شلیلیان در گفتگو با تسنیم: چرا فیلمسازان ما متکی به سلبریتی هستند؟/ من رحیم «بچههای گروهان بلال» هستم + فیلم
من معتقدم که برای دیده شدن نباید دست به گریبان سلبریتی باشیم و باید یک تابوشکنی شکل بگیرد تا حداقل در ژانر دفاعمقدس آنچیزی که مخاطب مجذوبش شود مفاهیم و ارزشها باشد تا چهرهها!
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، پاها و دستهایش ما را به یاد جنگ و کاتیوشا میاندازد و خنده و تبسم جالب توجهش نیز خلق و خوی رزمندگی دارد. او امروز به یاد همرزمانش و حتی نیمنگاهی به تجارب گرانبهای "سیدمرتضی آوینی" دغدغه به تصویرکشیدن دلاوریها و ناگفتههایی را دارد که کمتر به آنها توجه میشود. یک چشمه آن همین مهندسی رزم است که تا به حال گونهای از این پرداخت را هیچ فیلمساز جنگی جلوی دوربین نبرده بود البته عبدالرحمن شلیلیان اعتقاد دارد تدارکات، بهداری و موتوری جنگ هم مملوء از ناگفتهها و داستانهای جذابی است که فیلمسازان به جای کلیشه و تکرار برخی از سوژهها، این موضوعات را برگزینند. این فیلمساز برنامهها و مستندهای تلویزیونی و فیلمهای داستانی از سال 73 بارها پشت در اتاق مدیران قرار گرفت و به او وقت ملاقات نمیدادند تا کارش را بتواند عرضه کند. بالاخره یکی از همدانشگاهیها و بچههای جنگ به عنوان رئیس گروه فیلم و سریال شبکه یک سیما منصوب شد تا او خاطرات جذاب «بچههای گروهان بلال» که خودش با آن در 8 سال جنگ تحمیلی همراه بوده را جلوی دوربین ببرد. این اتفاقات به تعبیر شلیلیان در سال 67 شرق بصره اتفاق افتاده و حتی در محاصره و پاتک عراق هم این نوجوانان قرار میگیرند و کاراکتر رحیم(وحید رهبانی) نزدیک به شخصیت واقعی خودش در جنگ تحمیلی بوده است.
او در جریان این گفتگو علیرغم تحلیل سریال تلویزیونی «بچههای گروهان بلال» و تبیین فرمایشات حضرت آقا در شب خاطره، به بضاعتهای محدود بودجهای سازمان صداوسیما و کمبود ابزار و تجهیزات جنگی که فیلمسازان در اختیار دارند، پرداخته شد.
متن کامل گفتوگوی تسنیم با عبدالرحمان شلیلیان در ادامه منتشر میشود.
نه برآورد فیلم جنگی میبینند و نه تجهیزات در اختیار فیلمساز قرار میدهند
*حضرت آقا در شب خاطره امسال اشاره کردند به کارهایی که بایستی در حوزه ادبیات، سینما، تئاتر و تلویزیون و روزنامه نگاری و رسانه و فضای مجازی در دفاع مقدس انجام میشده ولی انجام نشده است. البته در ادامه تأکید کردند گوشهای هرچند اندک هم انجام شده، مؤثر بوده است. یعنی در واقع از چندین سریال آپارتمانی بیموثر، موثرتر بوده است. چرا با این همه سوژه و مفهوم بیکران، معرفت و اخلاق در ژانر دفاع مقدس و سبک زندگی شهدا به تعداد اندکی از حوزه نمایشی دفاع مقدسی بسنده شده است؟
بدون هیچ رودربایستی اگر ژانرهای فیلمسازیی و کارهای تصویری و نمایشی را به لحاظ سختی و مشقتکار تقسیمبندیکنیم سرآمد و رأس هرم این سختیها به آثار جنگی و دفاعمقدسی برمیگردد. اصلاً یکی از عواملی که شاید برخی از همکاران ما را از ساخت آثار دفاعمقدسی دور میکند همین سختی و مشقت کار باشد. واقعاً ساخت کارهای جنگی کار راحتی نیست، نه تنها در کشور ما بلکه در دیگر کشورها هم به همین منوال است. البته آنها ابزار و تجهیزات بیشتری در اختیار دارند و از این حیث، جذابیت کار جنگی جهانی بالاتر میرود ولی اینجا هم شما درگیر سختیهای کار جنگی میشوید و هم درگیر برآوردهای پایین و تجهیزاتی که بایستی در اختیار فیلمساز قرار بگیرد که متأسفانه این اتفاق نمیافتد. از طرفی دیگر کار دفاعمقدس در فضای باز فیلمبرداری میشود که قطعاً راندمان و خروجی کار کم خواهد بود و نیاز به یکسری هماهنگیها برای انفجار و تعامل مناسب با هنروران و بازیگران کاربلد و عوامل مشرف به کار جنگی دارد که در همه این اتفاقات نخست به هزینههای هنگفت و لازم میرسیم که متأسفانه در همه این نکات یکسری غفلتهایی باعث میشود این اقدامات شکل درستی نگیرد. برخی از مدیران و عوامل دستاندکار هم به دلیل عدم اشراف لازم به آثار جنگی، برآوردی که پیش میکنند برآورد آثار آپارتمانی است که میتوانند در پروسه تولید، این هزینهها را کنترل کنند اما در آثار جنگی، چنین اتفاقی نمیافتد.
برخی اشراف ندارند و برخی هم میگویند پول نیست
*اینجا تولیدکنندگان و تهیهکنندگان مقصرند یا برمی گردد به آن عدم آگاهی لازم که برخی از مدیران بایستی نسبت به ژانر دفاع مقدس داشته باشند که ندارند؟
در این باره قضاوت کردن کار سختی است چرا که برخی اوقات بیانصافی هم میشود. زیرا وقتی به مدیر رجوع میکنیم و میگوییم برآورد، مناسب نیست میگویند در تنگناهای اقتصادی قرار دارند و ناگزیر به پرداخت این مبلغ پایین برآورد هستند. حتی در برخی اوقات میگویند اگر نمیتوانید نسازید! ولی به نظر میآید کارهای فرهنگی دیربازده است و بذری است که باید مدیران با سعه صدر بگذارند پاشیده شود و ثمر آن را در طولانیمدت ببینید. این صبر، تفکر و تحمل وجود داشته باشد ما بر این مبنا متمرکز میشویم و کار را پشتیبانی میکنیم تا ثمرهاش را ببینیم. در کشور ما این نوع بودجهها تحت سیستم دولتی باید پشتیبانی کنند که به هر صورت باعث میشود فیلمسازان ما اقبال کمتری نسبت به کار دفاع مقدسی داشته باشند. البته بخش دیگر آن برمیگردد به عدم اشراف مناسب فیلمسازان به موضوع دفاعمقدس و جنگ تحمیلی که اصلاً نمیدانند از چه مفهوم و معارف جنگ بایستی برای نسل امروز بگویند و هیچنوع جامعهشناختی نسبت به جنگ ندارند. همچنین این عدم اشراف مناسب باعث شده نتوانند داستان و روایتی را بازگو کنند.
این بسیجی مدنظر مدیران را نمیشناسم!
