بزرگ‌ترین موج مهاجرت محیط‌زیستی بعد از سواحل آفریقا، در ایران اتفاق افتاد/ سرزمینی که در شمار ۵ کشور جذاب دنیا است اما رتبه گردشگری آن ۹۳ است


محمد درویش در میزگرد «ایرانگرد» مطرح کرد: جمعیت حاشیه‌نشینی در سال ۱۳۵۶، ۶۵۰هزار نفر بود و اکنون به ۱۸میلیون نفر رسیده است. حاشیه‌نشینی بزرگ‌ترین بحران نیروی انتظامی است چرا که بزرگ‌ترین جرم و جنایت را با خود به‌همراه دارد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، مستند ایرانگرد را باید یکی از باکیفیت‌ترین و پرمخاطب‌ترین مستندهایی دانست که تاکنون از صدا و سیما پخش شده است. این مجموعه مستند که سومین فصل خود را در نوروز 97 پشت سر گذاشت، به‌‌خوبی توانسته است مخاطبین را با خود همراه کند و جای خود را در قاب تلویزیون مردم باز کند. این مجموعه مستند توانست در نوروز 97 رتبه بسیار خوبی را از مردم دریافت کند و در رقابت با آثاری مثل دورهمی و پایتخت خوش بدرخشد.

به‌همین مناسبت، جواد قارایی، کارگردان این مجموعه مستند را همراه با محمد درویش به خبرگزاری تسنیم دعوت کردیم تا گفتگویی با موضوع این مستند داشته باشیم. جواد قارایی کارگردان نام‌آشنای این مجموعه مستند است که تولید فصل اول و دوم این مجموعه را به‌عهده داشت. محمد درویش نیز مدیرکل اسبق دفتر مشارکت‌های مردمی سازمان محیط زیست است که در زمان مدیریت خانم معصومه ابتکار فعالیت داشت. او در زمان ریاست عیسی کلانتری و در اعتراض به سیاستهای او از این سمت استعفا داد.

هفته گذشته، بخش اول این گفتگو منتشر شد و اکنون بخش دوم این گفتگوی خواندنی منتشر می‌شود:‌

*ساخت مستندهای با موضوع طبیعت، سختی‌های خاص خود را دارد و تکنیک‌های خاصی را می‌طلبد. علاوه بر این، خطراتی نیز در این نوع از مستندساختن وجود دارد. کمی‌ در مورد این موضوع بگویید.

 

محیط‌زیست همیشه در کشور در حاشیه بوده است/ درآموزش و پرورش هیچ آموزش محیط‌زیستی داده نمی‌شود

قارایی: من تاکنون در حوزه حیات وحش کار نکردم. اگر هم می‌بینید که کار در این حوزه کم است، دلیلش این نیست که مستندسازهای خبره نداریم بلکه بسیار هم زیاد داریم. دلیل آن این است که محیط‌زیست در کشور ما، همیشه در حاشیه بوده است. از بودجه سازمان محیط‌زیست بگیرید تا کسانی که نگاه‌های غیر مسئولانه داشتند و ... نگاه کنید که در آموزش و پرورش ما هیچ آموزشی در حوزه محیط‌زیست وجود ندارد. خیلی از مسئولین ما و مردم فکر می‌کنند که مستندهای محیط‌زیستی و حیات وحشی به این است که چند تا حیوان نشان بدهیم و بگوییم که اینان این گونه زندگی می‌کنند. هیچ ارتباطی بین طبیعت، محیط‌زیست و انسان وجود ندارد. فکر می‌کنم که به هیچ عنوان به محیط‌زیست، حیات وحش و ارتباط آن با انسان‌ها پرداخته نشده است.

* در اکثر قسمت‌ها به سراغ جاهایی می‌روید که صعب‌العبور است و خودتان با تجهیزاتی که دارید، قادر به مسافرت به آن منطقه هستید. شاید وقتی مخاطب این را می‌بیند با خود بگوید که نمی‌توانم به چنین جای صعب‌العبوری بروم پس به این‌جا نمی‌روم. در حقیقت می‌فهمد که چنین مکان زیبایی در ایران وجود دارد اما چون نمی‌تواند برود، از خیر آن می‌گذرد و فقط تاسف می‌خورد.

هدف ایرانگرد معرفی دارایی‌های ایران است/ جاده ساختن برای بعضی مناطق، ظلم بزرگی به آن است

قارایی: درست است که نمی‌تواند به آن‌جا برود اما می‌تواند در مورد آن تحقیق و پژوهش انجام بدهد. ما ایرانی‌ها متاسفانه آدم‌های تنبلی هستیم و سریع و بدون این‌که کوچک‌ترین تحقیقی راجع به این منطقه بکنیم، به جایی که بهمان معرفی شده است، می‌رویم. شاید دلیل این که خیلی از افراد دوست دارند که به خارج بروند به همین دلیل است که تحقیق نمی‌کنند. هدف ایرانگرد این نبود که مردم بروند و جاهای بکر را ببینند، هدف ما خیلی عمیق‌تر است. هدف ما این است که بگوییم که این دارایی‌ها را داریم. حال در کنار آن تخریب‌ها را داریم. در حقیقت هدف ایرانگرد معرفی یک جا نیست بلکه معرفی دارایی‌ها است که منوط به یک نقطه خاص نمی‌شود. برای مثال، روستاهایی مانند آن روستا در سیستان و بلوچستان وجود دارد. هدف ما این نیست که بگوییم بیایید و این روستا را ببینید. هدف ما این است که بگوییم سیستان و بلوچستان، این دارایی‌ها، طبیعت و چنین مردمانی را دارد. این موضوعات هرگز دیده نشده است. نه تنها در استان سیستان و بلوچستان بلکه در تمام استان‌ها چنین بوده است. یکی از مسئولین استان خوزستان با من تلفنی حرف می‌زد و می‌گفت که فلان دره که رفته بودی را خاطرت هست. یادت هست که چه قدر بکر و زیبا بود؟ قرار است که در آن جا، جاده بکشیم. به او گفتم وای. این خیلی بد است. بهش گفتم که تو رو خدا این کار را نکنید. این همه در مستند نشان دادیم که این منطقه چه پتانسیل و ارزشی دارد، بعد شما همین اندک کوه‌های باقیمانده زاگرس را هم با جاده‌سازی از بین می‌برید. برای مثال، به دشت شیمبار اشاره می‌کنم. این مکان، یکی از زیبا‌ترین مناطقی بود که عشایر به آن کوچ می‌کردند. حال اکنون به این منطقه بروید و ببینید که چه بلایی سرش آمده است؟ تعداد زیادی خانه در آن‌جا زدند که به گردشگران اجاره بدهند و ... تالاب شیمبار، پر از زباله شده است و ببینید که فرهنگ مردم آن مناطق چه قدر عوض شده است.

* من با تناقض جدی مواجه شدم.

