درددلهای تکاندهنده سالمندان کردستانی/چشمانتظاری پدران و مادران برای دیدن فرزندان+تصاویر
سالمندان کردستانی در گفتوگوی تفصیلی با خبرگزاری تسنیم، درددلها و خواستههایشان را بیان کردند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از سنندج، قشر سالمند در برابر قشر جوان شاید در جوامع غربی با توجه به معیارهای ارزشگذاری، از لحاظ ارزش مادی و تولیدآفرینی در جایگاه برابری نباشد و قشر سالمند در آن کشورها به قشری سربار تبدیل میشود، اما در جوامع شرقی و بهویژه در میان مسلمانان با توجه به تاکید اکید کتاب آسمانی و توصیههای بزرگان دینی، سالمندان جایگاه ویژهای از لحاظ معنوی دارند، به همین خاطر در جامعه ما هر چند که جوانان از لحاظ نیروی جسمی و شادابی جوانی سرمایه بزرگ مادی باشند اما سالمندان نیز سرمایه معنوی بزرگی هستند که ذخیرهای عظیم و پربرکت به جا مانده از گذشتهها برای جامعه به حساب میآیند.
اختصاص دادن یک روز و یا یک هفته در سال به سالمندان نیز با همین نگاه انجام شده اما شایستهتر است که این امر از شکل مناسبتی خارج شده و توجه و رسیدگی به نیازهای آنان به امور روزمره ما تبدیل شود.
سرای سالمندان سنندج که قبلاً با نام سرای سالمندان 17 شهریور شناخته میشد، بعدها با نام سرای سالمندان جامجم نامگذاری و از زمان انقلاب تا سال 1372 از این مرکز برای نگهداری افراد سالمند و معلول استفاده شده اما از سال 1372 تاکنون به طور ویژه برای نگهداری سالمندان استفاده میشود.
بر اساس آمار اعلامی از سوی مسئول سرای سالمندان سنندج 8 و نیم الی 9 درصد از جمعیت استان کردستان سالمند هستند یعنی حدود 150 هزار نفر افراد سالمند که بالای 60 سال سن دارند در استان وجود دارند و 200 نفر از آنها در مراکز سالمندان نگهداری میشوند و مابقی در کنار خانوادههایشان هستند.
امروز دوشنبه (9 مهرماهجاری) به بهانه روز جهانی سالمندان، فرصت را غنیمت شمرده و سری به سرای سالمندان سنندج زدیم و از نزدیک پای دردولهای پدران و مادارنی نشستیم که بخاطر اینکه زندگی فرزندانشان خراب نشود از زندگی خود گذشته و به خانه سالمندان رفتهاند.
فرزندانم حتی نمیدانند من مردهام یا زنده!
وارد سالن زنان سالمند شدم، سالن از تختهای کنار هم با فاصله مشخص و با ترتیب خاصی چیده شده بود، به کنار یکی از تختها در انتهای سالن رفتم، تخت فرشته خانم بود.
فرشته خانم 76 سال سن دارد روی تخت دراز کشیده است و بخاطر درد کمر و بدنش نتوانست از روی تخت تکان بخورد و با همان حالت خوابیده به سوالات خبرنگار پاسخ میداد؛ مادرم خود را معرفی کنید: 5 سالی است که به خانه سالمندان آمدهام، قبلاً در روستای توریور زندگی میکردم، سالها پیش شوهرم فوت کرد. یک دختر و یک پسر دارم که از 5 سال پیش آنها من را به اینجا آوردهاند و دیگر خبری از آنها ندارم.
فرشته خانم میگوید: آخرین بار یادم میآید که مرا به بیمارستان بردند و از آنجا مرا به سالمندان آوردند. از او میپرسم آخرین باری که دختر و پسرت به دیدنت آمدند کی بود؟ بغض گلویش را گرفت و گفت: نمیدانم به خاطرندارم... منتظر ماندم که بخاطر بیاورد اما همچنان میگوید: نمیدانم اصلاً از آنها خبر ندارم.
انگار آخرین خاطرهاش از دیدار فرزندانش فقط 5 سال پیش است که او را از بیمارستان به سرای سالمندان آوردهاند. میگوید: فقط از کمیته امداد مستمری ماهانه میگیرم.
میپرسم: دلتنگ بچههایت نیستی؟ با بغض جواب میدهد: دلتنگشان نیستم اینجا در کنار زنان همسن و سال خودم حالم خوب است.
به یکی از پرستاران اشاره میکند و میگوید: این خانم خیلی خوب است خدا ازش راضی باشد.
از او پرسیدم چه سخنی برای بچههایت داری؟ بغضش ترکید و برای اینکه کسی گریهاش را نبیند سرش را زیر پتو برد و با صدای نالان و خفه گفت: "بچهها هرگز به درد نمیخورند." دیگر نتوانست حرفی بزند. پرستارش به کنارم آمد و گفت: در این مدت که من اینجا بودهام هیچ کدام از فرزندانش به دیدنش نیامدهاند حتی وقتی اخیراً یک عمل جراحی داشت و به بیمارستان منتقل شد باز خبری از آنها نشد و پرستاران مرکز او را همراهی کردند.
پیرزن این بار با صدایی عصبی گفت: حتی یک بار برای اینکه از زنده بودن یا مردن مادرپیرشان هم خبر دار شوند اینجا نیامدهاند.
فرشته خانم از پرستاران و از اینکه در سرای سالمندان است خیلی راضی است و میگوید: اینجا خیلی به من میرسند؛ خواستم از او خداحافظی کنم دستم را گرفت و با صدایی ناراحت گفت : هیچ وقت به بچههایت دل نبند چون هیچ وقت به درد نمیخورند...
فرزند خواندههایم آنقدر مرا دوست دارند که از کودکی مرا "شادوسه" صدا میزنند!
بسیار شنیدهایم که میگویند نامادری هرگز جای مادر را نمیگیرد و همینطور فرزندخوانده هرگز جای فرزند واقعی را نمیگیرد اما همیشه در روابط پیچیده بشر استثنا وجود دارد؛ در آن طرف سالن پیرزنی نورانی روی تخت دراز کشیده است، اسمش کوکب خانم است اهل بیجار که از جمله این مستثنیات است و از مهربانیهای فرزند خواندههایش میگوید و دم به دم برایشان دعای خیر میکند.
کوکب خانم دو سال است که در سرای سالمندان سنندج نگهداری میشود، ازدواج کرده اما به قول خودش خدا نخواسته هرگز صاحب فرزند شود، میگوید: به جای فرزندان خودم در عوض 4 فرزند شوهرم را که مادرشان فوت کرده بود بزرگ کردم و با تمام وجود برای سرو سامان دادنشان از جان و دل گذشتم. اما اکنون نتیجه زحمتهای خودم را میبینم چون با اینکه مرا به سرای سالمندان آوردهاند ولی همیشه به دیدنم میآیند و نمیگذارند هیچ کم و کسری داشته باشم.
کوکب خانم گفت: بچه هایم آنقدر دوستم دارند که به من میگویند "شادوسه" به معنی عزیزم.
آرامش عجیبی در نگاه این پیرزن دیده میشود و شاید بخاطر این است که برعکس فرشته خانم که در تخت روبرویش است از محبت اطرافیانش چیزی کم ندیده است و با اینکه هر از گاهی برای محروم شدن از داشتن فرزند آهی میکشد و از خدا گله میکند اما باز لبخندی زیبا بر لبانش نقش بسته چراکه فرزند خواندههایش جای بچههای نداشتهاش را پر کردهاند.
پیرمرد هنرمندی که صدای ساز ویولونش در سرای سالمندان پیچیده بود
از سالن زنان خارج میشوم و در راهرو به سمت سالن انتهایی سمت چپ میروم که اتاقهای سالمندان مرد در آنجا هست، وارد یکی از اتاقها میشوم صدای زیبای ویولن در فضای اتاق پیچیده است. پیرمردی با چهرهای تقریباً جوان اما اندامی پیر و شکسته، ویولن را در دستانش گرفته و با حالتی که سرش را روی شانهاش خم کرده بود مشغول نواختن ساز بود به محض اینکه من را دید نواختن را قطع کرد و از جایش بلند شد. به او گفتم ادامه بده خیلی زیبا مینوازی گفت: من شاعر و ترانهسرا و نوازنده ویولن و کمانچه و عود هستم.
استاد علیاصغر لیسانس ادبیات فارسی دارد که قبل از انقلاب در دانشگاه تهران مدرکش را گرفته است. در همان زمان در اداره فرهنگ و هنر سنندج مشغول به کار میشود که بعد به اداره ارشاد و فرهنگ اسلامی تغییر نام داده است.
وی گفت: بعد از بازنشسته شدن، کلاس آموزش ویولن و کمانچه و عود و آواز در یکی از پاساژهای سنندج راهاندازی کردم اما چون جوانان بیشتر طرفدار موسیقی پاپ بودند از کلاس من استقبال نمیشد؛ دو تا پسر دارم و یکی از پسرهایم همراه با مادرش در خارج از کشور زندگی میکنند ولی تلفنی با هم در ارتباط هستیم.
از او میپرسم چرا با آنها به خارج از کشور نرفتی؟ جواب میدهد: آب و هوای خارج با من نمیسازد وقتی به آنجا رفتم مریض شدم. پسر دیگرم که در سنندج است به دیدنم میآید؛ خانه و زندگیم را بخاطر ضررهای مالی از دست دادم و مجبوراً دو سال است که در سرای سالمندان هستم.
در حالیکه از این پیرمرد هنرمند، داشتم خداحافظی کردم پیرمرد دوباره ویولنش را برداشت و شروع به نواختن آهنگ زیبای مرغ سحر کرد.....
18 سال است که دخترانم را ندیدهام
بهروز یکی دیگر از پیرمردهای شیک پوش اتاق انتهایی سالن است که کارمند سابق گمرک بوده و از 6 ماه قبل به سرای سالمندان آمده است. میپرسم چرا به سالمندان آمدهای؟ با بغض جوابم را میدهد: فقط بخاطر تنهایی. من خیلی تنها هستم دو بچه دارم که همراه مادرشان از خیلی سالها پیش ترکم کردهاند و در خارج از کشور به سر میبرند.
از او پرسیدم اینجا راحتی؟ میگوید: از لحاظ نظافت و غذا خوب است. اما درمان نه. ادامه میدهد: پزشکان سرکشی و اوضاع سلامتی ما را بررسی میکنند اما در حوزه درمان باید به بیمارستان منتقل شویم که برایم سخت است.
کنجکاوانه باز از او پرسیدم چرا بعد از ترک همسر و فرزندانت زندگی جدیدی را شروع نکردی؟ بغضی که از اول گفتگویمان در کلامش بود ترکید و آرام شروع به گریستن کرد و گفت: من با عشق ازدواج کردم و هرگز نخواستم عشقم را نیمه کاره رها کنم. از او معذرت خواهی کردم که باعث یادآوری خاطرات تلخش شدهام. اما او ادامه داد: دخترانم را 18 سال است که ندیدهام بزرگ شدنشان را ندیدم و حتی تلفنی هم هیچ ارتباطی با من ندارند!
خیلی پشیمانم که به سالمندان آمدهام
اتاقها تقریباً خالی شده است و پیرمردهای سالمند برای هواخوری به داخل پلاژ ساختمان رفتهاند، به آنجا رفتم و به جمعشان سلام دادم و کنار یکی از پیرمردها نشستم که ظاهراً سرحال و قبراق به نظر میرسید برای شروع صحبت اسمش را پرسیدم، اسمش ابراهیم و اهل یکی از روستاهای منطقه لیلاخ که سه ماه است به اینجا آمده، میگوید: خیلی پشیمانم که به سالمندان آمدهام میخواهم برگردم به روستای خودم. از او پرسیدم بچههایت تو را اینجا آوردهاند؟ جواب داد: من هرگز ازدواج نکردهام کل عمرم را به سفر بین ایران و عراق گذراندهام.
ابرهیم آقا ادامه داد: اگر بخاطر چپی چشمهایم و کمبیناییم نبود هرگز به سالمندان نمیآمدم، از او پرسیدم مشکلت چیست چرا میخواهی به روستا برگردید؟ جواب میدهد: من حاجی هستم و توبه کار. اینجا برایم وضو گرفتن سخت است و نمیتوانم نماز بخوانم. اینجا نماز خانه ندارد. من یک بار سکته کردهام و این روی بدنم تأثیر گذاشته و به راحتی نمیتوانم حرکت کنم و وضو بگیرم در خانه خودمان در روستا برای انجام این کارها راحتتر هستم.
امروز دست بر قضا بیشتر سالمندانی را که در سرا دیدم مجرد بودند، یعنی زنان و مردانی که هرگز ازدواج نکرده بودند به ویژه تعداد مردان مجرد بیشتر از زنان مجرد بود و ایام جوانی را بدون هیچ شریک و همدمی به دوره کهنسالی پیوند زده بودند، در ابتدا با دیدن آنها با خودم گفتم اگر اینها ازدواج کرده بودند و صاحب زن و بچه میشدند شاید سرنوشتشان طوری دیگری رقم میخورد و به جای تنها ماندن در سرای سالمندان اکنون در میان زن و فرزند خود بودند. اما کمکم متوجه شدم این قضاوت درستی نیست چرا که مردان و زنان دیگری را هم دیدم که با وجود ازدواج کردن و داشتن خانواده و چندین فرزند به دور از آنها در این خانه تنها ماندهاند، گروه اول سرنوشت آنها را محکوم به تنهایی کرده اما گروه دوم نه، چراکه سرنوشتشان دست فرزندانشان است که بیرحمانه آنها را به تنهایی محکوم کردهاند.
