خاطره جالب عبد‌الله انوار از علامه طباطبایی

عبد‌الله انوار نسخه ‌شناس و پژوهشگر تاریخ تهران است که عمر طولانی خود را صرف تحقیق و پژوهش کرده است. تنها زندگی می‌کند و خانه‌اش را در آجودانیه وقف کرده است. پدرش سید یعقوب انوار از روحانیونی بود که به سلک مشروطه‌طلبان پیوست.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، عبد‌الله انوار نسخه ‌شناس و پژوهشگر تاریخ تهران است که عمر طولانی خود را صرف تحقیق و پژوهش کرده است تنها زندگی می‌کند و خانه‌اش را در آجودانیه وقف کرده است. پدرش سید یعقوب انوار از روحانیونی بود که به سلک مشروطه طلبان پیوست. از ویژگی سید عبد‌الله انوار ذهنی حاذق است که بعد از 94 سال هنوز تواناست. در بدو ورود به خانه کتاب‌های گوناگون می بینی که همه خانه را تزیین کرده است. تنها جای برای نشست چند نفر فراهم شده است. انوار ازدواج نکرده است اما کتاب همه زندگی انوار شده است.

قصدم از گفت‌وگو با انوار شنیدن ناشنیده های از بسیاری از بزرگان این کشور بود که در تاریخ این کشور نقش داشته‌اند پیرمرد با آنان نشست و برخاست داشته است . اما انوار فهرست نگار بسیار فهرست وار از زندگی این بزرگان می‌گوید و برداشت اش از تاریخ روایت خودش است و جا برای بحث دارد.

وی خاطره‌هایی بسیار از دگرگونی‌های ایران و زندگی مردمان آن در ٨ دهه گذشته بدین‌سو دارد. درک بسیاری از دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی ایران در هشتاد سال دهه گذشته، دو دهه حضور در بخش نسخه‌های خطی کتابخانه ملی، دارد.
دانسته‌ها و خاطره‌های سیدعبدالله انوار از رخدادهای این برهه زمانی، در جایگاه تاریخ شفاهی می‌تواند یافته‌هایی ارزشمند در دسترس پژوهشگران و علاقه‌مندان تاریخ معاصر جای دهد. انوار با علاقه بسیار به تحصیل در ریاضی، فلسفه، حقوق و ادبیات، خود را دامن دانش رهانید.

انوار در سال 1303 خورشیدی در تهران متولد شد. نسب خانواده انوار به فقیه نامدار عصر صفوی سید نعمت‌الله جزایری می‌رسید و نام خانوادگی انوار نیز از کتاب وی انوار نعمانیه گرفته شده است. مادرش دختر عموی میرزا علی‌خان امین‌الدوله بود.

 

*جناب انوار شما در یک خانواده مذهبی ـ سیاسی متولد شدید و با افراد تاریخی بسیاری از شهید مرتضی مطهری گرفته تا آریان پور ، جلال آل احمد ،سید احمد فردید و به نوعی با جریانات متفاوت سیاسی مرتبط و طی این هشت دهه گذشته تحولات بسیاری را شاهد بودید.در آغاز سخن مقدمه ای از خودتان بفرمایید ، چگونه پدر شما با این که یک مجتهد بود اما طرفدار مشروطه شد؟

پدرم در شیراز متولد شد، مدرس معقول و منقول بود و با یک واسطه در فقه شاگرد شیخ مرتضی انصاری معروف بود. وی شش تا هفت ماه شاگرد میرزا حسن جلوه و در فلسفه نیز شاگرد ملاهادی سبزواری و سپس شاگرد میرزا حسن کرمانی شد. وی فلسفه متعالیه را نزد آمیرزا هاشم اشکوری از بزرگان عرفان و فلسفه آموخت حتی او حسن زنجانی را در اصول نیز درک کرده بود.

آمیرزا حسن زنجانی زبان عربی را خوب می دانست مجلاتی که در مصر چاپ و منتشر می شد را می شناخت و سر درس برای شاگردان خودش آنها را توضیح می داد پدر بعد از این درس با مفاهیم مشروطه مثل آزادی آشنا شد و به جریان مشروطه خواه پیوست. پدرم با ملک متکلمین آشنا و سپس زندانی شد و مجازات بسیار سنگینی را تحمل کرد پدرم را باغ شاه بردند و بر گردنش زنجیر آویختند.

مجازات های آن دوره با امروز قابل قیاس نیست. پدر محاکمه و از تهران به نور تبعید شد و پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان به دعوت میرزا حسین خان سپهسالار به تهران آمد.


*چطور شد که سرانجام مشروطه منتهی به حکومت رضا شاه شد و پیش بینی که مشروعه خواهان از مشروطه کردند به وقوع پیوست؟

در دوران مشروطیت استبداد از بین رفت اما به دلیل مشکلات گوناگون ایران از هم پاشید چند قحطی بزرگ به وقوع پیوست به گونه ای که خود مستوفی الممالک دعا می کرد که تهران را ترک کند.حکومتی ها در فکر این بودند مردی بیاید تا مشکلات ایران را حل کند.

*آیا این اتفاقات ناشی از جبر زمانه بود؟

بسیاری از جوانان با تاریخ معاصر خود آشنا نیستند در همان زمان اگر کسی تصمیم ، می گرفت از تهران به مشهد سفر کند در بسیاری مناطق راهزنان به کاروان ها حمله کرده و کاروان را لخت می کردند حتی یکی از گردشگران آلمانی که در آن دوره به ایران آمده بود، نقل می کرد که لباس گدایی پوشیده تا مورد حمله راهزنان قرار نگیرد.

در این شرایط مسائل این چنینی باعث شد که زمینه برای بر سر کار آمدن رضاشاه فراهم شود. به محض انجام کودتا توسط رضاخان و سیدضیاء درایران ، همه رجال طرفدار کودتا از مصدق تا مشیرالدوله و موتمنالملک ، مستوفی الممالک تا پدر بنده تا زمانیکه حس می کردند رضاخان به درد می خورد، طرفدار او شدند.بعدها حتی پدر من نیزمغضوب رضا شاه شد .

 

 

*علت مغضوب شدن پدر شما چه بود؟

پدرم به تیمورتاش نزدیک بود بعد از اختلاف تیمورتاش و رضاخان مورد غضب حکومت قرار گرفت.


*شما در خاطراتتان گفته بودید که مادرتان بعد از قضیه کشف حجاب دیگر از خانه بیرون نرفت و پدر نیز برای اینکه بیرون از منزل به حمام نرود، در منزل حمام ساخت. این را گفتم تا سبک زندگی مردم آن دوره را به ویژه در نوع لباس پوشیدن، معاشرت وغذا خوردن که در تاریخ مغفول مانده برایمان توضیح دهید؟

از دوره ناصرالدین شاه به تدریج سبک زندگی مردم تغییر پیدا کرد حتی کسانی که فرنگ رفتند به مردم توضیح می دادند که روش غذا خوردن ما با غربی ها متفاوت است این طور شد که مادرم دیگر در زمان کشف حجاب از منزل بیرون نرفت.

*از این منظر این سوال را پرسیدم چون بیشتر سبک زندگی مردم، نوع آداب و رفتار آنها در تاریخ گم می شود و روایتی ازآنها کمتر وجود دارد.

پوشش بانوان قبل از کشف حجاب، چادر سیاه بود. هر محله ای لباس مخصوص خودش را داشت که البته به نظر من جالب نبود. حتی پس از اینکه رضاخان به قدرت رسید قانونی تحت عنوان قانون لباس متحد‌الشکلگذاشت این سیاست ادامه پیدا کرد تا خیلی از روحانیون مجبور شدند لباس خود را کنار بگذارند حتیسربرهنگی را در جامعه رواج داد.


