گفتوگوی احسان علیخانی با معصومهآباد و مهدی طحانی/ از ماجرای پیامهای امام خمینی(ره) بر روی کاغذهای سیگار تا بسته نشدن دست مردها
مهدی طحانی خیلی زرنگ بود و پیامهای امام خمینی(ره) را در کاغذهای سیگار مینوشت، در دیواری که بین ما مشترک بود برای ما این پیامها را ارسال میکرد اما یکبار سرباز عراقی با دیدن این اتفاق او را شکنجه میکند .
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، احسان علیخانی در برنامه ماه عسل که شب گذشته(بیست و دوم خردادماه) روی آنتن شبکه سه سیما رفت، میزبان معصومهآباد نویسنده کتاب "من زندهام" و مهدی طحانی نویسنده "سرباز کوچ امام" بود.
معصومهآباد قصه زندگی خود را اینگونه روایت کرد: فرزند خانوادهای دوازده نفره در آبادان هستم و پدرم کارگر شرکت نفت بود، خانه ما دو اتاق داشت و کنار هم زندگی کردیم .هیچگاه فکر نمیکردیم درگیریهای مرزی که قبل از شروع جنگ در آبادان شنیده بودیم به جنگ تبدیل شود تا اینکه ناجوانمردانه جنگ شروع شد آن سال من در سوم دبیرستان بودم که عراق به ایران حمله کرد. البته من در روز شردع جنگ در خانه برادرم در تهران برای وضع حمل همسرش آمده بودم و بعد از چند روز به آبادان برگشتم.
نخبهسوزی اتفاق میافتد...
وی اضافه کرد: من به همراه چند نفر نماینده فرماندار آبادان در یک شیرخوارگاه بودیم البته دانشجویان دانشکده نفت و دانشآموزان مدارس به دلیل علاقه و توانمندی هرکدام در ادارات، سازمانها و بیمارستانها به عنوان نماینده فرماندار کار میکردند. هرچه جلوتر آمدهایم این سن بالاتر رفت چراکه در اوایل انقلاب دختر خانم 17ساله یک پسر 18 ساله یک مسئولیت میگرفت. الان ما به یک جوان 30 ساله نمیتوانیم اعتماد کنیم و نمیپذیریم که این جوان نمیتواند کار کند و بدنه مدیریتی ما سالمند میشود و نخبهسوزی اتفاق میافتد من هر موقع زندگینامه شهید باقری میخوانم نسل من نمیتواند باور کند که همچین مسئولیتی روی شانههای حسن باقری 19 ساله بود خیلی اتفاق بزرگی بوده است .
معصومه آباد در ادامه از زمان برگشت خود به آبادان میگوید: شرایط جنگ آن روزها سخت بود، زمانی که آبادان برگشتم خودم را به عنوان نیروی هلال احمر معرفی کردم چراکه دورههای امداد و درمان دیدهام. خرمشهر در آستانه سقوط بود مهندس اعلام کرد که نیروهای غیرنظامی از شهر تخلیه شوند. یکی از این نیروها بچههای پرورشگاه بودند که با ماشین هلال احمر بچهها را به شیراز انتقال دادیم و در راه بازگشت به آبادان 23 مهر 59 شهر محاصره شده بود.
ما نیروی هلال احمر بودیم ودر یک طعمهای قرار گرفتیم
وی اشاره کرد: یکسری از نیروهای عراقی لباس سربازان سپاهی را پوشیده بودند و زمانی در جاده ماهشهر به آبادان میرفتیم ماشین را با آرپیچی زدند و ما اسیر عراقیها شدیم. ما نیروی هلال احمر بودیم ودر یک طعمهای قرار گرفتیم من و خانم بهرامی، راننده، هادی عظیمی که رئیس بیمارستان نیروی دریایی و چند امدادگر دیگر اسیر شده بودیم، زمانی که برای تفتیش ما میآمدند من فریاد میزدم که نزدیک من نشوید. آنها فکر میکردند ما اسلحه با خود داریم حتی دستهای ما را بسته بودند اما دست مردها را نمیبستند.
چرا دست مردها را نمیبستند؟!
آباد درباره چرایی اینکه دست مردها را نمیبستند، افزود: من چرایی آن را از جواد که با آنها عربی صحبت میکرد پرسیدم؛ او گفت: عراقیها میگویندکه زنان ایرانی از مردان ایرانی خطرناکتر هستند، این دو جمله برای من خیلی خوب بود. زمانی که وارد اردوگاه عراقی شدیم بدون اینکه در صلیبسرخ ثبت نام کنیم به زندانی در عراق انتقال پیدا کردیم و خانواده من تا آنجایی اطلاع داشتند که من شیراز رفتم و اتفاقات بعد از شیراز را نمیدانستند.
*در ادامه این گفتوگو، طحانی نویسنده کتاب "سرباز کوچک امام" در برنامه ماه عسل حضور پیدا کرد:
معصومه آباد درباره دیدار خود با طحانی عنوان کرد: دو ماه بود که در بیمارستان الرشید بغداد به دلیل اعتصاب غذا بستری بودیم و بعد به اردوگاه موصل رفتیم و پس از آن قرار شد به اردوگاه عنبر برویم و سختترین اردوگاه بود. با دیدن آقای طحانی و برادران دیگر بسیار روحیه خوبی گرفتیم. آقای طحانی خیلی زرنگ بودند و پیامهای امام خمینی(ره) را در کاغذهای سیگار مینوشتند و در دیواری که بین ما مشترک بود برای ما ارسال میکرد اما یکبار سرباز عراقی با دیدن این اتفاق او را شکنجه میکند .
فریاد زد هرچه امامم بگوید عمل میکنم
نویسنده "من زندهام" با بیان اینکه انگشت اشاره طحانی بالا رفت و به نشانه هشدار فریاد زد من هرچه امامم بگوید عمل میکنم، تأکید کرد: طحانی در شرایطی که نیروهای عراقی به آنها گفته بودند اگر چیزی فراتر از آنکه ما به شما گفتیم در مصاحبه بگویید زنده از در بیرون نمیروید، اما در مصاحبه با صلیب سرخ طحانی انگشت اشاره را بالا گرفت و به نشانه هشدار گفت من هر چه امامم بگوید می گویم و عمل میکنم.
برپایه این گزارش، طحانی در پاسخ به سوال علیخانی درباره رفتن خود به جبهه، گفت: سوال خوبی مطرح کردید چراکه متأسفانه در داخل و خارج فکر میکنند ما فریب خوردهایم اما اینگونه نیست من چندین بار برای اعزام به جبهه تلاش کردم فقط به دنبال پیروی از امام(ره) وانقلاب بودیم برای این امر از اردستان به جبهه رفتم و سنم را تغییر دادم. در طول دوره آموزشی خود را ثابت کردم و نشان دادم حتی اگر سنم پایین است اما لیاقتهای زیادی دارم و فرماندهان نیز این مسئله را تأیید کردند و در جبهه ماندم.
ماجرای پشت پرده حضور مصاحبه شونده هندی
طحانی با اشاره به پشت پرده حضور مصاحبه شونده هندی، افزود: اینکه او استاد زبان فارسی دانشگاه دهلی نو بوده و در عراق حضور داشت، او را برای مصاحبه آوردند.
مهمان دیگر برنامه آقای نوری که 16 ساله اسیر میشود خاطرات آن روزها با مهدی طحانی را اینگونه روایت میکند: فرمانده اردوگاه چون تجربه سخنان و کلام طحانی را داشت و از او خواست کناری بنشیند و حرفی نزند اما وقت مصاحبه ناصره مصاحبه کننده هندی که مصاحبههایش تمام شد خواست بیرون برود که ناگهان چشمانش متوجه هیبت چشمان مهدی شد و با او مصاحبه کرد. حتی یکبار مهدی برای اینکه مفاتیح به خواهران در اردوگاه برساند اقدام کرد اما عراقیها متوجه میشوند و افسر 130 کیلویی عراقی روی شانه و سینه او مینشیند و او را شکنجه میکند تا صدای ناله و درد او را خواهران بشنوند اما او صدایی از خود بروز نمیدهد.
در ادامه برنامه کلیپی از سخنان ناصره زن هندی با گذشت این همه سال از آن مصاحبه، پخش میشود و از غرور ایرانی طحانی در قبال عراقیها در آن زمان گفت و در ادامه دیدار زن هندی با اسرای آن فیلم و مهدی طحانی پخش شد.
در ادامه طحانی گفت: ناصره زن هندی در دیدارمان در ایران از میان همه اسرا تنها مرا شناخت و به من گفت کتابت را خواندهام اما از مصاحبه بسیار کم گذاشتی، مصاحبهای که زندگی مرا سیاه کرد. من در جامعه جهانی اعتباری داشتم و هرجا میتوانستم بروم و عرض اندام کنم اما با آن مصاحبه زندگیام به هم ریخت و وضعیت بدی برایم روی داد. تو باید در کتابت در چاپ بعدی تجدید نظر کنی و به این مصاحبه مطالب بیشتری اختصاص دهی.
بعد از بازگشت، برادرم شهید شد
در پایان معصومه آباد از دعای مادرش گفت: مادرم گفته بود خدایا دخترم را زنده برگردان و از سهم پسرانم به تو میدهم که پس از بازگشت من، برادرم که همراه و هم بازیام بود، به شهادت می رسد.
احسان علیخانی به موضوع بدنیا آمدن فرزند مهدی طحانی توسط معصومه آباد اشاره کرد و گفت: معصومه آباد بعد از چهار سال و مهدی طحانی بعد از نه سال به ایران برگشتند، البته معصومه آباد تخصص زایمان دارد و بیش از 2370 نوزاد را به دنیا آورده است. نکته جالب اینجا بود فرزند مهدی طحانی نیز به دست ایشان متولد شد.
انتهای پیام/