*خوشبختانه این حلقه مفقوده داستان نداشتن آثار دفاعمقدسی با این کار «بچههای گروهان بلال» احیاء شد. چرا که فقط فیلمسازان ما به توپ، تانک و ادوات میاندیشند تا چگونگی روایت کردن درست معرفتها و اخلاق جنگ تحمیلی و سبک زندگی رزمندگان و شهدا... واقعاً خلأ چه نوع پرداختهایی در دل دفاعمقدس با توجه به نبود قصه و فیلمنامه مناسب احساس میشود؟
در ابتدای آن، بحث مدیریتی وجود دارد که قابل بررسی است. وقتی قصهای را ارائه میکنید و فیلمنامهای را مینویسید و حتی فیلمنامه و متنی که تصویب شده را میسازید در هنگام نمایش آن فیلم با مسائلی مواجه میشوید و می بینند یکی از مسائلی که با آن دست به گریبان هستیم که در سریال «بچههای گروهان بلال» هم اذیتمان کرد این تفکر و تصوری که برخی از مدیران از جنگ دارند که آدمها از نقاط آغازین آدمهای آسمانی و در حد فرشته و ملائک هستند و اهل زمین نیستند. این تفکر غلط یک هاله و پردهای را بین فیلمساز و مخاطب ایجاد میکند. ما با ادبیاتی در جنگ بزرگ شدیم که امروز میخواهیم استفاده کنیم فلان مدیر میگوید آن ادبیات نباید باشد و خیلی جنبه فرمایشی و پرطمطراق پیدا میکند. این حالت جنگ یک شمایل متکلف، عجیب و غریب و متکلفی پیدا میکند. شاید باور نکنید در یک سکانسی یک بسیجی به بسیجی دیگر میگوید "میخواهیم بخوابیم آنقدر خروپف نکن". اخطار گرفتیم که این خروپف باید حذف شود. مگر میشود یک بسیجی به یک بسیجی این طور نگوید، حالا بگوید چه ایرادی دارد؟ مگر چه اتفاقی میافتد که میگویند استفاده از این عبارتها در شأن یک بسیجی نیست؟ این کدام بسیجی است. من 8 سال توفیق داشتم در جنگ باشم و این آدمهایی را که برخی از آقایان مدیر حکم میکنند این تیپی ببینیم و پرداخت کنیم من نمیشناسم.
چرا آنقدر اصرار داریم آدمها را اتوکشیده معرفی کنیم
همین مدیران که حکم صادر میکنند اصلاً به جنگ اشراف دارند و از خلق و خوی بسیجیها با خبرند...
انسان انسان است چرا آنقدر اصرار داریم این آدمها یک چیزهای دیگری باشند؛ خیلی اتو کشیده، عبوس و خشک! باور کنید اگر به سنگری میرفتم این طور آدمها بودند همیشه فرار میکردم و به سراغ آدمهای اهل دل میرفتم. چون میخواستم در شرایط سخت و تحمل بحرانها، به لحاظ روحی آماده باشم.
من از همه لحظات سخت و طاقتفرسای جنگ، آموختم
*این دانشنامه فیلمسازی جنگ را از حقیقتهایی که دیدید اندوخته کردید و یا از بزرگان جنگ آموختید؟
جنگ مقولهای بود که لوکیشن آن را نمیتوان از آدمهایش جدا کرد. جنگ و آدمها یک تأثیر متقابل داشتهاند. چرا که هر لحظه خمپارهها و ترکشها و عملیاتی که رخ میداد نمیدانستیم امروز هستیم و یا فردا در کدام عالم چشم باز خواهیم کرد. من از همه این لحظاتی که مرگ سایه به سایه و شانه به شانهمان حرکت میکرد و فضاها را خمپاره 60 و زمانی فرا میگرفت، یاد گرفتم. از آدمهایی که برخی اوقات کپ میکردند و برخیهایشان دلاوری میکردند و حتی بعضاً آرامآرام یخشان آب میشد و رخ دیگرشان را نشان میدهند. ولی چیزی که در حقیقت اتفاق افتاد و من به شخصه خیلی دوست دارم و باز کار جنگ بسازم همین روند داستانی جنگ را اصرار دارم در کارهایم داشته باشم. همین اتفاقی که در سریال «بچههای گروهان بلال» افتاد و کاراکترها در جریان آن به پختگی و تکامل رسیدند. این تکامل و سیر پختگی در خصیصهاش نهفته است و بعد از تکامل به انتخاب میرسد. همه اینها را در کنار پرداختهای نظامی و جنگی و رزمی، با قالب داستانگونه در «بچههای گروهان بلال» شاهد بودیم.