دولت فقط 30 درصد از هزینههای سالمندان را تامین میکند
مسئول سرای سالمندان سنندج در گفتگو با خبرنگار تسنیم با بیان اینکه به تناسب شرایط جامعه تعداد سالمندان در هر دوره تغییر کرده است، اظهار داشت: بر اساس آمار سال 92 تعداد سالمندان در این مرکز 40 نفر بود که اکنون به 80 نفر رسیده که 32 نفر از آنان زن و 53 نفر مرد هستند.
علی قادرمرزی با اشاره به اینکه سالمندان بهصورت شبانهروزی در این مرکز نگهداری میشوند، افزود: کار اصلی ما در این مرکز نگهداری است ولی در کنار آن امور توانبخشی هم انجام میدهیم که شامل امور فیزیوتراپی، روانشناسی و مددکاری است.
وی با اشاره به اینکه تمام هزینههای خوراک، پوشاک و درمان سالمندان بر عهده مرکز سالمندان است، گفت: تنها درآمد دولتی ما کمکهای بهزیستی است که به صورت یارانهای و بر اساس مصوبه هیئت دولت پرداخت و به صورت ماهانه به مرکز سالمندان تعلق میگیرد.
مسئول سرای سالمندان سنندج تصریح کرد: یارانهای که دولت به ازای هر سالمند به مرکز پرداخت میکند حدود 580 هزار تومان در ماه است که متأسفانه این مقدار از یارانه پرداختی دولت، فقط جوابگوی 30 درصد از هزینههای مرکز است.
وی به هزینه پرداختی از سوی خانوادههای سالمندان اشاره کرد و گفت: بر اساس قانون مصوب باید به ازای هر سالمند مبلغ 410 هزار تومان ماهانه از خانواده سالمند به عنوان شهریه دریافت شود که البته اکثر خانوادهها فاقد توانایی پرداخت آن هستند.
قادرمرزی افزود: از طرفی هزینه واقعی هر سالمند در ماه با در نظرگرفتن هزینههای وعدههای غذایی، پوشاک، درمان و حقوق و بیمه پرسنل مرکز و اجاره ساختمان و هزینههای آبونمان و غیره به حدود دو میلیون و 200 هزار تومان میرسد.
وی با بیان اینکه یارانه دولت برای تامین نیاز سالمندان کافی نیست، اظهار کرد: مابقی هزینهها از محل شهریه خانوادههای سالمندان و کمکهای مردمی تامین میشود و با توجه به اینکه این مرکز در مرکز استان قرار گرفته، به سایر مراکز شهرستانهای دیگر استان نیز خدمات ارائه میدهد.
مسئول سرای سالمندان سنندج با بیان اینکه 55 الی 60 درصد از هزینههای این مرکز کاملاً از محل کمکهای مردمی و خیرین تامین میشود، گفت: از 85 سالمند این مرکز، 60 نفر از آنها از هیچ پشتوانه درآمدی و خانوادگی برای پرداخت شهریه برخوردار نیستند.
قادرمرزی ارائه خدمات به سالمندان را در شرایط فعلی دشوار توصیف کرد و گفت: حدود 40 نفر از سالمندان احتیاج به پوشک بزرگسالان دارند که سال گذشته با قیمت 17 هزار تومان خریداری میشد اما متأسفانه اکنون با 60 هزار تومان هم پیدا نمیشود.
ماجرای زندگی سالمندان قصه پرغصه خود را دارد؛ همه دردودلهایی که این پدران و مادران بیان کردند را با خود مرور میکنم؛ پدران و مادرانی که سالهاست چشمانتظار دیدن فرزندانشان هستند و گلایه میکردند اما غافل از اینکه کاری جز انعکاس درددولهایشان از دست ما ساخته نیست.
با سئوالات فراوانی در ذهنم از پدران و مادرانی که سالهاست فرزندانشان آنان را ترک کردهاند جدا میشوم و با آنها خداحافظی میکنم، سرای سالمندان سنندج را که ترک میکردم آخرین چیزی که در خاطرم نقش بست چشمان منتظر مادرانی بود که تا ورودی سالن من را همراهی کردند، چشمانی که انگار سالهاست منتظر فرزندانشان بودند که نزدشان بیایند.
با آرزوی روزی که هیچ پدر و مادری از فرزندانشان دور نباشند و هیچ فرزندی نیز پدران و مادران خود را ترک نکنند.
آنچه در ادامه مشاهده میکنید، حاصل گزارش تصویری خبرنگار تسنیم از پدران و مادرانی است که در سرای سالمندان سنندج زندگی میکنند.
انتهای پیام/ش