درنگی در پشت دیوار بلند «حاشا»

محمدحسین انصاری‌نژاد در یادداشتی درباره مجموعه شعر «حاشا» می‌نویسد: این دفتر از حیث تنوع قالب و عناصر فرمی و بیرونی شعر و درونمایه و جوهره عمیق شاعرانگی، خواندنی و قابل تأمل است و می‌تواند صاحبان پسندهای گوناگون را راضی نگه دارد.

خبرگزاری تسنیم، محمدحسین انصاری‌نژاد:

زین گلسِتان به حیرت شبنم رسیده‌ایم
باید دری به خانۀ خورشید باز کرد
بیدل

در اینکه شهرستان ادب با همتی بلند، پنجره‌هایی روشن بر چشم‌انداز بدیع و دلنواز شعر اصیل و دغدغه‌مند گشوده و زمینۀ شکوفایی شاعران جوان و خوش قریحه‌ای را که در تب خلاقیت می‌سوزند را فراهم کرده، کمترین تردیدی نیست. این کمترین هم چندی است که با شوقمندی، مجموعه شعرهایی را که از سوی این مؤسسۀ فرهنگی متعهد و ارجمند منتشر می‌شود، با درنگ و تأمل می‌خوانم و جانی تازه می‌کنم. اما به قول غنی کشمیری، «شعر اگر اعجاز باشد، بی بلند و پست نیست» و طبیعی است که مواجهۀ من با این مجموعه شعرها نیز متفاوت باشد. بعضی را بسیار بپسندم و با آن ها زیستی خوش داشته باشم و بعضی را کمتر. چندتایی را هم فقط از سر ارادت بخوانم و چنگی به دلم نزند.

چون با دست‌اندرکاران این مجموعه دوستی عمیق و دیرینی دارم و آن عزیزان هم به من لطف بسیار دارند، می‌توانم صریح و بی پرده بگویم با بعضی معیارهای کارشناسان در انتخاب مجموعه شعرها برای چاپ، چندان موافق نیستم. حتی گاهی رویکرد دوستان را به نوعی بازگشت ادبیِ ناخواسته شبیه می‌دانم، البته با رنگ و لعاب امروزین. یعنی غلبۀ شعار بر شعر و کمرنگ شدن عناصر شاعرانگی و «چه گفتن ها». پاره‌ای از این سروده‌ها بیشتر به خطابه و بیانیۀ سیاسی می‌مانند، با چاشنی شاعرانگیِ اندک. حتی تبلیغات رسانه‌ای دوستان دربارۀ چند مجموعه شعر خاص که گاهی برجستگی چندانی هم ندارد اندکی افراطی به نظر می‌رسد و می‌شود آن را بر تشویق و رویکرد شاعرپرورانۀ عزیزان حمل کرد.

اما حکایت من با «حاشا» از جنسی دیگر است. اوقاتی طولانی در کوچه‌باغ شاعرانگی‌هایش قدم زده‌ام و به تماشا نشسته‌ام. «حاشا» در دل و دماغ من، رایحه‌ای متفاوت دارد که حاشاشدنی هم نیست. این یکی از هفت کتابی بود که در سفرهای درمانی هم با من همسفر بود و از کتاب‌های بالینی آن روزهای آشفتگی. لذا برداشت‌های شتاب‌آمیزم را از این دفتر، به شیفتگان شعر اصیل و رسالت‌مند تقدیم می‌کنم:

برداشت اول

دفتر شعر «حاشا»، با طرح جلدی جذاب در 76 صفحه منتشر شده و در دسترس شیفتگان شعر و ادب قرار گرفته است. این دفتر از حیث تنوع قالب و هنرمندی‌های صوری و درونمایه و جوهرۀ عمیق شاعرانگی، خواندنی و قابل تأمل است و می‌تواند صاحبان پسندهای گوناگون را راضی نگه دارد. در حوزۀ فرم، شاعر مثل بسیاری از هم‌نسلانش، خود را در حصار سه چهار وزن خوش‌آهنگ و پرکاربرد محصور نکرده است؛ بلکه با بهره‌وری از وزن‌های مختلف و متناسب با فضا و ساختار و محتوا، تنوع موسیقیایی در خور تحسینی به سروده‌ها بخشیده است. این همخوانی و همخونی در بیشتر شعرها محسوس است و در فصل «نیمایی‌ها» محسوس‌تر.