من رحیم «بچههای گروهان بلال» هستم
*یک فیلمسازی میگفت وقتی من به آثار امروز دفاعمقدس نگاه میکنم یا برایم شوخی است یا احساس میکنم اغراقآمیز است و یا گاهی ناراحت میشوم که کوتاهی شده است. چقدر شما به این احساس رسیدهاید و چقدر سعی کردید «بچههای گروهانبلال» را به حقیقتهای جنگ نزدیک کنید؟
خود «گروهان بلال» خاطرات خودم است و کار زیاد دشواری نکردم. شخصیت خودم که روایتگر داستان هستم کاراکتر اصلی این سریال یعنی رحیم است. به همان شیوهای که با هم در جنگ و میان رزمندگان صحبت میکردیم به آن شکل و شمایل شوخی میکردیم، ناراحت و دلخور میشدیم و حتی آرام آرام پخته میشدیم همه را به تصویر کشیدیم. به آن شیوه فکر میکردم و در این کار تمام سعی و تلاشم را به کار بستم کار را به همان فضا، نزدیک کنم.
فیلم جنگی نمیبینیم، چون فیلمساز ما تصویرسازی نمیکند
*آیا به نظرشما دلیل خوب از آب درنیامدن یکسری از آثار دفاع مقدس به خاطر این باشد که فیلمنامهنویس در عین اقتباس هیچ مراودهای با نویسندگان جنگ و اصلاً ادبیات دفاعمقدس ندارد؟
وقتی من از صدر اسلام فیلمی میسازم در حالیکه با صدراسلام 1400 سال فاصله دارم، آیا حتماً باید در آن فضا باشم تا بتوانم این فیلم را بسازم؟ اینکه این چالش و عیب را ایجاد میکند آدم هایی که در دوره صدراسلام بودهاند الان نیستند که به کار ما ایراد بگیرند. اما کسانی بودهاند در دفاع مقدس که میگویند به دل نمینشیند و باید آن گیر و چالش اصلی ما باشد. چالش اصلی و گیر اصلی این است که ما خودمان این فضا را تجربه نکردیم و در جنگ نبودیم حداقل کاری که میتوانیم انجام دهیم خودمان را در آن فضا قرار دهیم. این کار را هم نمیکنیم که حدقال به خصیصههای انسانی توجه کنیم. به نظرمن یکی از راههایش همین همزادپنداری و تصویرسازی است. نه اینکه نشان بدهیم یک تیرباز زمانی که کار میکند نیروی ما صاف و استوار به سمت آن میدود. نه ما در این شرایط جنگی همیشه باید با نقشه جلو میرفتم و ترفندی به کار میبستیم. اینها نه طبیعی و نه واقعی، هیچ تاریخی را نمیتواند روایت کند. فیلمساز باید خودش را در آن شرایط قرار دهد تا بهتر بتواند عکسالعملهای انسانی را به خوبی به تصویر بکشد.
میخواستم بگویم «گروهان بلال» خاطرات خودم است ولی نگذاشتند
*عناصری که در «گروهان بلال» کار میکنند، همه کاراکترها واقعی هستند؟
همچنین گروهانی بوده در سال 67 در منطقه شرق بصره. به تک شلمچه و تک عراق خورد و در محاصره قرار گرفت. کپشنی که ما در ابتدای تیتراژ سریال قرار دادیم براساس خاطرات و طرحی از عبدالرحمن شلیلیان بوده که عوامل دستاندرکار در تلویزیون جلوی آن را گرفتند و گفتند خیلی شخصی میشود و ما گفتیم چه اشکالی دارد وقتی ما از کتاب و جایی اقتباس میکنیم آن را میآوریم. حداقل بگوییم اکثر شخصیتها و حوادث این سریال واقعی بوده و یا برگرفته از واقعیت است. ابتدا گفتند ایرادی ندارد ولی در ادامه این متن هم حذف شد.
