میزگرد «نگاه به شرق»| متقی: چرا الگوی رفتاری ایران و روسیه تغییر کرد؟/کرمی: سه دلیل اهمیت سفر ولایتی به روسیه؛ ارتباط با چین جدی گرفته نشد
میزگرد "نگاه به شرق" با حضور مدیر گروه مطالعات روسیه دانشکده مطالعات جهان و مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران در خبرگزاری تسنیم برگزار شد.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم ــ سفر اخیر «علیاکبر ولایتی» مشاور بینالملل مقام معظم رهبری به روسیه و دیدار با "ولادیمیر پوتین" و ابلاغ پیامهای رهبر معظم انقلاب و حجتالاسلام روحانی چند روزی است در صدر اخبار کشور قرار دارد و بازتابهای بسیاری در فضای رسانهای بینالمللی داشته است.
پس از انجام این سفر تحلیلهای متفاوتی پیرامون اهمیت این دیدارها و همچنین گسترش روابط دوجانبه تهران ــ مسکو در رسانهها و محافل خبری منتشر شد.
بیشتر بخوانید:
- نوع نشستن پوتین مقابل ولایتی نشانه چه بود؟
- شیخالاسلام: باید از ظرفیت بلوک شرق در برابر آمریکا استفاده کنیم
خبرگزاری تسنیم با توجه به اهمیت این سفر و تصمیم جمهوری اسلامی برای گسترش روابط خود با شرق میزگردی با حضور ابراهیم متقی مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران و جهانگیر کرمی مدیر گروه مطالعات روسیه دانشکده روابط بینالملل دانشگاه تهران برگزار کرد که چکیده این میزگرد روز یکشنبه در خبرگزاری تسنیم منتشر شد. (اینجا)
متن کامل این میزگرد را میتوانید در زیر بخوانید:
** کرمی: "نه شرقی، نه غربی" یعنی حفظ استقلال و نفی سلطه
** تسنیم: با توجه به سفر اخیر آقای ولایتی به روسیه و دیدار با رئیسجمهور این کشور بحث نگاه به شرق بسیار مطرح شده است. برخی معتقدند این موضوع در تعارض با شعار "نه شرقی، نه غربی" است که از شعارهای اولیه و اساسی جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود. نظرتان راجع به این موضوع چیست؟
جهانگیر کرمی: این واقعیتی است که در دنیا نظام دو قطبی وجود ندارد و در نبود نظام دو قطبی سیاست "نه شرقی و نه غربی" هم طبیعتا آن معنای گذشته را نخواهد داشت، اما محتوای سیاست نه شرقی و نه غربی شاید خیلی ربطی به سیستم دو قطبی و یا وجود دو ابرقدرت ندارد و در آن بحث استقلال ملی، استقلال عمل در سیاست خارجی، و نفی سلطه مطرح میشود.
بهنظر من محتوا و درونمایه اصلی سیاست "نه شرقی و نه غربی" استقلال دولت، استقلال عمل ملی و نفی سلطه در روابط بینالملل جزء ارکان اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است.
اگر بخواهم نسبت این سیاست با سیاست شرقی را بیان کنم، باید بگویم: مسئله غرب مسئله همه دنیاست امروز در چین، ژاپن، ترکیه و حتی کشورهای آفریقایی هم مسئلهشان غرب است چون از قرن پانزدهم میلادی به بعد که رنسانس اتفاق افتاد و بعد از این دوره (رنسانس)، اصلاح دینی، مدرنیسم و عصر روشنگری و بعد از آن شکاف جهانی ایجاد شد و شرایط مرکز پیرامونی را به وجود آورد، در این شکاف جهانی و وضعیت مرکز پیرامونی، نسبت همه دنیا با آن مرکز باید تعیین شود.
یعنی اصطلاحا جهانی سومیسازی شکل گرفته در واقع بخشی از دنیا به خاطر تحولاتی در درون خود دچار وضعیتی شده که به یک فرادستی دست پیدا کرده و دیگران را به منبع تامین منابع و بازار خود تبدیل کرده است.
تا قرن پانزده و شانزده میلادی شرایط اکثر قدرتهای دنیا در همه قارههای جهان کمابیش شبیه به هم بود. نسبت قدرت امپراتوری صفویه در ایران با عثمانی و اروپا خیلی نزدیک به هم بود ولی به خاطر رنسانس و اتفاقی که در اروپا به تدریج رخ داد و از همه مهمتر انقلاب صنعتی در قرن 18 و 19، اروپا به موقعیتی دست پیدا کرد و همه دنیا از آن جا ماندند، در نتیجه غرب مسئله اصلی دنیا شده است. لذا سیاست شرقی در ایران در مقابل موضوعی با عنوان سیاست غربی مطرح میشود. سیاست غربی سیاست دیروز، امروز و فردا نیست بلکه این موضوع از گذشتههای دور یعنی از زمانی که در قرن نوزده به ویژه بعد از جنگ ایران و روس که مجبور شدیم نگاه جدیتری به بیرون از کشور داشته باشیم، برای ایران وجود داشت.
میزگرد «نگاه به شرق» در خبرگزاری تسنیم
نگاه به غرب در روسیه و چین و دیگر ممالک هم بوده و هنوز هم هست و یکی از بزرگترین مسائل مطرح شده برای روسیه این است که روسیه با غرب چه نسبتی دارد؟ عدهای آتلانتیکگرا هستند، عدهای شرقگرا هستند و عدهای اوراسیاگرا هستند که سعی میکنند این توازن را برقرار کنند. برای جمهوری اسلامی ایران هم سیاست شرقی عمدتا در مقابل سیاست غربی اهمیت پیدا میکند به این دلیل که در دوران حکومت پهلوی سیاست ایران سیاست غربی شد. نگاه در دوران قاجار سیاست غربی نبود و تن در دادن به سلطه و اجبار غربی - شرقی حاکم بود، یعنی اگر شرق را در آن زمان روسیه تزاری بدانیم، روابط ایران با انگلیس و روسیه تزاری از سر انتخاب نبود بلکه از سر تحمیل و انفعال، روابط نسبتا متعادلی حاکم بود.
** کرمی: سیاست "نه شرقی، نه غربی" در جریانهای ملیگرا و اسلامگرا پس از انقلاب وجود داشت
لذا در قرن نوزده میلادی ایران ناگزیر به روابط با روسیه و انگلیس است ولی انگلیسیها در قرن بیستم به دلیل انقلاب اکتبر و به بهانه انقلاب کمونیستی حصاری دور روسها ایجاد میکنند و ایران به سمت سیاست غربی رفت گرچه این مساله هم از سر انتخاب نیست، بلکه نوعی تحمیل و اجبار است.
**کرمی: در دولت اصلاحات روابط تجاری ایران و روسیه به 4میلیارد دلار رسید
وقتی انقلاب اسلامی اتفاق میافتد، سیاست نه شرقی و نه غربی حاکم میشود. این سیاست چه در جریانهای ملیگرا به مفهوم موازنه منفی دوره مرحوم دکتر مصدق و در جریانهای اسلام گرا به معنای نفی سلطه خارجی و حتی خارجی ستیزی مطرح شد.
این سیاست نه شرقی، نه غربی در دوره انقلاب تا فروپاشی شوروی کاملا برقرار بود و بعد از فروپاشی شوروی، روابط ایران و روسیه از سال 1989 برقرار شد. یک سال قبل از فروپاشی شوروی (زمان گورباچف) مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی به روسیه سفری داشتند و قرارداد 10 ساله با روسها منعقد شد و آن مبنای روابط جدیدی شد که تا امروز ادامه دارد.
گر چه برخی در ایران، دولت اصلاحات را متهم به سیاست غربگرایانه میکنند، اما در این دولت به نظر من سیاست متوازنی وجود داشت به این دلیل که در این دوران روابط تجاری ایران و روسیه گسترش یافت و در حوزه تجاری به حدود 4 میلیارد دلار رسید.در حالی که در دولت نهم و دهم گرچه آقای احمدینژاد از سیاست شرقی نام میبرد و آقای متکی (وزیر خارجه وقت) سیاست ایران را سیاست شرقگرایانه نامید، اما روابط ایران و روسیه به علت تحریمها و روابط جدید بین آمریکا و روسیه به شدت افول کرد. روسیه ایران را به حاشیه برد و این سبب شد سیاست شرقی در آن دولت موفق نباشد. همچنین در این دوره شش قطعنامه سازمان ملل متحد علیه ایران با رای مثبت چین و روسیه تصویب شد و روابط تجاری با روسیه به حدود یک میلیارد دلار کاهش یافت.
به هر حال، سیاست شرقی به معنای گسترش روابط با روسیه و چین و هند و کلا کشورهای آسیایی عمدتا در دوره های تعادل در سیاست خارجی ایران بیشتر معنا پیدا کرده است و این نشان می دهد که هر تحولی جدی در سیاست شرقی مستلزم روابط متعادل با غرب است و در غیر این صورت ممکن است کشورهای شرقی تصور کنند که تلاش ایران از سر نیاز و اجبار بوده و در عمل هم اتفاق مهمی رخ ندهد. یا اینکه غربی ها با فشار بر ممالک شرقی، به عنوان مانعی برای سیاست شرقی ایران عمل کنند.
ابراهیم متقی: سیاست نگاه به شرق تابع فضای عمومی سیاست جهانی و شرایطی است که ایران در آن قرار دارد. ایران بعد از سال 1392 بر این احساس بود که میتواند روابط خود را با جهان غرب و محیط پیرامون ارتقا دهد. محور اصلی تفکر دولت وقت در normalization (عادیسازی) قرار داشت، یعنی سطح روابط جمهوری اسلامی با جهان غرب و همسایگان خود باید ارتقا پیدا کند و عادی شود و فضایی را بهوجود آورد که در سال 1368 و در دوران بعد از جنگ بهوجود آمد.
** متقی: سیاست دولت روحانی برای بازسازی روابط با جهان غرب تبدیل به یک سراب در سیاست خارجی شد
نظام بینالملل و کشورهای منطقهای در سالهای دفاع مقدس ایران از الگوی سنگربندی در برخورد با ما استفاده کردند. سیاست خارجی آقای هاشمی معطوف به این بود که با گرایش به غرب و بهرهگیری از رویکرد نوسازی در سیاست اقتصادی و در عمل نشانههایی از عملگرایی سیاست خارجه بتواند زمینه بازسازی روابط را با جهان بهوجود بیاورد. این امر در سال 1368 امکانپذیر شد. علل بهوجود آمدن این امر را میتوان در خلأ قدرت در خلیج فارس و تبدیل شدن عراق به غول منطقهای مشاهده کرد. جهان غرب به این نتیجه رسیده بود که باید موازنه منطقهای اعاده شود و در نتیجه ضرورتهای مربوط به سیاست جهانی با رویکرد سیاست خارجی ایران هماهنگ شد. در نتیجه روابط ما با شرکتهای اقتصادی آمریکا و شرکتهای اروپایی و همچنین قراردادهای تسهیلاتی که با روسیه منعقد کردیم، ارتقا پیدا کرد. اما این وضعیت در سیاست خارجی روحانی حاصل نشد.
سیاست بازسازی روابط با جهان غرب یا بهاصطلاح normalization تبدیل به یک سراب در سیاست خارجی شد و این احساس وجود داشت که جهان غرب میتواند با ایران همکاریهای اقتصادی بیشتری داشته باشد و ایران در فضای Engagement (مشارکت ــ ارتباط) با محیط بین الملل واقع شود. اما در دوره اوباما سیاست مهار و تحریمها ادامه پیدا کرد. یک بخشی از تحریمها در چارچوب برجام تعلیق مرحلهای شد و یک سرانجامی داشت که در ذات آن برنامه جامع اقدام مشترک وجود داشت.
در این شرایط بحرانهای منطقهای گسترش پیدا کرد و ایران بهعلت فضای بحران در محیط منطقهای که آمریکا و جهان غرب ایجاد کرده بودند، ناچار به درگیرسازی شد. جهان غرب محیط منطقهای را در وضعیت آشوب قرار داد. شما در فضای آشوب یا باید کنشگر باشید و یا اینکه خودتان هم درگیر آشوب شوید. ایران الگوی کنشگری را انتخاب کرد و نتیجه آن شد که بهصورت تعیّنی حوزه نفوذ ایران تحت تأثیر آشوبسازی آمریکا و اروپاییها در عراق و سوریه که مبتنی بر حمایت از داعش توسط عربستان بود، قرار گرفت و ایران در آن نقشآفرینی کرد.
** وتوی قطعنامه انگلیس علیه ایران توسط روسیه نشانه تغییر الگوی رفتاری دو کشور بود
امروز موازنه قدرت در محیط منطقهای تغییر پیدا کرده است. وقتی قدرت یک کشور افزایش پیدا میکند، باید الزامات جدیدی را حوزه سیاست خارجه اجرا کند که بخشی از این الزامات که ناشی از معادله قدرت است، چگونگی کارکردن با فضای منطقهای و بینالمللی است.
گرچه در گذشته روسیه بههمراه چین 6 قطعنامه در ارتباط با بحثهای هستهای ایران را تأیید کرده بود اما زمانی که انگلستان براساس قطعنامه 2231 شورای امنیت، قصد تصویب یک قطعنامه جدید علیه جمهوری اسلامی را داشت، روسیه آن را وتو کرد که این بهمعنای تغییر در الگوهای رفتاری ایران نسبت به روسیه و روسیه نسبت به ایران است.