قارایی: من می‌گویم که به این مناطق به گونه دیگری کمک کنید. چرا جاده‌سازی؟

* نه. منظورم این نیست. ما در اصفهان، خوش‌حال هستیم که اقامتگاهی درست شده است که همه می‌آیند. از طرفی هم می‌گوییم که چه دلیل دارد که همه مردم بیایند، خراب می‌شود و... این تناقض چگونه است؟ بالاخره یک کاری بکنیم که مردم بروند یا نروند؟

قارایی: بین خور و بیابانک با شمال کشور کمی تفاوت وجود دارد. عقیده من این است که در ابتدا باید فرهنگ‌سازی صورت بگیرد و دوم این که وسط جنگل‌های هیرکانی نباید جاده بسازیم. یکی تعریف می‌کرد که فلانی آمد به ما گفت که اگر به من رای بدهید، برایتان جاده می‌سازم. جاده در وسط جنگل هیرکانی خیلی بد است. جنگل‌های بلوط هم همین است و فرقی ندارد. این مناطق از ابتدا جنگلی بوده است و جاده نداشته است اما آن روستاها که در خور و بیابانک صحبت کردیم، جاده داشته است و محل دسترسی داشته است. حالا مردمی که به این منطقه می‌آیند، فرهنگ‌سازی می‌شوند که با زباله چه کار باید بکنیم، طبیعت چگونه آسیب نبیند و ... که البته مردم آن منطقه این نکات را رعایت می‌کنند. آنان می‌دانند که نان‌دانی آنان، این منطقه است، پس باید آن را حفظ کنند. کسی که وسط زاگرس می‌نشیند، حتی فیلم خودش را هم در تلویزیون ندیده است. دقت کنید که بابت ساختن آن جاده هزار درخت قطع می‌شود.

*پس بالاخره چگونه گردشگر را به آن منطقه ببریم؟

قارایی: اصلا قرار نیست که گردشگر به آن منطقه برود اما آن روستایی که آقای درویش اشاره کردند، دارای بافت گردشگری است و برای این کار مهیا است. فرهنگ‌سازی شده است و مردمی که به آن منطقه می‌روند، خودشان رعایت می‌کنند. حال ببینید که آیا در شیمبار این اتفاق افتاد؟

* چه چیزی شیمبار را خراب کرده است؟

قارایی: هجوم بیش‌از حد گردشگرانی که بلد نبودند چیکار باید انجام بدهند، باعث تخریب آن شده است. حتی خود مردم آن‌جا هم زباله‌هایشان را در طبیعت رها می‌کنند و خودشان هم مقصر هستند.

به شرطی می‌توان گردشگر به منطقه وارد کرد که ملاحظات محیط‌زیستی آن را رعایت کند/ منطقه‌ای در استرالیا که باید مدفوعت را نیز با خود برگردانی

درویش: همیشه یک سری آدم‌های تندرو در حوزه محیط‌زیست داریم که بهشان اکوفاشیست می‌گویم. این‌ها می‌گویند که تمام جلوه‌های زیبای طبیعت، باید بکر باقی مانده و یک قفل بر آن زد تا هیج کس وارد آن نشود چرا که وقتی وارد آن می‌شوی، آن خراب می‌شود. برای مثال به تنگه واشی نگاه کنید، چه بلایی سرش آمده است. باداب سورت و خیلی جاهای دیگر چنین بلایی سرشان آمده است. مثال‌ها زیاد است از جاهایی که به صورت غیر برنامه‌ریزی شده و غیر علمی، گردشگر را وارد منطقه کردیم و به او گفته‌ایم که بروید و در آن بچرید! در حقیقت، هیچ تمهیدی را برای مدیریت درست آن مناطق اعمال نکردیم و به همین دلیل فاجعه به وجود آمده است. چند وقت پیش بود که موضوع تله‌کابین برای یکی از دریچه‌های البرز مرکزی مطرح شد. به ژاپنی‌ها گفته بودند که بیایید و این منطقه را بسازید. آنان گفته بودند که این کار زمانی صرفه اقتصادی دارد که دست کم 70 هزار نفر از این تله‌کابین استفاده کنند. جالب است که گفته بودند که ایراد ندارد و این قدر تبلیغات می‌کنیم که بیش از 200 هزار نفر وارد منطقه شوند. آن ژاپنی در جواب گفته بود که نکته این است که این منطقه ظرفیت بردی دارد که فقط 400 نفر است. بدین معنی که اگر بیش‌از 400 نفر دور آن دریاچه بخواهند زندگی‌کنند، اثر حضورشان در این منطقه، تمام جلوه و زیبایی منطقه را از بین می‌برد. بنابراین چنین کاری صرفه اقتصادی ندارد. این دقیقا همان بلایی است که بر سر کلاردشت آوردیم. این قدر گفتیم که این‌جا بهشت ایران است و این قدر ویلا ساختیم که اکنون تا چشم باز کنید، ویلای دیگری را می‌بیند. خب برای چی این کار را کردی که اکنون این اتفاق بیفتد. جزیره‌ای به اسم گویان، 50 کیلومتر مربع وسعت دارد و چیزی در حدود یک سوم قشم است اما سالیانه حدود 3.5 میلیون گردشگر می‌پذیرد که بیش‌تر از کل گردشگرانی است که به ایران می‌آیند. این منطقه توانسته است، ارزش‌های زیبا و منحصربه فرد جزیره را حفظ بکند تا هم‌چنان گردشگر بیاید. بنابراین می‌خواهم بگویم که این موضوعات تناقضی با یکدیگر ندارند. شما می‌توانید گردشگر به منطقه بفرستید تا زمانی که ملاحظات منطقه را درک بکنند و رعایت کنند. در حقیقت ظرفیت برد را رعایت کنند، زباله‌ای را در منطقه رها نکنند و ... آن مثالی که از استرالیا زدم به این دلیل است که آن منطقه یکی از هات‌زون‌های زمین است یعنی شما حق ندارید که ردپایی به جز ردپای خود در آن به جا بگذارید. حتی باید مدفوعت را برگردانی. یک سری توالت‌های صحرایی برای آن درنظر گرفته‌اند که کیسه‌هایی دارد که باید با خود برگردانید. با این حال، از آن منطقه پول درمی‌آورد. ما هم می‌توانیم این کار را بکنیم. لازم نیست که چرخ را از اول اختراع بکنیم. تمام این تجربه‌ها در دنیا صورت گرفته است تا ما از آن استفاده کنیم. یک عده از مردم هاوایی به دولت آمریکا اعتراض کردند و گفتند که ما گردشگری را نمی‌خواهیم. شما منطقه ما را نابود کردید و گونه‌های ارزشمند گیاهی را از بین بردید. این تجربه در دنیا موجود است و همین موضوع باعث شد که دیگر ماجرای هاوایی تکرار نشود. چرا جزایر قناری در اسپانیا، تجربه هاوایی را تکرار نکرد؟ به این دلیل که این تجربه‌ها وجود داشت. ما هم به راحتی می‌توانیم این کارها را بکنیم. شما تخریبی را که از توسعه کشاورزی ناپایدار در بختگان و اصفهان و ... به دست آمده است را با تخریب‌هایی که ممکن است از گردشگری به وجود بیاید را مقایسه کنید. تخریب‌های کشاورزی باعث شده است که زمین در طول سال، نشست‌های بسیار زیادی را بکند و مهاجرت گسترده‌ محیط‌زیستی رخ بدهد. اگر این دو را با هم مقایسه کنیم، می‌بینیم که فایده به سود رونق گردشگری در ایران از کشاورزی بیش‌تر است.

* در مقابل ضررهایش چی؟

بزرگ‌ترین موج مهاجرت محیط‌زیستی بعد از سواحل آفریقا، در ایران اتفاق افتاد/ سرزمینی که در شمار 5 کشور جذاب دنیا است اما رتبه گردشگری آن 93 است

درویش: طبعا ضررهایی هم دارد. برای مثال ممکن است تقابل فرهنگی شکل بگیرد و بعضی لکنت‌ها ایجاد بشود. در حقیقت ممکن است که بعضی باورها در تضاد با یکدیگر قرار بگیرد اما تصور کنید که اکنون 34 هزار روستای ما تخلیه شده است. بزرگ‌ترین موج مهاجرت محیط‌زیستی در کره  زمین بعد از ماجرای سواحل آفریقا، در ایران رخ داده است. ما صدایش را درنمی‌آوریم. جمعیت حاشیه‌نشینی در سال 1356، 650 هزار نفر بود و اکنون به 18 میلیون نفر رسیده است. حاشیه‌نشینی بزرگ‌ترین بحران نیروی انتظامی ما است چرا که بزرگ‌ترین جرم و جنایت را با خود به همراه دارد. بیش‌ترین طلاق، بیش‌ترین تجاوز، بیش‌ترین قاچاق مواد مخدر و... در همین حاشیه شهرها رخ می‌دهد. در حقیقت هزینه عمده نیروی انتظامی در همین حاشیه‌نشینی‌ها است. حال این‌ها را با موارد قبلی مقایسه کنید. بله درست است و ممکن است لکنت‌هایی در آن وجود داشته باشد اما قابل درمان است و این‌گونه نیست که قابل درمان نباشد ما باید اهم و مهم بکنیم. مزیت کشوری که سرزمینش در شمار 5 کشور جذاب دنیا است و کهن‌زادهای تاریخی آن در شمار 10 کهن‌زاد برتر دنیا است، رفتن به سمت توسعه گردشگری پایدار است. توسعه تاریخی، اقوام و ... همگی در این حوزه جا می‌گیرد. ما باید در این حوزه جلو برویم. این موضوع درحالی است که ما از نظر گردشگری، کشور 93 ام دنیا هستیم. ما حداقل باید کشور هفتم دنیا در این حوزه باشیم اما ...

* فکر می‌کنم که اقتصاد توریسم با مبنای توسعه بدون فرهنگ و بدون محیط‌زیست خیلی نزدیک‌تر باشد. منظورم این است که شاید اکنون که ما در اقتصاد پنجم هستیم، حال بهتری وجود داشته باشد تا زمانی که در این بخش به رتبه مثلا پنجم برسیم. برای مثال در دره شیرز دیدم که آقای قارایی از این که گوسفندان وارد دره شدند، اظهار ناراحتی کرد. خب آن موقع که بیش‌تر از این اتفاقات رخ می‌دهد. منظورم این است که مقوله توسعه گردشگری در این فضا شاید شرایطی مثل هاوایی را برای ما ایجاد کند.

ماجرای تالاب منطقه کانی‌برازان؛ از سرنوشتی شبیه به دریاچه ارومیه تا غرق‌بان 60 میلیونی برای حفاظت از پول مردم

درویش: کسی که می‌خواهد بیاید و کویر و بیابان را ببیند، یعنی دیگر حالش از چشم‌اندازهای مدرن زندگی شهری به هم می‌خورد و از آن استقبال نمی‌کند. برای مثال در همین منطقه خور و بیابانک، یک آدم پولدار آمده است و هتل بالی را ساخته است. او چندین میلیارد هزینه کرده است و چنین هتلی را ساخته است اما مردم خانه کپری را بیش‌تر ترجیح می‌دهند. شما به آن منطقه می‌روید تا تجربه جدیدی را کسب کنید. خیلی‌ها لحاف و دشک با خود می‌برند تا چنین فضایی را تجربه کنند. مردم دوست دارند که غذای محلی آن جا را بخورند و دوست ندارند که پیتزا و فلان را بخورند. البته ما تجربه خوبی هم داریم. برای مثال منطقه کانی برازان در نزدیکی مهاباد، تالابی را داشتیم که در حال خشک‌شدن بود. چرا که کشاورز‌ها باغ‌های سیب‌شان را گسترش می‌دادند و این باغ‌ها نیاز به آب بسیار زیادی داشت. آنان به این روند مصرف بی‌رویه آب ادامه می دادند و هر چه قدر هم که بچه‌های محیط‌زیست می‌گفتند که این کار را نکنید، گوش کسی بدهکار نبود. این جریان ادامه داشت تا زمانی که یکی از کمپین‌های مردمی منطقه به همراهی سیروس اختیاری به آن منطقه رفتند و بهشان گفتند که اگر این باغ‌ها را گسترش بدهید و با موتور آب، آب را بمکید، نمک کف این تالاب روی درختان باغ‌هایتان می‌نشیند و شما مجبور به مهاجرت می‌شوید. در حقیقت اتفاقی مانند دریاچه ارومیه رخ می‌دهد. آنان اعتماد کردند و بخشی از حق‌آبه شان را به تالاب دادند. وقتی این کار صورت گرفت، تعدادی از پرندگانی که در دریاچه ارومیه آب پیدا نمی‌کردند، به صورت غریزی، به کانی برازان آمدند و یک بهشت عجیب و غریبی در آن منطقه ایجاد شد. پس از آن، شکارچیان بسیار زیادی آمدند تا پرندگان را بزنند و جالب است که مردم منطقه بهشان گفتند که بیایید تا دوربین بگذاریم و پرنده‌نگری راه بیندازیم. قبول کردند و این کار را کردند. همین موضوع باعث شد تا گردشگران زیادی به منطقه بیایند. خب وقتی گردشگر آمد، گفت که آیا جایی دارید که شب در آن بمانیم؟ غذایی برای خوردن دارید؟ چیزی دارید که یادگاری ببریم و... همین کار باعث شد که خانه‌شان اجاره برود، غذای محلی‌شان فروخته شود و صنایع دستی در آن راه بیفتد. اکنون مردم کانی‌برازان می‌گویند که تالاب، خون رگ‌های ما است. سالی 60 میلیون تومان جمع می‌کنند تا غرق‌بان بگیرند و کسی نیاید که موتور پمپ بگذارد و آب تالاب را بکشد. ما کم‌ترین تعارض را در منطقه داریم. حال تالاب خوب است و حال مردم نیز خوب است. باید این فرهمگ را توسعه بدهیم. کار رسانه این است. کار رسانه پرداختن به همین جاهایی قشنگی است که در جای جای ایران رخ داده است. حالا مردم کانی‌برازان این قدر دست‌شان به دهنشان می‌رسد که کیفیت بهتری را برای علم‌آموزی بچه‌هایشان فراهم کردند. وقتی من به آن منطقه رفتم و با آنان صحبت کردم، می‌گفتند که پسرم را برای دوره عالی گردشگری به موسسه ارسباران در تهران فرستادم. خب پولش را از کجا آورده است. از همین جا آورده است.

