فرجام دستنوشتههای منتشر نشده نیما چه شد
مسئول پروژه تصحیح و انتشار دستنوشتههای نیما یوشیج در فرهنگستان زبان و ادب فارسی از آخرین وضعیت انتشار این دستنوشتهها صحبت کرده و ماجرای مواجهه با این اسناد در فرهنگستان را بازگو کرد.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، چندی پیش نامهای که از سوی جمعی که خود را دوستداران نیما یوشیج معرفی کرده بودند در رسانهها منتشر شد که محتوای آن تقاضا از فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای انتشار دستنوشتههای نیما یوشیج بود. پیگیریها و بررسیهای بعدی نشان داد که این دستنوشتهها در واقع ماترک معنوی نیما یوشیج شاعر نامدار ایرانی هستند که از سوی فرزندش ابتدا به سازمان اسناد ملی واگذار شده و در نهایت در سفری که وی به ایران داشته است طبق تفاهمنامهای به فرهنگستان زبان و ادب فارسی فروخته میشود و فرهنگستان نیز پس از مدتی بررسی تصمیم به استخراج و تهیه کتاب از آنها میگیرد. سعید رضوانی از اساتید و پژوهشگران فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی پس از مدتی به عنوان مدیر این پروژه انتخاب و به استخراج و گردآوری این متنون منتشر نشده از نیما یوشیج مشغول میشود که حاصل نخستین آن انتشار کتابی با عنوان «صد سال دگر» شد که با همکاری مهدی علیائی مقدم به انجام رسیده است. انتشار نامه اخیر و نیز اظهار نظرهای اخیر شراگیم یوشیج فرزند نیما درباره آثار پدرش بهانه گفتگوی مهر با رضوانی شد تا وی درباره آنچه بر این اسناد رفته و نیز کتابهای تولید شده بر مبنای آنها به ویژه اثر تازهای که از آنها در حال استخراج است توضیحاتی ارائه دهد. سعید رضوانی دارای مدرک دکتری ایرانشناسی از کشور آلمان است و در حال حاضر جدای از فعالیت علمی و آموزشی در دانشگاه شهید بهشتی در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی نیز به فعالیت مشغول است.
جناب رضوانی وقتیکه مسئولیت پروژه بازخوانی دستنوشتههای نیما را در فرهنگستان بر عهده گرفتید، چه نسخههایی و در چه وضعیتی به شما تحویل داده شد؟ از نظر کمی و کیفی اسنادی که اینجا در اختیارتان قرار داده شد، در چه وضعیتی بود؟
من فکر کنم منظورتان از این سوال این است که میخواهید بدانید ابتدا این کاغذهای برجای مانده از نیما و در واقع دستنوشتههای او به چه صورت در اختیار فرهنگستان قرار گرفته است.
بله
این کاغذها در گونی بودند. این مساله را قبلاً هم گفتهام. من به شخصه و به چشم خودم این کاغذها را دیده بودم که در گونی در کتابخانهی فرهنگستان نگهداری میشدند. ظاهرا فرهنگستان کاغذها را به همین صورت خریداری کرده بود، چون پیش از طرح فعلی کسی در فرهنگستان روی آنها نکرده بود.
این اسناد موجود در گونی که از آنها یاد میکنید کتاب بود یا کاغذ یا چیز دیگری؟
کاغذهای پراکنده و با کیفیتهای متفاوت. گاهی چند برگ خوشخط و بدون قلم گرفتگی هم در آن پیدا میشود ولی عمدهشان از کیفیت مطلوبی برخوردار نیستند، نه به لحاظ کیفیت کاغذی که روی آن نوشته شدهاند نه به لحاظ دقتی که نیما در نگارش آنها به خرج داده است. در واقع عمده کاغذها کیفیتشان پایین است.
