موسی حقانی: عجیب است که صدا و سیما از سید جمال واعظ مستند پخش میکند
موسی حقانی در نشست نقش روشنفکران در مشروطه و پس از مشروطه گفت: عجیب است که در تاریخنگاری افرادی که در دوران خود منفور هستند، در دوران بعدی تبدیل به چهره شاخص میشوند.
به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، هفتمین جلسه از نشست «نقش روشنفکران در مشروطه و پس از مشروطه» با حضور علاقهمندان زیر نظر استاد موسی فقیهحقانی در حوزه هنری برگزار شد. در این جلسه تعدادی از روشنفکران از جمله میرزا نصرالله بهشتی و سید جمال واعظ معرفی شدند.
موسی فقیهحقانی در ابتدای صحبتهای خود به معرفی میرزا نصرالله بهشتی و سید جمال واعظ پرداخت و گفت: میرزا نصرالله بهشتی و سید جمال واعظ از جمله خطیبان و واعظان پرشور مشروطه هستند و از این جهت اهمیت زیادی دارند. البته آنان از مقطعی به بعد به عنوان خطیب مشروطه مطرح میشوند چرا که قبل از آنان، افراد سرشناستری نیز وجود داشت. باید اشاره کنم که شیخ مهدی سلطان محققین، واعظ اصلی مشروطه بود که رفته رفته کمرنگ شد و به جای او این دو نفر پررنگ میشوند. با توجه به این که هر دو نفر، لباس روحانیت به تن دارند و از مقطعی به بعد، پنهانکاری را سرلوحه رفتار خود قرار داده بودند، در سالهای بعد از مشروطه، خیلی چهره واقعیشان نمایان نشده است. به همین دلیل هم هست که اکنون صدا و سیما برای کسی مانند سید جمال واعظ مستند میسازد و پخش میکند. عجیب است که در تاریخنگاری چنین اتفاقی میافتد و افرادی که در دوره خود منفور هستند، در دوران بعدی چهره شاخص میشوند و برعکس. این دو نفر از جمله نمونههای منفی هستند که اکنون مثبت شدهاند و در مقابل مرحوم سید آقاجعفر اصفهانی از جمله شخصیتهای مثبتی بوده است که اکنون منفی شده است. جالب است بدانید که زمانی که او فوت کرد، مردم اصفهان به خاطر فوت ایشان قمه زدند و تا سالها نیز از جمله شخصیتهای معروف بود اما از مقطعی به بعد، دیگر نمیتوانید اسم او را در اصفهان ببرید چرا که تبلیغات منفی زیادی علیه او صورت گرفته بود. این موضوع از جمله شیطنتهای تاریخنگاری جریان معاصر است که از چهرههای منفور، چهرههای مقدس میسازد.
وی ادامه داد: میرزا نصرالله بهشتی، معروف به ملکالمتکلمین است چرا که او در وعظ و سخنرانی تبحر داشته است. او در کودکی پدر خود را از دست میدهد و سپس به مکتب میرود. البته او اساتید چندان شاخصی نداشته است. جالب است بدانید که او تحصیلات زیادی در حوزه معارف دینی نداشته است اما به هر حال، واعظ بوده است. عقاید او از همان جوانی دچار تزلزل میشود. از آنجا که او دانش دینی زیادی نداشته است، آثار زیادی نیز از او منتشر نشده است. تنها دو کتاب دارد که گفته میشود یکی از این کتابها توسط 3 نفر نوشته شده است که هر 3 نیز بابی هستند. این کتاب «رویای صادقه» نام دارد که کتابی بسیار تند و زشت علیه روحانیت شیعه است. در ابتدای انقلاب، این کتاب به صورت غیرقانونی منتشر شد و وقتی حضرت امام متوجه شد، دستور داد که این کتاب توهینآمیز را جمع کنند. علاوه بر این، او یک کتاب دیگر دارد که نام آن «من الخلق الی » است و در سفر خود به هند نوشته است که بسیاری از فارسیان هندی نیز به او کمک کردند. به نظر میرسد که از همین مقطع با اردشیر جی آشنا میشود و با او رفیق میشود. جالب است که اسماعیلیان هند که خیلی نیز به شیعه اعتقادی ندارند، وقتی این کتاب منتشر میشود، در اعتراض به مباحث ضد دینی و ضد شیعی کتاب، به ملکالمتکلمین حمله کرده و از دولت هند میخواهد که او را هندوستان بیرون کنند و دولت هند نیز او را به اتهام بیدینی و سوء عقیده از کشور بیرون میکند. دقت داشته باشید که شیعیان اسماعیلی چنین کاری را انجام میدهند و او را به بیدینی متهم میکنند. بنابراین مشخص میشود که او خیلی دین درست و حسابی نداشته است.
از لحاظ سیاسی، او عضو کمیته اجتماعیون- عامیون قفقاز است که یک کمیته کاملا افراطی، تروریستی و ساختار شکن است. بعدا میبینیم که خیلی از ترورهایی که در کشور رخ داد و باعث سلب آرامش از مردم شد، توسط آنان صورت میگیرد. او همانند تمام اعضای اجتماعیون- عامیون قفقاز به آزادی مطلق اعتقاد داشت. در خصوص ویژگیهای اعتقادی او باید بگویم که بسیاری از نویسندگان در بعضی ویژگیهای او متفقالقول هستند. یکی از این ویژگیها سستی عقاید مذهبی است. همچنین او اتهام بابیگری داشت و به همین دلیل مکررا از اصفهان اخراج شده بود. در اصفهان حکم فساد اخلاقی او را داده بودند و در جاهای مختلفی که میرفت، تکفیرش میکردند. او در اصفهان یک مدرسهای را با شیوه جدید تاسیس میکند هدف از از تاسیس چین مدرسهای خارج کردن تربیت بچهها از دست علما بوده است. دقت کنید که این تکفیر ادامه داشته است تا زمانی که با آقای طباطبایی آشنا میشود. بعد از این جریان است که دیگر شرایط برایش خوب میشود و یک حامی پیدا میکند. باید بگویم که 3 نفر همیشه در برابر او ایستادند و عقاید او را به نقد کشیدند؛ میرزا آقانجفی در اصفهان، امیرکبیر و ناصرالدین شاه. البته باید گفت که اگر این 3 نفر حضور نداشتند شاید بابیها و ازلیها، کنترل ایران را به دست خود درمیآوردند. جالب است بدانید که نقشه ترور شیخ فضلالله نوری در منزل او کشیده میشود. البته او معتقد است که نباید شیخ را ترور بکنیم چرا که اگر این کار را انجام بدهیم، او شهید محسوب میشود و کار برای ما بد میشود. او اعتقاد داشت که مردم او را ترور کنند و سید جمال واعظ اعتقاد داشت که بهتر است کمیته شیخ را ترور کند. در نهایت هم ملمالمتکلمین یک سخنرانی انجام میدهد و مردم را تحریک میکند و آنان نیز به خانه شیخ فضلالله حمله میکنند و او را میکشند.
انتهای پیام/