تام استوپارد، همواره در تقابل با «مسئله غامض»
تام استوپارد این روزها مشغول نوشتن نمایشنامهای است که نمیگوید داستانش چیست یا چه ایدهای پشت آن است، میگوید راوی یک داستان است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، الکسیس سولاسکی، منتقد تئاتر روزنامه نیویورک تایمز اخیراً با تام استوپارد مصاحبهای داشته که بخشی از آن به نمایشنامه «مسئله غامض» بازمیگردد. اثری که اخیراً توسط نشر ثالث منتشر شده و در پاییز امسال، در ایران روی صحنه نیز رفته است. آنچه میخوانید مصاحبه کاملی است که روزنامه نیویورک تایمز در 16 اکتبر منتشر کرده است.
***
تام استوپارد همیشه روشن نیست. حداقل همانی است که تام استوپارد معتقد است. او خرابکاری نمیکند- خوب، خودنماتر و فلسفیتر و آنچنان بهتر از خرابکاری نیست - که منتقدان عادت داشتند آثار اولیه او را او به عنوان "بیش از حد هوشمندانه از نیمه» بنامند.
استوپارد میگوید «همیشه فکر کردم کاش باهوش بودم. در واقع، من به اندازه کافی باهوش نیستم.»
بقیه ما را کجا ترک میکند؟
در 50 سال کار حرفهای و متناوب، آقای استوپارد، 81 ساله، نمایشنامهها، نمایشنامههای رادیویی و فیلمنامههای سینمایی نوشته است که در از دادایسم تا فلسفه تحلیلی تا فیزیک ذرات تا دوران نخستین پینکفلوید را شامل میشود. بله، شاید هم همه چیز؛ اما نزدیک است. یک بخش قاتل در نمایشنامه «آرکادیا» وجود دارد حول نظریههای مقایسهای باغبانی چشماندازها.
نمایشنامه تازه او «مسئله غامض» را بردارد که پیشنمایش آن در 25 اکتبر در The Mitzi The Newhouse Theatre، به کارگردانی جک اوبراین (کارگردان ساحل آرمانشهر و اختراع عشق) آغاز میشود. در حدود یک ساعت و نیم، نمایش به نوعی شامل علوم اعصاب، متافیزیک، اقتصادسنجی، فلسفه ذهن، نظریه تبادل اجتماعی میشود. به پیلاتس اشاره نشد. همچنین مرموز و به نوعی داستانی عاشقانه است و اکنون در سالن تئاتر است، حداقل یک مهمانی شام است که ناامیدکننده، ناگهانی، سوزان به اشتباه میرود.
من از او پرسیدم آیا یک ساعت و نیم زمان کوتاهی برای تمام این موارد است او گفت: «ممکن است خیلی طول بکشد.»
اولین بار در سال 2015 در تئاتر ملی «مسئله غامض» را دیدم که عنوان خود را از یک معمای علمی عصبیشناسی قاطع برداشته بود: آگاهی چیست؟ به عبارت دیگر، یک توده سه پوندی از دندریتها و آکسونها و کانالهای سدیم چگونه یک احساس دوستداشتنی، غمانگیز و خودآگاهی را ایجاد میکند؟ کار خود را نشان دهید.
به هر حال، آقای آقای استوپارد در یک روز بعدازظهر یک از روزهای هفته، در لابی مرکز لینکلن، تمام شش دقیقه و یک ثانیه آن را به زیبایی روی صندلی کافه چید. او تصادفاً کت و شلوار خاکستریرنگ بافتدار با پیراهن تکرنگ هندی پوشیده بود. یک جفت جوراب قرمز و سفید، پایش را مخفی کرده بود.
صدای او موسیقی است که کاملا انگلیسی نیست - استوپارد متولد چکسلواکی است. او دوران کودکی خود را در سنگاپور و هند گذراند و گفتگو او بیدردسر و جذاب است. اگر همیشه به پرسشهای پرسیده شدهام پاسخ نمیداد، من آن را بعدها متوجه میشدم. همین است که کارها بیدردسر میشود، حدس میزنم. به همین دلیل من خودم را شرمسار نمیبینم. بیاید از همکاری طولانی مدت او با آقای اوبرین چیزی بگوییم «او یکی از اغواکنندهترین آدمهای من است که اطرافم بوده. به زنها گره خورده است.»
بیایید چیز دیگری از آقای اوبرین بگوید:«با او بودن مثل بودن با یک بیمار خوشخیم است که وحشت زده است، قرار است به سرعت شما شتابی دهد و به طور تصادفی با هوش خود شما را تحریک کند.»
هفتههای منتهی به صحبتمان درباره آگاهی بیش از حد خوانده بودم و به طرز محبتآمیزی به من گفت که نباید ناراحت شوم. (خیلی مطمئنم که ناراحت شدم.) استوپارد به من گفت تمام چیزی که نیاز دارم درک نمایشنامهای بود که در نمایشنامه هست و به یک باره آن را فهمیدم، همه آن صفحات سرسامآور درباره ماتریالیسم و رازگرایی و روانشناسی (ایدهای که شاید آگاهی همه جا هست، میز کافه ما ممکن است احساسات هم داشته باشد) شفاف میشد. میگفت: «شما نیازی به دانستن هر چیز دیگری ندارید، مگر اینکه سراپا گوش شوید و در صورت امکان، مغز شما بیدار شود.»
«مسئله غامض» احتمالاً در اواسط دهه 90 میلادی آغاز میشود، زمانی که آقای استوپارد بحثی میان جان سِرل فیلسوف (که در نمایشنامه منتشر شده از او تشکر شده است ) و دیوید چالمرز، دانشمند علومشناختی و فیلسوف در مجله The New York Review of Books میخواند و این مقالات را استخراج میکند. او بسیار میخواند و بسیار فکر میکند. متوجه میشود در حالی که اکثر دانشمندان علوم عصبشناسب بر این باورند که مغز باعث آگاهی میشود و ما میدانیم که چگونه ریاضی و علم به اندازه کافی یک باره پیشرفت کردند. میگوید «این پاسخ ترجیح میدهد از اینکه چگونه حقهها صورت گرفته، پرش کند.»
او ترجیح میدهد به برخی عناصر غیرمادی را باور کند. اعتقاد بر این است که بسیاری از نمایشنامههایش بیسروصدا ترقی میکنند، که چیزی دیگری وجود دارد - آن را عشق یا فضیلت یا الوهیت بنامید - که پایان ما را شکل میدهد. ادعایی است که هیلاری (Adelaide Clemens)، روانپزشک جوان در دل «مسئله غامض» مطرح میکند. او میگوید: «ایده خدا، خود به زور پیش میرود مثل پزشکی در صحنه تصادف؛ چون وقتی شما به سمت آن برمیگردید، بدن از چیزهایی ساخته شده است و چیزهای فکری ندارند.»
نمایشنامهها البته، اندیشه دارند. نمایشنامههای آقای استوپارد با آنها بستهبندی میشوند. نمایشنامههای بزرگ چیز بیشتری دارند.
آقای استوپارد نمایشنامهنویس نادری است - شاو، پیراندلو و پینتر دیگران نمایشنامهنویسان نادر هستند - تا صفت شخصیش را به دست آورد. کارهای استوپاردی رویکردی هوشمندانه و کمیک به ایدههای پیچیده ارائه میکنند. آقای استوپارد این را نادیده نگرفت، گرچه او آن را «یک روش کمی تنبل برای جمع کردن من» نامید. (او همچنین یک لطیفه خودساخته گفت «اگر مرا جونز صدا میکردند، فکر نمیکنم کسی سعی میکرد از آن صفتی بیرون بکشد.)
آن تعریف مشخص میکنه مسئله آقای استوپارد چه مدت طول کشیده است- البته نه «مسئله غامض»؛ بلکه یک مسئله غامض، حداقل تا آنجا که منتقدانش نگران هستند: چگونه همه آن فکپاره شدنها و بازیهای کلامی پینگپونگی به داستان و شخصیت میچسبد. چگونه نمایشنامهای نوشته میشود که نه تنها ما را به فکر وامیدارد؛ بلکه احساسات ما را هم درگیر میکند.
آسان نیست. همانطور که آقای استوپارد گفت، در گفتگو با زندگینامهنویس خود، هرمیون لی، ماه گذشته در خیابان 92، «ابداع داستان، ابداع ناچارانه از از هیچی است - شما میتوانید هر کاری را بکنید که میخواهید؛ اما شما باید آن را اختراع کنید - برای من سخت است. واقعاً سخت است.»
یا آنگونه که او به من گفت:«تمام مشکلات نوشتن نمایشنامه - دلیل اینکه نوشتن یک نمایشنامه دو یا سه سال نیست - همین چیزهای زیادی است که تلاش برای استنتاج اندیشه و محاسبه در فضای داخل، گفتن، یک داستان عاشقانه یا داستان پیروزی و شکست است.»
او در چند نمایشنامه موفق به چنین کاری شده است. قطعاً «آرکادیا». البته «چیز واقعی». «اختراع عشق» و «جوهر هندی»؟ چرا که نه. او فکر میکند او در آخرین نمایشنامه خود، «راک اند رول»از پسش برآمده است.
از تمام نقدهایی روی نمایشنامه که خوانده است - «من چیزی که درباره نمایشنامههایم نوشته شده را نمیخوانم. واقعاً کسانی که میگویند نقدها را نمیخوانند را باور ندارم. منظورم این است که من خیلی کنجکاوم.» - نقدی که دوستش داشته توسط زنی نوشته شده بود که میگفت در مسیر خانه گریه کرده بود. استوپارد گفت: «این چیزی است که واقعاً، واقعاٌ خوب است.»
درباره «مسئله غامض» چطور؟ وقتی در سال 2015 در لندن اجرا شد، منتقدان تقسیم شدند. مایکل بیلینگتون در گاردین نوشت که «استدلالهای رقابتی همیشه یک پایه احساسی قوی دارند.» در نیویورک تایمز، بن برانتلی آن را «اولین کاری که من از این نمایشنامه همیشه خواستنی فهیمدم که در آن ایدهها، شخصیتها را غافلگیر میکنند» نامید.
نقدهای مشابه که را به عنوان یک اثر غافلگیرکننده نمیدانستند. استوپارد در مورد تولید لندن، به کارگردانی نیکلاس هیتنر میگوید «کاملاً نمیشد که ما آنجا هستیم.» (در تئاتر کنسرواتوار آمریکایی، تئاتر ویلما، تئاتر شیکاگو هم هیمن طور بوده، از روی نقدها میگذرد). او با این ممتن روبهرو شده است، به طوری که ترتیب دو قسمت از صحنه را عوض میکند، خطوطی را که متقاعد شده بود قرار دهد را بیرون میکشد.
امیدوار است کجا به آن برسد؟ آی این تولید، که در 19 نوامبر افتتاح خواهد شد؟ اینها پرسشهایی بود که او پاسخ کامل نداد؛ اما میگوید: «امروزه، واقعاً معتقدم که یک نمایشنامه یک روایت عاطفی است که روی اشتیاق مخاطبان کار میکند.»
کارگردان و بازیگران میتواند یاری کنند تا اثر کار کند. تام هولاندر، که نقش اصلی را در بازاجرای سال گذشته «عاریهپوشان» آقای استوپارد در برادوی داشت، به یاد می آورد که «ما در حال تلاش برای پیدا کردن بشریت گاهی بین خطوط بودیم.» (آقای هولاندر از طریق تلفن در یک تعطیلات پس از فیلمبردای یک سریال کارآگاهی - «یک داستان تیره، یک داستان غمانگیز» - در آنتورپ، به نظر ملول میآمد که که شخصیت او به دور از آن بود). او همچنین اعتراف کرد که «مسئله غامض» را در لندن دیده و «واقعا آن را نفهمیده.»
آقای اوبراین آن را میفهمد. وقتی نمایشنامه برای اولین بار به او پیشنهاد شد، آن را خواند و آن را دیوانهوار یافت، میگوید «یک دیوار فکر».آن را دوباره میخواند. سپس بار سوم. ادامه داد «و من در پایان گریستم. داشتم گریه میکردم. خیال کردم، اُه همینه.»
میگوید شغلش «گرفتن آن برای هدایتش با قلب آن است، به جای آنکه احساس کنید یک دوره تحصیل گذراندهاید وقتی از دلش بیرون میآیید.»
اوبراین گفت امیدوار بوده گند نزده باشد؛ اما آن را به شدت غافلگیرکننده میداند.
وقتی «مسئله غامض» اولین اجرایش را داشت، بود، اولین نمایشنامه جدید استوپارد در 9 سال گذشته بود. استوپارد خیال نمیکرد که آخرین نمایشنامهاش خواهد بود. او اخیراً یکی از درامهایش را پس از چهار صفحه رها کرد - «فقط یک نوع مکالمه زن و شوهری، درگیر یک ربات میشد»- اما در حال حاضر او را به یکی از نمایشنامههای جدیدش چسبیده است. نمایشنامه را امسال با خوششانسی تمام میکند. نمیگوید نمایشنامه درباره چه چیزی است، چه ایده هایی به آن حمله میکنند، چه نظریههایی؛ اما میگوید روایتگر یک داستان است.
میگوید «یک شب در تئاتر یک شب در یک داستان است.نقریبا همه زمانها. تقریباً بیشتر هر زمانی.»
انتهای پیام/