عنبری نزدیک به همان عنبری جنگ تحمیلی بود
*مثلا شخصیت عنبری که آنقدر نکات طنز هم ایجاد میکند و جالب توجه مخاطب است کاملا شکل واقعی خودش بوده است؟
عنبری فقط آنقدر فربه نبود ولی دمپایی میپوشید و مدام بقچه نان خشک به همراه داشت و میخورد. البته صدردصد واقعی نیست و قدری تخیّل هم به داستان دامنه زده است. همه خاطرات در طول هشت سال دفاع مقدس خودم را جمع کردهام.
*کدام یک از کاراکترهای «گروهان بچههای بلال» برایتان نوستالژی آن روزها را دارد؟
"یزدی" و "عنبری" نزدیک بود. تا یک حدی محمد حاتمی نقش فرمانده گردان را بازی کرد و اینها همه توانستند نوستالژی آن روزها باشند.
*یکی از اتفاقات خوبی که در گروهان بلال اتفاق افتاد روحانی داستان بود که خیلی خوب درآمد. البته برخی از کارشناسان همان ابتدای ایفای نقش امیر دلاوری انتقاد کردند و یا استفاده از بازیگران کمتر استفاده شده در ژانر دفاعمقدس و حتی استفاده از نوجوانانی که تا به حال جلوی دوربین نرفتند. از طرفی این روزها هر فیلمسازی برای دیده شدن دست به گریبان سلبریتیهاست اما در سریال شما کمتر این اتفاق را میبینیم. چطور به این نتیجه رسیدید؟
یادم میآید یک روزی با بهروز افخمی صحبت میکردم در جریان مونتاژ «راکبستان» که 16 میلمتری بود و سال 74 آن را ساختم. به او گفتم بهروز جان، سختترین کار کارگردانی کجاست؟ بهروز افخمی به من گفت: انتخاب بازیگر. ظاهراً همان طور است بازیگران خوب کنار هم قرار بگیرند 50 درصد در ارتباط با مخاطب جلو هستید. خیلی سعی میکردم آدم های جذاب و نمکین را گردهم بیاورم تا برای مخاطب دوستداشتنی باشند. مشخصا راجع به روحانی از حجتالاسلام راستگو الهام گرفتم که آن روزها با خود ما در جنگ فوتبال بازی میکرد.
انتخاب باشهآهنگر به عنوان مشاور کارگردان، مصلحتی بود
*محمدعلی باشهآهنگر که مشاور شماست، انتخاب او به عنوان مشاور پروژه رفاقتی بود یا دلیل خاصی داشت؟
من، امیر آشتیانیپور مدیر فعلی فیلم و سریال شبکه یک و محمدعلی باشهآهنگر هم دانشگاهی بودیم. حقیقتاً آشتیانی به ما اعتماد کرد و خیلی از مدیران به ما ملاقات هم نمیدادند و او کمک کرد این کار به آنتن برسد. میدانید طبق قوانین صداوسیما یک ناظر کیفی بایستی بالای سر کار باشد، به همین خاطر محمدعلی باشهآهنگر انتخاب شد. متنها را مینوشتیم و ناظر کیفی کنترل میکرد و یکسری نکات را میگفت. برخی وقتها گوش میکردم و برخی اوقات هم گوش نمیکردم و کار خودم را انجام میدادم. برخی اوقات راشها را میفرستادیم و او میگفت درنیامده و خراب شده و این شخصیتها را ادامه ندهید و من دوباره کار خودم را میکردم. چون در حقیقت این داستان خودم قرار داشتم و همه را لمس کرده بودم؛ از این جهت میدانستم چه کار میکنم.
کسی به ما سر نزد و آنچنان پشتیبانی نکردند
*«گروهان بلال» میخواست یک نگاه جدیدی از رزم مهندسی را بگوید ولی کمتر ادوات نظامی نمیبینیم این عدم استفاده فراگیر از ادوات نظامی به دلیل پشتیبانی محدود بود؟
میدانید استعداد یک گروهان رزمی، 6 دستگاه بولدوزر و لودر است که ما از شهرک دفاعمقدس اجاره کردیم. به ما در این بخش آن چنان کمکی نشد. گفتند حقیقتاً نداریم. هیچکس هم در این دوره به ما سر نزد. نه از خود سازمان صداوسیما آمدند و نه از نهادهای نظامی. البته خوب شد که نیامدند، چون وقتی میآیند نیازمند تشریفاتی است. البته جالب است بدانید وقتی در عقبه گردان هستیم تجارب حضور خودم در دوران جنگ تحمیلی به ما کمک کرد کمتر از ادوات استفاده کنیم تا آنجا که بیشتر نیاز داریم در اختیارمان باشد.
*چقدر با مشکلات دست و پنجه نرم میکردید اعم از استفاده بازیگر، تجهیزات و ادوات، به لحاظ پشتیبانی و چقدر مدیران تلویزیونی با شما هماهنگ بودند؟
مدیران تلویزیون سعی میکردند این اتفاق بیفتد. امیر آشتیانیپور واقعا به لحاظ مالی ما را یاری داد تا در مضیقه درنمانیم و همیشه کمککار بود. آن چه که تهیهکننده میگفت امیر خیلی زحمت کشیده است. اما به واقع پشتیانی و حمایتی که باید بشود، نشد خود و واقعاً مدیریت شهرک دفاعمقدس ما را یاری نمیداد کار متوقف میشد.
نمایی از سریال «بچههای گروهان بلال»
اتفاقات غیرمترقبهای که احتمالش را میدادم
*چقدر کار برد؟
از هجدهم بهمن 96 تا بیست و سه خرداد 97 فیلمبرداری داشتیم. راهسازی و بولدوزر، دستگاه و تجهیزات کندی هستند و 6 دستگاه با راننده و بچههایی که تازه مسلط شدند قطعا کار راحتی نبود. حتی یکی دو بار نزدیک بود بچهها زیر شنی بروند و دستشان را زنجیر بولدوزر ببرد و یک بار عقب عقب میآمدند نزدیک بود چند نفر را از بین ببرند. حتی خودم هم نزدیک بود یک بار تصادف کنم. من آماده بودم و میدانستم این مسائل هست. چرا که خودم راننده بولدوزر هم بودهام.
تعلیقهایی ایجاد کردیم که با کاهش قسمتهای سریال، کارمان از بین رفت
*یکی از نقاط ضعف سریال «بچههای گروهان بلال» عدم درگیر کردن مخاطب است و نقطه تعلیق خاصی که مخاطب را برای قسمت بعدی، کنجکاو کند. چرا این اتفاق در سریال شما وجود نداشت؟
ما قرار نبود 14 قسمت بسازیم و 12 قسمت شد. در قسمت هشتم یکسری کاشتها را رفته بودیم که کجا تمام کنیم. امیدوار بودیم این دو قسمت را سازمان صداوسیما با صحبتهای اولیه میپذیرند و نقاط تعلیق ما درست شود. به قسمت هشتم که رسیدیم به ما گفتند دو قسمت را فراموش کنید با این که متن آنها آماده بود و همان 10 قسمت را ببندید و یکسری کاشتها و تعلیق ها از بین رفت. به هر صورت من قبول دارم قطعاً برای سریال این نقاط تعلیق را ایجاد کنیم. ذهن مخاطب عادت کرده و به این شکل از کار هر بار نقطه تعلیقی را ببیند تا در شب بعد ادامه کار را پی بگیرد. به این شکل و شیوه در بطن قضیه یکسری آدمهایی هستند امکان دارد در هفته بعد یک ماجرایی شکل بگیرد به این شکل بیننده عادت ندارد و احتمالاً او را اذیت میکند.