* از جیب خوش خرج کرده است و می‌داند که برمی‌گردد.

درویش: بله دقیقا. با تخصص جلو می‌آیند و کار می‌کنند. دیگر لازم نیست چاه بیش‌تر بزند تا باغ‌‌اش را گسترش بدهد و با این کار تالاب را خشک کند.

*بنابراین با همین الگوهای بومی می‌توان اقتصاد توریسم را گسترش داد.

درویش: بله دقیقا. به شرطی که ملاحظات علمی را رعایت کنیم. بدین معنی که ظرفیت برد را باید رعایت کنیم، برای زباله باید فکری کنیم و ...

* یعنی نیازی به یک نگاه خراب‌کننده حاکمیتی نیست که بیاید و یک سالن شیک بزند و ... .

درویش: نه اصلا. این که بخواهیم در را ببندیم و تمام، نمی‌شود. من همیشه با فعالان محیط‌زیست این بحث را دارم. نباید صورت مساله را پاک کنیم. جالب است که عده‌ای به جواد قارایی می‌گویند که چرا به این مناطق می‌روی و آدرس می‌دهی؟ این کار که مشکل را حل نمی‌کند و بالاخره مردم آن منطقه را پیدا می‌کنند. اما باید فرهنگ‌سازی کنیم که بدانیم چگونه از این منطقه پول پایدار درست کنیم. این همان اتفاقی است که باید رخ بدهد.

* در بحث فرهنگ ‌سازی در حوزه محیط‌زیست، زیاد صحبت می‌کنیم. از آشغال نریختن کنار سواحل گرفته تا موارد دیگر. با این وجود، به نظر می‌رسد که این نوع فرهنگ‌سازی خیلی نتوانسته است مردم را جذب کند و بازدارنده عمل کند. 2-3 مثال از فرهنگ سازی‌هایی که به صورت درست انجام شده است را زدید. گویی که روشی که برای فرهنگ‌سازی انتخاب کرده‌ایم، روش درستی نبوده است. این موضوع چه دلیلی دارد و باید چه کار کنیم که فرهنگ‌سازی درست صورت بگیرد و تاثیرگذار باشد؟

درویش: 2 کار باید به صورت همزمان صورت بگیرد. اولا اگر در دنیا می‌بینیم که مردم رعایت می‌کنند، به این دلیل نیست که آنان عاشق سرزمین‌شان هستند و ما کشورمان را دوست نداریم. در لندن اگر شما شیشه ماشین را پایین بکشید و زباله در خیابان بریزید، 2 هزار پوند جریمه می‌شوید و واقعا هم جریمه می‌کنند.

قارایی: این‌جا می‌گویند جریمه می‌کنند اما جریمه نمی‌کنند.

درویش: 2 هزار پوند خیلی زیاد است و این باعث می‌شود که تو اصلا چنین کاری را نکنی. دوما اگر شما شیشه ماشین را پایین بکشی و چنین کاری را بکنی، 10 نفر به شما هشدار می‌دهند و تذکر می‌دهند. همکار من به آمستردام رفته بود و ندانسته، در زمانی غیر مقرر، زباله را جلوی در گذاشته بود. بلافاصله پلیس آمده بود و گفته بود که بیرون گذاشتن زباله زمان دارد و سطل مشخصی دارد. بهش گفته بودند که چون بار اولت بود و مسافر بودی، باید در یک دوره شرکت کنی اما بالاخره جریمه‌اش کردند. 

* جریمه‌اش گذراندن این دوره بوده است؟

درویش: بله. گفته بودند که چون بار اولت بوده است، باید این دوره را ببینی. حال جالب است که چه کسی این خبر را داده است؟ همسایه‌ها خبر داده بودند. آنان سریع به پلیس خبر دادند. در حقیقت احساس مسئولیت به وجود آمده است. خاطرم هست که به آقای سرهنگ محمدی، فرماندهی نیروی انتظامی گیلان زنگ زده بودم. آدم محیط‌زیستی است و با دوچرخه این طرف و آن طرف می‌رود. به او گفتم که جناب سرهنگ، اگر من ببینم که یک ماشینی زباله بیرون انداخت و شماره‌اش را بردارم و به افسر پلیس بدهم، او را جریمه نمی‌کند و می‌گوید که من خودم باید او را ببینم. در همان حین به من گفت که اتفاقا ماشین جلویی من زباله از ماشین به بیرون پرتاب کرد. به او گفتم که جریمه‌اش کردی؟ گفت که نه. ما این قدر مشکلات داریم که به این جریمه‌ها نمی‌رسیم.

* جریمه‌اش چه قدر است؟

درویش: 35 هزار تومان است. قبلا 7 هزار تومان بود و ما این قدر فشار آوردیم که به این مبلغ رسید. در این‌جا دو مشکل داریم. یکی این که خود پلیس باید این صحنه را ببیند.

قارایی: مگر چه قدر پلیس داریم که بتوانند همه این صحنه‌ها را ببیند؟

هر جا که مردم عمیقا در پروسه تصمیم‌گیری مشارکت داشتند، ما موفق بودیم و کمترین تنش را داشتیم

درویش: دوما، مگر ابله هستیم؛‌ آن زمانی که پلیس نیست بیرون می‌اندازیم. اگر شما بدانید که ممکن است ماشین پشتی شمار‌ه‌ات را یادداشت کند و اطلاع بدهد، دیگر جرات نمی‌کنی که این کار را انجام بدهی. بهشان پیشنهاد کردم که یک سامانه تلفنی راه بیندازند که مردمی که شاهد پرتاب زباله هستند، به این سامانه زنگ بزنند و اطلاع بدهند. درست است که یک نفر با کسی عناد داشته باشد و بخواهد حالش را بگیرد اما اگر شما در این قضیه تکرار دیدید، می‌توانید یک جمع‌بندی آماری انجام بدهید. به جناب سرهنگ گفتم که شاید شما با این سامانه تلفنی هیچ کسی را هم جریمه نکردید اما همین که وجود داشته باشد، بازدارنده است. خود مردم هم احساس مسئولیت می‌کند. به نظرم مردم باید احساس کنند که شریک قدرت در این سرزمین هستند. بدین معنی که شریک در تصمیم‌گیری هستند و آن وقت است که احساس مسئولیت می‌کنند و واکنش نشان می‌دهند. ما چرا در کانی‌برازان موفق هستیم‌؟ به این دلیل که خودشان تصمیم می‌گیرند و احساس می‌کنند که این طبیعت برای خودشان است. در حقیقت ما این قدرت را به آنان دادیم. هر جا که مردم عمیقا در پروسه تصمیم‌گیری مشارکت داشتند، ما موفق بودیم و کمترین تنش را داشتیم. در بحث زباله نیز چنین است. باید انگیزه ایجاد کنیم برای شهروندانی که مسئولیت‌پذیر هستند و هزینه ایجاد کنیم برای کسانی که به هر دلیل تخریب می‌کنند. ما هیچ کدام را رعایت نمی‌کنیم و با همه به یک نوع رفتار می‌کنیم. این کار باعث می‌شود که انگیزه از بین برود. در توکیو که 25 میلیون جمعیت دارد، شهرداری هر دو هفته یکبار، زباله‌ها را جمع می‌کند. در تهران، شهرداری روزی 3 بار زباله جمع می‌کند اما هنوز هم اشغال در خیابان‌ها است. دلیل این موضوع چیست؟ این است که برای مثال در توکیو شما به ازای هر گرمی که زباله ایجاد کنید، باید مالیات بدهید. این کار برای شما انگیزه ایجاد می‌کند که کمتر زباله ایجاد کنید. ما برای مردممان چنین انگیزه‌ای ایجاد نمی‌کنیم. به نظرم باید از این تجربه استفاده کنیم. اگر در کنار کار فرهنگی، قوانین بازدارنده و تشویقی نیز بگذاریم، موضوع حل خواهد شد. تاکید می‌کنم که اصلا لازم نیست که چرخ را دوباره از اول اختراع کنیم. یک الگوی خوب در کیش داریم. چرا مردم در کیش زباله نمی‌ریزند و قوانین راهنمایی رانندگی را بهتر از هر جای دیگر رعایت می‌کنند. چرا که سخت‌گیری بوده است، مقررات بوده است و البته شهر از ابتدا تمیز بوده است. در حقیقت، تئوری پنجره شکسته به صورت دقیق در آن اجرا می‌شود. در نتیجه همه چیز سرجایش است.

