ترامپ در اروپا به‌ دنبال چیست؟


فشار ترامپ بر اروپا برای اعمال خواسته‌هایش به نوعی تلاش برای عزل حاکمیت اروپای امروز و راه باز کردن برای به قدرت رسیدن همفکرانش در اروپا یعنی جریان‌های راست جدید است.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، استیو بنن، مشاور سابق دونالد ترامپ و از مدیران سابق نشریه دست راستی برایت بارت نیوز «Breitbart News» اخیرا تور اروپایی خود را در قالب دیدار با سران جریان‌های سیاسی آلترناتیو اروپا آغاز کرده است. بنن نقش بی‌بدیلی را در اقناع افکار عمومی آمریکا برای انتخاب ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور داشت و اساسا بعد از تشکیل دولت جدید در آمریکا، از تیم ترامپ جدا شد؛ چراکه او اساسا مرد جریان‌سازی‌های جدید در پشت‌پرده است و نوع تفکر او با فعالیت‌های سیاسی ـ اجرایی سازگاری ندارد. او از تیم ترامپ جدا شد نه بابت اینکه با شخص ترامپ مخالفت داشت، بلکه بابت آن که به او ماموریت جدیدی واگذار شده بود. این ماموریت با انتخابات سال 2019 اتحادیه اروپا ارتباط دارد که قرار است بنن در جهت‌دهی سیاسی به احزاب راست جدید اروپا نقش ایفا کند.

از سال 2015 با آغاز بحران مهاجرت در غرب، در اکثر کشورهای اروپایی احزاب سیاسی جدیدی در قالب تفکر راست جدید اروپایی «Neue Rechte» ظهور کردند. رشد این جریان‌های جدید اساسا معلول بحران مشروعیت نظام‌های سیاسی در اروپاست که نارضایتی توده‌های مردم از سران این کشورها به همراه داشته است. در چند سال اخیر، مهاجرت‌های کنترل نشده به اروپا و رشد بزهکاری و بحران اقتصادی در این قاره، فرصت را برای قدرت‌گیری جریان‌های سیاسی فراهم کرد که اساسا با مفاهیم حقوق بشر و پلورالیسم که غرب خود را با آنها می‌شناسد، نسبتی ندارند. این جریان‌های جدید تحت عنوان «راست جدید» یا به زعم رسانه‌های اصلی غربی «راست افراطی»، اساسا یک رویکرد «هویت‌طلب» و «انزواطلب» در عرصه سیاست داخلی و خارجی دارند که مخالف جهان تک‌قطبی ترنس آتلانتیک و خواهان بازگشت به دولت‌های ملی در قالب مخالفت با مهاجران و ستیز با فرهنگ‌های غیراروپایی ساکن غرب هستند.
اما نکته مهم آنجاست که هنوز ساختار اجرایی اتحادیه اروپا و البته کشورهای مهم اروپا در دست جریان‌های اصلی اصطلاحا حقوق بشری و جهان‌گراست که در مخالفت جدی با رشد جریان نوظهور راست جدید هستند. در همین‌جا، چالش اصلی دولت مرکل، ترزا می‌ و مکرون با آمریکای عصر ترامپ آشکار می‌شود. به واقع، فشار ترامپ بر اروپا برای اعمال خواسته‌هایش، مثلا در قالب تلاش برای بالا بردن سهم این کشورها در بودجه ناتو یا بستن تعرفه‌ها بر کالاهای اروپایی، به نوعی تلاش برای عزل حاکمیت اروپای امروز و راه باز کردن برای به قدرت رسیدن همفکرانش در اروپا یعنی جریان‌های راست جدید است. از همین رو، می‌بینیم در مورد بحث تعرفه بستن به کالاهای غیرآمریکایی یا خروج از برجام، شدیدا نخبگان اروپا با ترامپ مخالفت می‌کنند. در همین قالب، باید به مقاله اخیر وزیر خارجه آلمان آقای هایکو ماس در روزنامه هندل بلت «Handelsblatt» اشاره کرد که در آن او در مخالفت با ترامپ از ایجاد یک سازمان مالی اروپایی مستقل برای دور زدن فشار بر ایران بابت سیستم مالی سوئیف سخن می‌گوید. در واقع این اتفاق و تضارب آرا باید در قالب جدال ترامپ و حاکمیت نخبگان اروپای امروز فهم شود.

حال در این فضای سیاسی بحران‌زده، استیو بنن بر این نظر است که اساسا نظام‌های سیاسی غرب دچار بحران مشروعیت هستند. این مساله از یک طرف با بحران‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در غرب و از طرف دیگر با ظهور بازیگران سیاسی جدید در عرصه بین‌الملل ارتباط دارد. از همین رو، بنن از طرفی، از ظهور جریان‌های راست جدید در اروپا به موازات قدرت‌گیری ترامپ حمایت می‌کند تا یک غرب انقلابی و یکدست جدیدی را شکل دهد و از طرف دیگر، خواستار احیای غرب فرهنگی جدیدی «Abendlandـ Okzident» است که باید به دنبال یک بازیگر قوی به لحاظ سیاسی و فرهنگی باشد که غرب را در برابر ظهور قدرت‌های جدید غیرغربی ایمن نگه دارد. در اینجا لازم است برای روشن‌تر شدن بحث به یکی از مصاحبه‌های مهم بنن در سفر تور اروپایی‌اش با هفته نامه دی‌سایت «Die Zeit» آلمان اشاره کنم.

بنن در این مصاحبه اشاره می‌کند که چالش مهم قرن بیست و یکم در عرصه سیاست بین‌الملل، ظهور قدرت‌های جدید چین، ایران و ترکیه است. در همین راستا او در بخش دیگر مصاحبه‌اش ادعا می‌کند که به لحاظ فرهنگی روسیه بخشی از بلوک غرب است و روسیه امروز با شوروی سابق که در مقابل غرب سرمایه‌داری قرار گرفته بود، ارتباطی ندارند. نکته جالب اینجاست که عموما جریان‌های دست راستی جدید، حساب ویژه‌ای را برای روسیه در معادلات‌شان باز می‌کنند. منتها نوع نگاه به روسیه در میان جریان‌های راست جدید متفاوت و با استراتژی‌های گوناگون است. بنن یک استراتژیست بسیار هوشمند است که به نقش پررنگ سه کشور چین، ایران و ترکیه در معادلات آینده جهان پی برده است. از طرف دیگر، بنن به سقوط فرهنگی بلوک غرب امروز اعتقاد دارد که اساسا این نظام سیاسی را در برابر بازیگران جدید تضعیف کرده است. بنن از همین رو از یک غرب فرهنگی جدید سخن می‌گوید که برای تاسیس آن، این بار قصد یارگیری در عرصه بین‌الملل علیه ملت‌های قدرتمند غیرغربی را دارد. در همین راستا، مطرح کردن روسیه به‌عنوان بخش جدیدی از بلوک غرب و مفهوم‌سازی آن در محافل استراتژیک، بخشی از پروژه او است.

 اما سخن از غرب فرهنگی جدید به اضافه روسیه، هیچ نسبتی با واقعیت‌های تاریخی ندارد. اساسا در تاریخ غرب، مسیحیت ارتدوکس به‌عنوان یک مسیحیت عرفانی و جعلی شناخته شده که نسخه‌ای اشتباه از واقعیت غرب مسیحی است. به‌طور مثال در جنگ کریمه میان عثمانی‌های مسلمان و روس‌ها در سال‌های 1853 تا 1856، اروپایی‌ها یعنی فرانسه و انگلیس طرف ترک‌های عثمانی را گرفتند. چراکه اعتقاد بر آن بود که اتحاد با یک نظام فرهنگی کاملا بیگانه بهتر از اتحاد با یک نسخه جعلی از فرهنگ مسیحیت و غرب است. این افتراق فرهنگی تا جایی پیش رفت که اساسا روس‌ها در زمان جنگ اول و دوم جهانی از طرف متحدان یعنی آلمان‌ها به‌عنوان مغول‌ها و آسیایی‌های بی‌فرهنگ شناخته می‌شدند؛ مساله‌ای که البته در نگاه غربی‌ها نسبت به روس‌ها در طول تاریخ ریشه داشت. در پروژه سیاسی بنن همچنین یک مفهوم بر ساخته شده است که از سال پیش لابی‌های نئوکان در آمریکا از آن سخن می‌گویند. این مفهوم دیالوگ مسیحیت و یهودیت «Christlich-Jüdischer Dialog» یا به تعبیر دیگر میراث مشترک یهود و مسیحیت است. این اصلاح هم بی‌شک جعل دروغینی است که اساسا هیچ نسبتی با واقعیت تاریخ غرب که پر از یهودی‌ستیزی است، ندارد. منتها این مفهوم از طرف لابی‌های راست جدید و خصوصا شاخه‌های نئو‌محافظه‌کار برساخته شده است که سلاحی علیه ملت‌های در حال ظهور غیرغربی و خصوصا مسلمان در مساله فلسطین شود. در نتیجه تاسیس یک غرب فرهنگی جدید در آرای بنن تکیه بر ادغام روسیه مسیحی در بلوک غرب و جعل مفهوم میراث مشترک مسیحیت و یهودیت در بلوک غرب دارد.

حال هدف بنن با جعل مفهوم میراث مشترک یهودیت و مسیحیت، ایجاد جبهه جدید در قالب دفاع از منافع رژیم صهیونیستی علیه قدرت‌های جدید شرقی که به زعم او ایران، چین و ترکیه هستند، است و البته از طرف دیگر بازی دادن روس‌ها در قالب منافع نظام غرب بخشی دیگر از پروژه سیاسی است. بازی دادن از این جهت که ترس راست جدید در آمریکا از تشکیل بلوک اوراسیای روس‌ها «Eurasia» است که می‌تواند نهایتا قدرت‌های غیرغربی را علیه نظام تک‌قطبی جهان متحد کند. نظریه جهان چند قطبی یا اوراسیای روسی که توسط مشاوران پوتین مثل الکساندر دوگین طراحی و حمایت می‌شود، اساسا تهدیدی بالقوه برای زیاده‌خواهی‌های آمریکا در جهان است.

حال تور اروپایی بنن برآمده از نگرانی‌های او نسبت به استراتژی راست‌های جدید در اروپاست، چراکه بی‌شک بنن نماینده تمام راست‌های جدید در غرب نیست، بلکه او نماینده یک شاخه جدید نئوکان است که البته «انقلابی» در باب تحولات آینده جهان فکر می‌کند و اساسا به سقوط معنوی غرب امروز باور دارد. اما راست جدید در اروپا یک جریان تکه‌تکه شده است که شاید فقط بخشی از آن از نوع تفکر بنن که عملا منافع آمریکا را اولویت قرار می‌دهد، حمایت می‌کند. به‌طور مثال در درون راست جدید اروپایی، شاخه‌های حامی اوراسیای روسی وجود دارد که اساسا مخالف هرگونه دخالت آمریکا در امور اروپا هستند. منتها هدف بنن ایجاد یک جریان تقریبا یک دست برای انتخابات ابتدای سال 2019 اتحادیه اروپاست تا بر اساس هدف طراحی شده او، یک‌سوم پارلمان بروکسل به راست جدید اختصاص یابد. از همین رو، تاکید او در سفرها و دیدارهایش با سران احزاب راست جدید روی مسائل مشترک مثل «مقابله با مهاجرت‌های غیرقانونی» و «تقویت دولت‌های ملی» است. اگرچه تصور اینکه بنن آرای فکری‌اش را کاملا به احزاب راست جدید اروپا تحمیل کند، بسیار سخت است، منتها بابت بحران مهاجرت در غرب و رشد اسلام‌ستیزی، ترس از تشکیل یک بلوک کاملا ضدشرقی و خصوصا ضدایرانی دور از تصور نیست. در واقع، وقتی بنن از سه قدرت چالشی قرن بیست‌ و یکم یعنی ایران، چین و ترکیه سخن می‌گوید، این کشورها را تلویحا به‌عنوان دشمن نظام فرهنگی غرب معرفی می‌کند و در همین قالب مساله روسیه و گرایش او به سمت غرب به یک مساله مهم برای او و همفکرانش تبدیل می‌شود. منتها نهایتا نباید فراموش کرد این غرب جدید که بنن از آن سخن می‌گوید، یک غرب ضددموکراتیک و تا حدی نژادپرستانه است که عملا مهر بطلانی بر تمام ادعاهای امروزین غربی‌ها در باب دموکراسی‌خواهی و صلح‌طلبی است.

مسئولان دستگاه دیپلماسی و کارشناسان مسائل سیاسی ایران باید به شناخت جریان نوظهور راست جدید بپردازند و به تحلیل فرصت‌ها و چالش‌های این اتفاق جدید در غرب توجه ویژه داشته باشند. خصوصا آنکه از زمان قدرت‌گیری گام به گام احزاب راست جدید در اروپا، لابی‌های روسی و صهیونیستی بسیار فعال برای حفظ منافع‌شان در این جریان‌های جدید سیاسی شده‌اند. از همین رو، ما نباید در گذشته باقی بمانیم و اروپای امروز را همچنان در دست جریان‌های اصطلاحا حقوق بشری و گلوبال نئولیبرال غرب که نمایندگان آن مرکل و مکرون هستند، ببینیم. نظام‌های سیاسی غرب در چند سال اخیر بی‌شک مشروعیت‌شان را در میان مردم‌ از دست داده‌اند و نشانه آن گرایش آنها به احزاب شبهه پوپولیستی و انقلابی راست جدید است.

منبع:فرهیختگان

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها