خبرنگاران، تابعیت پذیری و پاسداشت حقیقت یابی
در طول ۳۶سال گذشته حقیقت یابی در مورد سرنوشت کاظم اخوان خبرنگار عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی که در سال ۶۱ به همراه هیات دیپلماتیک ایرانی در لبنان ربوده شده در رسانه های ما از توجهی در خور و شایسته برخوردار نبوده و مغفول مانده است.
خبرگزاری تسنیم-حسن اخوان
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
مرداد ماه دیگری است که در پی آن در سال1377 فاجعهی غمبار را برای یک خبرنگار ایرانی و این بار نه در لبنان بلکه در کشور همسایه افغانستان رقم زد. هر سال مرداد ماه با تکرار سالیانهاش ضمن گرامیداشت خبرنگاران داغ قدیم ربوده شدن کاظم اخوان خبرنگار عکاس خبر گزاری جمهوری اسلامی در 36سال پیش را برای ما تازه می کند و در این بلا تکلیفی 36ساله دردمان را زنده می نماید . آیا میتوان پس از گذشت سی و شش سال از زمان فاجعه، آن را به فراموشی سپرد؟به یقین امکان ندارد، چرا که گذر ایام، اندوه آن داغ جان فرسا را در خاطرهی ما ریشهدارتر میکند و فراق آن یار عزیز سفر کرده راسنگین تر مینماید. هر سال روز خبر نگار می آید و میرودتا خبرنگاران شاهدی باشند بر عمیق شدن دردهایت، و علامتی بر مظلومیت او و دلیلی بر فزونی غمهایی که سالها است در وجودت تلنبار شدهاند و نشانی برگسترده شدن آهی که در گلویت بغض کرده است.در آخرین نامه ای که پس از آقای روحانی به آقای ظریف نوشته بودم و دریغ از حتی یک خط جواب ما از دولت آقای روحانی با توجه به سوابق کاری ایشان انتظار بیشتری نسبت به دولتهای قبلی داشتیم که تاکنون این انتظار بر آورده نشده است. به ایشان در سال اول شروع به کار ریاست جمهوری نامه نوشتیم وبعدبه آقای ظریف نامه نوشتیم که شما مذاکرات هستهای را به سر انجام رساندید، آیا این موضوع دشوارتر است؟ چون اراده ای وجود ندارد تا کنون هیچ پاسخی از آنان دریافت نکردیم. بحث اصلی ما این است که مگر وظیفه وزارت خارجه نیست موضوع را دنبال کند ؟عدم پاسخگویی دولتمردان به مفهوم پذیرش واقعیتهای موجود در مورد سرنوشت این عزیزان است و نشانه نادیده گرفتن خانواده دیپلماتهای ربوده شده ایرانی است. چرا آقای روحانی برای روشن شدن سرنوشت آنان همچون دولت آقای خاتمی و احمدی نژاد مسولی برای پرونده تعیین نکرده است؟ چرا در وزارت خارجه این پرونده مسولی ندارد؟ ایکاش آقای روحانی عنوان و نام دیگری به غیر از دولت تدبیر و امید برای دولت خود انتخاب کرده بودند در انتهای نخستین برنامه انتخاباتی تلویزیونی که از شبکه دوم سیما پخش میشد آقای روحانی در حالی که یک کلید را در دست خود بالا گرفته بود و رو به دوربین نشان می داد گفت:«من می خواهم بگویم همه چیز با تدبیر و امید و با کلید تدبیر حل خواهد شد» این نامگذاری برای ما خیلی زود از حیز انتفاع خارج شد چرا که نخواستند با این کلید تدبیرشان قفل سی و شش ساله سرنوشت دیپلمات های ربوده شده ایرانی در لبنان را باز کنند
گفته بودم که دیگر هرگز به مسولی در جمهوری اسلامی نامه نخواهم نوشت شعری که از «حافظ» در ابتدا آوردم، «چرا نمینویسم» را پاسخ میدهد و اما اینکه چرا برای مردم و خودم مینویسم؟ چون دانستن حق آنان است پس ناچاری قلم برداری و مسطور کنی عمق فاجعهای را که بر شانههایت سنگینی میکند و اندوهی را که در درونت لانه کرده است و به فرموده حافظ:
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
از درد پناه ببری به قلم و کاغذ و نوشتن درمانی، تا وزنه های بسته شده به روح و روانم را سبک کنم. نوشتن و نگارش کمکی است به التیام تألمات روحی.نوشتن دردهای مزمن و کهنه شده 36سال گذشته از نخستین روز ربوده شدن برادرم در لبنان تا امروز کار آسانی نیست ودر این مقال نمی گنجد:
گر بریزی بحر را در کوزهای چند گنجد قسمت یک روزهای
هر سال که تیرماه سالگرد ربوده شدن خبرنگار و دیپلملاتهای ربوده شده ایرانی در لبنان و مرداد ماه که روز خبر نگار در آن قرار دارد از راه میرسد شعر شاعر خراسانی اخوان ثالت مصداق حال ما را دارد
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟/از کجا وز که خبر آوردی ؟خوش خبر باشی ، اما ،اما/گرد بام و در من/بی ثمر می گردی/انتظار خبری نیست مرا/نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری/برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس /برو آنجا که تو را منتظرند/در دل من همه کورند و کرند/دست بردار ازین در وطن خویش غریب/قاصد تجربه های همه تلخ/با دلم می گوید/که دروغی تو ، دروغ /که فریبی تو. ، فریب/ راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟؟؟؟؟ قاصدک /ابرهای همه عالم شب و روز/در دلم می گریند
/کسی راز مرا داند
هفدهم مرداد سال نود و هفت مصادف با روز خبرنگار
انتهای پیام/