گزارش تسنیم-۳| پیدا و پنهان ماجرای ژنرال عبدالحلیم نظرزاده در گفتوگوی تسنیم با محیالدین کبیری
رهبر حزب نهضت اسلامی تاجیکستان گفت: حاجی حلیم با سلاح و افراد خود به دره رامیت رفت و مقاومت کرد و شهید شد. او نخواست زندانی شود، مثل یعقوب سلیماف، غفور میرضایف، محمدروزی اسکندراف. و یا کشته شود مثل میرزا ضیایف و محمدنظر صالحاف.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، در حوادث سپتامبر سال 2015 تاجیکستان، همواره مسائل مربوط به حزب نهضت اسلامی نیز مطرح شده است. دولت تاجیکستان تلاش زیادی برای پیوند دادن این دو موضوع صورت داده و ادعا کرده آن چه حاج حلیم در قالب یک کودتا در نظر داشته تا صورت دهد، به سفارش و با پشتیبانی حزب نهضت اسلامی بوده است. مسالهای که بارها از سوی این حزب رد شده و البته اسناد قابل توجهی نیز از سوی دولت برای اثبات این مدعا ارائه نشده است. به هر ترتیب اما دفاتر حزب نهضت اسلامی اندکی پس از آغاز فرایند تحولات سپتامبر بسته شده و دادگاه عالی تاجیکستان نیز مدتی پس از آن ممنوعیت فعالیت این حزب را اعلام کرد. در همین راستا گفتوگویی با محیالدین کبیری، رهبری حزب نهضت اسلامی ترتیب دادهایم تا از منظر حزب نهضت اسلامی این واقعه مورد واکاوی و مداقه قرار بگیرد. این سومین بخش از مجموعه گزارشهای پیرامون حوادث سپتامبر سال 2015 و قضایای مربوط به ژنرال عبدالحلیم نظرزاده (معروف به حاج حلیم) است.
تسنیم:شما را علاوه بر یک سیاستمدار به عنوان یک تحلیلگر و سیاستشناس هم میشناسیم. از این منظر، علت و ریشه اصلی اتفاقات سپتامبر 2015 را جدای از حواشی که مطرح میشود در چه میبینید؟
کبیری: درباره حوادث سپتامبر سال 2015 زیاد گفته و نوشتهاند، اما هنوز کسی حقیقت آن را نمیداند. اگر دادگاه مشارکتکنندگان در این حادثه به طوری آشکار برگزار میشد، شاید میشد تا جایی به سوالات پاسخ داد. اما پس از 3 سال نه تنها جامعه برای سوالهای خود جوابی قانعکننده پیدا نکرده است، بلکه این سوالات روز به روز بیشتر میشوند.
دولت از تلاش کودتای عبدالحلیم نظرزاده میگوید، که گویی با دستور رهبریت حزب نهضت اسلامی انجام شده بود. البته کسی تا بحال این روایت را باور نکرده است و باور هم نخواهد کرد. اگر تمام آن حادثه را لحظه به لحظه بازسازی کنید، به نتیجه میرسید که این حرکت از سوی عبدالحلیم نظرزاده اقدامی بوده است برای رها شدن از زندانی شدن یا اقدامات دیگر مقامات دولتی کشور.
شما تاریخ همهی کودتاهای موفق و ناموفق را ورق بزنید، برایتان مشخص خواهد شد آن حوادث (سپتامبر 2015) هیچ شباهتی به کودتا ندارد. آن را هر چه میخواهند نامگذاری کنند، اما نه کودتا. من با برخی تلاشهای دیگر هم موافق نیستم که میگویند آن حوادث همه ساخته و پرداخته مقامات بوده است.
حاجی حلیم با سلاح و افراد خود به «رامیت» رفت و مقاومت کرد و شهید شد. او نخواست زندانی شود، مثل یعقوب سلیماف، غفور میرضایف، محمدروزی اسکندراف. و یا کشته شود مثل میرزا ضیایف و محمدنظر صالحاف.
شما اگر ویدئوی جلسه دادگاه ریاست نهضت را ببینید و بشنوید، و یا متن حکم دادگاه عالی کشور را بخوانید، برایتان کاملا روشن میشود که او را میخواستند زندانی کنند. در اظهارات معاون رئیس کمیته امنیت ملی تاجیکستان، عبدالعزیز جعلاف، که در این جلسه به عنوان شاهد دعوت شده بود، این مساله کاملا روشن است. آنجا درباره باز شدن پروندهی جنایت علیه نظرزاده و آگاه شدن او از این مساله صحبت میشود.
این از ابعاد مساله است که دولت جلسه دادگاه را پشت درهای بسته برگزار کرد و تا امروز متن حکم دادگاه را منتشر نکرده است. اما این متن در حجم بیشتر از 100 صفحه دست ما هست و به صورت کامل ترجمه شده و به دست سازمانهای بینالمللی هم رسیده است.
تسنیم: بسیاری از افراد و بهویژه دولت تاجیکستان طی این سالها از ارتباط نهضت با حاج حلیم و البته تحولات سپتامبر سال 2015 میگویند. اما همچنان روایتهای متناقضی از این رابطه مطرح میشود. اگر مقدور است در این باره کمی توضیح دهید.
کبیری: ببینید، در سپتامبر 2015 دو حادثه رخ داد. به کوه رفتن نظرزاده و بسته شدن حزب نهضت اسلامی.
بسیاری این مسائل را طوری شرح میدهند که گویی نهضت در نتیجه حادثه نظرزاده بسته شده است.
اما کسانی که روندهای سیاسی تاجیکستان را پس از سال 2010 تحلیل و پیگیری میکنند، خوب میدانند که بسته شدن نهضت به این حوادث هیچ ارتباطی ندارد. نهضت در اصل بر اساس حکم جلسه محرمانه شورای امنیت ملی کشور به ریاست خود امامعلی رحمان در سال 2011 بسته شد، که پروتکل این جلسه تحت شماره 20-32 با امضای خود رحمان وجود دارد. اگر حوادث مربوط به نظرزاده هم روی نمیداد، دولت برنامه بستن نهضت را داشت. یادمان نرود که ماه آگوست سال 2015 وزارت دادگستری تاجیکستان در نامهای رسمی به حزب 10 روز مهلت داد که حزب را بسته اعلام کنیم.
این مهلت در مورخ 5 سپتامبر تمام میشد و طبق این نامه پس از این تاریخ دولت خود حزب را غیرقانونی اعلام میکرد. به نظر من اصلا کار در ماه آگوست صورت گرفت، نه در سپتامبر. ماهای ژوئن و جولای حکومت اظهارات زیادی را برای بستن نهضت منتشر میکرد.
حتی از نام روحانیون و ورزشکاران و دیگر اقشار که به سیاست ربطی ندارند هم اظهاراتی را منتشر میکرد که مضمون همه یک چیز بود: نهضت باید بسته شود. ولی در بین این همه اظهارات دستهجمعی، یکی از آنها برای پی بردن به راز حوادث سپتامبر 2015 مهمتر است. این هم اظهارات فرماندهان سابق اتحاد نیروهای اپوزوسیون (اینات) بود. امروز کسی در باره این اظهارات صحبت نمیکند. چرا؟ از نگاه من ریشه حوادث سپتامبر را در همین اظهارات و حواشی آن باید جستوجو کرد.
تسنیم: لطفا بیشتر در این باره توضیح دهید. رحمان که به صورت یکجانبه و با ابزارهای قدرت خود همه مسائل را به پیش میبرد، چه نیازی به اظهار نظرهای ضدنهضت روحانیون و ورزشکاران و حتی فرماندهان اپوزوسیون سابق داشت؟
کبیری: اولا برای رحمان لازم بود که در بستن حزب نهضت اسلامی یک «اجماع ملی» شکل بگیرد و از کشاورزها تا اساتید دانشگاه همه از رحمان درخواست کنند که این حزب بسته شود. رحمان میخواست بگوید که «بله، برای بستن حزب دلایل قانونی وجود ندارد، اما ملت از من این را درخواست میکنند». ثانیا، او میخواست با این کار فرماندهان اتحاد سابق نیروهای اپوزوسیون را از لحاظ قانونی و اخلاقی در یک حالت ناگوار قرار دهد و همزمان بسنجد که تا چه حدی از او اطلاعت میکنند. چون اطلاعت از او و امضای یک بیانیه سیاسی، آن هم علیه یک حزب رسمی پارلمانی، نه تنها مخالفت آشکار با قانونگذاری کشور و دستورالعمل ساختارهای نظامی بود، بلکه از نظر اخلاقی و به حساب جوانمردی نیز یک عمل ننگین محسوب میشد.
اما برای رحمان معیارهای قانون و اخلاق ارزشی ندارد، که تصمیماتش را بر اساس آنها برگیرد. برای او تنها صداقت و اطاعت آنها از خواستهی او اهمیت داشت. اگرچه این خواستهها غیرقانونی و غیراخلاقی باشند. و از همه مهمتر، او میخواست بداند که در صورت بستن حزب، فرماندهان سابق اتحاد نیروهای اپوزوسیون چه موضعی میگیرند. چون رحمان به خوبی میدانست که مساله دست زدن به تظاهرات در یکی از جلسات شورای سیاسی حزب نهضت اسلامی بررسی شده بود. اگرچه اکثریت اعضا در آن جلسه به حمایت از تظاهرات در صورت بسته شدن حزب رای ندادند، ولی مطرح شدن موضوع او را وادار کرد تا بداند که فرماندهان سابق اینات چه موضعی خواهند گرفت. چون در صورت تظاهرات و پشتیبانی فرماندهان از مردم، کار رحمان برای سرکوب اعتراضات بسیار سخت میشد.
تسنیم: مگر این فرماندهان عمدتا در ساختار دولت نبودند؟ نگاه آنها مگر چگونه بود که رحمان چنین واهمهای از آنها داشت؟
کبیری: اطلاعاتی که به دست ما رسید بیانگر آن است که اکثر فرماندهان از جمله حاج حلیم، ایشان جنید و چند نفر دیگر، آن (بیانیه) را امضا نکردهاند و یا با ناراحتی آشکار به امضای آن تن دادهاند. حتی برخی اعتراض کردهاند که این عمل هم خلاف قانون و هم مغایر با اصول اخلاقی است. امکان ندارد که این خبرها به گوش رحمان نرسیده باشد.
اینطور بود که او طرح خود را کمی تغییر داد و به نتیجه رسید که فرماندهان «سرکش» باید قبل از بسته شدن حزب زندانی و یا از میان برداشته شوند. پروندهی جنایی حاج حلیم هم این روزها پیدا شد و او را وادار به گرفتن سلاح و ترک دوشنبه کرد.
گر بخواهیم این موضوع را در یک جمله خلاصه کنیم، باید ریشههای حوادث سپتامبر سال 2015 را در رفتارها و تصمیمات رحمان بین سالهای 2010 تا 2015 جستجو کرد. تنها عامل تحریککنندهی رحمان برای این رفتار و تصمیمات ترس بود و هنوز هم این عامل رفتارهای وی را تعیین میکند.
تسنیم: دقیقا چه نوع ترسی؟ قاعدتا با برداشته شدن این افراد و مخالفان سیاسی امروز دیگر ترس کمتری برای تزلزل قدرت و بیثباتی باید وجود داشته باشد.
کبیری: ببینید، رحمان عاشق توده مردم است. بنا بر این دوست دارد که هر روز جشن بر پا کند و مردم را در ورزشگاهها جمع نماید و از بالا به این تودهها نگاه کند و لذت ببرد. اما شدیدا از شخصیت میترسد. هر کسی در تاجیکستان از توده جدا شد و گفت که من شخصیت هستم، به دشمن شخصی رحمان تبدیل میشود. فرقی ندارد که این شخصیت سیاستمدار باشدیا تاجر و مدیر و ورزشکار، یا روحانی و حتی خواننده. مشکل همه آنهایی که از طرف رحمان کشته و یا زندانی شده، و یا وادار با مهاجرت شدن در آن نیست که جنایتکار بودند یا حداقل از دیگران جنایتکارتر باشند. مشکلشان «من» شدنِ آنها بود. نه این که از دیگران بهتر باشند، بلکه از دیگران متفاوت بودند و تلاش میکردند مثل همه نباشند. مانند زید سعیداف، ما دهها تاجر دیگر داشتیم و داریم. اما زید یک تاجر باشخصیت بود. ما صدها ژنرال داریم امروز و کسی با آنها کار ندارد و کسی هم شاید آنها را نشناسد. اما یعقوب سلیماف، غفار میرزایف و نظرزاده ژنرالهایی با شخصیت بودند. برزو عبدالرزاقاف، سیاستمدار نیست، روحانی هم نیست و پولی هم ندارد. یک کارگردانی بیصحنه، بیتئاتر و سرگردان است. اما رحمان از او میترسد. زیرا برزو تودهای فکر نمیکند، و شخصی با هویت است. نمیخواهد مثل همه فکر کند و مانند دیگران بگوید و حتی بشنود.
ریشه تصمیمات رحمان را باید در ترس او از انسانهای با شخصیت، با هویت و مستقل جستوجو کرد. و اگر باز چند نفر با چنین ویژگیهایی در گروهی، حزبی، و حتی محفلی دور هم جمع شوند، برای او این یک خطر بزرگ محسوب میشود. از بین بردن احزاب، شکستن تاجران موفق، زندانی کردن، کشتار یا وادار به مهاجرت کردن شخصیتهای مستقل نتیجه این ترس است. حتی گاهی لشکر کشیدن به بدخشان هم از این وضعیت روانی او سرچشمه میگیرد. وگرنه چه ضرورتی دارد هر دو سه سال به خاروغ ارتش ببرند. چون بدخشانِ ما هنوز هم تودهای فکر نمیکند. بدخشانیها هنوز هم طبق فرهنگ و آداب و سنتهای تاریخی خود زندگی میکنند، نه طبق تنظیمات رحمان. برای رحمان دشوار است پذیرفتن این واقعیت و تا زمانی که بدخشانیها هم مانند دیگر مناطق کشور طبق نظر او و دیکتاتوریاش، و طبق خواستهی او زندگی نکنند، او آرام نخواهد بود. طبیعت هر دیکتاتوری همین است.
انتهای پیام/