وقتیکه اصلاحطلبان خط امامی بودند
رقابتهای درونی فعالان سیاسی در جریانها و طیفهای مختلف، گاهی اوقات به طرح برخی مواضع و بیان واقعیتهایی منجر میشود که صدها مقاله و یادداشت و تحلیل و بررسی میدانی نمیتواند بهدرستی آن حقایق را روشن کند، که البته آن را باید به فال نیک گرفت.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، پس از انتشار سخنان آقای جهانگیری معاون اول رئیس جمهور در مراسم روز صادرات که گفته بود: «برخی فکر میکنند ما خودکار به دست باید دنبال عزل مدیرانی باشیم که ریسکپذیر نیستند، در حالی که تا این لحظه، اجازه برکناری منشی خود را هم پیدا نکردم!» که البته انعکاس این سخنان منشأ بسیاری از ضعفها و ناکارآمدیهای کنونی دستگاه اجرایی کشور را روشن کرد، این بار سخنان آقای منتجب نیا عضو و قائم مقام پیشین حزب اعتماد ملی در گفتوگو با خبرگزاری مهر ریشه برخی دیگر از چالشهای سیاسی کشور در سه دهه اخیر را روشن کرد.
رسول منتجبنیا در گفتوگو با «مهر» درباره شعار اصلاحات گفت: از زمانی که عنوان اصلاحات به کار برده شد، ما دچار چالش شدیم؛ ما قبلاً میگفتیم که جریان خط امامی هستیم؛ میگفتیم جریان ما مبتنی بر بیانیهها، رهنمودها، سیره و خطو مشی امام است و روشن بود وقتی این عنوان به اصلاحات تبدیل شد، هرکسی از ظن خود، اصلاحات را تعریف کرد. به نام اصلاحات، مانیفست مینوشتند و اصلاً نامی از اسلام در آن نمیآوردند! فرد دیگری به برخی مبانی دینی حمله میکرد. افرادی که تا دیروز معلوم نبود کجا بودند خود را داخل این جریان کردند و حرفهایی زدند که ما ناچار بودیم همه روزه از حریم اصلاحات دفاع کنیم و این اشتباهات و کجاندیشیها را جواب بدهیم. از منظر دوران شناسی و روند شکلگیری وفعالیت جریانهای سیاسی در کشور، دهه اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از ادوار سرنوشتساز در تاریخ سیاسی کشور است، چرا که پس از مقابله وطرد گروهکها و جریانهای ضد انقلاب، توسط نیروهای انقلابی، آنگاه که کشور به رغم جنگ تحمیلی دشمن به ثبات سیاسی رسید و وارد عرصه دولت سازی و اصلاح ساختارها و رفع نابسامانیها ومشکلات شد، پیدایی دوجریان چپ و راست سیاسی در کشورکه عمدتاً ریشه اقتصادی داشته ودامنه رقابت آنها در آغاز به میزان ونحوه دخالت در اقتصاد باز میگشت، نقطه آغاز رقابت نیروهای انقلابی برای حضور در عرصه قدرت بود واین درحالی بود که هردو این جریان برای اثبات پایبندی به اصول وآرمانهای انقلاب و خط امام (ره) که شاخصه حرکت آنها وهمه نیروهای انقلابی بود با یکدیگر رقابت داشتند وتمییز میزان پایبندی بیشتر هریک از آنها به آن اصول و آرمانها و خط امام برای یک ناظر بیرونی دشوار مینمود، به گونهای که جریان چپ سیاسی کشور به دلیل حضور و نزدیکی برخی افراد شاخص آن در بیت امام (ره) خود را خط امامیتر میدانست.
اما پس از ارتحال امام وتحولات سیاسی کشور که با پایان جنگ و آغاز ورود کشور به عرصه بازسازی خسارتهای ناشی از جنگ تحمیلی واصلاح قانون اساسی وپیدایی برخی حلقههای فکری و سیاسی نظیر حلقه کیان، حلقه آئین، حلقه سلام و... همراه بود، به ناگاه بسیاری از معیارها تغییر کرد و سخن از دوران ختم انقلاب وفرستادن امام به موزه تاریخ به میان آمد که اوج این مواضع مغایر با اصول از زبان فعالان چپ سنتی گذشته شنیده میشد که البته در این زمان ردای اصلاحطلبی پوشیده بودند. برای اینکه کلیگویی نشده وابعاد آن چالش اساسی در کشور که آقای منتجب نیا به دلیل حضور در جریان چپ سیاسی دهه اول واصلاحات دهههای بعدی، به آن اشاره کردند، با دقت بیشتری مورد مقایسه قرار گیرد، به مصادیقی از آن تغییر مواضع اشاره میشود.
1-اعتقاد به ولایت فقیه و ولایت مطلقه آن: جریان چپ سیاسی کشور در دوران اول بر اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه تأکید داشت و جریان مقابل را معتقد به آن نمیدانست، اما در دوران اصلاحات مواضع آنها به یکباره تغییر و ولایت مطلقه به ولایت مقید تعبیر و متکی بودن مشروعیت ولایت فقیه به قانون اساسی، مقید بودن اختیارات ولایت فقیه، انتخابی بودن ولی فقیه در عصر غیبت، ولایت انتخابی مقیده فقیه و وکالت فقیه و... از جمله مواضع عناصر متکثر جریان اصلاحات است.
2- رابطه با امریکا: تأکید جریان چپ سیاسی کشور در دهه اول در مورد «رابطه با امریکا» مبتنی بر اصول وخط امام بر نفی رابطه و تأکید بر مقاومت در برابر امریکا به عنوان دشمن اصلی و معرفی امریکا به عنوان مظهر شیطان و کانون پلیدی متکی بود، اما در دوران اصلاحات این به طرفداری برقراری مذاکره و رابطه با امریکا تغییر کرد واین درحالی بود که دشمنیهای امریکا علیه مردم ایران صریحتر و جدیتر شده است
3-صدور انقلاب: مبتنی بر اصول قانون اساسی وخط امام این جریان در دهه اول بر غرب ستیزی و لزوم صدور انقلاب اسلامی به عنوان یک آرمان تأکید داشت، اما در دهه دوم به بعد این آرمان بر همزیستی و گفت و گو میان ملتها و «گفت وگوی تمدنها» تغییر کرد.
4- سیاست خارجی و نگرش به غرب: در نگاه جریان چپ سیاسی غرب به عنوان کانون توطئه علیه انقلاب اسلامی شناخته وبرنفی رابطه با آن تأکید وحتی تلاش میشد جریان مقابل انگلیسی معرفی شود، اما در دهه دوم بر نقد تمدن غرب به جای نفی آن ولزوم تعامل و رابطه با فرهنگ غرب تأکید میشد.
5-حمایت از جنبشهای آزادیبخش: حمایت از جنبشهای آزادیبخش به دلیل تأکید در قانون اساسی و مواضع حضرت امام یکی از راهبردهای نظام اسلامی بوده وهست، اما نگاه جریان چپ از مدافع حمایت از این جنبشها در دهه اول به منتقد در دهه دوم تبدیل وحتی ریشه مشکلات کشور به این راهبرد نظام معطوف شده ومی شود. نقد مواضع عناصر شاخص این جریان به راهبرد نظام در شرایط کنونی به حمایت از نیروهای مقاومت این روزها بخشی از مواضع این جریان را تشکیل میدهد.
6- مقدسات و ارزشهای اسلامی و اخلاقی: جریان چپ در دهه اول به «طرفداری جدی دین حداکثری وممزوج بودن و عدم انفکاک دین از سیاست وضرورت حاکم بودن ارزشهای اخلاقی در اداره امور جامعه» که در واقع از مبانی اصلی نظام است، مانند دیگر نیروهای انقلابی تأکید داشت، اما این مواضع به ناگاه تغییر یافت و «نگاه نسبی گرایانه و پلورالی به مقولههای دینی، اخلاقی و ارزشی، عرفی شدن دین، ترویج شعار نوگرایی دینی، تساهل و تسامح دینی، امکان پذیری قرائتهای متعدد از دین و...» به مبانی فکری این جریان تبدیل شد.
7- دولت: اعتقاد به دولت حداکثری و تمرکز امور به دست دولت از مبانی اصلی اعتقاد این جریان در مقایسه با جریان مقابل بود، اما با تغییر یکصد وهشتاد درجهای، به مدافعان دولت حداقلی و واگذاری امور به دست غیردولتیها تبدیل شدند.
8-اقتصاد: جریان چپ متأثر از نام آن طرفدار جدی بخش دولتی و پرهیز از اقتصاد خصوصی بود، اما در دوران اصلاحات به ناگاه طرفدار اقتصاد بازار و مخالف با انحصارات دولتی شد.
9- هجمه به مرجعیت نیز از جمله مواضع دوران اصلاحات بود، زمانی که هاشم آغاجری گفت که «مگر مردم میمونند که از مراجع تقلید کنند». ویا اینکه مدعی شد: «اگر مارکس میگفت: دین افیون تودههاست من میگویم نه تنها افیون توده هاست بلکه افیون حکومتها هم هست» نه تنها مواضع اورا نفی نکردند بلکه کشور را در حمایت از او دچار آشوب کردند، اگرچه این روز در پی یک مکاتبه عالمانه مدعی مرجعیت شدهاند.
در مورد رویگردانی این جریان از امام وخط امام به رغم موج سواری کنونی، شاید موضع سعید حجاریان از عناصر شاخص این جریان در دوران چپ گرایی و اصلاحات را بتوان مستندترین موضع دانست؛ آنگاه که در روزنامه صبح امروز هشتم اردیبهشت سال 1378 در مخالفت با نامگذاری سال 78 به نام حضرت امام (ره) ضمن اعتراف به رویگردانی گروههای خط امامی از حضرت امام در خصوص دلایل این اقدام مینویسد: علت اصلی برگشت از دیدگاههای حضرت امام این بود که اصلاً مردم و جوانان این روش را نمیپذیرفتند. ثانیاً امام طرفدار جامعه تک صدایی و تک حزبی بود که با مواضع بعدی گروههای خط امام تطابق نداشت و ثالثاً ایدههای امام فقط برای ایجاد انقلاب مفید بود و از آن ایدهها برای استمرار جمهوری اسلامی نمیشود استفاده کرد.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/