چرا آمریکا از طرح براندازی نظامی سوریه به جنگ فرسایشی روی آورد؟
اوباما تمایلی نداشت که برای تغییر نظام در سوریه ارتش آمریکا را بهصورت مستقیم وارد عمل کند، چرا که بهدنبال خروج از خاورمیانه بود، به همین علت سیاست فرماندهی پشتپرده را دنبال کرد و مداخله غیرمستقیم در سوریه را در پیش گرفت.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، منطقه خاورمیانه بهلحاظ تاریخی بخشی از استراتژی بزرگ آمریکا بهشمار میرود. باراک اوباما رئیس جمهور سابق آمریکا استراتژی خود مبتنی بر ساماندهی اوضاع خاورمیانه را قبل از انتقال رویکرد اساسی خود به مهار چین در آسیای میانه ترسیم کرده بود. آمریکاییها اعتقاد داشتند که برقراری ائتلاف با اخوان المسلمین باعث میشود آنها بتوانند اخوانیها را بهعنوان رهبران کشورهای خاورمیانه قرار دهند و این گروه بهدنبال تحقق منافع آمریکا باشند تا واشنگتن در مقابل بتواند بهسمت آسیای میانه رفته و اولویت خود را در این منطقه قرار دهد و منافعش در خاورمیانه نیز آسیب نبیند.
استراتژی آمریکا البته در این زمینه موفقیتآمیز نبود و خاورمیانه را در هرجومرج و جنگ و تروریسم غرق کرد. این هرجومرج باعث شد قدرتهای بزرگ و منطقهای در کشورهای مختلف خاورمیانه بهویژه سوریه رودرروی هم قرار بگیرند.
در گزارش مرکز مطالعات و پژوهشهای دمشق استراتژی آمریکا در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما و دونالد ترامپ در مورد جنگ سوریه مورد بررسی قرار گرفته و نقش استراتژی آمریکا در استمرار و فرسایشی شدن این جنگ بررسی شود. در این مقاله ابتدا تلاش خواهد شد مبانی استراتژی بزرگ آمریکا و رویکرد تاریخی آن مورد توجه قرار گیرد.
براندازی دولت بر اساس تأمین منابع آمریکاییها در حاکمیت سوریه و ایجاد نفوذ آنها در این کشور بهگونهای بود که آمریکاییها میخواستند نیروهای نظامی خود را از خاورمیانه خارج کنند تا بتوانند به مناطق حیاتی دیگر در گوشه و کنار دنیا بپردازند.
البته استراتژی آمریکا در تحقق اهداف اعلامشده خود شکست خورد و نتوانست طرح براندازی دولت سوریه را اجرا کند، به همین علت دولت آمریکا استراتژی خود را تغییر داده و بهسمت استراتژی فرسایشی کردن جنگ گرایش پیدا کرد تا همه گروهها را وارد جنگ فراگیر نماید و به این ترتیب دشمنان و رقبای خود را تضعیف کرده و بهفرسایش بکشاند، در این صورت آمریکاییها میتوانستند سود زیادی را بدون ورود مستقیم به جنگ با طرفهای مختلف کسب کنند.
باراک اوباما در حالی کاخ سفید را ترک کرد که این استراتژی همچنان ادامه داشت و آمریکا بهدنبال تحقق اهداف خود از منظر این استراتژی بود. ترامپ اما رویکرد متفاوتی نسبت به حل مشکلات و بحرانهای خاورمیانه در پیش گرفت. اولین مبانی این رویکرد قطع مناسبات آمریکا با اخوان المسلمین بود، با وجود این، جنگ سوریه همچنان استمرار پیدا کرده است. البته موازنههای قدرت در این کشور بهنفع دولت سوریه در جریان است، با وجود این، هنوز بخشهای مهمی از جغرافیای سوریه خارج از کنترل و تمامیت ارضی دولت قرار دارد، لذا آمریکاییها بهدنبال تلاش برای مهار نفوذ روزافزون سوریه و افزایش فشار بر ایران و جلوگیری از حضور و نفوذ این کشور در سوریه هستند.
مبانی استراتژی بزرگ آمریکا
در بررسی دلیل استراتژی بزرگ آمریکا به این نتیجه میرسیم که اجماعی میان تحلیلگران در خصوص زیرساختهای این استراتژی یا اهداف ثابت آن وجود ندارد. البته این اهداف و خاستگاهها را میتوان در سه هدف بزرگ ارزیابی و بررسی کرد:
اول: آزادی ورود و تحرک در مناطق حیاتی: سرزمینهای حیاتی از نظر آمریکا شامل اروپا و شرق آسیا و منطقه خاورمیانه است. اهمیت اروپا و شرق آسیا از آنجا است که قدرتهای بزرگی در این مناطق حضور دارند. اهمیت منطقه خاورمیانه از منظر ذخایر نفتی آن ارزیابی میشود.
دوم: حفظ نظم و ثبات در آمریکای لاتین: تئودور روزولت رئیس جمهور اسبق آمریکا در تشریح قاعده مونرا طی سالهای 1904 و 1905 تأکید میکند که تنها کشورهای نیمکره غربی زمین در برابر استعمار اروپا مصون نیستند، بلکه آمریکا مسئولیت حفظ نظام و حمایت از املاک و جان مردم در این مناطق را دارد. در پیام سالیانه روزولت به کنگره در دسامبر سال 1904 بهوضوح از حق آمریکا برای انجام مأموریت پلیس بین المللی در نیمکره غربی زمین خبر میدهد.
بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق آمریکا در همین راستا در سال 1994 میلادی 20 هزار نظامی خود را برای کودتای نظامی به کشور هائیتی اعزام کرد. هدف از این اقدام بازگرداندن دموکراسی به هائیتی معرفی شد. آمریکا به همین بهانه طی سالهای 1965 در جمهوری دومینیکن، در سال 1982 در گرانادا و در سال 1989 در پاناما مداخله نظامی کرده است.
سوم: مهار و مصادره تهدیدات احتمالی: بررسی استراتژی امنیت داخلی آمریکا چشماندازهای مهمی از عوامل مربوط به استراتژی بزرگ این کشور را نشان میدهد. البته نکته قابل توجه در اینجا است که تهدیدات احتمالی و نحوه ارزیابی آمریکا در خصوص این تهدیدات و نوع مهار آنها بر اساس شرایط زمانی و رویکردهای مختلف رؤسای جمهور آمریکا تغییر کرده و رؤسای جمهور مختلف رویکردهای خاص خود را برای مقابله با خطرات احتمالی ارائه کردهاند. تروریسم و تغییرات آبوهوا و تجارت آزاد از مهمترین تهدیدات بزرگی است که در استراتژی جورج بوش پسر و باراک اوباما به آن توجه شده است، این در حالی است که دونالد ترامپ رئیس جمهور کنونی آمریکا تهدیدات احتمالی ناشی از چین و روسیه و ایران و کره شمالی را در اولویت قرار داده و مطلقاً از تغییرات آبوهوایی یا اعمال دموکراسی در کشورهای مختلف سخن نمیگوید.
باراک اوباما رئیس جمهور سابق آمریکا استراتژی کلان این کشور را از توجه ویژه به خاورمیانه بهسمت اولویت قرار دادن نفوذ چین در جهان معطوف کرد. وی در نوامبر سال 2011 استراتژی آمریکا را بر اساس چهار رکن اساسی معرفی کرد.
الف: سازمانهای چندملیتی.
ب: اقتصاد و تجارت.
ج: امنیت.
د: دموکراسی.
نقش آمریکا در تحولات سوریه
الف: استراتژی باراک اوباما در سوریه:
باراک اوباما از زمان تصدی ریاست جمهوری در آمریکا گمان میکرد که میتواند بشار اسد رئیس جمهور سوریه را بهسمت ورود به حل مناقشه فلسطین و اسرائیل بر اساس منافع سیاسی آمریکا در منطقه سوق دهد، اما تلاشهای وی در این راستا با شکست مواجه شد. حمایت آمریکا از اخوان المسلمین و رویکردهای استراتژیک این کشور برای خروج از خاورمیانه میطلبید که منطقه بدون هیچ هزینهای تحت نفوذ آمریکا قرار گیرد. آنها بهدنبال حاکم کردن اخوان المسلمین در کشورهای عربی بودند تا بتوانند بر اساس توافق با این گروه اسلامگرا منافع آمریکا را تأمین کنند. این همان اقدامی بود که آمریکاییها در دوره جنگ سرد با ترکها انجام داده بودند، به این ترتیب بود که اوباما سیاست براندازی دولت در سوریه را در پیش گرفت.
هنگامی که تحرکات و جنبشهای مردمی برای تحقق این هدف ناکام ماند، اوباما حمایت نظامی و لجستیکی و سیاسی خود را از گروههای مسلح را دنبال کرد تا بتواند با استفاده از سلاح و زور گروههای تروریستی، در جنگ نیابتی دولت سوریه را شکست دهد. کشورهای حاشیه خلیج فارس و ترکیه و آمریکا و غرب در این راستا حمایت واضحی را از گروههای مسلح و تروریستی در پیش گرفتند. اوباما تمایلی نداشت که برای تغییر نظام در سوریه ارتش آمریکا را بهصورت مستقیم وارد عمل کند، چرا که بهدنبال خروج از خاورمیانه بود، به همین علت سیاست فرماندهی پشتپرده را دنبال کرد و مداخله غیرمستقیم در تمامی نقاط پرآشوب در خاورمیانه از جمله سوریه را در پیش گرفت.
در آگوست سال 2011 هدف دولت آمریکا تغییر نظام در سوریه با تمامی ابزارهای ممکن بود. اوباما استراتژی براندازی دولت سوریه را در این مدت اعلام کرد و بهصورت صریح و شفاف از متحدان و مؤسسات امنیتی و سیاسی و تبلیغاتی آمریکا خواست تا برای تحقق این هدف تلاش کنند، به همین علت بود که تحریمهای اقتصادی ضد سوریه اعمال شده و برنامه آموزش گروههای تروریستی و مسلح نیز بهاجرا گذاشته شد. کشورهای همسایه سوریه نیز زمینه ورود عناصر تروریست به خاک سوریه را فراهم میکردند. اروپاییها نیز حریم هوایی خود را برای انتقال تروریستها و عناصر تندرو از کشورهای اروپایی به سوریه از طریق خاک ترکیه دنبال میکردند. قاچاق سلاح برای گروههای تروریستی نیز از طریق ترکیه و اردن و لبنان و عراق دنبال میشد.
در سال 2012 با وجود درخواستهای مکرر از آمریکا برای ورود مستقیم نظامی به جنگ سوریه، این کشور تمایلی برای ورود به این جنگ از خود نشان نداد، این در حالی بود که افکار عمومی داخل آمریکا نیز با ورود نظامیان آمریکایی به میدانهای مبارزه موافق نبودند، لذا دولت این کشور سرمایه گذاری خود را در افزایش تلاشهای دیپلماتیک و مداخله نظامی غیرمستقیم برای براندازی دولت سوریه قرار داد.
در اواخر سال 2012 و اوایل سال 2013 حزبالله لبنان و ایران به این نتیجه رسیدند که شورشهای منطقهای تنها برای از بین بردن نظام رسمی عربی در سوریه نیست، بلکه هدف حیاتی این اقدامات ایران است که بعد از رهایی از محور مقاومت در لبنان و از بین بردن عمق استراتژیک آن یعنی سوریه بهاجرا گذاشته خواهد شد.
ژوئن سال 2013 برای تبیین استراتژی آمریکا در خاورمیانه مهم بود، در این زمان شکست استراتژی اوباما برای حاکمیت دادن به اخوانالمسلمین در منطقه خاورمیانه خود را نشان داد. شهر القصیر در 5 ژوئن به دست ارتش سوریه افتاد و حاکمیت اخوانیها در مصر سقوط کرد. تظاهرات در ترکیه و تونس نیز چندین ماه ادامه پیدا کرد و ائتلافهای مختلف در یمن تغییر یافت و حوثیها با علی عبدالله صالح متحد شدند و به این ترتیب پروژه اخوان المسلمین در تمام منطقه شکست خورد.
سقوط پروژه اخوانی و ورود عربستان به تحولات سوریه
در سپتامبر سال 2013 آمریکاییها به این نتیجه رسیدند که پروژه آنها برای حاکمیت دادن به اخوان المسلمین بعد از ضربات متوالی که در کشورهای مختلف خورد با شکست مواجه شد، به همین علت بود که اوباما اعلام کرد آمریکا هیچ منافع حیاتی در مداخله در جنگ داخلی با کشور دیگری را ندارد. بر اساس همین رویکرد بود که توافق ابتدایی میان ایران و شش کشور صنعتی به امضا رسید و توافق هستهای امضا شد.
در این زمان بود که سعودیها وارد عرصه تحولات سوریه شدند و در سایه روشن شدن ناتوانی آمریکا و سایر کشورها در ورود مستقیم به جنگ سوریه، اعلام کردند که بهتنهایی توان مالی و نظامی مخالفان دولت سوریه را تقویت میکنند تا آنها بتوانند در برابر دولت ایستادگی و آن را ساقط کنند.
با وجود این، سعودیها نیز نتوانستند موازنه قدرت را تغییر دهند و کشمکشهای نظامی در عرصه سوریه ادامه پیدا کرد تا اینکه استراتژی آمریکا در مورد خاورمیانه دستخوش تغییر اساسی شد.
در سپتامبر سال 2014 رئیس جمهور آمریکا با ایراد سخنانی از ضرورت مداخله نیروهای آمریکایی برای مبارزه با داعش خبر داد که این کشور خودش آن را پرورش داده بود. اوباما ائتلاف بین المللی متشکل از 77 دولت برای این هدف تشکیل داد و اهداف عملیات منطقهای خود را رها شدن از دست این گروه تروریستی و حمایت از شهروندان آمریکایی توصیف کرد.
به این ترتیب آمریکاییها بار دیگر ارتش خود را به منطقه گسیل کردند. باراک اوباما به ملت آمریکا وعده داد که این عملیات متفاوت از جنگ عراق و افغانستان خواهد بود و نظامیان آمریکایی در مبارزات زمینی ورود پیدا نخواهند کرد، به این ترتیب بود که اوباما استراتژی اصلی خود در توجه ویژه بهسمت آسیا را تغییر داد.
ادامه دارد ...