** متقی: سیاست "نه شرقی، نه غربی" در فضای تئوریک سیاست خارجی معنای عدمتعهد است
لذا اگر بخواهیم سیاست "نه شرقی، نه غربی" را در فضای تئوریک سیاست خارجی مورد توجه قرار دهیم، بهمعنای عدمتعهد است که در ایران دو ریشه تاریخی دارد؛ یکی در دوره شهید مدرس است که از واژه "سیاست عدمی" برای اولین بار استفاده کرد و بعد از آن دکتر مصدق در عصر "ناسیونالیسم" بهعنوان گفتمان مسلط ایران و جهان که دارای رویکرد ضداستعماری بود، مفهوم موازنه منفی را بهکار گرفت.
«موازنه منفی» با کودتای 28 مرداد کارکرد خود را از دست داد و ایران بهصورت ناخواسته وارد فضای ژئوپولیتیکی جدیدی شد که با قالبهای اندیشه سیاسی ایرانی تطبیق نداشت. کتاب ارزشمندی است که مهرزاد بروجردی بهعنوان پایاننامه دکترای خود در آمریکا نوشته است که به فارسی نیز ترجمه شده و نام آن «روشنفکران و مسئله غرب» است. بروجردی به نتیجه میرسد که در سالهای 1332 تا 1357 هم مارکسیستها، هم اسلامگرایان، هم اسلامگرایان روشنفکر مثل دکتر شریعتی و هم فلاسفهای مثل حسین نصر که در فضای دربار شاه نقشآفرین بودند، ضد آمریکا و ضد غرب بودند، یعنی بروجردی اندیشههای حسین نصر، شایگان و شادمان را بررسی میکند و از درون آن، این بحث را مطرح میکند که چگونه غرب تبدیل به other در تفکر سیاسی ایرانی شده است.
** متقی: "نه شرقی نه غربی" بهمعنای عدمتعهد رادیکال است
انقلاب اسلامی حاصل چنین توازن گفتمانی است، بنابراین جهتگیری سیاست خارجه ایران در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جهتگیری "نه شرقی نه غربی" بود. این نه شرقی نه غربی بهمعنای عدمتعهد رادیکال است، حتی بازرگان (اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی) و وزیر امور خارجه وی یعنی کریم سنجابی هم سیاست عدمتعهد را در پیش داشتند. اما سیاست عدمتعهد آنها سیاست عدمتعهد لیبرالی یا عدمتعهد مثبت بود و بعد که فضا در ساختار داخلی رادیکالیزه میشود، عرصه سیاست خارجه را هم با خود رادیکالیزه میکند.
** متقی: "حمایت از مخالفین منطقهای ایران" سیاست اصلی سند امنیت ملی آمریکا
کارویژه اصلی سیاست خارجه در هر کشوری تعیین هدف و بهکارگیری سازوکارهایی است که بتواند به آن هدف نائل شود، لذا زمانی بحثهای حاشیهای مطرح میشود که آن هدف تأمین نشده است.
در مجموع باید بگویم در فضای فعلی، محیط منطقهای بهلحاظ شکلبندیهای ژئوپولیتیکی تغییر پیدا کرده است، همچنین قدرت منطقهای ایران افزایش پیدا کرده و سیاست آمریکا در ارتباط با فضای منطقهای مبتنی بر offshore balancing (کنترل خارج از محدوده) است، در واقع چه در دوره اوباما یعنی سند امنیت ملی 2015 و چه در سند امنیت ملی دسامبر 2017 ترامپ میبینیم که offshore balancing (کنترل خارج از محدوده) محور اصلی سیاست منطقهای آمریکا در برخورد با ایران است.
این offshore balancing بهمعنای حمایت از مخالفین منطقهای ایران است، اینجاست که بهترین گزینه برای ایران بر اساس ضرورتهای راهبردی خود و مبتنی بر فضای ژئوپولیتیک منطقه که براساس شکل خاصی از آرایش قدرت تنظیم شده است، گرایش و نگاه به شرق است.
به این دلیل که گزینه نگاه به غرب برای ایران پاسخ نداد و مطلوبیتهای لازم را برای اقتصاد و امنیت و سیاست خارجی ایران حاصل نکرد، یعنی بخش عمده سراب دیپلماسی مربوط به روندهای سیاست خارجی جهان غرب بهویژه آمریکاست که اجازه نداد الگوی کنش مرحلهای روحانی به نتیجه مطلوب برسد.
** کرمی: سیاست دولتهای سازندگی و اصلاحات غربگرایانه نبود
جهانگیر کرمی: درباره بحث تحول در سیاست "نه شرقی و نه غربی" این سؤال مطرح میشود که اگر واقعاً تغییر اوضاع و شرایط بینالمللی باعث بازنگری در سیاستهای کلان جمهوری اسلامی ایران میشود این بازنگری تنها نباید مختص سیاست "نه شرقی و نه غربی" باشد بلکه مسائل دیگری هم وجود دارد که وقتی منتقدین مطرح میکنند: "این سیاستها دیگر جوابگو نیست"، گفته میشود، این سیاستها از اصول انقلاب اسلامی است و از اول بوده و نمیشود آن را تغییر داد.
نکته بعدی اینکه باید بگویم: سیاست دولت سازندگی، دولت اصلاحات و دولت روحانی سیاست غربگرایانه نیست، بلکه سیاست متعادلی است به این معنا که در زمان دولت آیتالله هاشمی رفسنجانی اولین قرارداد بزرگ با روسها که مبنای قراردادهای 30ساله شده، با ابعاد اقتصادی، فنی و نظامی منعقد شد و منجر به ورود حجم وسیعی از تکنولوژیهای نظامی و تسلیحاتی و زیردریاییها شد. همچنین روابط با چین با سفر آقای هاشمی به چین گسترش پیدا کرد و مبنای روابط با چین و هند و کشورهایی اروپایی شد. آقای هاشمی خیزی هم برای روابط با آمریکا برداشت که به نتیجه نرسید.
در دولت اصلاحات قرارداد 10 ساله دوم ایران و روس در مسکو امضا شد و سطح روابط ایران و روسیه به 4 میلیارد دلار افزایش پیدا کرد. این سطح از روابط شاید فقط دو مورد مشابه دارد: یکی دوران پهلوی دوم با روسها در سال 1345 تا 1357 که دوران طلایی روابط ایران با روسیه است و از 10 صنعت بزرگ ایران 7 صنعت مربوط به روسها بود. صنایعی مثل ذوبآهن، فولاد،کارخانههای سیمان، بخشی از کارخانههای نساجی، صنایع آذرآب و نیروگاههای حرارتی که نه در دوره رضاشاه و نه در دوره محمدرضا شاه نتوانستند از غربیها بگیرند.
دوران دیگر مربوط به قرن 19 میلادی است که عمدتا تحمیلی بود اما سیاست پهلوی دوم نسبت به روسها تحمیلی نبود و انتخابی بود و برای متعادلسازی روابط شرق و غرب انجام گرفت که البته موفق نشد.
در دولت روحانی مجددا روابط با روسیه گسترش پیدا کرد و حجم مبادلات تجاری ایران با روسیه از یک میلیارد دلار (دولت احمدینژاد) به حدود 3 میلیارد دلار رسیده است. همچنین همکاریهای نظامی ایران و روسیه در سوریه گسترش پیدا کرد. لذا این تقسیمی که در کشور میکنند که سیاست غربگرایانه سیاست دولتهای اصلاحطلب بوده، به نظر من بنیانی ندارد و شاید بیشتر به خاطر نگرش اولویت اقتصادی آنهاست که چنین دیده می شود.
چون نگرشی است که نهایتا توسعه اقتصادی را مهمتر دانسته و طبعا الگوی اقتصادی را غرب میداند و این موضوع در شرق و غرب عالم وجود دارد لذا به این دلیل سیاست غربگرا گفته میشود ولی در ماهیت و عمل سیاست غربگرایانه نیست بلکه نوعی تعادل و توازن را داراست.
** تسنیم: گفتید سیاست نگاه به شرق ضمن استقلال عمل ملی و نفی سلطه است، آیا در برابر غرب هم میتوانیم استقلال عمل ملی و نفی سلطه را حفظ کنیم و با آن ارتباط داشته باشیم؟ اکثر منتقدان سیاست غربی معتقدند غرب نسبت به شرق غیرقابل اعتماد است و هیچگاه خواستههای ما را برآورده نکرده در حالی که مسائل تجاری و مبادلات با روسها و شرقیها سبب شده این کشورها دنبال سایر مسائل در ایران نباشند.
جهانگیر کرمی: در مورد اینکه آیا میشود رابطه با غرب را دنبال کرد و در عین حال نفی سلطه برقرار نباشد، جواب من مثبت است، چراکه نفی سلطه مفهوم کلی است، نمیشود در عصر وابستگی متقابل و در دورانی که یک وابستگی متقابل پیچیده میان همه ملتها و دولتها وجود دارد، به سیاستهای رادیکال چسبید و نفی سلطه را با مصداق خاص مدنظر داشت. مگر هند، ژاپن، مالزی، ترکیه و خیلی از دولتهای شرق آسیا و خیلی از کشورهایی که روابط خوبی با آمریکا و اروپا دارند، سلطه غرب را پذیرفتهاند؟
من افراط در غرب ستیزی را محصول یک دوره خاصی از تاریخ ایران میدانم. هرچند قابل درک است یعنی با توجه به سلطه روسها در قرن نوزده و سلطه انگلیسیها و آمریکاییها در قرن بیستم، انقلاب اسلامی بهشدت بیگانهستیز شد. این بیگانهستیزی کاملا مبنای تاریخی قابل درکی دارد ولی در طول زمان این بیگانهستیزی باید با شرایط جدید تطبیق داده میشد اما هنوز هم در ایران عمدتا به معنی آن همانند قرن نوزده و بیستم میخواهیم این بیگانهستیزی را با مصداق غرب دنبال کنیم. این موضوع با واقعیتهای امروز ایران و جهان سازگار نیست. دیگر ایران را نباید با ایران عصر قاجار و پهلوی مقایسه کرد. ایران پس از انقلاب اسلامی واقعا مستقل شده و لذا نباید از تعامل جدی تر با غرب نگران باشد.
چراکه بسیاری از کشورها هستند که کاملا با غرب روابط دارند و لزوما تحت سلطه غرب نیستند و جمهوری اسلامی ایران را نمیتوان مورد خاصی دانست که اگر با غرب رابطه داشته باشد لزوما تحت سلطه میرود.
** کرمی: رابطه با شرق باید برای منافع ملی باشد نه برای مقابله با غرب
در مورد روابط با شرق هم باید دید این رابطه را برای چه میخواهیم؟ اگر رابطه با شرق را برای منافع ملی کشورمان بخواهیم، خیلی خوب است. اما اگر روابط با چین، هند و روسیه را برای مقابله با غرب بخواهیم، این سیاست ابتر و ناکارآمدی است. همچنین اگر نگاهمان به این کشورها برای خارج شدن از فشار غرب باشد، این موضوع ضمن اینکه یک بازی دیپلماتیک خوب میتواند باشد، اما معلوم نیست برای همیشه جواب دهد.
اگر میخواهیم این کشورها را جایگزین روابط با غرب کنیم، به نظر من در بلند مدت جوابگو نیست. اعتقاد من این است که جمهوری اسلامی ایران اولویتهای سیاست خارجی خود را باید براساس واقعیتهای محیطی خود تنظیم کند؛ یعنی اولویت اول را همسایگان قرار دهد چون سرنوشت ما با هم درتنیده است. اولویت دوم مناطقی مانند خلیجفارس، خاورمیانه، منطقه جنوب آسیا، حوزه اوراسیایی، آسیای مرکزی، قفقاز و خزر و اولویت سوم اگر قرار است شرقی و غربی، شمالی و جنوبی باشد، اشکالی ندارد و حسب نوع رابطه و براساس ضرورتهای موجود میتوان تصمیم گرفت که با چه کشورهایی چه نوع رابطهای داشته باشیم. اما گمان اینکه سیاست شرقی درمان دردهای سیاست خارجی ایران است شاید تصور دقیقی نباشد.
اصرار بر اتخاذ سیاست شرقی در مقابل غرب در عمل جواب نداده و با واقعیتهای محیطی جمهوری اسلامی ایران سازگار نیست و از این موضوع چیزی عاید کشور نخواهد شد. نمونه تاریخی آن نیز دولت احمدینژاد است و قطعنامهها ی تصویب شده با رای چین و روسیه گویای این مطلب است. من معتقدم که با وجود اهمیت نفی سلطه، اما غربستیزی و بیگانهستیزی مربوط به یک دوره تاریخی است و الان باید بنا به شرائط کشور تفسیر و عمل شود. امروزه کشورهای اروپایی لزوما در همه موارد تحت سلطه آمریکا نیستند.
آمریکا با وجود افول تدریجی اما همچنان قدرت بزرگی است و حسب این قدرت و جایگاه اقتصادی بزرگ ابزارهای تحت فشار قرار دادن دیگران را دارا بوده و اروپا نیز مستثنی نیست. همچنین روسیه و چین را نیز میتواند تحت فشار قرار دهد ولی باید دید که از تجربه کشورهای مستقل دنیا مانند چین، هند و مالزی چه چیزی می توان آموخت. به هر حال از زمان فروپاشی شوروی و تحول در نظام بینالمللی هم ما تغییر کردیم و هم جهان. برای این ایران جدید و جهان جدید باید اندیشههای جدیدتری برای تامین منافع ملی و امنیت ملی و استقلال کشور داشت.
** تسنیم: برخی از کارشناسان معتقدند روندهای تغییری در ساختارهای سیاست بینالملل بهوجود آمده و ساختاری جدید را پدید آورده که اصلیترین نشانه آن را میتوان مقابله با یکجانبهگرایی آمریکا دانست. چقدر با این نظر موافقید و آیا نگاه به شرق میتواند در این زمینه تعبیر شود؟
ابراهیم متقی: سیاست بینالملل در محیطهای ژئوپولیتیکی خود را متوازن میکند. در شرایطی که رویکرد آمریکا معطوف به یکجانبهگرایی است و معنای سیاست قدرتش کاربرد قدرت است، کشورهای اروپایی، روسیه و چین الگوی موازنهسازی با آمریکا را در پیش میگیرند، این ذات معادله قدرت است.
** متقی: ایران میتواند در معادله هرمز، عدن و مدیترانه شرقی تأثیرگذار باشد
در این شرایط ایران بازیگری نیست که بتواند انتخابهای متعدد و فراگیری داشته باشد. ایران بازیگری است که فشارهای متعدد و فراگیری علیه آن وجود دارد و علت آن حضور ایران در یک منطقه ژئوپولیتیکی تأثیرگذار بر اقتصاد و امنیت جهانی است که باعث میشود ایران بتواند در معادله هرمز، عدن و مدیترانه شرقی تأثیرگذار باشد.
دولت روحانی بعد از به قدرت رسیدن ترامپ تلاش کرد که روابطش را با اروپا بهعنوان نیروی سوم ارتقا دهد. اروپاییها علاقهمند به همکاری با ما هستند چراکه منافع، اقتصاد و امنیت آنها با ایرانی که سیاست Engagement را پیش میگیرد، هماهنگ خواهد بود ولی اروپاییها آزادی عمل چندانی در ارتباط با آمریکا و سیاست جهانی ندارند به همین دلیل سیاست اعلامی اروپا یک جور است اما سیاست عملی آن که ناشی از معادله قدرت است، یک جور دیگر است.
در این شرایط ایران نمیتواند دست روی دست بگذارد و ناچار است مشکل اقتصاد، امنیت، سیاست منطقهای و بینالمللی خود را handle کند. 4 سال پیش مقالهای در موضوع راهبرد دفاعی با عنوان «عملگرایی تاکتیکی در روابط ایران و روسیه» نوشتم. بحثی که در آن مقاله مطرح کردم این بود که نگاه روسیه در برخورد با ایران عملگرایانه و تاکتیکی است. ما هم ناچاریم الگویی را که در پیش میگیریم مبتنی بر چنین نشانههایی باشد.
در سال 1988 زمانی که دفاع مقدس به پایان رسید، در مذاکرهای که با روسها داشتیم بحث خرید تسلیحات را مطرح کردیم. معاون وزیر خارجه سابق روسیه گفت: ما تسهیلات نمیفروشیم، ما به دوستان خود برای دفاع از خودشان تسلیحات میدهیم، یعنی شرط مضاعفی را علاوه بر فضای تعامل اقتصاد نظامی مطرح کردند. این فقط مربوط به روسیه نیست بلکه به چین هم مربوط است. تسلیحاتی که چینیها به ما فروختند، تسلیحات تنبل و غیرکارآمدی بود ولی سؤال این است؛ آیا خرید تجهیزات در دنیا و دورانی که ما در محدودیت تسلیحاتی فراگیر قرار داریم، بخشی از مشکل ما را حل میکند یا خیر؟ طبیعی است که حل میکند.
بنابراین روندی که امروز وجود دارد یک روند پراگماتیستی است چه در نگاه به غرب و چه در نگاه به شرق.
متقی: نگاه به غرب نتیجه نداده و مطلوبیت و کارآمدی ندارد
نگاه به غرب جواب و نتیجه نداده و طبیعی است که مطلوبیت و کارآمدی چندانی هم نخواهد داشت. اما نگاه به شرق یک مقداری تغییر پیدا کرد، نه بهخاطر اینکه روسیه به حوزه راهبردی ایران علاقه دارد بلکه به این دلیل که روسیه بهعنوان یک قدرت بزرگ جهانی برای سیاستهای منطقهای که میخواهد اتخاذ کند، ناچار به عبور از ایران است و ناچار است با ایران تعامل داشته باشد.
حوزه سیاست خارجی حوزه آزادی عمل گسترده نیست. ذات قدرت و سیاست خارجی این است که هر کشوری باید پیامدهای هر موضوع را محاسبه کند و براساس آن تصمیمی را اتخاذ کند که بهترین نتیجه را در کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت داشته باشد و بهترین نتیجه را در حوزه عملیاتی، تاکتیکی و راهبردی بهوجود بیاورد.
بنابراین یک ماتریسی داریم که سه آیتم در حوزه افقی و سه آیتم در حوزه عمودی دارد. ارتباط با هر کشوری مربوط به موضوعات خاص در این قالب قرار میگیرد. فکر نمیکنم که در ایران افرادی باشند که نگرش هیستریک برای غربستیزی و یا شرقستیزی داشته باشند. این رویکرد ممکن است در فضای حاشیهای وجود داشته باشد ولی در حوزه تصمیمگیری راهبردی ناچار به محاسبه سه مؤلفه عمودی و افقی هستند.
نکته مورد توجه این است که در حوزه سیاست خارجی امکان اشتباه در درک الگوی رفتاری طرف مقابل وجود دارد و کسی که دچار این اشتباه شود، نمیتواند راه خوبی را انتخاب کند. ما این فرآیندها را در حوزه سیاست خارجی در ارتباط با چین، اروپا، روسیه و آمریکا داشته باشیم، شما ببینید نتیجه چه فرآیندی با منافع، امنیت و مطلوبیتهای ملی جمهوری اسلامی ایران سازگاری بیشتری داشته، این فرآیند با واقعیتهای راهبردی هماهنگتر خواهد بود.
در شرایط فعلی اگر حوزههای دانشگاهی و دانشگاهیان از فضای شعار خارج شوند و بحثهای دقیقتری را مطرح کنند، اثر آن در حوزه سیاست خارجه منعکس میشود. خیلی از افراد مباحثی را دو سه سال پیش مطرح کردند ولی روندهای سیاست خارجی خودش را نشان داد. موضوع اینجاست که؛ وقتی تحلیل سیاست داخلی یا خارجی صورت میگیرد، چقدر به عمق نگاه میشود؟ روندهای سیاست داخلی و خارجی در فضای سطح معنا پیدا نمیکنند و گذرا است. نیروهای ژرف تاریخی و بین المللی میتوانند تأثیرگذار باشند، به همین دلیل درک فرهنگ سیاست خارجی، درک ساختار سیاست خارجی، درک نخبگان، بازیگران، تصمیمگیران و تصمیمسازان طرف مقابل هرچقدر فراگیرتر باشد، طبیعی است که تصمیم اتخاذشده و یا رویکرد ارائهشده مطلوبیت بیشتری خواهد داشت.
جهانگیر کرمی: مقابله با یکجانبهگری آمریکا موضوع جدی و مهمی است. به این معنا که آمریکا و غرب سیستم بینالمللی را با نقش و محوریت خود میدانند. کشورهایی مانند ایران، روسیه، چین و بسیاری از کشورهای دیگر هنوز سیستم را وستفالیایی میبینند یعنی بر حاکمیت ملی، اصل عدم مداخله، مرزها، حقوق بینالملل و نهادهای بینالمللی و مسائلی از این قبیل تاکید دارند.
اما نگرش آمریکا و غرب پساوستفالیایی است و خیلی برای حاکمیت ملی و اصل عدم مداخله اهمیتی قائل نیستند. این کشورها از این مرحله گذر کردند و لذا دغدغه آنها دیگر موضوعات حاکمیت نیست. در مقابل اما کشورهایی که هنوز برایشان حاکمیت ملی اهمیت حیاتی دارد، با مداخلهگری غرب مخالفند. یک همراهی و همکاری مهمی بین کشورهایی که در معرض فشارهای مداخلهگرایانه ناشی از شرایط جدید مانند مداخله بشردوستانه، حمایت از حقوق بشر و اصل مسئولیت حمایت هستند، وجود دارد و در واقع از مقابله با این روند سود میبرند.
بنابراین مبنای نگرش مقابله با یکجانبهگرایی این است که کشورهایی که در معرض این مداخلهها هستند، در چارچوب نظم وستفالیایی میتوانند با یکدیگر همکاری جدی داشته باشند. اما اینکه در عمل چه اتفاقی میافتد بستگی به موضوعاتی دارد که مطرح میشود. یعنی در صورت مطرح شدن موضوعات نوع واکنش کشورها متفاوت است مثلا اگر بحث خروج ایران از برجام و یا خروج از NPT مطرح باشد، اتفاقی که از جانب چینیها و روسها رخ میدهد، متفاوت خواهد بود به این دلیل که آنها NPT و این توافقات را در چارچوب نظم وستفالیایی تعریف میکنند و در نتیجه هر کشوری که بخواهد از این مسیر خروج کند مانند ایران به راحتی مشمول قطعنامههای شورای امنیت خواهد شد.
آنجا دیگر مقابله با یکجانبهگرایی مطرح نیست بلکه این مسئله را در چارچوب نظم وستفالیایی تعریف میکنند.لذا برای سیاستمداران ما در حوزه سیاست خارجی خیلی مهم است که بدانند مقابله با یکجانبهگرایی حدود و منطق خاص خود را دارد. آن منطق و حدود جایی است که بحث اقدام نظامی و اقدام یکجانبه علیه دولتهای دارای حاکمیت و مداخله در امور داخلی کشورها باشد. ولی این هم تابع یکسری مسائل است. یعنی این یک موضوع تام و تمام از طرف کشورهایی مانند چین و روسیه نیست بلکه حسب شرایط آن کشورها تعریف میشود مثلا در مورد لیبی هم روسها و هم چینیها به راحتی به مجوز قطعنامه مداخله ناتو در لیبی رای دادند ولی در مورد سوریه چنین اتفاقی نیفتاد.
حتی مقابله با یکجانبهگرایی در جایی که به صورت کلی در چارچوب نظم وستفالیایی تعریف میشود، حتما منافع قدرتهای بزرگ و نگرش سیاست خارجی و دولتمردان در آن مرحله اهمیت دارد. اتفاقا روسها در این زمینه بیشتر از چینیها مقاومت میکنند به این دلیل که چینیها به خاطر محاسبات اقتصادی حاضر نیستند این موضوع لطمهای به روابط اقتصادی آنها با غرب بزند ولی روسها به دلیل کمتر بودن تعاملات اقتصادی با غرب خیلی این نگرانی را ندارند. ضمن اینکه تیغ مداخله به بهانه حقوق بشر و موضوعاتی از این قبیل را نسبت به چینیها بیشتر احساس میکنند.
لذا نباید این موضوع به عنوان یک اصل تام و تمام و گویا برشمرده شود که مثلا در مقابل هر اقدام آمریکاییها، حتما یک جریانی ایجاد خواهد شد. در اروپا این مخالفتها خیلی محدود خواهد بود، در چین این مخالفتها حسب منافع اقتصادی تعریف میشود و در روسیه حسب شرایط داخلی روسها اقداماتی صورت میگیرد به عنوان مثال این اقدامات در دوره پوتین نسبت به دوره مدودوف خیلی جدیتر است.
بنابراین نباید بحث مقابله با یکجانبهگرایی را به عنوان یک اصل اساسی دانست بلکه در چارچوب برخی شرایط باید تعریف کرد.
** تسنیم: از سال 92 که دولت آقای روحانی روی کار آمد، احساس میشود سیاست غربگرایانه را در پیش گرفته و فوراً بحث مذاکرات بهعهده وزارت امور خارجه قرار داده شد و در عرض 100 روز با 1+5 به توافق رسیدیم. احساس میشود این سیاست غربگرایانه با روی کار آمدن ترامپ شکست خورده است. نگاه به شرق را از سال 92 تا کنون چطور ارزیابی میکنید و فکر میکنید نگاه به شرق در دولت روحانی مانند دولت اصلاحات جدی بوده یا اینکه این دولت صرفاً نگاه به غرب داشته است؟
جهانگیر کرمی: برداشت من این نیست که سیاست دولت روحانی سیاست غربگرایانه بوده است به این دلیل که به موازات روابط با غرب و نگاه به غرب، نگاه به شرق همیشه وجود داشته است. بیشترین دیدارهای رؤسای جمهور ایران و روسیه در این سه دهه اخیر بین آقای روحانی و پوتین اتفاق افتاده و بیشترین حجم تعاملات و رفت و آمدها در سطح مقامات مختلف و حتا نظامی با روسیه در دوره دولت روحانی اتفاق افتاده است.
اینکه سیاست غربگرایانه به دولت روحانی نسبت داده میشود، به این دلیل است که اینها غرب را تابو نمیدانند. نگاه به غرب در این دولت عادی است چون بر تعامل سازنده با جهان تاکید دارند.
ما باید شرایط را ببینیم.خارج کردن کشور از ذیل فصل 7 شورای امنیت و لغو 6 قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد دستاوردهایی است و اگر این اتفاق نمیافتد باید میدیدیم شرایط کشور چگونه بود. امروز شرایط تغییر کرده ولی اروپاییها به خاطر آن قطعنامهها مجبورند پایبند بمانند. روسها خیلی اصرار دارند و آقای پوتین خیلی راحت با ترامپ بر سر این موضوع مخالفت میکند.
لذا اگر برجام به عنوان محصول این نگرش سیاست خارجی نبود، روابط با روسیه هم به این شکل نبود و اگر ایران همین الان از برجام خارج شود، در اینکه روسیه و چین به بازگشت قطعنامههای ششگانه علیه ایران رای بدهند، نباید شک کرد و این یک واقعیت جدی است.
از این رو برخلاف تصور برخی دوستان، روابط با شرق در دوره جدید جدی بوده البته یک نقد وجود دارد و اینکه در دوره روحانی روابط با چین را جدی نگرفتهاند. سفر رئیسجمهور چین به تهران میتوانست مبنایی برای گسترش روابط با چین در موضوعات مختلف دو جانبه، منطقهای و بینالمللی باشد و این روابط به گونهای شکل بگیرد که برای امروز هم بسیار به کار آید.
وقتی این توجه صورت نگرفت و در شرایط فعلی که ایران میخواهد روابط با چین را جدیتر دنبال کند، چینیها به سادگی حاضر به پذیرش نیستند؛ لذا این نقد به طور جدی به دولت وارد است که چرا روابط با چین را جدی نگرفته است. ولی این روابط در مورد روسیه جدی گرفته شده است.
** کرمی: دولت روحانی ارتباط با چین را جدی نگرفت
آقای ولایتی به چند دلیل به روسیه رفت. یکی از دلایل نزدیک بودن ملاقات ترامپ و پوتین بود؛ ایران نگران بود. چرا که مانند سال 2009 هر اتفاقی در روابط روسیه و آمریکا میتواند شرایط را برای ایران سختتر کند، در آن زمان این اتفاق افتاد. دلیل دیگر برجام است. در شرایط خروج آمریکا از برجام لازم بود که جان تازهای به روابط با روسیه دمیده شود. سومین دلیل هم بحث اتحادیه اروپاست که طرحی به ایران ارائه کرده که ایران با اینکه کلیت آن را پذیرفته ولی به بخشهایی از آن اعتراض دارد و در نتیجه برای اینکه عامل فشار دیگری برای اتحادیه اروپا وجود داشته باشد، روابط با روسیه و 50 میلیارد دلار تعاملات اقتصادی با این کشور مطرح شد که موضوعی مهم است.
** سه دلیل اصلی سفر ولایتی به روسیه چه بود؟
روابط ایران و روسیه در سی سال گذشته روابط پرفراز و نشیبی بوده اما همیشه یک فاکتور کمرنگی به نام اقتصاد در آن وجود داشته است. ایران و روسیه در مسائل منطقهای مثل تاجیکستان، طالبان افغانستان و سوریه همکاریهای جدی نظامی، عملیاتی و اطلاعاتی داشتند اما همیشه پشتوانه اقتصادی در روابط ایران و روسیه ضعیف بوده است. مبادلات تجاری بین این دو کشور در بالاترین سطح حدود 4 میلیارد دلار بوده، لذا این نسبت روابط اقتصادی در مقایسه با همکاریهای نظامی و امنیتی در سطوح منطقهای ناکافی است. این در حالی است که مبادلات تجاری ایران و چین در حدود 20 میلیارد دلار است در حالی که ایران و چین در هیچ موضوع منطقهای همکاری ندارند. روابط ما با هندیها هم حدود 10 میلیارد دلار است.
روابط و مبادلات اقتصادی پشتوانه روابط سیاسی است و میتواند پیوندهایی ایجاد کند که روابط سیاسی به سادگی دستخوش تغییرات نشود. به این دلیل که کشورها ودولتمردان به سادگی نمیتوانند روابط اقتصادی را نادیده بگیرند ولی میتوانند روابط سیاسی و امنیتی را جابهجا و کم و زیاد کنند. به عنوان مثال وقتی بین روسیه و ترکیه در سال 2016 روابط تیره شد، هر دو طرف تلاش کردند این پیوند را برقرار کنند و فقط 9 ماه روابط اقتصادی قطع شد.
لذا سفر آقای ولایتی میتواند به صورت جدی به روابط کمک کند ولی تاثیر آن یک شبه نخواهد بود، چون ایجاد پیوندهای اقتصادی برخلاف پیوندهای سیاسی و امنیتی که با پشت میز مذاکره برقرار میشود، زمانبر است بهویژه اینکه بخش خصوصی قدرتمند باید وجود داشته باشد که در طرف ایرانی چنین چیزی را نداریم. در نتیجه این محدودیت روابط اقتصادی یکی از نقاط آسیب روابط ایران و روسیه بوده که سفر آقای ولایتی میتواند مقدمهای برای ایجاد ین رابطه باشد.
ابراهیم متقی: بهنظر من سفر آقای ولایتی مربوط به روند نگاه به شرق نیست؛زیرا نگاه به شرق طی سالهای اخیر شکل گرفته و خودش را در روند سیاست خارجی ایران تا حدی تثبیت کرده است. این روند نتایجی دارد و نتایجش میتواند در حوزه اقتصادی یا امنیت منطقهای باشد.
امروزه بهدلیل ناکامی برجام که ناشی از ذات مذاکرات و فقدان درک دقیق نسبت به الگوی سیاست همبستهساز با جهان غرب و آمریکا است، در شرایط خلأ اقتصادی و راهبردی قرار داریم، بنابراین ایران ناچار است که روابط خود را با چین، روسیه و هند ارتقا بدهد. بخشی از مذاکرات ایران و روسیه در چهارچوب سفر آقای ولایتی، ابلاغ پیام مقامات عالی کشور است، یعنی آقای ولایتی پیام مقام معظم رهبری و رئیسجمهور بهعنوان محورهای اصلی سیاست خارجی و حوزه راهبردی ایران را منتقل کرده است. همچنین بحث ایران و اسرائیل در منطقه و در آینده و بحث نیروهای نظامی و راهبردی ایران در منطقه هم از دیگر بحثها است.
روسیه و روسها بهلحاظ ویژگیهای کنش راهبردی سیاست خارجی خود، تصمیمگیریهای سریع بهانجام نمیرسانند. همزمانی حضور آقای ولایتی و نتانیاهو در مسکو پیامی را از سوی روسها منعکس میکند و به این معناست که روسیه میخواهد نقش موازنهدهنده را در ارتباط با فضای منطقهای ایفا کند.
اتفاقاً آمریکاییها هم این مسئله را میپذیرند و ناچار به پذیرش آن هستند، به این دلیل که در روند مبارزه با داعش آمریکا با ایران همکاری نکرده و از سیاستهای ایران حمایت نکرده است و به ایران اجازه حضور در مذاکراتی که مربوط به مخالفین دولت بشار اسد بود، نداد بنابراین نگاه آمریکا نگاه راهبردی و مبتنی بر Rationality (عقلانیت) است و عقلانیت راهبردی آمریکا ایجاب میکند که اتصال ایران به روسیه حفظ شود و تداوم پیدا کند.
اگر این اتصال انجام گیرد کنش ایران چندجانبه و مبتنی بر همکاری و مشارکت خواهد بود. روسها حاضر نیستند ابزار قدرت خود و ایران را بهراحتی در سوریه از دست بدهند. روسها اهل معامله هستند و پوکر یکی از بازیهای ملی آنها است. امروز الگوی سیاست خارجی ترامپ و پوتین مبتنی بر بازی شطرنج نیست و نشانههایی از بازی پوکر را در دستورکار قرار میدهند. در نتیجه روسها از سفر، مذاکره و تبادلنظر مقامهای ایرانی استقبال میکنند و بهموازات آن نیز با بازیگران دیگری که در منطقه نیروی مؤثر هستند، تبادل نظر میکنند. نمیتوان انتظار داشت که روسها با اسرائیل یا عربستان تبادل نظر نداشته باشند اما تصمیم روسها آن چیزی نیست که ایران یا اسرائیل یا عربستان میخواهد. آنها بازی و مهرههای خودشان را دارند. حضور ترکیه در سوریه مطمئناً با روسها هماهنگ شده و روسها آن را در قالب کلان منطقهای تحلیل میکنند.
ما عادت داریم که مسائل را خیلی گذرا، سطحی و موردی ببینیم. ما احتیاج داریم که هم فضای خود و هم تحلیل دیگران نسبت به خود را مقداری عمیقتر و چندبعدیتر ببینیم و در آن شرایط در مسائل ایران و روسیه فقط این دو کشور نیستند چون ایران و روسیه یک بازی سیاست بینالملل را انجام میدهند و در بازی سیاست بینالملل طبیعی است که سایر قدرتهای بزرگ و بازیگران منطقهای هم نقشآفرین خواهند بود.
جهانگیر کرمی: یک نکته مهم را عرض کنم و آن اینکه روابط با روسیه را اگر برای مقابله با تروریسم، رادیکالیزم و جداییطلبی میخواهیم و قصد داریم با دشمنی که دولت نیست و با بازیگران غیردولتی و رایکال و افراطی مقابله کنیم، این منفعت مشترک دو کشور است و براساس روح سازمان همکاری شانگهای، دکترین نظامی - امنیتی روسیه و سیاست خارجی آنها و منافع ملی جمهوری اسلامی ایران است. مقابله با گروههای افراطی، رادیکال، تروریستی و جداییطلب منافع مشترک دو کشور است که تا امروز این اتفاق افتاده است.
اگر این روابط و همکاری را برای ثبات و امنیت منطقهای به معنای حفظ وضع موجود بخواهیم، روسها نیز در این زمینه حاضر به همکاریاند. دولت روسیه بهویژه در حوزههای آسیای مرکزی، قفقاز، جنوب آسیا و خاورمیانه دنبال ثبات و امنیت منطقهای در چارچوب دولتهای حاکم است. البته موضوع اوکراین و گرجستان سال 2008 جداست و تمایزی بین سیاست خارجی روسیه نسبت به مناطق مختلف و رفتار خارجی در مورد کشورهای پیرامونی خود که وقتی به دشمنان میپیوندند، وجود دارد. در این شرایط این قاعده کاملا تغییر پیدا میکند و روسیه حاضر است از جداییطلبان اوکراینی و اوستیای جنوبی و آبخازیا حمایت کند.
به این دلیل که روسیه یک بازیگر عملگراست و کاملا عملگرایانه به مقولات مینگرد. روسیه ایدئولوژیک نیست. ما در ایران دوست داریم که روسیه ایدئولوژیک باشد یعنی در مقابله با غرب به طوری جدی و مبنایی باشد در حالی که واقعا هیچ ایدئولوژی خاصی ندارد و روسیه امروز کاملا فاقد ایدئولوژی است.
اگر برای تعاملات دوجانبه فنی و نظامی خواستار رابطه با روسیه هستیم، این رابطه در چارچوب قطعنامههای بینالمللی کاملا امکانپذیر است. روسها در این مقوله کاملا حاضرند همکاری کنند. اما اگر برای مقابله با آمریکا، اسرائیل، عربستان، غرب و یا هر بازیگر دولتی دیگری میخواهیم با روسها رابطه داشته باشیم، روسها حاضر به همکاری نخواهند بود. همکاری ایران و روسیه در مقابل دولتها نیست و در مقابل بازیگران غیردولتی است.
** کرمی: روسها میتوانند در مقابله با تروریسم و حفط وضع موجود منطقه با ما همکاری کنند
اگر برای تعاملات دوجانبه فنی و نظامی خواستار رابطه با روسیه هستیم، این رابطه در چارچوب قطعنامههای بینالمللی کاملا امکانپذیر است. روسها در این مقوله کاملا حاضرند همکاری کنند. اما اگر برای مقابله با آمریکا، اسرائیل، عربستان، غرب و یا هر بازیگر دولتی دیگری میخواهیم با روسها رابطه داشته باشیم، روسها حاضر به همکاری نخواهند بود. همکاری ایران و روسیه در مقابل دولتها نیست و در مقابل بازیگران غیردولتی است.
چینیها عمدتا به دنبال روابط تجاری دوجانبه با ایران هستند و در مسائل منطقهای وارد نمیشوند. حتی در مسائل منطقهای مربوط به ارتباطات و کریدورهای ارتباطی با ایران با احتیاط رفتار میکنند. در مورد موضوعات بینالمللی هم این مسئله مطرح است. چینیها نه تنها با ایران بلکه با هیچ کشور دیگری حاضر به تعامل نمیشوند که این تعامل منجر به درگیری با بازیگر دیگری بشود.
لذا من باور دارم که رابطه با روسیه خیلی میتواند خوب باشد. با چین و هند و دیگر ممالک شرقی اگر حدود سیاست شرقی را مدنظر بگیریم، میتواند خیلی خوب باشد ولی نه سیاست شرقی به تنهایی؛ بلکه براساس اولویتها یعنی همسایگان، مناطق و بعد از آن شرق و غرب و شمال و جنوب. اگر این مدنظر باشد در خدمت منافع ملی است و اگر منظور ما از سیاست شرق آن چیزی است که تصور کنیم شرق را در برابر غرب یا جایگزین آن کنیم که در دوره آقای احمدینژاد هم مطرح شد و جواب نداد، در آینده هم بعید است بتواند مشکلی را حل کند. یک سیاست خارجی با هدف افزایش روابط شرقی و آسیایی بدون در نظر گرفتن سایر اولویتها و مناطق با مشکلات جدی روبرو خواهد شد.
انتهای پیام/*