اصرار داشتم افراد محور داستان باشند نه ابزار!
*چیزی که خیلی «بچههای گروهان بلال» را زیبا کرد وجود داستانهای متعدد که خاطرات خودتان بوده است. چرا ما در فیلمهای دفاع مقدسی از پرداختهای داستان گونه فاصله گرفتهایم و یا فقط به سراغ بحث هیجانات نظامی و یا اینکه بعد از دفاع مقدس چه اتفاقی میافتد، رفتهایم؟
خیلی اوقات کار دفاع مقدس عمدتاً کار ابزار و جنگ ابزار را به ذهن فیلمساز میآورد. شما تا قسمت ششم در عقبه گردان و اطراف اهواز قصه برگزار میشود و آن فضایی که بچهها پخته میشود عاری از ادوات و ابزار و تسلیحات جنگی است. و یک مسائلی میان آنها پیش میآید و باعث یک پختگی و ارتباط با رحیم و بچهها میشود و این بدون ابزار و جنگ ایجاد میشود. و اصرار داشتم کاری بسازم خارج از جنگ و ابزار تسلیحاتی و نظامی باشد و آدمها در محور قرار بگیرند.
فیلمسازان ما یک نوع تنبلی در مطالعه منابع جنگی دارند
*چرا به کلیشه و ضعف فیلمنامهای در وفور سوژههای جنگی افتادهایم و از قهرمانانمان استفاده نمیکنیم همان طور که در شب خاطره هم مطرح شد؟
جای علامت تعجب بزرگ میگذارد ما در حوزه ادبیات دفاع مقدس دستمان خالی نیست و بضاعتهای خوبی داریم. و سراغ آنها نرفتیم و استفاده نکردیم. دو سه کتاب خواندم کتاب میخواندم همچون «پنجه طلا» که قصه یک صافکار است و و پرتعلیق و پرکشش روایت میشود. یا «کوچه نقاشها» به نظرمن بضاعت خوبی برای کار دارد. ما به داشتههایمان رجوع نمیکنیم. تنبلی در مطالعه گریبان همکاران فیلمساز ما را گرفته و سراغ منابع نمیروند.
آدمهایی که دیده نشدند را تصویر کنیم
*امروز در عرصه دفاع مقدس باید به سراغ کدام مفاهیم و سوژه و نوع پرداختی برویم؟
بچههای مهندسی رزمی بودند یکی از تأثیرگذارها و لایههای تشکیلدهنده به شمار میروند. اما بچههای تدارکات، بهداری و تیمهای پزشکی و موتوری هم بودند. کسانی بودند که اصلاً دیده نشدند با آن خلوص، صداقت و همیت و غیرت اتفاقاتی را رقم زدند که باید آیندگان با داستانپردازی مناسبی ببینند و خدا میداند دریایی از آموزه را شاهد خواهیم بود.
تلویزیون را تنها میبینم
*تلویزیون باید در این راستا چه کاری انجام دهد تا آثار خوبی از دفاع مقدس عرضه شود برای نشان دادن ارزشهایی که امروز برای جوان امروز ما مرور بشود؟
حقیقتاً در این ماجرا تلویزیون را تنها میبینم. درست است که ذائقه و سلیقه برخی از مدیران این نوع آثار را در برخی اوقات پس میزند و از سال 73 تا الان همین «بچههای گروهان بلال» دستم بوده است و اگر مدیری مثل آشتیانیپور نبود نمیدانم تا کی ساخته نمیشد. اما واقعاً تلویزیون دست به گریبان مشکلات اقتصادی و بودجهای است. امیدوارم همکاران بتوانند فیلمهایی بسازند از منظر و ژانر دفاع مقدس با مردم بتواند ارتباط برقرار کند.
گفتگو از مجتبی برزگر
انتهای پیام/