* تئوری پنجره شکسته چیست؟

درویش: این تئوری برای متروی نیویورک است. سال 1980 این اتفاق در مترو نیویورک اتفاق افتاد. می‌دانید که آن منطقه، بدترین و ناامن‌ترین منطقه بود و پلیس همیشه در آن درگیر بود. جوانان، مترو را خراب می‌کردند، شعار می‌نوشتند و ... در حقیقت هیچ کس جرات نمی‌کرد که وارد متروی نیویورک بشود. هر چه قدر هم که هزینه می‌شد، فایده نداشت. 2-3 روان‌شناس معروف آمدند و گفتند که شما باید یک واحد ویژه قضایی در مترو نیویورک مستقر کنید، یک گروه 24 ساعته از کارگرها رو در مترو مستقر کنید تا به محض این‌که یک واگن، خط افتاد یا یک شیشه شکست، سریع از خط خارج بشود، تعمیر شود و دوباره وارد بشود. هم‌چنین گروه ویژه‌ای از رفتگرها را بگذارید تا به محض این که یک نفر آشغال ریخت، روی هوا آن آشغال را بگیرد و دور بیندازد. در حقیقت مردم ببینند که این اتفاقات رخ می‌دهد. به مدت 3 ماه این کار را کردند. مترو به شدت تمیز شد و آن چند نفر نخاله‌ای که بودند در همان‌جا محاکمه شدند. بعد از مدتی، آن شیفت کمتر و کمتر شد چرا که مردم وقتی وارد آن می‌شدند، می‌گفتند که عجب محیط تمیزی است پس نباید آشغالم را به بیرون پرت کنم. حال در کیش همین اتفاق رخ داده است که این قدر تمیز است. وقتی جایی تمیز است، شما آشغال پرت نمی‌کنید اما جایی که کثیف باشد، تو هم یک آشغال می‌اندازی. به این موضوع، تئوری پنجره شکسته می‌گویند چرا که وقتی چیزی سالم و تمیز است، حرمت آن را بیش‌تر رعایت می‌کنید. وقتی که من در سازمان محیط‌زیست بودم، در ابتدا هر کس می‌آمد و ماشینش را یک جا پارک می‌کرد. بعدا گفتیم که ما این قدر مامور نداریم که هر کس می‌آید یقه‌اش را بگیریم و بگوییم چرا این کار را کردی. تصمیم گرفتیم که چند تابلو پارک ممنوع بگذاریم و جریمه هم بکنیم. چندبار هم جریمه کردیم و دیگر تمام شد و کسی پارک نکرد. بقیه هم وقتی این نظم را دیدند، یک ماشین متفرقه هم که می‌آمد، دیگر در آن‌جا پارک نمی‌کرد.

قارایی: می‌خواهم مثال زعفران را بزنم. زعفران ایرانی به اسپانیا می‌رود و بسته‌بندی می‌شود و به فروش می‌رسد. چرا این قدر زعفران ما ارزان است. این همانی است که در آمریکا و اسپانیا و ... چند ده برابر به فروش می‌رسد. ما بسته‌بندی درستی برایش نداریم. یعنی چی؟ یعنی ارزشی برای آن زعفران قائل نشدیم. حال اسپانیا همین را می‌گیرد، یک بسته‌بندی زیبا برایش می‌گذارد و به واسطه همین نگاه زیبا، قیمتش بالا می‌رود. وقتی ما چنین چیزی را داریم اما زیبا به آن نگاه نمی‌کنیم، ارزشی هم برایش قائل نمی‌شویم. در حقیقت این خودمان هستیم که قیمت زعفران را تعیین می‌کنیم. ما هستیم که روی طبیعت‌مان، فرهنگ مان، اجتماع‌مان و ... قیمت‌گذاری می‌کنیم.

* شما زمانی در سازمان محیط‌زیست بودید. ما چه قدر جایگاه مسئولین دولتی را در بخش محیط‌زیست می‌پذیریم؟ منظورم این است که هر چه قدر صحبت می‌کنیم، در آخر به نقش مردم و خودمان می‌رسیم. فکر می‌کنم که خیلی خوش‌حال نمی‌شویم که دخالت مسئولان سیاسی را در کار ببینیم. در حقیقت، در کجا خوش‌حال می‌شوید که یک مقام دولتی به موضوعی ورود کند.

درویش: سیاست‌مداران پر قدرت، اگر از قدرت و نفوذشان استفاده کنند تا وزن ملاحظات محیط‌زیستی ارتقا پیدا کند، خیلی خوب است. اما وقتی که فقط نصیحت بکنند، شعار بدهند، بخواهند استفاده ابزاری کنند و ... به شدت مخرب است. من 4 سال مدیرکل مشارکت‌های مردمی و آموزش سازمان محیط‌زیست بودم. من با آمدن عیسی کلانتری استعفا دادم و دیگر نیستم.

قارایی: شما را استعفا دادند.

درویش: در آن زمان گفتم که من ماشین دولتی نمی‌خواهم، راننده نمی‌خواهم و با دوچرخه به اداره می‌روم.

* حالا اگر چنین چیزی در سوئیس باشد، باید روزی 20 بار عکسش را در رسانه‌ها ببینیم و حسرت بخوریم که فلان مدیر این کشور، با دوچرخه سرکار می‌رود.

درویش: وقتی که ما این کار را کردیم، خود همکاران من، مسخره‌ام کردند که این چه کاری است که انجام می‌دهی. مگر با یک گل بهار می‌شود و ... در جواب گفتم که مگر ما نمی‌خواهیم کاری را ترویج کنیم؟ مگر نمی‌گوییم که هوا آلوده است و ترافیک داریم؟ خب باید از خودمان شروع کنیم. برای این کار هزینه‌ای را باید بدهیم. مسئولیت قبول کردن، اتفاقا کار بسیار دشواری است. همکاران من در سازمان محیط‌زیست و کسانی که در دفتر مشارکت کار می‌کردند، هیچ کدام خودرویشان را نمی‌آوردند. نه به این خاطر که من اضافه کاری‌شان را کم می‌کردم بلکه به این دلیل که می‌دیدند که رئیس‌شان این کار را می‌کند. یک دفتری را قرار داده بودیم که هر کسی که خودرویش را نمی‌آورد، آن را امضا کند. روز اول حدود 63 نفر آن را امضا کردند اما روزی که پردیسان را ترک می‌کردم، 286 نفر آن را امضا می‌کردند. 7 نفر از مدیران کل نیز این کار را کردند. چرا که می‌دیدند که درویش 1.5 سال است که 24 کیلومتر را در سربالایی شهرک نفت تا پردیسان رکاب می‌زند. فقط حرف نمی‌زند و عمل هم می‌کند. اکنون هم که من را کمتر می‌بیننند، زمانی که در مترو یا جایی می‌بینند، از من می‌پرسند که شما هنوز از ماشین استفاده نمی‌کنید؟ جالب است همین امروز که این‌جا پیش شما آمدم، پیاده‌روی کردم و به این‌جا آمدم. در حقیقت امروز حدود 10 کیلومتر پیاده آمدم تا به این‌جا برسم. متاسفانه این مشکل را در مسئولین کشور داریم که به حرفی که می‌زنند عمل نمی‌کنند. آقای روته، رئیس سازمان محیط‌زیست هلند وقتی می‌خواهد پیش پادشاه هلند برود، با دوچرخه می‌رود و با قفل فرمون به ستون امپراطوری می‌بندد و داخل میرود. حال ما می‌گوییم که ما ساده‌زیست هستیم و آنان به بهشت می‌روند. اکنون اگر شما بخواهید که رئیس بالاترتان را ببینید باید 3 ماه در نوبت بایستید تا ایشان را ملاقات کنید. این که آقای عیسی کلانتری، سوار ماشین شاسی بلند بشود و از مردم بخواهد که سوار ماشین نشوند و پیاده بروند، امکان‌پذیر نیست. مردم باید ببییند که تو با مترو و اتوبوس به محل کارت می‌روی.

* مگر خانم ابتکار با چی به محل کار می‌آمدند؟

درویش: خانم ابتکار روزهای سه‌شنبه بدون خودرو از مترو استفاده می‌کرد و یک مسیری را با تاکسی می‌آمد. با این که زن بود و نمی‌توانست سوار دوچرخه بشود، باز هم این کار را می‌کرد. من خوش‌حال بودم که رئیس سازمان مرد است و دیگر این مشکل نیز حل شده است اما انگار بدتر شد. به من گفت که «آقای درویش، این‌ها مسائل روبنایی است. من اگر جای مردم ایران بودم، سوار ماشین ایرانی نمی‌شدم» عجبا. این راه حل مشکل است؟ اگر تو اعتقاد داری که این خودرو آلاینده است و محیط‌زیست را آلوده می‌کند، جلوی تولیدش را بگیر نه این که آرزو بکنی که مردم سوار ماشین ایرانی نشوند و یا آرزو کنی که باد بیاید تا مشکل آلودگی هوا رفع بشود. خب این را من هم بلد هستم. پس چرا تو مسئولیت گرفتی؟

* بنابراین، ما هیچ وقت از ورود مسئولان خوش‌حال نشدیم، درست است؟

درویش: خیلی کم بوده است. در طول 50 سال گذشته، ما 10 مدیر در سازمان محیط‌زیست داشتیم اما هم‌چنان محبو‌ب‌ترین مدیر اسکندر فیروز است. بعد از انقلاب هم محبوب‌ترین رئیس سازمان محیط‌زیست خانم معصومه ابتکار است. با این که انتقادهای زیادی به او وارد است اما در مقایسه با محمدی‌زاده، فاطمه واعظ جوادی، عیسی کلانتری، منافی و ... بسیار بهتر بوده است.

* یعنی انتخاب بین بد و بدتر است.

درویش: بله دقیقا. مشکل ما این هست. حداقلش خانم ابتکار در ظاهر یک سری چیزهایی را رعایت می‌کرد اما عیسی کلانتری می‌گوید که چرا می‌خواهید یوزپلنگ را نگه‌دارید. این‌ها مسائل جزئی است و ... می‌گفت که برای چی در این سازمان کارشناس گرگ داریم، مسخره است. فکر کنید که رئیس سازمان محیط‌زیست که متولی این حوزه است، می‌گوید که مسخره است که شما کارشناس گرگ دارید.

* شما در آن هتل زیبایتان به تعبیر خودتان می‌خوابیدید. من خودم به شخصه نمی‌توانم ترس از حیات‌وحش را کنار بگذارم اما شما یک چاقو می‌گذاشتید و تمام. واقعا ترس ندارد.

قارایی: حقیقتا من آن چاقو را برای یک انسان گذاشته بودم.

*یعنی از حیوان‌ها نمی‌ترسیدید؟

قارایی: نه. حیوان‌ها از انسان‌ها می‌ترسند. در ایران هنوز هیچ اثری از حیوانی را ندیده‌اید. شما کاری هم نکنی، آن حیوان فرار کرده است.

* واقعا این را تجربه کرده‌ای؟

قارایی: تاکنون هیچ حیوانی به من حمله نکرده است. حیوان را دیده‌ایم و آن پا به فرار گذاشته است. خاطرم هست که یکبار در خوزستان با بچه‌ها شام می‌خوردیم. نور هم انداخته بودیم که ببینیم. یک عقرب آمد و سر سفره ما نشست. آن را برداشتیم و یک جای دیگر گذاشتیم.

درویش: همه ساله، سازمان ملل جدولی را منتشر می‌کند که در آن قاتلین مختلف در یک سال در دنیا را همراه با تعداد قتل‌شان معرفی می‌کند. در صدر آن انسان است و با تفاوتی فاحش، سگ در رتبه دوم قرار می‌گیرد. در رده آخر نیز کوسه قرار دارد. مهم‌ترین خطری که جان انسان را تهدید می‌کند، انسان است. برای مثال اگر شما سر و صدا بکنید، خرس پا به فرار می‌گذارد. اگر می‌بینید که خرس حمله کرده است، به این دلیل است که مثلا شما خیلی آرام حرکت می‌کنید و اتفاقا با یک خرس روبه‌رو می‌شوید. آن خرس شما را می‌بینید، می‌ترسد و فرار می‌کند. به خصوص اگر خرس ماده باشد و توله نیز داشته باشد. در حقیقت او از ترسش این کار را می‌کند.

