پرواز آسمانی شهیدی که ۱۰ سال پس از شهادت نفس کشید؛ روایت همسر شهید از «سید نورخدا»+ فیلم
«سید نورخدا موسوی» شهید زنده لرستان بعد از ۱۰ سال مجروحیت و جانبازی ۱۰۰درصد، شب گذشته آسمانی شد؛ همسر «سید نورخدا» زندگی این شهید را روایت کردند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از خرمآباد،تاریخ سراسر حماسه ایران اسلامی سرشار از جانفشانی شهیدان و ایثارگرانی است که جان در گروی دین، ایمان و ولایت نهادند و امروز لرستان داغدار شهادت فرزند رشید خود است، بزرگمردی که در راه حق جانفشانی کرد و پای دفاع از میهن خویش ایستاد و پس از سالها جانبازی، شب گذشته آسمانی شد.
سید نورخدا موسوی مفرد یکم شهریورماه سال 1349 در شهر خرمآباد چشم به جهان گشود، وی در سن جوانی لباس سبز پرافتخار میهن را به تن کرد و پس از فارغالتحصیلی در دانشگاه علوم انتظامی تهران مشغول به کار شد. حاصل ازدواج سید نورخدا و کبری حافظی دو فرزند بهنام سیده زهرا و سید محمد است؛ وی بعد از اتمام دانشگاه افسری بههمراه خانواده مدتی ساکن تهران میشوند و سپس به خرمآباد آمده و پس از چند سال زندگی در خرمآباد به وی مأموریت داده شد که به زاهدان برود.
مجروحیت سید نورخدا در سال 87
سید نورخدا به زاهدان اعزام میشود و فرماندهی یگان تکاوری را بهعهده میگیرد؛ مأموریت او در منطقه دوساله بود که حدود 1 سال و 7 ماه در زاهدان زندگی کرده و حدود پنج ماه به پایان مأموریتش باقی مانده بود که در 17 اسفندماه سال 87 در منطقه لار با گروهک تروریستی ریگی درگیر شده مورد اصابت مستقیم تکتیرانداز دشمن قرار گرفت و یک گلوله دوزمانه به سرش اصابت کرد.
در عملیاتی که با گروهک تروریستی اشرار عبدالمالک ریگی ملعون انجام شد سید نورخدا موسوی به درجه رفیع جانبازی نائل شد، چند تن از محافظان این سرزمین مجروح شدند و چندین نفر از همکارانش نیز به شهادت رسیدند.
سید نورخدا موسوی مردانه در برابر دشمنان دین ایستاد و فداکاری کرد، این دلاورمرد لرستانی دوشادوش دیگر رشیدمردان این سرزمین برای مقابله با گروه ملعون ریگی حضور داشت که پس از دلاوریهای بسیار از ناحیه سر مجروح شد؛ اولین نفری که در این عملیات خبر شهادتش اعلام شده بود سید نورخدا بود که بعداً متوجه شدند نبضش هنوز کار میکند و پس از طی کردن یک مسیر 85کیلومتری جاده خاکی با ماشین حمل سربازان، آقاسید را به بیمارستان انتقال داده بودند که بنا بر تعریف دوستان سید، برای باز کردن مسیر داخل شهر و در خیابانها دوستان وی تیر هوایی شلیک میکردند تا مردم راه را باز کنند و از داخل خیابانها کنار بروند.
جانبازی 100درصد سید نورخدا در 36سالگی
این سید لرستانی در سن 36سالگی بهطور صددرصد جانباز شد که در آن زمان سیده زهرا 7ساله و محمد 5ساله بود، وی حدود 10 سال در کما بهسر میبرد و مقام معظم رهبری به وی لقب «شهید زنده وطن» داده بودند؛ او سالها ساکت و آرام بهروی تخت قرار گرفت تا آیتی بر آیات الهی، الگو و سرمشقی برای زمینیان باشد.
در این چند سال همسرش مانند پروانه بر گرد همسرش میچرخید و از او پرستاری میکرد و منزلش زیارتگاه دوستداران وی شده بود که با حضور در این مکان یاد او را گرامی بدارند و ازجانگذشتگیاش را ارج نهند و مأمنی برای آرامششان باشد.
طی یک هفته اخیر حال جسمانی سید نورخدا وخیم گزارش شد و با توجه به تنگی نفس شدیدی که داشت پزشکان معالج دیدار با این سید لرستانی را منع کردند و همسرش از همه مردم ایران التماس دعا داشتند تا حال سید نورخدا بهبود یابد.
اما سرانجام پس از سالها جانبازی، بامداد امروز در شب رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) این شهید زنده لرستانی به آسمان پر کشید و به همرزمان شهیدش پیوست، حال خانهای که نورِ خدا در آن پیچیده بود و نفسهای پدر دلگرمی زهرا و محمد شده بود بیفروغ شد و فرزندانش با پیکر بیجان پدر خداحافظی کردند.
روایت همسر شهید سید نورخدا موسوی از همسرش
حکایت عاشقانههای کبری حافظی همسر شهید سید نورخدا موسوی را بسیاری شنیده و دیدهاند، حکایتی از 10 سال فداکاری و مردانه ایستادن زنی که با عشق از همسرش پرستاری میکرد؛ بانویی صبور که بهتنهایی پرستاری از همسرش را بهعهده گرفته و یار و همراه سیدی آسمانی بود.
همسر شهید موسوی سال گذشته در گفتگو با خبرگزاری تسنیم از 10 سال پرستاری و زندگی عاشقانه با شهید زنده گفته بود که بار دیگر این مصاحبه را میخوانیم.
کبری حافظی، همسر شهید سید نورخدا موسوی در گفتوگو با خبرنگار تسنیم اظهار داشت: آقا سید از هر نظر انسان ویژهای بودند و ازدواج با ایشان یک سعادت برای من بود؛ من عاشق همسرم بودم حتی باور نمیکردم یک روز تحملکنم آقا سید مریض باشد، آقا سید در محل کار هم عزیز و برای همکارانش دوستداشتنی بود، او بسیار مؤمن و باشخصیت و برای همه قابلاحترام بود.
وی افزود: در روزهای نخست مجروحیتش امیدی به زنده ماندن سید نبود که با دعای خیر مردم زنده ماندند و علائم حیاتی خود را بهدست آوردند؛ مجروح شدن آقا سید برایم سخت بود ولی مجروحیتش را باجان و دل خریدم، با خدا معامله کردم و با توکل به خدا و ائمه اطهار(ع) این پرستاری برایم شیرین است.
پرستاری از سیدنورخدا بزرگترین افتخار همسرش
همسر سید نورخدا موسوی بابیان اینکه "سید نورخدا حجت خداوند بهروی زمین است و پرستاری از آقا سید بزرگترین افتخار من است و این پرستاری را عبادت میدانم" عنوان کرد: بهعقیده من دلیل زنده ماندن آقا سید میتواند پس دادن درس خداشناسی باشد و یا اینکه بعضی افراد با دیدن آقا سید از راه منحرف، بازگردند و افرادی که نیز بهراه مستقیم هستند در راهشان مستحکم بایستند.
وی بیان کرد: همه مردم از هر قشری برای دیدن آقا سید به منزلمان میآیند و افرادی برای گرفتن حاجت آبروی سید را واسطه قرار میدهند، بعضی از جوانان هم نزد سید خطبه عقد خود را میخوانند، برخیها دستهگل خواستگاری خود را قبل از رفتن به مراسم نزد آقا سید میآورند، افراد دیگری هم هستند که برای عاقبتبهخیری فرزندانشان نزد آقا سید دعا میکنند و مسئولان هم میگویند با آمدن کنار آقا سید در کارشان موفقتر هستند.
خانم حافظی تصریح کرد: آقا سید ارتباط کلامی با دنیا ندارد ولی دارای ارتباط روحی با دنیاست که هر وقت مشکلی برای ما پیش میآید به خواب خودم یا یکی از اقوام میآید و یکشب که فرزندانم هر دو تب کرده بودند و من مرتب آنها را پاشویه میکردم همان شب آقا سید به خواب یکی از اقوام آمده بودند و بعد از احوالپرسی گفته بود که "حالم خوب است فقط پاهایم درد میکند" که پاهایش همان فرزندانش بودند.
پیگیریهای مقام معظم رهبری از احوال شهید زنده لرستان
وی با اشاره به پیگیریهای مقام معظم رهبری و مسئولان لرستان درباره احوالات سید نورخدا گفت: مقام معظم رهبری و همه مسئولان لرستان جویای احوال سید نورخدا هستند و مقام معظم رهبری همیشه بهصورت تلفنی از طریق نماینده ولیفقیه در لرستان از حال وی باخبر میشوند.
