خوزستان| روایت شهیدی که حلقه ازدواجش را خرج جنگ کرد
مادر شهید غلامعلی اسلامیپور گفت: او هیچ چیزی را برای خودش نمیخواست و همواره سفارش میکرد هزینههای زندگی را کم کنید و به فکر انقلاب و جبهههای جنگ باشید. یک هفته بعد عروسی حلقه ازدواجاش را به نماز جمعه اهدا کرد، و میگوید «خرج جنگ» کرد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از دزفول، حین نگارش مصاحبه، کلید واژههایی از مادر شهید در ذهنم مدام مرور میشد «سه ماه زندگی» «7سال مفقود الاثر» «تنها فرزندش» « دلتنگی محمدحسن» چقدر سخت است و گویی قلم شرمنده نوشتن از فداکاری و ایثار این بزرگ مرد شهرم است.
این روزها زیر آسمان این شهر پدران و مادران زیادی هستند که فرزندانشان در جبههها شهید شدند و در گوشه دیگر از آسمان این شهر هنوز بوی مادران و پدرانی به مشام میرسد که زندگیشان با صبر و استقامت عجین شده است.
فاطمه اسلامی پور و محمد حسین اسلامی پور پدر و مادر شهید والامقام غلامعلی اسلامی پور از سبک و سیره زندگی فرزندشان در گفت و گو با خبرنگار تسنیم صبحت میکنند.
تسنیم: از شهید غلامعلی اسلامی پور برایمان بگویید؟
مادرشهید: ماحصل زندگی مشترک ما هفت فرزند بود که غلامعلی فرزند سوم ما بود. به خاطر اینکه او در ماه رجب به دنیا آمد اسم او را غلامعلی انتخاب کردیم. از همان دوران نوجوانی با فعالیتهای بسیج آشنا و در پایگاه بسیج فعال کرد و در دوران سربازی نیز جذب سپاه شد.
پدرش در ایستگاه راه آهن اندیمشک مشغول کار بنایی بود. وضعیت اقتصادی خانواده متوسط رو به بالا بود ولی از همان کودکی تمام فرزندانم را به کار کردن عادت داده بودم تا برای خودشان مرد شوند (شیرینی تهیه میکردم و از بچهها میخواستم درب منزل بایستند و آنها را بفروشند). غلامعلی در دوره نوجوانی به کار بنایی مشغول بود و درآمدش را خرج هزینه تحصیل خودش میکرد.
تسنیم: از نحوه شهادت شهید برایمان بگویید؟
مادر شهید: چهار تا از فرزندانم به جبهه رفتند اما غلامعلی گوی سبقت را از همه ربوده بود و تنها 17سال داشت که عزم رفتن به جبهه کرد. آن روزها از هر محله صدها جوان برای رویارویی با دشمن عازم جبهه میشدند و همین موضوع باعث میشد خانوادهها هنگام رفتن فرزندانشان به جبهه رضایت قلبی داشته باشند.
زمانی که غلامعلی برای ثبت نام رفت به او گفتند سن شما کم است، غلامعلی با دستکاری شناسنامه و کپی از آن راه حلی برای رفتن به جبهه پیدا کرد. اولین بار به عنوان بسیجی از طرف پایگاه بسیج مسجد امام حسین(ع) به جبهه رفت که پایان ماموریت 3ماهاش همزمان با عملیات فتح الفتوح (طریق القدس) بود.
پس از بازگشت از عملیات مسئولیت یکی از پایگاههای آموزشی بسیج را برعهده گرفت، که تاب نیاورد و برای عملیات فتح المبین به عنوان (آر_پی_ چی ، زن) شرکت کرد و در پی آن در عملیات بیت المقدس و در عملیات رمضان به عنوان تخریب چی وارد شد که در عملیات رمضان از ناحیه دو پا مجروح میشود و به گفته همرزمهایش زمانی که به او اصرار میکنند جهت خارج کردن تیر از پاهایش به بیمارستان برود او نمیپذیرد و میگوید " فعلا که درد نمیکنند هر وقت فرصت شد اینکار را انجام میدهم".
در عملیات والفجر6 هم وارد منطقه میشود که با شروع عملیات در محور تنگ چذابه دوباره از ناحیه پا مجروح میشود که هر چه به اصرار از او میخواهند به عقب برگردد قبول نمیکند و میگوید اگر شما جلو بیایید اسیر میشوید شما بروید اگر من هم توانستم برمیگردم. همرزمهایش باز گشتند، ولی غلامعلی پس از اصابت دوباره تیر دشمن به شهادت رسید.