* یعنی اگر شما یک خرس را ببنید خیلی راحت از کنارش عبور می‌کنید؟

قارایی: من از خدایم است که یک خرس را از نزدیک ببینم اما خرس فرار می‌کند. البته یک سری از شکارچی‌ها وارد هستند و به گونه‌ای او را تعقیب و پیدا می‌کنند که نفهمد

درویش: تنها حیوانی که ممکن است شما را دنبال کند، گرگ است. آن هم به شرطی که گرسنه باشند، گروه باشند و با نقشه می‌آیند. پلنگ به شدت حیوان ترسویی است و تا زمانی که احساس خطر نکند، نزدیک به انسان نمی‌شود.

* وقتی آن چادر را کنار دره شیرز می‌زنید، فکر نمی‌کردید که ممکن است وسط خواب باد بیاید و به پایین بیفتید؟

قارایی: من هر وقت هرجایی می‌روم، قبلا هواشناسی را چک می‌کنم که باران می‌آید یا خیر، سرعت باد چه قدر است و ... هم چنین زمان دقیق طلوع و غروب خورشید را هم چک می‌کنم. البته ما هم همیشه اصول را رعایت می‌کنیم. آن جا که چادر زدم، تنها جای صافی بود که وجود داشت.

درویش: البته بهتر است کسانی که در خواب راه می‌روند، آن‌جا چادر نزنند. (خنده) خاطرم هست که در سربازی طبقه دوم تخت می‌خوابیدم و چندین بار از بالا به پایین افتاده بودم.

قارایی: یک بار هم یکی از دوستان من در سربازی از بالا افتاد و دستش شکست.

* همه‌ی تیم تولید در یک شرایط بودند و هیچ چیز ویژه‌ای برای هیچ کس وجود نداشت.

قارایی: اصلا. همه چیز برای همه یکسان بود.

*کل تیم چه قدر بود؟

قارایی: بستگی داشت. از 4 نفر تا 12 نفر بودیم. هر چه قدر که کار سخت‌تر می‌شود و پیمایش‌هایمان بیش‌تر می‌شد، گروه نیز کوچک‌تر بود.

* احتمالا به جز سیستان و بلوچستان، چون که وقتی به آن روستا رفتید، حداقل 13 موتور بودید.

قارایی:‌ نه آن جا 7 نفر بودیم و بقیه موتورها مربوط به وسایلمان بود.

*برای هر قسمت، چه قدر راش تهیه کردید؟

قارایی: برای تصویربرداری هر قسمت، 15 تا 20 روز کار کردیم.

* یعنی در هر جا که می‌رفتید، 15 روز می‌ماندید؟ مثلا در دره شیرز این گونه بود؟

قارایی: بله تقریبا. در دره شیرز هم بالا را داشتیم، هم پایین بود و دره خزینه هم بود. این 3 محل را با هم داشتیم.

* اگر یادتان باشید در گفتگویی که قبلا با هم داشتیم، این تیتر در خبرگزاری تسنیم زده بود «بیش از 3 سال کار کردیم تا ایرانگرد 3 ساخته شود».

قارایی: بله دقیقا.

* همسرتان در سفرها با شما همراه می‌شود؟

قارایی: خیر. ایشان نمی‌تواند. ما بچه داریم و نمی‌شود با او آمد. راه‌ها سخت است و ...

* آقای درویش، اگر بخواهید جایی غیر از تهران زندگی کنید، کجا را انتخاب می‌کنید؟

درویش: من عاشق بیابان هستم و رشته من نیز همین است.

*مگر می‌شود به مدت طولانی در بیابان زندگی کرد؟

درویش: یکی از شهرهای بیابانی ایران مثل چوپانا، جندق و ... خوب است.

* این شهرها کجا هستند؟

درویش: در مرز بین استان اصفهان و سمنان است و از جمله جاهای بسیار زیبا و آرام و ساکت است.

* اگر غیر از بیابان، جایی سرسبز را بخواهید انتخاب کنید، کجا را انتخاب می‌کنید؟

درویش: خیلی جاها هست. به نظرم روستاهای اطراف لاهیجان خیلی زیبا است.

*آقای قارایی شما چه طور؟

قارایی: من نمی‌گویم. البته فکر می‌کنم که هر جایی که آقای درویش برود، زمین کلی گران بشود چرا که تبلیغات صورت می‌گیرد. خاطرم هست که یک زمانی که کلاردشت خیلی خبری نبود، آقای اینانلو به آن جا رفت و خیلی تبلیغات می‌کرد که این‌جا بهشت ایران است و ... البته بعدا پشیمان شد و می‌گفت که من این‌جا را به این روز انداختم و معرفی کردم.

درویش:‌ مناطق اطراف لاهیجان به نظرم خیلی زیبا است. البته امیدوارم حفظ بشود.

قارایی: مازندران که خیلی تخریب شده است. من اگر بخواهم بگویم باید بگویم که دوست دارم در سیستان و بلوچستان زندگی کنم. جنوب آن را خیلی دوست دارم. زرآباد، بریس و ...

* مگر آن‌جا چه دارد؟

قارایی: آدم‌های خیلی خوب، طبیعت خیلی خوب، دریای پاک، آرامش، سکوت و ...

* برای پخش ایرانگرد، مبلغ قابل توجهی به شما داده شد؟

قارایی: رسما از ما خواستند که چه یک ریال باشد و چه صد میلیارد باشد، هیچ‌جا عنوان نکنیم و چون از ما این را خواستند، من نمی‌توانم بگویم اما شاید یک سی‌ام یا یک چهلم یک سریال معمولی باشد. اصلا نمی‌توان مقایسه کرد و با چنین مبالغی نمی‌توان چنین کاری را ساخت. واقعا قابل قیاس با دیگر آثار سریال و سینمایی و ... نیست.

در یکی از قسمت‌ها رباط پایم پاره شد و با همان حال رفتم و کار را تا انتها ادامه دادم.

* در یکی از قسمت‌ها هم بود.

قارایی: بله.

* حرف آخر؟

قارایی: در این‌جا از چند نفر می‌خواهم تشکر کنم. اولا از مردم ایران که همیشه حمایت کردند. دوما تمام عواملی که در این کار زحمت کشیدند و در حالی که پشت دوربین هستند، زحمت زیادی می‌کشند. از همسر و پسرم خیلی تشکر می‌کنم که این شرایط را تحمل کردند و البته از مدیران صدا و سیما تشکر می‌کنم چرا که بدون کمک هیچ سازمان دیگری، تلاش شد تا ایرانگرد به هر شکل به بار بنشیند.

گرازهایی که دوست انسان هستند!/ در کدام شهر ایران تاکنون قتلی رخ نداده است؟!

درویش: من می‌خواستم بگویم که چه قدر ضرورت دارد که هم‌چنین مستندهایی ساخته بشود. در زمانی که ایرانگرد پخش می‌شد، خیلی‌ها می‌نشستند و آن را تماشا می‌کردند. حتی جالب است که موقع پخش آن، ماهواره هم تماشا نمی‌کنند و ترجیح می‌دهند که ایرانگرد را ببیند. برای این که ایرانگردها ساخته بشود و حمایت شود، نیاز نیست که پارازیت رها کنید. شما به فهم مردم ایران احترام بگذارید و برایشان در اندازه این فهم، محصولاتی را تولید بکنید و ببینید که مردم چگونه درست انتخاب می‌کنند. کلی از آن عوارض و هزینه‌هایی که بابت پارازیت می‌پردازیم را دیگر انجام نمی‌دهیم. امیدوارم که ساخت چنین مجموعه‌هایی تداوم داشته باشد و به این ترتیب بتوانیم نه فقط در ایران بلکه در دنیا حرف برای گفتن داشته باشیم. اگر به جواد قارایی‌ها امکانات بدهند، می‌توانند مستندهایی به مراتب با کیفیت‌تر از بی بی و سی و سی ان ان و نشنال جئوگرافی و ... تولید کنند. چرا که در سرزمینی زندگی می‌کنند که جذابیت‌هایش خیلی زیاد است. یکی از 5 جاذبه برتر کره زمین را در آن می‌بینید و اگر به شما امکانات بدهند و بتوانید آن را به تصویر بکشید، بی نظیر است. ما به کمک ایرانگرد می‌توانیم به مردممان یاد بدهیم که عاشق سرزمین‌شان باشند و هم‌چنین مردممان به جای این که حسرت بخورند که چرا به جزایر قناری سفر نکردند، حسرت بخورند که چرا دیزباد بالا را ندیده‌اند. یک روستایی نزدیک نیشابور که وقتی واردش می‌شوید یک تابلو زده است که مبادا شکار، مبادا تبر بر درخت و بهار، محیط و زمین را نکو پاک دار. این‌ها مردم ایران هستند. وقتی وارد روستا می‌شوید می‌بینید که خودشان پول روی هم گذاشته اند و یگان حفاظت از طبیعت دیزباد درست کرده‌اند. یک دفترچه درست کرده اند و به نوبت می‌آیند و از طبیعت‌شان نگهانی می‌کنند. آنان یک میثاق نامه ده ماده‌ای دارند که هیچ کس حق ندارد که درخت بلند قد را در این روستا قطع کند چرا که می‌گویند درخت بلند قد باعث می‌شود که پرنده‌ها در آن احساس آرامش کنند و آشیانه بسازند. می‌گویند که هر چه قدر که پرنده در روستا ما زیاد باشد، با کرم خرات گیلاس و آلبالو برخورد می‌کند و دیگر نیاز نیست که کود شیمیایی بدهیم. محصول دیزباد بالا در کل خراسان رضوی زبانزد است چرا که می‌گویند ارگانیک است. مردم مرفه و ثروت‌مندی هم دارد اما راز موفقیت‌شان این است که قوانین حاکم بر طبیعت را شناختند. آنان از تراکتور برای شخم زدن استفاده نمی‌کنند. در فصل شخم، سیب‌زمینی در زمین‌شان قایم می‌کنند، گرازها با پوزه‌های قوی‌شان آن را می‌گردند و پیدا می‌کنند و خاک را هم زیر و رو کرده و آماده کشت و زرع می‌کنند. به جای این که گراز جاندار زیانکار بشود، دوستشان شده است. بعد هم یک موانع طبیعی ایجاد می‌کنند که گراز به زمین‌هایشان حمله نکند. این‌ها را چه کسی باید تصویر بکند؟ اگر جواد قارایی امکانات داشته باشد، به جای این که هر 3 سال برود و مستند بسازد، هرسال این مستند را می‌سازد و این‌ها را تصویر می‌کند. اکنون جایی را در ایران داریم که 1400 سال است که هیچ قتلی در آن رخ نداده است. این در دنیا بی‌نظیر است. (فریدون شهر اصفهان).

ایرانگرد مهربانی‌ها را ترویج می‌کند

چرا ما خبر نداریم که در فریدون شهر اصفهان اصلا قتل رخ نمی‌دهد؟ چرا این را به عنوان یک مقصد گردشگری معرفی نمی‌کنیم. می‌خواهی انقلابت را صادر کنی، بگو ما مردمی هستیم که لرها، بختیاری‌‌ها، کردها و ... 1400 سال است که کنار هم زندگی می‌کنند و وقتی وارد خانه‌شان بشوی، یک دیوار خانه‌شان کتاب است. چرا فریدون شهر این چنین است؟ به این دلیل که در دامنه شاهان کوه زندگی می‌کنند. این کوه، 2 میلیارد متر مکعب آب سرازیر می‌شود اگر بخواهم بگویم که 2 میلیارد متر مکعب چه مفهومی دارد باید بگویم که آورد طبیعی زاینده‌رود، 800 میلیون متر مکعب است این کوه به تنهایی 2.5 برابر زاینده رود آب تولید می‌کند. زیبا‌ترین آبشارهای ما در این منطقه است. وقتی این آبشار را ببینید، فکر می‌کنید که در ایران نیست. رویش‌های بلوط ما در آن جا است. 135 نوع پرنده در آن‌جا داریم و ... در شاهان کوه، طبیعت به روی مردم لبخند می‌زند و مردم آن لبخند را برمی‌گردانند. نیازی به رقابت ندارند. من به آن‌جا رفته بودم، یک بانوی عشایر دیدم و دیدم که یک گالن آب را به سختی با خود حمل می‌کند. ظاهرا می‌خواست با آن آب لباس‌ها و ظرف‌هایش را بشورد، بهش گفتم که چرا پای چشمه‌ها نمی‌روی؟ در جواب گفت که نه این امکان ندارد. برای من همین قدر آب کافی است اگر پای رودخانه بروم، ممکن است که آن پایین یک پرنده آب بخواهد. یک آدم دیگر آب بخواهد. چرا من باید آب را آلوده کنم؟ حال در این‌جا جلوی اداره ارشاد، طرف با شیر آب آشامیدنی ماشین می‌شورد یا از آن به عنوان جارو استفاده می‌کند. سهراب شعر بسیار زیبایی دارد. مردم فریدون‌شهر به معنای واقعی همان‌هایی هستند که سهراب از آنان به عنوان مردم بالادست یاد می‌کند. این گونه است که ما عاشق این سرزمین می‌شویم و به ایرانی بودن خود افتخار می‌کنم. از این دست مثال‌ها بسیار زیاد است. مردم پاقلات، کاری کردند که کبک جیرفتی، منقرض نشود. چه کسی رفته است تا آنان را تصویر کند، ما همش دور تهران و اصفهان و ...می‌چرخیم همش عادت کردیم که خبرهای بد را بگوییم. کی به کی حمله کرد، کی به کی تجاوز کرد و ... هیچ وقت این‌ها را منتشر نمی‌کنیم. همین موضوعات باعث می‌شود که یک و نیم میلیون متخصص ما در صف ویزا است که از این کشور بروند. ما نیامده‌ایم بگوییم که ما در چه کشور ارزشمند و زیبایی زندگی می‌کنیم. متاسفانه مهربانی‌ها را ترویج نکردیم. ایرانگرد مهربانی‌ها را ترویج می‌کند و باید حمایت شود.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط