روایت نویسنده دفاع مقدس از مراسم شب خاطره با رهبرانقلاب

روایت نویسنده دفاع مقدس از مراسم شب خاطره با رهبرانقلاب

«جواد کلاته عربی» نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس حال و هوای خود از دیدار با رهبر انقلاب را روایت کرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، همزمان با هفته دفاع مقدس و در آستانه سالروز شکست حصر آبادان، جمعی از فرماندهان، رزمندگان و ایثارگران و هنرمندان با حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.

در ابتدای این برنامه، تعدادی از پیشکسوتان جنگ تحمیلی، خاطراتی از «ایستادگی و مقاومت»، «شجاعت و ایمان» و «ایثار و شهادت» دوران دفاع مقدس بیان کردند.

«جواد کلاته عربی» نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس حال و هوای خود از دیدار با رهبر انقلاب را روایت کرد:

یک. فقط شنیده بودیم که دو سه روز آینده، برنامه ی شب خاطره است و رزمندگان و نویسندگان دفاع مقدس در آن شرکت می‌کنند.

دو. مثل همیشه انتظاری نداشتیم که امثال ما هم بتوانند در برنامه حضور داشته باشند؛ چون معمولا امثال ماها از افق دید حوزه ی هنری خارج هستیم

سه. سه شنبه ظهر آقای حسام را توی مؤسسه دیدم. موضوع را گفتند و گفتم که ماها کانالی برای دعوت شدن، نداریم

چهار. وقتی برای بیان مطلبی و خداحافظی خدمت آقای بابایی رفته بودم، آقای حسام وارد اتاق آقای بابایی شدند و موضوع حضور نویسندگان نشر27 دوباره مطرح شد. با یک تماس آقای حسام، بنا شد موضوع حضور ما پیگیری شود

پنج. ساعت یازده و نیم شب آقای حاتمی رییس مؤسسه تماس گرفت و گفت ان شاءالله احتمال زیادی دارد ما هم در مراسم فردا حضور داشته باشیم. اسم نویسندگان و کتابها را هماهنگ کردیم

شش. چهارشنبه ظهر رفتیم کارتهای ورود به جلسه را از بیت گرفتیم

هفت. من و آقای حاتمی جزو نفرات آخری بودیم که وارد حسینیه ی امام خمینی شدیم، تهِ ته، گوشه ی گوشه نشستیم

هشت. یک ربع بعد آقای بابایی از آن طرف میله های معروف آمد صدایمان زد و ما هم رفتیم آن طرف میله ها؛ یعنی جایگاه ویژه

 نه . ما هم رفتیم کنار آقایان ِ پردرجه نشستیم و تا جایی که فضای جلسه اجازه می‌داد، ندید بدید بازی درآوردیم.

ده. آقا آمدند نشستند و بنا شد نویسندگان برای معرفی کتابهایشان یکی یکی به حضور ایشان مشرف بشوند. این کار شروع شد.

یازده. اما کتابهای ما از سیستم چک و بررسی بیت عبور نکرده بود و کتابهای ما به دستمان نرسید. 

دوازده. آقای بابایی مدام از سردار وحید پیگیری میکرد که حتما بچه های نشر27 خدمت آقا برسند. آقای وحید هم همکاری کرد و اطمینان داد که این اتفاق می افتد.

سیزده. نوبت گروه ما شد و بنده. سلام کردم. صورتشان را بوسیدم. گفتم: من کتاب زندگی شهیدان جنیدی را نوشته ام. گفتند: کدام جنیدی؟ گفتم: پدرشان امام جمعه رودسر بودند. گفتند: بله، پدر سه شهید هستند. گفتم: چهار شهید، آقاجان. گفتند: سه شهیدشان در همان زمان دفاع مقدس شهید شدند و یک شهیدشان جانباز بودند و بعد از جنگ، شهید شد. گفتم بله. گفتم: زندگینامه شهید عباس ورامینی را هم نوشته ام؛ رییس ستاد لشکر27 و دانشجوی پیرو خط امام. سری تکان دادند و گفتند: شهید ورامینی...

چهارده. یک نفر که احتمالا آقای وحید بود، دست به شانه ام زد که مثلا: بسه دیگه... بلند شو... من هم دوباره صورت ایشان را بوسیدم و رفتم.

پانزده. دیشب، یک روزیِ من غیر لایحتسب بود.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران