گزارش تسنیم|روسها و «نمایش قدرت»؛ از مجاورت مرزها تا آسیای غربی
پس از وقفهای طولانی، از سال ۲۰۰۸ به این سو میتوان نمایش قدرت روسها را در محیط بینالمللی بهوضوح مشاهده کرد؛ نمایشی که گاه کنار مرزهای روسیه صورت میگیرد و گاه آنسوی مرزها.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، «هانس مورگنتا»، متفکر مشهور روابط بینالملل را برخی بهعنوان پدر واقعگرایی (رئالیسم) در روابط بینالملل میشناسند. وی که سال 1980 درگذشت، در اندیشههای علمی مربوط به روابط بینالملل تأثیر شگرفی داشت و شاید ویژهترین بعد اندیشه او اعتقاد تزلزلناپذیرش به لزوم مطالعه تاریخ برای کشف سنتهای مربوط به حوزه روابط بینالملل بود.
بین آنچه مورگنتا با مطالعه گسترده تاریخ مطرح کرد، الگوی رفتارهای سهگانه سیاست خارجی دولتها از جایگاه ویژهای برخوردار است. بنابر نظر این متفکر روابط بینالملل، دولتها بهعنوان اصلیترین بازیگران محیط اقتدارگریز بینالملل، در سیاست خارجی خود یا در حال کسب قدرت برای حفظ موازنه قوا هستند، یا درصدد افزایش قدرت و توسعه آن در محیط بینالمللی هستند و یا در حال بهنمایش گذاشتن قدرت خود در محیط بینالمللی. این سومی را مورگنتا «سیاست پرستیژ» یا «کسب اعتبار» میداند.
این گزارش طبعاً قصد شرح نظریات مورگنتا را ندارد که فرصتی فراخ و تخصصی عمیق میطلبد اما آنچه ذکر شد میتواند مقدمهای برای توضیح بخشی از رفتارهایی باشد که طی سالهای اخیر از یکی از قدرتهای بینالمللی سر زده است.
مطالعهای کوتاه و مختصر در دوران جنگ سرد نشان میدهد که اتحاد جماهیر شوروی سابق، دستکم تا دوران زمامداری «لئونید برژنف»، کموبیش از الگوهای سیاسی فوق پیروی کرده است. در ابتدای دوران جنگ سرد و پس از حمله اتمی ایالات متحده به ژاپن، شوروی بهسمت تولید سلاحهای اتمی پیش رفت تا موازنه قوا را برقرار کند و سرانجام موفق به این امر نیز شد (کسب قدرت و ایجاد موازنه).
از آنجا که جنگندههای شوروی به خاک آمریکا نمیرسیدند، خروشچف موشکهای شوروی را در کوبا مستقر کرد تا بتواند در صورت لزوم خاک آمریکا را هدف بگیرد (موازنهسازی و افزایش قدرت توأمان)، هرچند که با واکنش کندی و بروز بحران، این موشکها برچیده شدند. توسعه قدرت نظامی شوروی دستکم تا زمان برژنف هم ادامه داشت. حملات به افغانستان و اشغال این کشور یک سیاست امپریالیستی مشخص بود.
در تمام آن دوران، روسها از نمایش قدرت و کسب اعتبار بهعنوان یک ابرقدرت غافل نبودند. در اروپای شرقی، هرجا که صدایی در مخالفت با شوروی و ایدئولوژی لنینیستی برمیخاست، تانکهای شوروی به خیابانها میآمدند و کار را یکسره میکردند تا کسی تصور نکند که میتواند در حوزه نفوذ مسکو بازی را برهم بزند. رژههای گسترده تسلیحاتی که در میدان سرخ مسکو صورت میگرفت به همه دنیا نشان میداد که کسی یارای نزدیک شدن به خاک شوروی را ندارد. از سوی دیگر شوروی با حمایت از جنبشهای ضدسرمایهداری و مارکسیستی در سراسر جهان، سعی داشت تا «پرستیژ یک رهاییبخش» را میان ملتها برای خود حفظ کند و توسعه بخشد.
تمام این روندها اما تا دوران گورباچف ادامه داشت. دوران گورباچف دوران افول قدرت شوروی بود. گورباچف از یکسو با مشکلات اقتصادی و فشارهای غرب مواجه بود و از سوی دیگر، خود به ساختار و ایدئولوژی اتحاد شوروی اعتقاد چندانی نداشت؛ اصلاحاتش به جایی نرسید و تن به فروپاشی شوروی داد. روسیه فدراتیو اینک پای به عرصه نهاد تا شاید مشکلات شوروی را نداشته باشد اما دوران ریاستجمهوری «بوریس یلتسین» را شاید بتوان یکی از سیاهترین دوران در تاریخ روسیه نام نهاد. مشکلات فزاینده اقتصادی از یکسو و ضعف شخص یلتسین از سوی دیگر عملاً جایی برای عرضاندام روسها نگذاشته بود.