اما هیچکس از شهادت قطعی یا اسارت او اطلاع نداشت. تا اینکه پس از 7 سال در روزهای پایانی سال62 خبر مفقودالاثر شدنش را از دوستانش شنیدیم. اما من حس عجیبی داشتم میدانستم که اتفاقی افتاده است، آخر همه مادران شهدا موقع شهادت فرزندشان قطعاً این حس را تجربه کردهاند و خوب میدانند که من چه میگویم.
تسنیم: شما چگونه از بازگشت پیکر غلامعلی خبردار شدید؟
مادر شهید: سه ماهی از ازدواجش گذشته بود. هر لحظه از این فراق میمردم و زنده میشدم تا اینکه شاید یک روز گوشی تلفن زنگ خورد که به من بگویند نیمه دیگر وجودم بر میگردد. 7سال از مفقودی پیکرش گذشت تا اینکه بالاخره پیدا شد. از او پسری به نام «محمدحسن» به یادگار مانده است که او هیچگاه پدرش را ندید.
آذر سال 69 بود که سردار فضیلت پور هر روز با یک دستگاه ویدئو منزل ما میآمد و مرا مقابل تلویزیون مینشاند و میگفت به این جنازهها با دقت نگاه کن شاید «غلامعلی» در میان آنها باشد. در همین روزها بود که سردار با همراهی پسرم حاج حسین و آقای شکیبا جم «هکوکی» و با راهنمایی سردار معین پور که در شب واقعه حاضر بود، توانستند پیکر«غلامعلی» را از دل چذابه کشف کنند تا پس از سالها بیمزار بودن در 29 آذر سال69 همزمان با شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) در جوار دایی شهیدش « عبدالحسین ایزدیان» در بهشت علی دزفول آرام بگیرد.
تسنیم: از چگونگی انتظار برای بازگشت شهید بگویید؟
مادر شهید: احساس میکردم که خدا مقاومتی را به من عطا کرده است هیچ وقت ابراز نارضایتی و ناراحتی نمیکردم چون راهی را میرفت که امام گفته بود برای همین راضی بودم به رضای خدا... بعد از هفت سال مفقودالاثر بودن تشییع با شکوهی داشت. پسرش که هرگز او را ندیده بود خوشحال بود. فکر میکرد صورتی دارد و میتواند پدرش را ببیند نمیدانست بعد از هفت سال در شورهزار چذابه فقط از پدرش استخوان مانده است و تنها نشان، پلاک و عینکی شکسته و ساعتی با صفحهای آبی و انگشتری که در شب عملیات به او داده بودند و کارت شناسایی ای که نیمش سوخته بود.
تسنیم: ظاهر خودتان هم از نیروهای پشتیبانی در پشت جبههها بودید؟
مادر شهید: پشت جبهه پا به پا فرزندانم خدمت میکردم شستن لباس، شکستن قند از جمله کارهای ما بود. به یاد دارم صبح روز فردای عروسی غلامعلی من برای کمک و تشییع شهدا همراه دیگر خانوادهها رفته بودم.
تسنیم: غلامعی نسبت به فرایض دینی چقدر پایبند بود؟
مادر شهید: من شبی از شبها را به یاد ندارم که نماز نافله و غفلیه نخوانده باشد و شبی را به یاد ندارم که بدون وضو خوابیده باشد. جبهه بود ولی شبهایی هم که در خانه بود به یاد ندارم بدون وضو بخوابد، به ذهنم نمیآید از خانه بیرون رفته باشد ولی وضو نداشته باشد.
تسنیم: از بارزترین خصوصیتی که از شهید به خاطر دارید؟
مادر شهید: اگر کار خیری را انجام میداد از کودکیاش به صورت پنهانی انجام میداد، اهل هیاهو و خودنمایی نبود. آن زمان پیرزنی در محلهمان بود که غلامعلی همیشه به او سر میزد به او میگفت عمه کار چیزی نداری برایت انجام بدهم؟ کارهایش را از قبیل تهیه نان، پر کردن کپسول گاز و نیز گه گاهی هم برایش خرید میکرد.
زمانی که جبهه بود همرزمش به او میگوید همسرم باردار است دزفول که رفتی به منزل ما هم سر بزن. که از قضا آن روز همسرش وضع حمل میکند و غلامعلی تمامی کارهایش را از انتقال به بیمارستان تا کارهای ترخیصش را انجام میدهد.
روز عاشورا عکس او را در دست گرفته بودم، یک زن به سرعت به سمتم میآمد هنگامی که به من رسید گفت شما چه نسبتی با این شهید دارید؟ به او گفتم من مادرش هستم، و او ماجرا را این گونه شرح داد. آن زمان بود که متوجه کارهای خیر پنهانیاش شدم.
یکی دیگر از کارهایی که غلامعلی وظیفه خود میدانست و لذت عجیبی از خدمت به شهدا و خانواده معززشان حس میکرد سرکشی به خانوادههایی بود که همسرانشان اسیر شده بودند مدام با آنها رفت و آمد داشت و با فرزندانشان بازی میکرد و اگر کاری داشتند برای آنها انجام میداد. همیشه میگفت اگر میخواهیم به کسی کمک کنیم باید پنهانی باشد و سفارش زیادی هم میکرد که حتما در مراسم تشییع شهدا شرکت کنید.
از دیگر کارهایی او که من هیچوقت اطلاع نداشتم این بود، شهید محمد زکاییمهر مجروح و در تهران بستری شده بود مادرش بیتاب بود. غلامعلی برای او و خودش بلیط تهیه و مادر شهید زکایی را جهت ملاقات با پسرش به تهران برد.
تسنیم: از ویژگی که شما را شیفته میکرد برایمان بگویید؟
مادر شهید: او هیچ چیزی را برای خودش نمیخواست و همواره سفارش میکرد هزینههای زندگی را کم کنید و به فکر انقلاب و جبهههای جنگ باشید. درست یک هفته بعد عروسی حلقه ازدواجش را به نماز جمعه اهدا کرد، و میگوید «خرج جنگ» کنید.
قناعت و ساده پوشی از دیگر خصوصیات اخلاقی غلامعلی بود. شب عروسی لباس یکی از دوستانش «حسین جلالی» را میخواست بپوشد زمانی که متوجه این موضوع شدم با اصرار فراوان توانستم راضیش کنم تا لباس پدرش را که هنوز به تن نکرده بود، بپوشد.
تسنیم: از روش تربیت و سبک زندگیتان برایمان بگویید؟
مادر شهید: تاکید میکنم رزق و روزی حلال بسیار در تربیت فرزندان موثر است.
تسنیم: شهید تا چه اندازه اهل رعایت حق ناس و بیت المال بودند؟
مادر شهید: غلامعلی یک ریال از بیت المال را داخل منزل وارد نکرد و هیچگاه از امکانات دولتی بهره نگرفت. موتوری از خودش داشت که تمامی امورات کاریاش را با آن انجام میداد به طوری که به او گفتم غلامعلی چرا از موتور سپاه استفاده نمیکنی و موتور خودت را به همه میدهی؟ او گفت « حجی چته په ایطوری گویی؟!، مردم دارن جون دهن مو یه موتور دادم در مقابل جون مردم خیلییه؟!!»
تسنیم: از شهید خاطرهای برایمان بگویید؟
مادر شهید: اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی و دفاع از کشور در دوران دفاع مقدس آنقدر اهمیت داشت که برادر از برادر برای حضور در مناطق عملیاتی گوی سبقت را میربودند. هر کدام از فرزندانم قصد رفتن داشت به آنها نه نمیگفتم. غلامحسین آمد و گفت غلامعلی چه کرد که با سن کمش توانست به جبهه برود؟ که ماجرا را برای او بیان کردم.
غلامحسین هم رفته بود از شناسنامهاش فتوکپی گرفته و سنش را دستکاری کرد و از روی همان فتوکپی دوباره فتوکپی دیگری میگیرد که کسی متوجه کارش نشود. غلامعلی آمد و گفت غلامحسین چه کرد که به جبهه رفت؟ ماجرا را که برایش شرح دادم با خنده گفت غلامحسین دیگر دست شیطان را از پشت بسته است.
تسنیم: رفتار غلامعلی با پدر و مادر چگونه بود؟
مادر شهید: خدا را گواه میگیرم غلامعلی بسیار احترام پدر و مادر را داشت. غلامعلی به نسبت دیگر پسرانم خاص بود. وسایل خانه را برایم تعمیر کرد، من هم از او تشکر میکردم که او در جوابم میگفت دیگر فایدهای ندارد شما نباید تشکر میکردید من وظیفهام را انجام دادهام با تشکر شما دیگر ثوابش را از دست دادم. انقدر این غلامعلی تواضع داشت. الان محمدحسن پسر شهید مانند پدرش برایم دلسوزی میکند و کارهایم را انجام میدهد. ( مرا دکتر میبرد، داروهایم را میگیرد)
تسنیم:کلام آخر
مادر شهید: نه تنها ما بلکه تمام خانواده شهدا پای آرمان و انقلاب خواهیم بود لذا از مسئولان درخواست داریم به جای شعار دادن عمل کنند.
گفت و گو از فاطمه دقاق نژاد
انتهای پیام/م