یادتان هست چه سالی بود که برای اولین بار این کاغذها را دیدید؟
6، 7سال پیش. یکیدو سال بعد از آن بود که کتابخانه فرهنگستان پروژهای برای تصویربرداری اینها تعریف کرد و در کتابخانه همکاران شروع به تصویربرداری از این کاغذها کردند و آنها را بعد از تصویربرداری در آلبومهای جداگانه قرار دادند تا از آسیب در امان بمانند. بعد که این کار تا مرحلهای پیش رفت و یک مقداری از کاغذها تصویربرداری شد، آن موقع من «طرح بررسی و بازخوانی دستنوشتههای نیما یوشیج» را به صورت مکتوب به فرهنگستان ارائه کردم که تصویب شد و کار آغاز شد.
این اسناد چند برگ است؟
چندهزار برگ است. من آنها را دقیق نشمردهام.
از سال 73، 74 که این اسناد توسط فرهنگستان تحویل گرفته میشود تا زمانی که پروژه بازخوانی و انتشار این اسناد را در دست بگیرید. کاری که روی اسناد صورت گرفته بود، صرفا تهیه آرشیو تصویری از آنها بود؟
خیر. اصولاً کیفیتی که این کاغذهای تحویلی به فرهنگستان داشت، یکی از دلایلی بود که کار روی آنها را دچار تاخیر کرده بود؛ دستکم این را مطلع هستم که پیش از من یکی از پژوهشگران دیگر حوزه شعر در گروه ادبیات معاصر فرهنگستان این کاغذها را دیده بود و ایشان هم اظهار کرده بود کار کردن روی اینها سخت است. این اسناد در گونی و بدون هیچ تقسیمبندی موضوعی و شکلی گنجانده شده بودند و همین شروع کار بر روی اینها را دشوار میکرد. از دلایل دیگر آن مطلع نیستم ولی به عنوان کسی که 10 سال است دارم با فرهنگستان همکاری میکنم میدانم این کاغذها در وضعیت بسیار بدی به فرهنگستان تحویل داده شد و این وضعیت را هم خودم دیدم. بعد از اینکه کتابخانه شروع به تصویربرداری از این اسناد کرد، از سال 93 طرح بررسی و بازخوانی دستنوشتههای نیما یوشیج را ارائه کردم که در شورای فرهنگستان مصوب شد و هنوز نیز مشغول این کار هستم. از حاصل تلاشهایمان در فرهنگستان تا حالا یک مجموعه از اشعار منتشر نشده نیما یوشیج باعنوان «صد سال دگر» منتشر شده است و الآن کتابی دیگر در آستانۀ انتشار است.
محتوای این کاغذهایی که به تعبیر شما در گونی به اینجا آمد چه بود؟ من مطالب زیادی در اینترنت درباره آنها خواندهام اما دوست دارم از زبان خودتان در این زمینه بشنوم
محتوای آنها بسیار متنوع بود. طبعاً از شعر، که دلیلِ اوّلِ شهرت نیماست، بود تا انواع و اقسام نوشتههای منثور ازجمله داستان و نمایشنامه. برخی از این متون مندرج در دستنوشتهها کامل است و برخی هم ناقص است. از آنجا که سبب شهرت نیما اشعار اوست ما در بازخوانی و انتشار این اسناد نخست به سراغ شعرهای نیما در میان آنها رفتیم.
منظورتان این است که اشعار کتاب «صد سال دگر» که جلد نخست از تلاش شماست و اشعاری که در ادامه پروژه شما قرار است منتشر شوند، در هیچکدام از آثاری که از نیما منتشر شده است وجود نداشته است؟
نخست عرض کنم که کتاب «صد سال دگر» را من به تنهایی تصحیح نکردم. در تصحیح اشعار آن کتاب آقای دکتر علیائی هم همکاری داشتند. یکی از کارهای ما در نشر کتاب اول این بود که تکتک شعرها را با اشعار موجود مقایسه کنیم. من خود با اشعار نیما آشنایی دارم و میدانم فلان شعر پیشتر چاپ شده است یا نه. با وجود این، چون گاهی پیش میآید یک بیت یا دو بیت این دست اشعار جایی چاپ شده باشد، ما تکتک اشعار کتاب «صد سال دگر» را مورد پژوهش قرار دادیم که چیز تکراری چاپ نشود. یک مرحلهای از کار تصحیح ما در کتاب اول در واقع همین بود که کنترل کنیم آیا چیزی هست که بخواهیم اینجا چاپ کنیم و پیشتر چاپ شده باشد، و البته نمونههایی بوده که جدا شده است.
آقای شراگیم یوشیج در مصاحبههایشان از جمله در متنی که اخیراً منتشر کردند اشاره میکنند از دست خط پدرم و آن چیزی که ایشان نوشته در درجه اول مادرم و بعد من سر درمیآوردم که میتوانستیم بفهمیم پدرم چه نوشته است. مجموعههایی که زیر نظر من و مادرم منتشر شدند مجموعههایی بوده که از حیث خوانش از روی نسخه اصلی اتفاق درستی برای آن افتاده است. میخواهم ببینم شما در پروژه خودتان چه در کتابی که چاپ شد چه در ادامه، این مسئله را چطور حل کردید؛ یعنی چطور توانستید دستخطها را بخوانید مشکلی نداشتید؟
با تلاش فراوان. بله با تلاش فراوان. در واقع یکی از عللی که این کار طول میکشد این است که باید دقت به خرج داد. ما گاهی سر یک سطر و کلمه ساعتها تبادلنظر کردیم. ما اینجا در محیطی نشستهایم که اطرافمان پر از پژوهشگر است و مصحّح. هر کسی آمده به او گفتهایم این را نگاه کنید، این کلمه را چه میخوانید. روی این متنها تلاش شده است. نمیدانم نقدهایی را که روی کتاب اول، شفاهی یا کتبی، منتشر شده دیده باشید، همه از کیفیت کار تعریف کردند، چون دو مصحّح بودیم که هرکدام جداگانه کار کردیم، بعد کارمان را با هم چندین بار مقابله کردیم. از هر کسی که به نظرمان میرسید که میتوانست در خوانش کمک دهد، کمک گرفتیم. در مورد کیفیت کار من نباید قضاوت کنم ولی کیفیت مطلوبی دارد.
خانواده نیما این کتابی را دیدند در مورد آن صحبت کردند؟
اطلاع ندارم.
در حال حاضر وضعیت ادامه پروژه به چه صورت است؟
الآن کماکان داریم روی این اسناد کار میکنیم. الآن که با هم صحبت میکنیم کتاب دوم، یعنی دومین کتاب از اشعار منتشر نشده نیما یوشیج مستخرج از همین دستنوشتهها، آماده چاپ است و مراحل چاپ را میگذراند. کار استنساخ به پایان رسیده و کار تصحیح و نمونهخوانی هم به پایان رسیده و دارد صفحهآرایی میشود. این به این معنی است که دارد مراحل مختلف انتشار را میگذراند و باید منتظر باشیم.
برنامه شما این است از این اسناد در قالب چند کتاب منتشر شود؟
این فقط به برنامه ما بستگی ندارد. بستگی به این هم دارد که بتوانیم روی این اسناد کاری انجام دهیم. مثلاً در آن مرحلهای که کتاب اول را منتشر کردیم، اگر از من میپرسیدید کتاب دوم کی منتشر میشود، من نمیتوانستم جواب بدهم، چون دشواریهای کار تصحیح در کار خودش را نشان میدهد. از قبل نمیدانم برای این شعر چند روز نیاز دارم که بخوانم و پیاده کنم. جزء سیاستگذاران فرهنگستان نیستم، طبعاً برنامه فرهنگستان این است که باقی آثار را منتشر کند ولی من نمیتوانم اطلاعات دقیقی به شما بدهم.
آثاری که نیمهتمام مانده هم در قالب کار شما منتشر میشود؟
من در این مرحله تا حالا که داریم با هم صحبت میکنیم فقط روی شعرها کار کردهام. در شعرها هم یکی از معیارهای گزینش این بوده که کامل باشند. برای کامل بودن شعرها دو معیار عینی تعریف کردیم؛ کامل یعنی آن چیزی که نیما امضاء کرده و زیر آن تاریخ گذاشته است. ما امضاء و تاریخ را ملاک گرفتیم که این شعر از دید نیما دستکم به حیث تحریر اولیه تمام شده بوده؛ یعنی اختیاری و دل بخواهی تعریف نکردیم که مثلاً من شعری را بخوانم و بگویم تا اینجا خوب است، پس این شعر کامل است. خیر، معیارهای عینی دارد.
خیلی از منتقدان حوزه شعر، به ویژه شعر نو، در ساحت کاری نیما یوشیج چند دوره را تعریف میکنند که موجب سرودن این شعرها شده است و حتی معتقدند نیما در این سبک جدید شعر نیمایی که خلق کرد هر چه پیشتر رفته بهاصطلاح کارش پختهتر شده و به آن چیزی که مدنظرش بوده نزدیکتر شده است. الآن کاری که اینجا منتشر شده چه کتاب اول و چه کتاب دوم که در دست چاپ است، کدامیک از این دورههای شعری نیما را در برمیگیرد؟ میتوانید در این مورد صحبت کنید؟
ما این مساله را که ذکر میکنید معیار انتشار اشعار قرار ندادیم، که مثلاً فرض بفرمایید بگردیم و آثار دوره اول شاعری نیما یا آثار ققنوس به بعد، آن موقع که نیما دیگر نیما شده بود، را پیدا کنیم، خیر. ما بر اساس معیارهای خود تصحیح کردیم. در هر دو مجموعه اشعار بر اساس تاریخ مرتب شدهاند. دفتر اول، «صد سال دگر»، در واقع میشود گفت تمام دوران نوسرایی نیما را پوشش داده و از 1301 تا 1336 شعر در آن هست؛ به این ترتیب از بسیاری آزمایشهای نیما نمونههایی در آن میتوان دید. اینجا هم همینطور است؛ یعنی نیامدهام بر اساس زمان تصحیح کنم. من بر اساس ملاحظات دیگری تصحیح کردهام.
بازه زمانی دفتر دوم چه سالهایی را شامل میشود؟
اولین شعر این مجموعه جدید متعلق است به سال 1299. برخی شعرها تاریخ ندارد. آخرین شعر تاریخدار در این دفتر متعلق به 1326 است؛ یعنی میشود گفت دفتر اول یک مقدار گستردگی تاریخیاش بیشتر بود.
مجموعه دوم شامل چند قطعه شعر میشود؟
82قطعه که البته چند منظومۀ بلند را هم شامل میشود.
و فقط شامل شعر نیمایی میشود؟
خیر، از قالبهای دیگر هم در آن فراوان است. نیما تا آخر عمرش قالبهای کلاسیک را کنار نگذاشت. فیالمثل عاشق رباعی بود. این کتاب دوم در حوزه اشعار کلاسیک همه جور شعری دارد. هم مثنوی هم رباعی و هم غزل، قطعه و تمام قالبهای معروف و مرسوم هست.
از حیث مضمونی چطور، این اشعار در مقایسه با آنچه تابهحال از نیما خواندهایم مضامین تازهای را به مخاطب ارائه میدهد؟
خیر، مضامین نیما را همه میشناسیم. به لحاظ مضمون چیز جدیدی نیست. نیما تا حدی انقلابی و رمانتیک است تا حد بسیار زیادی طبیعتدوست است، طبیعت سرایی دارد. خیلی خیلی شاعر طناز و طنزپردازی است و نگاه او متوجه و معطوف به ظرایف و لطایف زندگی انسانی است. مسئلۀ دیگری که فکر میکنم در تمام دوران زندگی خیلی ذهن نیما را مشغول کرده جنگ است. خیلی از فجایع جنگ در رنج بوده و خیلی در این باره سروده است.
در مورد عناوین کتاب هم دوست دارم سوال کنم که چطور عنوان کتاب اول و دوم انتخاب شد؟
عنوان کتاب دوم «نوای کاروان» است و عنوان نخست را هم که میدانید. هر دوی این عناوین، عناوین شعرهای خود نیما هستند؛ یعنی «صد سال دگر» را از عنوان یکی از شعرهای آن کتاب گرفتیم. «نوای کاروان» هم همینطور است. «نوای کاروان» به لحاظ فرم شعری بسیار درخور توجه و غافلگیر کننده است. اجازه بدهید در این رابطه توضیح ندهم. دوستداران نیما صبر کنند این کتاب درآید، سورپرایز خیلی خوبی است. به این خاطر اسم این شعر را روی کتاب گذاشتم. اجازه بدهید اینجا دوباره نکتهای را ﻣﺆکد کنم. ممکن است برای برخی دوستداران نیما این احساس به وجود آید و آمده باشد که چرا حاصل کار طول میکشد تا منتشر شود، ولی میتوانم اطمینان بدهم که در رابطه با کیفیت ما نهایت دقت را به خرج میدهیم؛ یعنی فکر میکنم حاصل کار ارزش این صبر را دارد. برای ما خیلی مهم است که آثار نیما با هر کیفیتی چاپ نشود. ما «در طرح بررسی و بازخوانی دستنوشتههای نیما یوشیج» ترجیح میدهیم امکانات معیّنی را که داریم صرف کار مطلوب و باکیفیت کنیم. میتوانیم با همین امکانات طی شش ماه پنج مجموعه منتشر کنیم، امّا درستتر میدانیم که دقّت بیشتری صرف کنیم و هر یکیدو سال یک مجموعه بیرون بدهیم، امّا با کیفیتی که قابل دفاع باشد. پس آگاهانه از سرعت چشم پوشیده و کیفیت را انتخاب کردهایم.
نوای کاروان که گفتید من را برد به آن قطعه موسیقی معروفی که استاد ابوالحسن صبا ساخته بود و گفته میشود ایشان هم در سفرهایی که در گیلان داشتند از ملودیهای بومی استان گیلان این قطعه را انتخاب کردند
فکر نمیکنم ارتباطی به آن داشته باشد. این عبارت نوای کاروان در خود شعر آمده است. ولی این شعر به لحاظ فرم چیزی است که هیچکس از نیما ندیده است. سورپرایز کار من است مطمئنم شما هم دلتان میخواهد قضیه یک مقدار جذاب بماند. پس اجازه بدهید فعلا بیشتر از این دربارهاش نگویم.
شما بهعنوان مصحح با توجه به اینکه تحصیلاتتان در حوزه ایرانشناسی است بفرمایید چه شد به شعر فارسی علاقهمند شدید و حتی رساله دکتری خود را در مورد شعر نوشتید؟
من که همیشه علاقهمند به شعر فارسی بودم. مانند خیلی از ایرانیها از کودکی علاقهمند به شعر فارسی بودم و مثل خیلی از آنها نمیتوانم بگویم از چه زمان علاقهمند به شعر فارسی شدم. من با راهنمایی آقای پروفسور کرینبروک پایاننامه دکتری خود را نوشتم. ایشان از استادان شهیر ایرانشناسی و اهل هلند است. موضوع پایاننامه من معرفی تحلیلی شعر مدرن فارسی به خواننده اروپایی است. در دوران تحصیل نگاه کردم دیدم معرفیهایی که در اروپا از شعر فارسی شده از حد منتخب آثار و ترجمههای گاه خوب و گاه بد چندان فراتر نمیرفت؛ یعنی تحلیل نشده بود، به لحاظ فنون ادبی، زبان، شرایط تاریخی پیدایش آثار و غیره. من شعر مدرن فارسی تحلیلی به خواننده اروپایی معرفی کردم، با بررسی کار تمام کسانی که در شعر مدرن فارسی جریانساز بودند، نه تمام کسانی که شاعر خوبی بودند و مهم بودند. معیار من جریانسازی بود و طبعاً نیما یوشیج شخصیت اصلی و کانونی پژوهش من بود.
عطف به همین پایاننامه شما چه وجه تمایزی میان نیما و کسانی که در مقوله کارهای ادبی مدرن وارد شدند میبینید؟
کسانی که در کار پژوهشی خود مورد توجه قرار دادم همه شاگردان نیما هستند؛ یعنی در آن مرتبه و مرحله قرار نمیگیرند که با نیما مقایسه شوند ولی هر کدام جریانساز هستند. مثل احمد شاملو که سرسلسله جریان شعر غیرموزون فارسی است، هرچند پیش از او هم یکیدو تن شعر بیوزن سرودهاند. نگاه من نگاه جریانی بوده و به شخص نگاه نکردهام. یادم هست استادم معتقد بود باید سهراب سپهری را در چارچوب این رساله بررسی کرد، ولی من معتقد بودم این کار لزومی ندارد، چون ما نظر به جریانها داشتیم و سهراب سپهری، برخلاف مثلاً احمد شاملو، جریان به راه نینداخت. سؤال شما را اینطور جواب میدهم: وجه تمایزی هست میان نیما و تمام کسانی که در تاریخ ادبیات ما قدم در راه مدرنیسم گذاشتند و آن اینکه هیچکدام درک عمیق نیما از مدرنیسم را نداشتند. اعجابانگیز است که نیما از تمام مؤلفههای مدرنیسم، همیشه یا دستکم در اغلب موارد انگشت گذاشته بر آنچه اصل است، انگشت گذاشته بر مغز و جوهر مدرنیسم، نه بر پوسته و پیرایه. مثلاً با اینکه خودش سطرهای شعر را کوتاه و بلند کرده است، هیچ کجا از نیما نمیبینید که بگوید باید سطرها را کوتاه و بلند کرد تا شعر مدرن شود. اصلاً نگاه نیما اینطور نیست. ولی نیما میگوید شاعر باید عینک خودش را به چشم داشته باشد، جهان را از دریچه چشم خود ببیند. یعنی نیما از فردیت سخن میگوید، همان اصلی که در جهانی که خاستگاه مدرنیسم بود، از مؤلفههای اصلی مدرنیسم به شمار میآید. مدرنیسم بدون فردگرایی محال است و نیما این را شرط مدرنیسم میداند. در چشم خیلی از مدرنیستهای ما، مدرنیسم با یکسری از مؤلفههای فرمال هنری تعریف میشد. مثلاً هر کسی که یکی از صنایع بدیعی قدما را در شعرش به کار میبرد حذف میشد! ببینید چه کسانی در طول تاریخ شعر مدرن فارسی اینگونه در مورد شعر اخوان ثالث قضاوت کردند. اخوان را از دایره شعر مدرن ما میخواستند خارج کنند، چون در شعرش کشف میکردند که مثلاً اینجا مراعات نظیر به کار برده است، از قافیه بهره میبرَد، وزن را هم که کنار نمیگذارد، پس خیلی برایشان سخت بود که اخوان را در زمرۀ شعرای مدرن بگذارند. دیگر نگاه نمیکردند اخوان چه پیوندی با زمان خودش دارد، چه گرهی با زمان خودش خورده است. ولی نیما متوجه بود. از قضا همین پیوند نزدیک با زمان شرط مدرنیسم است. نیما این را میدانست و سفارش میکرد. اگر دنبال وجه تمایز میگردید، وجه تمایز همان ژرفای درک نیما از مدرنیسم است که در دیگران یافت نمیشد.
آن چیزی که از سرگذشتنامه زندگی نیما در دست ماست و خواندهایم از او چهره منحصر به فردی میسازد. چهرهای که اهل تفکر و اندیشیدن به پیرامون خودش است. شما چه تصویری از نیما از خلال کاری که روی اشعارش انجام دادید در ذهن دارید؟
نیما غریزهای قوی داشت؛ غریزۀ شاعری داشت. در رابطه با مدرنیسم هم در زمان خودش غریزهاش به او میفهماند که الآن وقتش است. در مورد این سؤال شما ارجاع میدهم به مقالۀ «عطا و لقای مدرنیسم نیما» که در «ایرانشهر امروز»، شمارۀ 7، منتشر کردم. اخوان کتابی دارد به نام «عطا و لقای نیما یوشیج» که این اسم برگرفته از آن است. این مقاله را با همین سؤال آغاز کردم که اصولاً این درک عمیق از مدرنیسم در ذهن نیما از کجا ناشی میشود. نیما نه تحصیلات عالی داشت نه پایش را از مرزهای ایران بیرون گذاشت، نه چندان که میگویند با فرانسه و ادبیات غرب آشنا بود. آنچه را که زندهیاد طاهباز در مورد احاطۀ کامل نیما بر زبان فرانسه و ادبیات غرب میگوید مطلقاً نمیشود تأیید کرد. در «عطا و لقای مدرنیسم نیما» گفتهام در این چندهزار سندی که من از دستنوشتههای نیما دیدهام انگشتشمار اشاراتی به منابع فرانسوی یافت میشود. امّا تا دلتان بخواهد مآخذ و مراجع فارسی و عربی هست. فارسی قدیم و جدید و عربی، ولی منابع فرانسه و اروپایی انگشتشمار است. یعنی حیرت میکنید اگر این اسناد ببینید و بدانید نیما در آن سالهایی که جریان شعر مدرن فارسی را رهبری میکرد چه میخواند. تقریباً هر چه میخواند فارسی و عربی بوده است.
و از دل اینها چنین متفکری خلق میشود؛ یعنی باید بپذیرم از دل این مطالعه بهاصطلاح خیلی ناسیونالیستی داخلی و با ذوق و قریحهای که نیما داشته، چنین متفکر جهانی منتشر میشود.
البته نیما مطلقاً گرایش ناسیونالیستی نداشت. از نگاه من یکی از امتیازهای مهم نیما بر اغلب روشنفکران معاصرش و قبل و بعد از خودش، و حتّی بسیاری از امروزیها، همین بود که مطلقاً میانهای با ناسیونالیسم نداشت. نیما بیش از همۀ اقرانش اومانیست بود، انسانگرا و انساندوست بود، نه ناسیونالیست.
در اشعاری که از نیما خواندید و تصحیح کردید، در مورد واکنشش نسبت به اتفاقات اجتماعی و سیاسی پیرامونش چیزی دیدید؟
در همان دفتر اول هم نمونههایی هست. در واقع شعرهایی بود که چندان دشوار نبود که ببینید در مورد حکام زمان است و میشد راحت نشانههایی را کشف کرد. حتی دربارۀ وقایع جهان آن روز، وقایعی که خارج از مرزهای ایران اتفاق افتادند، جنگ اوکراین مثلاً یا اتفاقاتی که در قلمرو همسایۀ سوسیالیستی آن موقع ما رخ داده بود، سروده است.
پس میشود تصور کرد که از پس این اسناد نیمایی دیگر به عنوان یک روشنفکر آگاه متولد شده است؟
به نظرم نباید مبالغه کنیم. حتماً نیما شاعری بود که متوجه جهان پیرامونش بود، به اهمیتش واقف بود، قدرت تحلیل داشت، ولی در حدی که میشود از یک روشنفکر پنجاهشصت سال پیش، آنهم در مملکتی مثل مملکت ما، انتظار داشت. اینکه فکر کنیم نبض زمان را در دست داشت و نسبت به جهان آن دوران آگاهی کامل داشت مبالغهآمیز است. ﺗﺄکید میکنم که نیما روشنفکر بود و متوجه پیرامونش بود، ولی اینکه احاطۀ کامل داشته باشد به اتفاقاتی که در بطن زمانه رخ میدهد، خیر، چنین نبوده است.
منبع:مهر
انتهای پیام/