در حوزۀ قافیه نیز که به تعبیر نیمای بزرگ «زنگ کلام» است هم ابتکار شاعر به روشنی آشکار است و ناگهانگی و تازگی قوافی، بر قدرت غافلگیری شعر می‌افزاید و لذت حاصل از زمزمۀ شاعرانگی‌ها را دوچندان می‌کند:

دوشنبه بود که لرزاندی
بلور اشک من، این شیشۀ شکستنی‌ام را
دوشنبه بود که بردی
دل فکسنی‌ام را

(حاشا، صفحۀ 27)

از این هنرمندی‌های فرمی در کار شاعر کم نیست؛ اما به صورتی کاملاً طبیعی و گره‌خورده با آهنگ طبیعی کلمات. چه زیبا می‌گوید شهید عین‌القضات همدانی: «ای عزیز! لفظ و معنا را چون قالب و جان دان. لفظ آدمی بر جان افتد از آنجا که حقیقت است، نه بر قالب...» آری پیوند لفظ و معنا، ذاتی و ارگانیک هست. و چه خوش ترنمی است از صائب تبریزی:

لفظ و معنا را به تیغ از یکدگر نتوان برید
کیست صائب تا کند جانان و جان از هم جدا

برداشت دوم

با تأملی کوتاه در این دفتر، درمی‌یابیم که شاعر جوان ما حرفی برای گفتن و دردی برای گریستن دارد. تب و تاب خلاقیت و رسیدن به کشف‌های بدیع و چشم‌دیدهای تازه که نشانگر بی‌تابی روح جستجوگر شاعر است، در جای جای سروده‌ها آشکار است.

در بیشتر نیمایی‌سروده‌ها که به برداشت من اوج کار شاعر است، هم با طرح‌های بدیع روبه‌رو می‌شویم و هم با پایان بندی‌های ابتکاری و درخشان. عاطفه‌ای نیرومند، آمیخته با صمیمیت زبانی و تصویری همراه با گره‌خوردگی با عناصر زندگی، از دستگیره‌های اصلی شاعر ماست.

نگاه شاعر به محیط پیرامون، ژرف و متفاوت است. او از حس‌آمیزی و ایهام‌های بدیع بهره می‌برد و مخاطب را به تأملاتی عمیق وا می‌دارد:

ای کاش باد
هرسال در حوالی پاییز
با برگ‌ها
این قدر تند حرف نمی‌زد
ای کاش با درخت
امسال باز قهر نمی‌کردند
این برگ‌های نازک نارنجی

البته طبیعی است که شاعر این مجموعه در سایه‌سار درخت بلند و بارآور نیمایی‌های زنده‌یاد قیصر، زیستن‌ها و شکفتن‌ها را تجربه کرده باشد. در کنار سادگی و صمیمیت زبانی و حس‌مندی تصویری، دو ویژگی دیگر هم یادآور شعر قیصر است. یکی نوع وزن‌ها، به ویژ زنجیرۀ «فاعلات فاعلات». و دیگر نوع کاربرد قافیه، به ویژه با تأکید بر ضربۀ موسیقیایی در پایان‌بندی شعرها.

البته خلاقیت ذهنی و زبانی شاعر را در بیشتر سروده‌هایش آشکار می‌بینیم. ولی به ذوق و برداشت من، نیمایی‌های شاعر از کارهای دیگر شاعران آفتابگردانی که تا کنون منتشر شده است و خوانده‌ام عمیق‌تر است و رنگ و بویی متفاوت تر و دلپذیرتر دارد.

برداشت سوم

شاعر دربیشتر قالب‌ها طبع‌آزمایی کرده و به ویژه با غزل برخوردی شاعرانه‌تر دارد. غزل‌ها «آن»ی دارد که دل را تکان می‌دهد. البته گاه دودستگی واژگانی و تعابیر کهنه و امروزین در غزل‌ها دیده می‌شود که فراوان نیست. ترک اولی‌های دستوری و دست‌انداز‌های زبانی هم کم و بیش به چشم می‌خورد. مثلا تکرار «که» ربط، بیش از حد معمول، یا ترکیب «باد سموم» که در اصطلاحات ادبی «سموم» در خود کلمۀ «باد» مستتر است. ناگفته نماند غزل ها، بیشتر در فضای کلی حرکت می‌کنند و توصیف موقعیت‌های خاص و روایتگری و... که غزل امروز را کاربردی می‌کند در آن ها کمرنگ است.

برداشت آخر

به نظر می‌رسد در پس‌زمینۀ شعرها، بیش از اندیشۀ عمیق و ته‌نشین‌شده، احساسات و مضمون‌های پررنگ باشد. البته موضع‌مندی شاعر واقعاً ستودنی است. شاعر را سال گذشته در اردوی آفتابگردان ها که در بوشهر برگزار شد، دیدم و دقایقی با هم همنفس بودیم. او را جوانمردی به شورمندی و زلالی شعرهایش یافتم. تبریک می‌گویم به یزدانی عزیز، برای اصالت خودش و شعرهای اصیلش. چشم به راه فرداهای آفتابی‌تر و شعرهای بسیار درخشان‌تر این شاعر خوش‌قریحه و دوست‌داشتنی می‌مانم. فرداهایی که بسیار نزدیک‌اند.

نوشتم آن چه دل فرمود، گفتم آن چه پیش آمد
مرا بی‌اختیاری ها به خجلت متهم دارد

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط