تمایزات «معامله قرن» با «روند سازش»-۲| «هم پیمانی با اسرائیل» جایگزین « فلسطین مقدمه صلح با اعراب»
در فرآیند صلح، حل مسئله فلسطین پیش شرط صلح کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی بود اما در معامله قرن ترامپ، روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی مقدمه حل مسئله فلسطین تعریف شده است.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، طرحی که بوش پدر اوایل دهه 90 قرن بیستم میلادی برای فلسطین مطرح کرد، با عنوان « فرآیند صلح » (Peace Process) ارائه شد و از آن زمان تاکنون فرآیند صلح یا روند صلح به طرح هایی اطلاق می شود که برای حل مسئله فلسطین به مذاکره بین دو طرف درگیری اعتقاد دارند.
با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا این مفهوم تغییر کرد و طرحی که ترامپ برای فلسطین ارائه کرد تفاوت های بنیادین با طرح های پیشین داشت. در شماره نخست این مطلب مهمترین تفاوت طرح ترامپ را- که عدول از طرح دو دولت در فلسطین بود- بیان کردیم. در بخش دوم این نوشته دومین تفاوت معامله قرن با فرآیند صلح را ارائه خواهیم کرد. این تفاوت در تغییر جایگاه کشورهای عربی در طرح ترامپ است.
جایگاه کشورهای عربی در فرآیند صلح
در «فرآیند صلح» فلسطین پل ارتباط با کشورهای عربی بود. به عبارت روشن تر رژیم صهیونیستی برای آنکه بتواند با کشورهای عربی صلح کند و روابط داشته باشد ابتدا باید با فلسطینیان صلح می کرد. در حقیقت صلح با فلسطینیان، مقدمه صلح با دیگر کشورهای عربی بود. به معنایی دیگر صلح با فلسطینیان شرط ارتباط با دیگر کشورهای عربی بود. در این راستا تا زمانی که مذاکرات صلح با فلسطینی ها در سال 1993 به فرجام نرسید، پادشاه وقت اردن، ملک حسین، نتوانست توافق صلح با صهیونیست ها برقرار کند. پس از امضای توافقنامه موسوم به اسلو در سال 1993 بین اسحاق رابین، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی و یاسر عرفات، رئیس وقت سازمان آزادی بخش فلسطین، پادشاه اردن در سال 1994 توافقنامه صلح وادی عربه را امضا کرد. این در حالی بود که ملک حسین از همان زمان اشغال فلسطین در سال 1948 روابط پنهانی وسیعی با صهیونیست ها داشت و یکی از عوامل ایجاد کانال سری اسلو برای به فرجام رسیدن توافقنامه موسوم به اسلو بود.
جایگاه کشورهای عربی در معامله قرن
در معامله قرن براساس آنچه تاکنون ترامپ ارائه کرده است، جایگاه کشورهای عربی در فرآیند صلح برعکس میشود یعنی حل مسئله فلسطین در گرو ایجاد یک پیمان بین کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی است. ابتدا باید کشورهای عربی براساس یک هم پیمانی و ائتلاف با رژیم صهیونیستی روابط خود را با این رژیم رسمیت بخشیده، توسعه دهند. پس از آن این ائتلاف اقدام به حل مسئله فلسطین خواهد کرد. یعنی آغاز روابط کشورهای عربی مقدمه حل مسئله فلسطین است.
یعنی در معامله قرن جایگاه کشورهای عربی دقیقا برعکس میشود و آنها در حالی که در « فرآیند صلح » روابط خود را منوط به حل مسئله فلسطین کرده بودند حال باید در معامله قرن ابتدا با رژیم صهیونیستی برقرار کنند و با توسعه این روابط مسئله فلسطین حل شود.
جمع بندی
همانگونه که در این بخش مشاهده میکنید جایگاه کشورهای عربی دقیقا برعکس شده است. این در حالی است که این کشورها که بخشی از کشورهای عربی هستند و عمدتا سالها است که روابط پنهانی با رژیم صهیونیستی دارند براساس طرح ترامپ یا «معامله قرن» روابط خود با رژیم صهیونیستی را علنی و آشکار کرده، توسعه می بخشند. بدین طریق بخشی از کشورهای عربی که پیش از این در دایره پیمان با آمریکا قرار داشتهاند هم پیمان رژیم صهیونیستی و متعهد به آن می شوند.
نتیجه منطقی این تغییر بنیادین در طرح آمریکایی ها، محور و مرکز قرار گرفتن رژیم صهیونیستی است. رژیم صهیونیستی به نوعی جای آمریکا را در منطقه غرب آسیا میگیرد و کشورهای عربی را رهبری خواهد کرد.
نکتهای که باید به آن توجه ویژه داشت این است که رژیم صهیونیستی بالفعل از پتانسیل رهبری و راهبری کشورهای عربی برخوردار نیست. این رژیم در حفظ موجودیت خود به شدت نیازمند به آمریکا است. اگر کمک های هنگفتی- که آمریکایی ها هر سال به صهیونیستها ارائه می کنند- نباشد، صهیونیستها توان حفظ حاکمیت خود در حد کنونی را نیز نخواهند داشت.
اگر با نگاهی اقتصادی به این مسئله نگاه کنیم، سردمداری رژیم صهیونیستی در ائتلافی که به ریاست آمریکا و با عضویت کشورهای مرتجع عرب منطقه در طرح موسوم به «معامله قرن» قرار است رقم بخورد، تلاشی برای تأمین هزینههای رژیم صهیونیستی توسط کشورهای عربی چون عربستان، امارات، بحرین و قطر است.
در حقیقت آمریکا با این کار میخواهد از کیسه کشورهای عربی خود را از هزینههای سنگین رژیم صهیونیستی خلاص کند و در عین حال این رژیم را جایگزین خود در منطقه غرب آسیا کند. چرا که چند سالی است آمریکاییها به دلیل رشد اقتصادی چین بیشتر به شرق معطوف شدهاند و طی یک دهه آینده بیشتر توان خود را در آن منطقه صرف خواهند کرد.
ادامه دارد...
انتهای پیام/