداد و رخدادهای اندکی در مجسمهسازی به وجود میآمد چرا که این هنر در انحصار آکادمیها بود و آنها مواد، انرژی، فضای لازم و سایر لزومات مادی برای این هنر را تامین میکردند و سفارشات مجسمهسازی را اخذ میکردند. بنابراین در آن دوره فضای مجسمهسازی بسیار محدود بود. در قرن بیستم تغییرات ریشهدار بیشتری را شاهد بودیم که به منزله جداسازی از آثار فیگوراتیو آکادمیک محسوب میشود. در این قرن با گسترش استعمارگری، اروپاییها به هر جای دنیا که میرفتند با مجسمه سروکار داشتند در نقاطی مانند آمریکای جنوبی و مرکزی، آفریقا و آسیا مجسمهها نماد آناتومیکِ انسان نبودند اما با این حال بیانیه قویای داشتند.
وی ادامه داد: در فضای قرن بیستم تعدادی از هنرمندان که تحت حمایت آکادمی نبودند در آن دوره سعی کردند از هنر فیگوراتیو جدا شوند و به علایق شخصی بپردازند. من در سال 1972 من به این نتیجه رسیدم که نمیخواهم بخشی از حرکت جنبش مینیمالیسم باشم و میخواهم منشاء خودم باشم و نمیخواستم از فضای هنری موجود الهام بگیرم.
خاستگاه مجسمهسازی کجاست؟
صاحب اثر ریشهها و سنگها با بیان اینکه ما هر روز خودمان را در مواد غرق میکنیم، افزود: صندلی، ساختمان و لباس همگی از موادهایی هستند که به فرهنگ زیستی ما وارد شدهاند؛ این اشیاء غالباً کسلکننده و از جنس مواد بیکیفیت هستند و همین عامل موجب ایجاد خستگی برای ما میشود؛ آسفالت و بتن، صاف و ساده و تکراری هستند؛ ما مسئول تضعیف فرم در این اشیاء هستیم و به همین خاطر به مجسمهسازی رو آوردهایم تا اینکه مواد را برای کاربردی خاص استفاده کنیم؛ به عبارت دیگر جامعه امروزی، فرم را تقلیل کرده است و خاستگاه مجسمهسازی همینجاست. وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه مجسمه ابزار تفکر است یا بیان؟ خاطرنشان کرد: ما از مواد استفاده میکنیم تا حقیقت را بسازیم ایدههای ذهنی ما نحوه شکلدهی مواد را به وجود میآورد. مجسمهسازی در پی تغییر مواد و ارائه آن به شکلی دیگر است.
وی عنوان کرد: هنر سیاسی و اجتماعی نشأت گرفته از تمایلی برای ارائه پیامهای سیاسی و اجتماعی است؛ ما باید عمیقتر شویم و به داخل هستی برویم و به عنوان یک هنرمند به بحث محتوایی بپردازیم. هنر و محتوا باید به طور همزمان توسعه پیدا کند؛ البته من هنر سیاسی و اجتماعی را نفی نمیکنم اما محتوای اثر هنری امری دقیق، درونی و هستیشناسانه است و هنرمند موضع انتقادی دارد و برای انتقاد نیازی به نمایش محتوای سیاسی و اجتماعی در اثر خود ندارد.
انتهای پیام/