نهم آگوست 1999 میلادی بود که یلتسین، با وضع جسمی رو به وخامتش، کسی را بهعنوان نخستوزیر روسیه برگزید که از همان روز به بعد شخص اول روسیه شناخته شده است. در این روز ولادیمیر پوتین، ابتدا بهعنوان معاون نخستوزیر، «سرگئی استپاشین»، منصوب شد اما تنها چند ساعت بعد با سقوط دولت استپاشین ابتدا کفیل نخستوزیری و سپس با حکم بوریس یلتسین، نخستوزیر روسیه شد. او پیش از نخستوزیری رئیس اداره اطلاعات و امنیت روسیه و همچنین رئیس شورای امنیت فدراتیو روسیه بود.
روسیه در طول تاریخ خود یک اصل را بهاثبات رسانده است: «روسیه زمانی قدرتمند است که فردی قدرتمند بر آن حکومت کند». پوتین، عضو سابق «کا.گ.ب.» و کسی که هنوز هم خود را یک کمونیست میداند، چنین خصوصیتی داشت. در ماه مه 2000 با پیروزی بر رقبایش رئیسجمهور شد و هرچند تا به امروز یک دوره هم نخستوزیر بوده اما عملاً حاکم بر روسیه اوست. پوتین 19 سال است که مرد قدرتمند روسیه است و این روند قرار است تا 6 سال آینده نیز ادامه یابد.
در دهه 2000 میلادی، فاجعه اقتصادی دوران بوریس یلتسین بهمرور رو به بهبود گذاشت. در هشت سال اول زمامداری، پوتین توانست تولید ناخالص ملی روسیه را بیش از هفتاد درصد رشد دهد. بهبود در اوضاع اقتصادی روسیه، بهمرور این قدرت را به پوتین داد تا در سیاست خارجی نیز نقش فعالانهتری بهعهده بگیرد.
روسیه در سال 2008 برای اولین بار دست به یک نمایش قدرت تمامعیار زد. در تاریخ 8 آگوست، تانکهای ارتش روسیه در واکنش به حمله ارتش گرجستان به شهر «چخینوالی»، وارد این شهر شدند تا بحران اوستیای جنوبی یکبار دیگر قدرت نظامی روسیه را بهرخ همه بکشد. روسیه پیش از این در جمهوری چچن هم ورود نظامی کرده بود اما چچن بخشی از خاک روسیه محسوب میشد و برای این کار معارض خارجی وجود نداشت. اما در اوستیا معارض خارجی گرجستان و تمام جبهه غربی بود که در برابر روسیه ایستاد. در سال 2014 نیز، روسها توانستند شبهجزیره کریمه را که خروشچف به اوکراینیها تقدیم داشته بود، بازپس بگیرند، البته این بار با برگزاری یک همهپرسی در این شبهجزیره.
از سال 2008 تا 2014، تیم حاکم بر روسیه و بالاخص شخص پوتین، ثابت کردند که در نزدیکی مرزهایشان حاضرند نمایش قدرت بدهند، ولو با استفاده از قدرت نظامی. اما در سال 2015 روسیه نشان داد که حاضر است خارج از محدوده مرزهایش نیز دست به نمایش قدرت بزند. ورود نظامی روسیه به جنگ سوریه برای کمک به متحد دیرینهاش در سواحل مدیترانه، یک نمایش قدرت تمامعیار در سطح بینالمللی محسوب میشد که شاید کمتر کسی انتظار آن را داشت.
اگر انگیزه اصلی روسها از نمایش قدرت در نزدیکی مرزهایشان «تقابل با توسعه ناتو» است، در خاورمیانه اما آنها بهدنبال تحدید ایدئولوژی سلفی هستند که قدرتیافتنش میتواند درون مرزهای روسیه خطر خود را بهنمایش بگذارد. البته در خاورمیانه، خلأ قدرت ایجادشده پس از خروج آمریکا از عراق نیز در تشویق روسها به حضور در میدان بیتأثیر نیست.
روسها این روزها سامانههای پدافندی خود را به کشورهای متقاضی میفروشند، حتی در عراق به تأمین بخشی از تجهیزات ارتش این کشور روی آوردهاند و بار دیگر خود را به یک رقیب جدی در بازار جهانی تسلیحات بدل کردهاند، حتی برگزاری جام جهانی در روسیه نیز میتواند نوعی نمایش قدرت نرم تلقی شود.
البته نمایش قدرت روسها کنار مرزهایشان با نمایش قدرت آنها در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان یک تفاوت جدی دارد. روسیه در مجاورت مرزهایش برای حفظ محیط امنیتی خود حاضر به پرداخت هزینههای بیشتر است، حتی اگر این هزینهها مشتمل بر درگیری با قدرتهای غربی و تحریم باشد اما مثلاً در سوریه، روسها حاضر به پرداخت هزینه کمتر هستند؛ لذا وقتی موشکهای کروز آمریکا راهی سوریه میشوند، سامانههای راداری و پدافندی روسیه ترجیح میدهند ساکت بمانند. در سوریه، حمله نظامی به تکفیریها، حفظ حکومت در دمشق و مقابله با اقدامات غرب در شورای امنیت، نهایت نمایش قدرت روسها بوده است.
به هر روی، دستکم باید تا سال 2024 منتظر ادامه نمایش قدرت روسها در محیط بینالمللی باشیم چون همچنان شخصی چون پوتین بر اریکه قدرت خواهد بود، هرچند که از این نمایش قدرت نباید یک مواجهه تمامعیار با غرب را در فهرست انتظارات پرورانید.
انتهای پیام/*