همسر سید نورخدا به دیدار با مقام معظم رهبری اشاره کرد و گفت: در مهرماه سال 92 به دیدار مقام معظم رهبری رفتیم که این دیدار با پیگیریهای مصرّانه خودم از طریق نامهنگاری با دفتر ایشان و پیگیریهای مسئولان انجام شد، وقتی نزد آقا بودیم محمد خیلی دستان ایشان را بوسید و من زیاد متوجه نبودم که بعد از خداحافظی و آمدن ما محمد گفت "مادر، میدانی من کدام دست آقا را بیشتر بوسیدم؟"، گفتم "نه"، گفت "همان دستی که مانند دست پدرم جان ندارد" و من در آنجا متوجه شدم که محمد در این مورد یکقدم از من جلوتر است.
وی اظهار داشت: در چند دیدار خصوصی که من و بچهها با حضرت آقا داشتیم، ایشان ما را موردعنایت خودشان قراردادند، در این دیدارها حضرت آقا فرمودند که "انشاءالله خودتان و بچههایتان عاقبتبهخیر شوید، برایتان دعا میکنم که در این راه ثابتقدم بمانید". ایشان فرمودند "شما در پرستاری همسرتان کار بزرگی میکنید و کارتان بزرگ و عظیم است" و سه بار مؤکداً به بزرگی این کار پرستاری اشاره کردند.
روایت فرمانده «نورخدا» از شهید زنده
سرگرد حمید نجفی فرمانده سید نورخدا موسوی در زمان درگیری با گروهک معاند ریگی، سال گذشته در گفتگو با خبرگزاری تسنیم از نحوه مجروحیت سید نورخدا موسوی گفت: مدت سه سال در منطقه عملیاتی زاهدان بهعنوان فرمانده یگان تکاوری لار مشغول خدمت بودم و نزدیک دو ماه با سید نورخدا موسوی در یگان با یکدیگر خدمت میکردیم و سید بهعنوان جانشین بنده و مسئول یگان تکاوری لار بود.
وی افزود: شب قبل از درگیری با گروهک عبدالمالک ریگی برگه مرخصی آقا سید را امضا کرده بودم و بنا بود سید فردا صبح به شهر خود برود ولی چون مهلت 30روزه اقامتش تمام نشده بود، سید نورخدا قبول نکرد به مرخصی برود و هرچه اصرار کردم گفت "باید سه روز دیگر بمانم تا مدت اقامت 30روزهام تکمیل شود".
فرمانده سید نورخدا موسوی عنوان کرد: حدود هشت نقطه در مرز را برای کمین در نظر گرفته بودیم و قاعدتاً هر صبح یگانهای کنار مرز را بهعنوان کمین میفرستادیم که یک نقطه از این کمینها سراکیپش ستوانیکم محمدی بود که او را به کمین اعزام کرده بودیم اما وقتی میانه راه از مرکز اعلام کردند که برای بازدید میآیند ما هم اعلام کردیم ستوانیکم محمدی که مسئول آموزش بود از کمین برگردد و یک نفر دیگر که جایگزین او گذاشته بودیم بهجای او به کمین برود.
رفتن سید نورخدا به کمین لب مرز
وی بیان کرد: مسئولیت بازدیده کنندهها را بهعهده داشتیم و در این گیرودار که با بیسیم اعلام کرده بودیم و ستوانیکم محمدی برگشته بودند، سید نورخدا موسوی خودش بهجای محمدی به کمین رفته بود؛ وقتی سید به کمین رفته بود بچههای دیگر هم به او گفته بودند که "یک نفر دیگر بهعنوان کمین جایگزین شده، شما چرا آمدید؟"، سید در پاسخ گفته بود "به فرمانده اطلاعی ندهید چون اگر مطلع شود من میخواهم به کمین بروم اجازه نمیدهد". بعد از ساعت 12 ظهر که اعلام درگیری کردند تازه ما متوجه شدیم که سید نورخدا بهجای ستوانیکم محمدی به کمین لب مرز رفته است.
نجفی تصریح کرد: «پل شکسته» منطقهای از مرز بود که گروهک عبدالمالک ریگی با نیروهای ما درگیر شده بود؛ محل تجمع گروهک عبدالمالک ریگی که از مرز پاکستان وارد ایران شده بودند و این گروهک دقیقاً زیر پل شکسته محلی بالای ارتفاع و کمین ما مستقر شده بودند، سید نورخدا موسوی دو کمین آنطرفتر محل تجمع گروهک ریگی بود و وقتی اعلام کردند که گروهک ریگی با بچهها درگیر شدهاند اعلام کردیم که نیروهای دیگر نیز از سمت کمینهای خود بهسمت محل درگیری حرکت کنند.
وی گفت: با حدود 60 نفر از نیروهایی که در یگان بودند بهسمت محل درگیری حرکت کردیم و سپس اعلام کردم که تا موقعی که ما نرسیدیم سعی کنند درگیر نشوند اما چون پنج دقیقه قبل از رسیدن ما این گروه بهسمت بالای ارتفاع حرکت کرده بودند تا به نیروهای ما مسلط شوند، درگیری آغاز شده بود؛ پنج دقیقه بعد از درگیری رسیدیم و بقیه نیروها هم از جناح دیگر وارد شدند. ما نیز با سه تا کمین دیگر که از سمت میل هشت (پاسگاه مرزی) آمده بودند که از پلیسراه کولهسنگی وارد جاده زاهدان به زابل شدیم و به نیروها گفتم طوری باشد که این گروهک جای دررفتن نداشته باشند.
زخمیشدن سید نورخدا
فرمانده سید نورخدا موسوی اظهار داشت: به محل درگیری رسیدم و شاید دو یا سه دقیقه قبل از زخمی شدن سید نورخدا موسوی بود که با او احوالپرسی کردم و با گلایه به او گفتم "چرا شما بدون اطلاع آمدید، باید میگفتید من یک نفر دیگر را جایگزین کرده بودم؟" او در پاسخ گفت "اگر به شما میگفتم نمیگذاشتید".
وی افزود: از تجهیزات سید سؤال کردم که گفت "فشنگ تمام کردم". من سه خشاب داشتم یک خشاب زده بودم دو تا خشاب دیگر مانده بود که یکی را به سید دادم و یک خشاب دیگر را برای خود نگه داشتم شاید حدود 15 متر بیشتر از سید فاصله نگرفته بودم که یکی از بچهها که بهیار بود صدا زد آقا سید زخمی شده است.
نجفی عنوان کرد: سعی کردم سریع خودم را به سید برسانم اما شرایط طوری بود که گروه اشرار روی یک تپه روبهروی ما مستقر شده بودند و با سلاح دوربیندار (سیمینوف) تیراندازی میکردند؛ دقیقاً میخواستم 20 متر آنطرفتر بروم اما در طول 15 متر شاید حدود 30 تیر از کنار من رد شد و چون خیلی دقیق میزدند وقتی پوتینم را نگه میداشتم بچهها میگفتند "پاشنه پاهایت را روی زمین بخوابان تا پاهایت را تیر نزنند".
اصابت تیر دوزمانه به سر سید نورخدا
وی بیان کرد: به هر نحوی بود به کنار سید رسیدم و به بچهها گفتم "شما محل تیراندازی را رگبار ببندید تا مجروحها را به عقب ببریم"، غیر از سید که از یگان ما زخمی شده بود آن موقع دو تا از نیروهای سپاه و یک نفر هم از عملیات ویژه زاهدان زخمی شده بودند.
فرمانده سید نورخدا موسوی تصریح کرد: وقتیکه رسیدیم بالای سر سید صورتش کاملاً خونی شده بود، تیری که به سرش اصابت کرده بود، تیر دوزمانه بود یعنی یکزمانی که شلیک شده بود عمل کرده و یکزمان هم موقع اصابت به سر چاشنی عمل کرده بود که با این اوضاع شدت تخریب خیلی زیاد بود.
ناامیدی از زندهماندن سید
وی گفت: بهیار با یک چفیه سر سید را محکم بست تا برای رسیدن به بیمارستان به عقب برگردد؛ وضعیت سید طوری بود که حتی 10 درصد هم امید نداشتیم زنده بماند چون یکذره از مغزش روی زمین افتاده بود و گودی سرش مشخص شده بود. با این اوصاف زنده ماندن سید دست خدا بود که با این وضعیت زخمی شدن، زنده بماند و میتوان گفت که تمام این اتفاقات انگار به سید الهام شده بود که میخواهد برایش اتفاق بیفتد.
نجفی اظهار داشت: سید نورخدا موسوی واقعاً یک انسان مؤمن بهتماممعنا، شجاع و خوشاخلاق بود بهطوری بود که تمام پرسنل یگان تکاوری لار همه از ویژگی اخلاقی آقا سید اطلاع کامل داشتند و او را بهخاطر رفتار حسنهاش واقعاً دوست داشتند؛ من دو ماه بیشتر با سید خدمت نکردم اما ظرف همین دو ماه چنان غرق سجایای اخلاقی او شده بودم که واقعاً در طول مدت خدمت چنین شخصی با چنین روحیات و ویژگی اخلاقی ندیده بودم.
گزارش از فاطمه بیرانوند
انتهای پیام/ت*