*در آغاز مشروطه حد و حدود تهران چقدر بود، آیا مشروطه در حد و حدود تهران تأثیری داشت؟

بعد از مشروطیت رژیم استبدادی از بین رفت و رژیم جدید هنوز نیامده بود. مملکت کاملا از هم گسیخته شده بود. در نواحی مختلف ایلات حاکم بودند نواحی شمالی بیشتر به سمت کمونیست ها تمایل پیدا کرده بودند و دولت از ترس کمونیست شدن بعضی مناطق ایران رئیس قزاق ها که روس بود را عوض کرد.

بعضی از نیروهای کمونیست از شوروی به ایران حمله ور شدند حتی ارتش قزاق در مقابله با آنها شکست خورد، فرماندهی قزاق را به آیرون ساید انگلیسی سپردند پیش از این او فرمانده قشون انگلیسی در مصر بود، بعد از اینکه مأموریتش تمام شد به ایران آمد. بعد از آنکه جنگ تمام شد قرار شد که آیرون ساید ایران را ترک کند و به او گفتند که یک نفر فرمانده برای ایران پیدا کن . تمام قزاق هایی که شکست خورده بودند در آقبابای قزوین پایگاه داشتند و آیرون ساید نیز رضاخان را یافت.

زمانیکه آیرون ساید رضاخان را پیدا کرد، رضا خان تب شدید مالاریا داشت اما بسیار منظم بود بعدها من پیگیر بودم که چطور آیرون ساید رضاخان را پیدا کرد. آیرون ساید در گفت وگویی با مصطفی فاتح در لندن گفته بود برای انتخاب رضا خان سی پرونده افراد مختلف را مطالعه کردیم و متوجه شدیم که رضاخان از همه آنها بهتر است.

آیرون ساید با رضاخان قرار گذاشت اگر دولت را به دست بیاورد با احمدشاه قاجار کاری نداشته باشد اما بعد از اینکه به سلطنت رسید گفته بود که من قصد این را نداشتم که احمدشاه را از ایران خارج کنم خود او علاقه ای به سلطنت نداشت و برادر احمدشاه نیز مزاحمت ایجاد میکند.

*آیا رضاخان را برای نخست وزیری انتخاب کرده بودند ؟

بله اینگونه به نظر می رسید و تمام رجال از مصدق تا افراد دیگر با رییس الوزرایی یا سردار سپه رضاخان موافق بودند.

*آقای مدرس چطور؟

خیر، مدرس با رضاخان موافق نبود اما در مقابل رضاخان شیخ خزعل را انتخاب کرده بود. من هفده ساله بودم که رضاشاه از ایران رفت.

*برخی معتقدند قرارداد دارسی که رضاخان با انگلیسی ها بست قرارداد خائنانه ای بود.

قرارداد دارسی را مفصل تقی زاده نوشت. این قرارداد به کوشش تقی زاده، ذکاءالملک ،علی اکبر داور در حال تدوین بود که رضاخان از روی عصبانیت پرونده را در آتش انداخت. پس از آن انگلیسی ها آمدند.انگلیس ها در جنگ جهانی اول حاکم تمام دنیا بودند همانطور که امروز آمریکا چنین هژمونی دارد . انگلیسی ها رییس شرکت نفت خود را به ایران فرستادند. رییس شرکت نفت انگلیس با رضاخان دیدار کرد و تهدید کرد که در صورت عدم انعقاد قرارداد نیروهایشان را در خلیج فارس پیاده می‌کنند. تقی زاده می گفت که «ما مبهوت شدیم!».

*یعنی رضاخان در مقابل جنگ ، دارسی را پذیرفت؟

بله، البته من از رضاخان دفاع نمی‌کنم اما تاریخ را روایت می‌کنم. تقی زاده می‌گفت که مسئله اقتصاد نبود اما امنیت انگلیسی برای نفت برقرار بود و انگلیس ها هم می‌گفتند که ما امنیت نفت را برقرار می‌کنیم چون آن زمان نه روس ها نه انگلیس ها و نه هیچ کشور دیگر دنیا قدرت مقابله با آمریکا را نداشتند.

* برخی معتقدند چون رضا خان انگلیسی بود نگذاشت کسی در ایران با آلمان‌ها قرارداد نفتی ببندد.

رضاشاه را به دلیل نزدیکی بیش از حد به آلمان‌ها از سلطنت خلع کردند. همه راه‌آهن‌ها را آلمان‌ها در ایران کشیدند. داور در قراردادی که با آلمان‌ها بست اشتباه کرد و از کار برکنار شد. در ایران قانون وجود نداشت به همین دلیل نمی‌توانستیم قانون کاپیتولاسیون را لغو کنیم. بعد از جاری شدن قانون کاپیتولاسیون لغو شد.میرزاعلی‌اکبر داور بهترین قانون آئین و دادرسی را برای کشور نوشت.

* آقای انوار خلیل ملکی یک جمله تاریخی دارد که ما کمونیسم را انتخاب نکردیم و کمونیسم ما را انتخاب کرد و این سخن به این معنی است که بسیاری از تحصیلکرده‌ها‌ی ما در آن دوران جذب حزب توده می‌شدند. آیا شما به حزب توده تمایل داشتید؟

آن روز حزب توده در ایران تاسیس شد. به افتضاح روزهای آخرش نرسیده بود. من دو تا استاد درجه یک به نام شهید نورایی و مرحوم محمود صناعی داشتم که مرا تشویق کردند عضو حزب توده شوم.


خلیل ملکی و انشعابیون حزب توده معتقد بودند. استالین همان تزار بود که رنگ عوض کرد.
*
اعضای حزب توده تا زمانی که حزب در کشورغیرقانونی شد هژمونی روسیه را پذیرفته بودند اما افرادی مانند خلیل ملکی نپذیرفت ناشی از چه بود؟

* شما در جریان کودتای 28 مرداد 1320 هجری شمسی کجا بودید.

بنده با سرلشکر فربد که آن موقع سروان بود به خانه مصدق رفتیم که اوباش در حال تخریب خانه مصدق بود. صبح روز کودتا به کتابخانه مجلس رفتم و در حال مطالعه بودم که حدود ساعت 11 صبح معاون کتابخانه آمده بود و به کسانی که در کتابخانه مشغول مطالعه کتاب بودند گفته بود آقایان تشریف ببرید وضعیت غیر عادی است و من و سروان فربد بعد از ظهر به سمت خانه مصدق رفتیم و دیدیم که کودتای 28 مرداد آغاز شده بود و تانک آورده بودند و به کمک اوباش خانه مصدق را ویران کردند و روشنفکران نسبت به کودتا بی‌تفاوت نشدند و جلال بعد از کودتا چند مقاله نوشت و نسبت به کودتا اعتراض کرد. آل احمد تا آخر عمر مبارز بود برخی از نسل جوان به خاطر کتاب غربزدگی او انتقاداتی به ایشان دارند که در حالی که کتابغربزدگی اعتراض به آمریکایی‌ها بود.

*یکی از دوران تاریخی ایران شهریور1320 است. شما با جلال آل احمد آن دوره دوستی نزدیکی داشتید .

ما در دانشسرا هم کلاس بودیم البته رشته‌های متفاوت را انتخاب کردیم اما تا انتها با هم دوست بودیم.

*از نظر سیاسی آل احمد و خلیل ملکی خیلی به هم نزدیک بودند؟

بله. خلیل ملکی در بین کمونیست ها بسیار با سواد بود تنها کسی بود که کتاب مارکس را خواند ومارکسیسمرا خوب می شناخت. دو نفر در آن زمان به استالین حمله کردن یکی مارشال تیتو رییس جمهور اسبق یوگسلاوی و دیگری خلیل ملکی بود اما چون ملکی مقامی نداشت زیاد سخنانش مورد توجه قرار نگرفت. او به استالین می‌گفت این راهی که شما می روید به ترکستان است و کمونیسم را به ورطه شکست می کشاند.

*با توجه به درک آن دوره چه ویژگی هایی از سال 1328 تا شهریور 1332 وجود داشت که این اندازه در تاریخ ایران برجسته شده بود؟

چون در آن دوره آزادی وجود داشت اما از زمان رضاخان قلم ها بسته شد.

*برگردیم به شرایط دوران خودتان. چطور شد که شما حقوق را در دانشگاه انتخاب کردید اما تغییر رشته دادید و ریاضی خواندید. پدر شما معتقد بود که چرا معقول نمی‌خوانی اما اعتباریاتمیخوانی؟

من هفتاد و اندی سال پیش می‌خواستم وارد دانشگاه شوم در سال 21 هجری شمسی اصلا کنکوری وجود نداشت. چون افراد اندکی بودند که قصد داشتند دروس عالیه بخوانند تنها مدرسه حقوق بود که شرکت کننده زیاد داشت چون افرادی که علوم حوزوی تحصیل کرده بودند نیز قادر بودند در مدرسه حقوق تحصیل کنند. هزار نفر آن دوره شرکت کردند که از این بین سی نفر پذیرش می شدند و من یکی از آنها بودم. پدرم معتقد بود که تا زمانی علوم اصیل هست چرا علوم اعتباری مطالعه کنی؟ من هم رشته ریاضی را انتخاب کردم و البته در دانشکده حقوق هم می خواندم.

*شما علوم حوزوی هم خواندید و با شهید مطهری هم ارتباط داشتید؟

من جامع المقدمات و سیوطی را خوانده ام. چهار جلد مقدمات و سیوطی که صرف و نحو قدیمی بود را با دقت مطالعه کرده ام. سیوطی را نزد را رضا برقعی خواندم آقای برقعی به من می‌گفت که آقای مطهری از طلبه های حوزه علمیه قم هست تازگی هم متأهل شده است و ماهی چهل تومان شهریه دریافت می کند و من حاضر شدم درسال 1330 ماهی صد تومان به آقای مطهری بدهم تا او شرح منظومه هادی سبزواری را به من یاد دهد .

من به آقای مطهری گفتم که من شرح منظومه را می‌خوانم هر جا اشکال داشتم شما برایم توضیح دهید شش ماه من درس را فرا گرفتم بعد از آن آقای مطهری گفت که دیگر به این روش به کسی درس نمی دهد.

*خاطره ای از شهید مطهری دارید؟

ایشان فرد بسیار شریفی بود یک روز خاطرم است که به من گفت روزی در خلوتش با خدا صحبت می‌کردم و از نظر عقلی به این رسیده که نمیتواند بدون در نظر گرفتن یاد و نام و ذکر خدا امکان زندگی نداشته باشد.

من باعلامه طباطبایی هم ارتباطات زیادی داشتم علامه به من علاقه داشت او مرد ریاضت کشیده ای بود همه کتاب های اسفار را خوانده بود و زمانی که به حوزه علمیه رفت کلاس فلسفه اش بسیار رونق داشت . خاطره ای جالب از علامه دارم خاطرم است که روزی علامه در انجمن حکمت و فلسفه امروز که آن زمان نام دیگری داشت حضور یافت. او پنج شنبه ها غروب بدانجا می رفت و من هم آن زمان بدانجا می رفتم.

خاطرم است که دو دختر آمریکایی به انجمن آمدند که از دانشگاه کلمبیا مافوق لیسانس گرفته بودند و چند بحث درباره معقولات داشتند آنها وقتی علامه را دیدند در زمینه معقولات خواستند چند سوال از علامه بپرسند اما لباس بدون آستین داشتند، من هم آنجا نقش مترجم را داشتم.

من به دخترها گفتم که علامه یک قدیس است و شما چرا با این پوشش اینجا آمدید که علامه به من گفت کاری با آنها نداشته باش. اجازه بده سوالاتشان را بپرسند.

*شما با بزرگان زیادی ارتباط داشتید از پروفسور هشترودی تاجعفر شهیدی و مرتضی مطهری...

آقای شهیدی بیش از آنکه کار علمی انجام دهد کار اداری داشت .

*مثل اینکه با جلال آشتیانی هم رفاقت داشتید.؟

آشتیانی هر زمان به تهران می آمد به منزل ما می آمد و با هم بحث های علمی میکردیم او بسیار آدم شوخ طبعی بود.

* آیا جلال آل احمد در سال‌های آخر عمرش گرایش به مذهب پیدا کرده بود؟

بله جلال در آخر عمر به این اعتقاد رسیده بود که اگر انسان دارای ویژگی پول پرستی و مقام پرستی باشد برای رسیدن به اهداف شخصی خود گرایش‌های مختلف پیدا می‌کند. انسان باید عقاید مذهبی داشته باشد به معاد اعتقاد داشته باشد تا دچار دگردیسی نشود و جلال به کارکرد مذهب اعتقاد داشت.

* بیشتر تالیفات شما شرح و ترجمه بود؟

نه من 11 جلد لغتنامه نوشتم. 10 جلد نسخ خطی برای کتابخانه نوشتم. هر چند اساتید دانشگاه الان با آن زمان متفاوت هستند. من به یک دانشجوی خانم که دکترای حقوق گرفته بود گفتم شما باید در رشته حقوق یک واحد اقتصاد هم می‌خواندید یا حقوق مدنی می‌خواندید. مرحوم دکتر عمید به ما درس می‌داد مثل یک فقیه به ما درس می‌داد. متاسفانه یکسری بی‌پرنسی‌بی در جامعه می‌بینیم یکی از چیزهای که جامعه را به ابتذال می‌کشد پول پرستی بی‌حد است. این خانه که می‌بینید را بخشیدم گفتم تا من زنده‌ام در آن زندگی می‌کنم. معتقدم دین باید در جامعه ساری و جاری باشد آن زمان روحانیت برای ما سمبل بودند. یکی از سرمشق‌های من در زندگی علامه طباطبایی بود. من به اتفاق یکی از دوستانم برای دیدن ایشان به قم رفتیم. خانمش گفته بود علامه رفته نان بخرد و منتظر ماندیم و دیدیم علامه با یک سنگک در حال برگشت به خانه است.

* شما بین دیکتاتوری و استبداد فرق گذاشتید و معتقدید رضا خان دیکتاتور بود اما دوران قبل از رضاخان استبدادی بود.

استبداد با دیکتاتوری فرق دارد. دیکتاتور متناسب با یکسری قوانین اعمال قدرت انجام می‌دهد اما مستبد هر امری را دیکته می‌کند بدون اینکه شبیه هم باشند. بخشی از مشکلاتی که در کشورمان است مشکلات فرهنگی است چون ما زمینه دیکتاتوری را در کشور فراهم می ‌کنیم. در کدام کشور مثل کشور ما تملق‌گویی وجود دارد. مصدق زمانی که قدرت را گرفت علاقمند بود اختیار جدیدی را بگیرد برای اینکه نظام بروکراسی کشور کار نمی‌کرد.


*شما یکی از دوستان جلال بودید در تشکیل کانون نویسندگان که آل‌احمد وجود داشت بین هویدا و آل‌احمد چه گذشت.

جلال آل‌احمد در آن جلسه به هویدا انتقاد کرد و گفت شما نمی‌توانید جلوی آزادی را بگیرید و هویدا هم در آن جلسه نگفت من جلوی آزادی را می‌گیرم. پهلوی دوم چون دیکتاتور بود می‌خواست ظاهر را حفظ کند و هویدا می‌خواست خود را به شاه نزدیک کند. دو گروه در کانون نویسندگان آن روز وجود داشتند گروه چپگرا به رهبری به‌آذین و گروه دیگر غیرچپگرا به نام جلال آل‌احمد. من تیمسار پاکروان که به کتابخانه ملی آمد دیدار داشتم که تیمسار پاکروان به من گفت به شاه گفتم ساواک باید وجود داشته باشد اما نباید سانسور دست ساواک باشد. به نظرم یکی از عامل‌های انقلاب ظلمی بود که ساواک به مردم کرد.

منبع:فارس

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها