آمریکایی‌ها از "ژن‌"های خوب به‌عنوان سلاح مرگبار استفاده می‌کنند+عکس

مردم کشور آمریکا نسبت به ژن‌های خوب خوشبین نیستند، اما دولت این کشور بیشترین هزینه را صرف ساختن ژن‌های خوب می‌کند.

خبرگزاری تسنیم ــ ایمان هادی

نوجوانان و جوانان نشریات تخصصی سینمایی و نقدهای منتشرشده درباره فیلم‌ها را کمتر می‌خوانند و به نقد با هر طرز نوشتاری، دهن‌کجی می‌کنند. چون اغلب نقدها به‌صورت یک گزارش کلیشه‌ای، هر فیلم عامه‌پسندانه‌ای را هدف قرار می‌دهد و با یک الگوی ازپیش تعیین‌شده انگ ابتذال و استفاده از کلیشه را به هر فیلم مردمی می‌زند.

اغلب نویسندگان نقدهای سینمایی، در کل دنیا، سنی بیش از 40 سال دارند و معمولاً علیه فیلم‌های عامه‌پسندی نقد می‌نویسند که روزگاری در جوانی و نوجوانی سینمای مطلوبشان بود. زمانی طعم برگمان، تروفو و گدار را نچشیده بودند و با یک بسته پف‌فیل لذت‌بخش سراغ فیلم‌هایی می‌رفتند که بیشتر به مخاطب وفادار بود تا وجه منتقدانه مرسوم، با چنین روندی، اغلب نوجوانان و جوانان با خواندن نقد برای دیدن یک فیلم هیجان‌زده نمی‌شوند، چون اغلب نقدها، جنبشی علیه تفریح و لذت سینمایی محض است.

اما اگر دید‌گاه‌های همیشگی و مرسوم را کنار بگذاریم و هر فیلمی را در چهارچوب خودش نقد کنیم، آن هم از نقطه‌نظری بومی بر اساس فرهنگ عامه رایج در کشورمان فیلم رمپیج (با ترجمه عام وحشی)، یک فیلم هیجان‌انگیز نوجوانانه بسیار زیباست.

وحشی بر اساس یک بازی ویدئویی به همین نام در دوران نوستالژیک آثاری‌ عرضه شد. در نسخه اصلی بازی از میان سه حیوان گوریل، کروکودیل، گرگ، گیمر یکی از آن‌ها را انتخاب و اقدام به تخریب شهر می‌کرد.

به‌هرمیزان تخریب بیشتر شهر، امتیاز بیشتری نصیب کاربر می‌شد. برای تماشای فیلم باید تمام پیش‌فرض‌هایی را که از نسخه آثاری فیلم داریم کنار بگذاریم و به یک واقعیت توجه کنیم که به‌صورت جزئی در فیلم گنجانده شده است.

ایالات متحده و متحدانش، سالیانی متمادی پروژه ژنوم انسانی را مبتنی بر ارتقاء ژنتیک انسانی، با تصور اصلاح نژادی دنبال می‌کنند. محققان این پروژه تلاش می‌کنند تا نمای زنجیره DNA انسان مانند زنجیره DNA موجودات ساده‌تر مثل نماتودها (NEMATODS) و مخمرها رمزگشایی شود. ژنوم انسانی تا مرحله ترکیب DNA انسان و گاو تا سال 2005 پیش رفت. هدف از بنای محققان این پروژه، ارتقاء DNA انسان است.

این پروژه عظیم بیوتکنولوژیک بارها مرتکب اشتباهات جنجالی فراوانی در غرب شده و مردم کشور آمریکا نسبت به این آزمایشات و ساخت ژن‌های خوب خوشبین نیستند، اما دولت این کشور بیشترین هزینه را صرف ساختن ژن‌های خوب می‌کند. حالا آزمایشگاه جهش‌یافتگی ژنتیک به شرکت خبیثی به‌نام انرجین (Energyne) نسبت داده می‌شود که توسط یک برادر و خواهر اداره می‌شود.

روایت فیلم از آتنا (Athena)، ایستگاه فضایی متعلق به انرجین آغاز می‌شود. پس از چندین آزمایش، یک موش جهش‌یافته اقدام به تخریب و ویرانی آزمایشگاه مستقر در ایستگاه فضایی می‌کند. دکتر کری اتکینز، یکی از اعضای خدمه زنده‌مانده، با وجود اینکه در آستانه مرگ قرار دارد، اما به‌دستور مدیرعامل، کلر وایدن (مالین آکرمن) به‌منظور بازیابی کانال‌های تحقیقاتی حاوی پاتوژن، موعد ترک ایستگاه فضایی را به‌تأخیر می‌اندازد. اتکینز در زمان منفجر شدن ایستگاه، موفق به فرار می‌شود، اما به‌دلیل آسیب‌دیدگی شیشه‌ محفظه توسط موش غول‌پیکر در آخرین لحظات، سفینه‌اش منفجر می‌شود، اما کانال‌های پاتوژنی سالم به کره زمین می‌رسد و در سراسر ایالات متحده، از جمله اورگلاد فلوریدا پخش می‌شود. محفظه سقوط‌کرده از فضا، کروکودیل، گرگی خاکستری و گوریل زالی را در معرض این پاتوژن قرار می‌دهند و این سه موجود شروع به رشد حیرت‌انگیزی می‌کنند.

دیویس اکوی، (دواین جانسون) یکی از نیروهای ویژه ارتش ایالات متحده و عضو واحد مبارزه با سرقت حیوانات، در سالن حیات وحش سن‌دیگو کار می‌کند. او دوست گوریل آلبینوی (زال) نادر به‌نام جورج است و او را از دست شکارچیان نجات داده است. دیویس با استفاده از زبان اشاره و حرکات دست با جورج ارتباطی انسانی برقرار کرده است. یکی از کانال‌های پاتوژنی در محل زندگی جورج سقوط می‌کند و مبتلا به جهش‌یافتگی می‌شود. جورج در طول زمان به‌طور قابل توجهی بزرگتر و پرخطرتر می‌شود. جورج بر اثر تماس با پاتوژن‌های ژنتیکی ناگهان رشد می‌کند و همراه با یک کروکودیل و یک گرگ غول‌آسا به‌شدت خشمگین و خارج از کنترل می‌شوند.

دکتر کیت کالدول، مهندس ژنتیک به ملاقات دیویس می‌رود و توضیح می‌دهد که پاتوژن توسط انرجین برای بازنویسی ژنها در مقیاس وسیع توسعه داده شده است. او امیدوار است که تحقیقات کریسپ (CRISPR) را به‌عنوان یک درمان بالقوه برای بیماری‌هایی نظیر سرطان استفاده کند، اما انرجین قصد دارد از این روش به‌عنوان یک سلاح بیولوژیکی استفاده کند و به همین علت و اختلافات پیش‌آمده، شرکت او را اخراج می‌کند و برای عدم افشای اهداف انرجین به زندان فرستاده می‌شود. جورج به‌دلیل موقعیتش یک خرس گریزلی بزرگ را می‌کشد و دیویس موفق می‌شود او را آرام می‌کند، اما جورج توسط یک تیم دولتی به‌رهبری نماینده هاروی راسل دستگیر شده و مأمور ویژه سیا را سوار یک هوایپما می‌کنند، در همین حال، کلر و برادرش برت، یک رشته مزدوران را برای از بین بردن اثر کانال‌های پاتوژنی راهی جنگل می‌کنند، اما همه آنها کشته می‌شوند.
 

در مسیر هوایی شیکاگو جورج واکنش شدیدی به صدا نشان می‌دهد و باعث می‌شود که هواپیما سقوط کند، هرچند دیویس، کیت و راسل چتر نجات ایمنی به تن دارند اما جورج در این سقوط زنده می‌ماند و با سه هیولای دیگر به شیکاگو می‌رود. دیویس و کیت توسط نظامیان اسیر شده‌اند و با سرقت یک هلیکوپتر نظامی به شیکاگو می‌روند.

دیویس و کیت امیدوارند بتوانند حیوانات جهش‌یافته را به حالت عادی برگردانند. این زوج قادر به رسیدن به مرکز انرژی در برج ویلیس هستند و چندین ویال آمپول پادزهر را دریافت می‌کنند، اما آنها توسط کلر و برت دستگیر می‌شوند. پادزهر تنها برای از بین بردن پرخاشگری حیوانات جهش‌یافته مؤثر است و می‌تواند آنها را به حالت‌های طبیعی خود بازگرداند. هنگامی که جورج به بالای برج می‌رسد، با کلر و برت برخورد می‌کنند اما کیت پادزهر را در کیف کلر می‌گذارد و جورج کلر را می‌بلعد و پادزهر وارد بدن او می‌شود. جورج به شخصیت عادی رام‌شده خود بازمی‌گردد و دو هیولای دیگر را نابود می‌کند. در پایان اولیه فیلم براد پیتون، جورج نابود می‌شود اما در نسخه اکران‌شده این هیولای جهش‌یافته زنده می‌ماند و کاملاً رام می‌شود و ارتباط دوستانه خود را با دیویس ادامه می‌دهد.

پایان غم‌انگیز فیلم به‌اصرار دواین جانسون قبل از آنکه فیلم به پرده سینما برسد، تغییر پیدا کرد. این تغییر پایان‌بندی، برداشت مخاطب از فیلم را کاملاً تغییر می‌دهد، حتی برای این تغییر مورد خواست جانسون، نزاع میان سازندگان و مدیران استودیو‌ها بالا گرفت چون با مرگ گوریل زال در پایان فیلم، تماشاگر خوشحال و شاد از سالن سینما بیرون نخواهد رفت.

جانسون اعتقاد داشت وقتی حیوان‌های هیولایی مثل گوریل زال در فیلم‌ها هستند، مخاطب به آن‌ها سمپاتیک می‌شود و وقتی در پایان فیلم زنده نمی‌مانند، مخاطب غمگین می‌شود. جانسون دلش نمی‌خواست «وحشی» فیلم غمگینی باشد و با رایزنی فراوان، پایانی را که دلش می‌خواست در فیلم رقم زد. تماشای چنین فیلم‌هایی که هیولاها انسان را می‌بلعند، مثل کینگ‌کونگ، گودزیلا، آناکوندا، بیگانه، برای فرهیختگان و روشنفکران لذتی گناه‌آلود محسوب می‌شود.

دیدن فیلم تجاری درجه دوم از منظر انتلکتوئل‌ها گناه کبیره است، آن هم فیلم بسیار پرخرج، عظیم و هیجان‌انگیزی که چندین حفره دراماتیک هم دارد، فیلمی که از حیث پرداخت سکانس‌ها و صحنه‌های هیجان‌آور از مجموعه فیلم‌های تصنعی و غیرصادقانه ترانسفورمرز زیباتر است و داستان زمینه‌ای فراهم می‌کند که ضریب کارکردهای حماسی اثر چند برابر شود. گاهی پرخرج بودن و صحنه‌های عظیم فیلمی را حماسی نخواهد کرد و گاهی قهرمان در متن فیلم جلوه خاصی به فیلم می‌دهد.

دواین جانسون هواداران بی‌شماری دارد که در اروپا و آمریکا به‌استقبال این فیلم رفته‌اند. سال‌ها طول کشید که بازیگری عضلانی و ورزشکار به سینمای پرتحرک و پر از برخورد هالیوود بیاید که بتواند غول‌آسا بودن دلچسب شوایتزنگر، استقامت سیلوستر استالون، نگاه نافذ بروس ویلیس را داشته باشد و مهمتر از همه این مسائل این است هرکولی هالیوودی چون او بتواند صحنه‌گردانی اکشن را در چنته داشته باشد. دواین جانسون نمی‌تواند در معرکه بازسازی قسمت دوم فیلم «جومانجی» موفق باشد و فیلم جومانجی به‌خاطر عدم محوریت ابرهرکولی همچون او سقوط می‌کند. صحنه‌گردانی لحظات اکشن در فیلم جومانجی به یکی از عذاب‌آورترین فیلم‌های جانسون تبدیل شد اما در فیلم «وحشی»، به‌قدر کافی صحنه‌گردانی برای جانسون فراهم است و با وجود تم و موضوع کلیشه‌ای همیشگی هالیوودی در هیولاپروری، مخاطب از دیدن این لحظات دلهره‌آور مستمر و بی‌وقفه، بدون وجود هیچ دیالوگ اضافه‌ای، هیجان سینمایی درجه یکی را تجربه می‌کند.

فیلم از همان ابتدا مخاطب را با همان کلیشه‌هایی شبیه فیلم‌های جاذبه (آلفونسو کوآرون)، «بیگانه» (ریدلی اسکات) و «زندگی» (دنیل اسپینوزا) لابراتوری فضایی را نشان می‌دهد که زن دانشمندی، مشغول آزمایش ژنتیکی روی موش‌ها بوده و یکی از موش‌های مورد آزمایش به‌سرعت چنان رشد می‌کند که می‌تواند یک آدم را ببلعد و به‌سرعت نمونه‌های آزمایشی را جمع می‌کند و از ایستگاه فضایی خارج می‌شود و در تعقیب این دانشمند لابراتور منفجر می‌شود.

یکی از قابلیت‌های فیلم این است که به‌تدریج لحن عوض می‌کند و از یک فیلم علمی تخیلی با پیامی هشدارآمیز درباره تغییرات دستکاری ژنتیکی توسط یک شرکت علمی ــ تحقیقاتی انرجین تبدیل به فیلم جنون‌آمیزی همچون مجموعه‌های گودزیلایی، آناکوندایی و کینگ‌کونگی می‌شود، با چرخش‌های باورنکردنی و خالی‌بندی‌های داستانی فراوان. اگر تماشاگر معادل آن را در واقعیت بخواهد تصور کند دیگر نمی‌تواند از فیلم لذت ببرد. اما فیلم این‌قدر پرداخت مینی‌مال و ریتم سریعی دارد که مخاطب از فکر کردن به معادل بیرونی صحنه‌ها پرهیز می‌کند و دلخوش هیجان لحظه‌ای فیلم می‌شود.

گوریل زال، جورج به‌همراه مربی خود به‌عنوان یک موجود سینمایی، پل می‌زند بین زندگی روزمره و واقعیت‌های موجود، دیوانگی افراطی علمی تخیلی. دیواین جانسون چهره‌ای افراطی دارد، حتی فیگورهای افراطی هم دارد و به یک شخصیت ابرکارتونی شبیه است، اما طوری خودش را وسط معرکه چنین فیلم‌هایی قرار می‌دهد که هر قدر اگزجره و باورنکردنی تحلیل شود بازهم شخصیت همیشگی خودش را در تمام فیلم‌های سینمایی‌اش به‌صورت یکسان ارائه می‌دهد.

این فیلم با معیارهای یک اثر تفریحی ــ تجاری فیلم بسیار قابلی است و نوجوانان و علاقه‌مندان فیلم‌های هیولایی به‌شدت با آن ارتباط برقرار می‌کنند هرچند که این فیلم نخبگان را آزار می‌دهد اما عشاق سینمای اکشن را یک دل سیر راضی نگاه می‌دارد. این فیلم از نظر هر سینمایی‌نویسی و منتقدی نمره منفی خواهد گرفت و این فیلم و نمونه‌های مشابه را به‌دلایل نامعلومی، بی‌معنی و بیهوده توصیف می‌کنند که اغلب هم بیهوده هستند، اما وحشی ممتازتر از بقیه به‌نظر می‌رسد.

بازی ویدئویی رمپیج مرجع اقتباس این فیلم است، بازی ساده‌ای که فیلم هم همانند آن ساده است و به هیچ عنوان شخصیت اضافی و دیالوگ اضافه‌ای ندارد. به‌خلاف بازی ویدئویی مرجع اقتباس بدون هیجان و تکرار، همان پیام همیشگی هشدارآمیز به بشر در مورد دستکاری‌های ژنتیکی را القا کند.

این فیلم تفریحی است که موجب استهلاک فکر و اصطکاک اندیشه مخاطبان نمی‌شود، اما یک پیام هشدارآمیز در مورد آینده بیولوژیکی بشر می‌دهد.

دینامیسم مشهورکننده‌ای میان قهرمان فیلم و گوریل غول‌آسا وجود دارد و بهترین شگفتی خوشایند فیلم تجانس غول‌آسایی و هرکولیسم، ابتلای هر دو شخصیت اصلی فیلم یعنی گوریل و دیویس است. هر دو سمبلی از خشونت هستند و در نیمه پایانی فیلم، هر دو نماد خشونت تلاش می‌کنند در مقابل خشونت ایستادگی کنند.

انتهای پیام/*

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط