ضددانشگاه یا برای خروار
با دعوت از حداقل پنج هیئت علمی دانشگاه به برنامه «شب سینما»، دریافتهایم که "وای به حال دانشگاه" را بیش از پیش فریاد بزنیم و مسئله بدانیم.
باشگاه خبرنگاران پویا - سعید هاشم زاده (سردبیر برنامه شب سینما)
یک دانشگاه – همیشه دانشجو را به کنش واداشته است. این را تاریخ آکادمی میگوید. تاریخی که پویایی فکری – بینشی دانشجو را در مواجهه با دانشگاه گزارش میکند؛ اما تاریخ اکنون – بخوانید وضعیت موجود اینجایی – گزارش دیگری میدهد.
دانشگاه در اینجا تکلیفگو شده است و دانشجوی مشقنویس، استاد مشقبده میطلبد. واکنش دیگر از دانشگاه است نه دانشجو یا حتی استاد. دانشگاه است که وقتی میبیند باید تکلیف و گرفتن مدرک را پرورش دهد، دانشجو هم در قبال این تکلیف جزوه طلب میکند و جزوه و مشق و نمره میشود پویاییاش، در فقدان پویایی فکری – بینشی. در فقدان ایجاد نظامهای اندیشهای و گفتمان.
دو از کلاسهای شریعتی در مشهد نقل شده بود که ماجرای دکتر و شاگردان گاه به طلب شاگرد از دکتر میرسید. طلب "جزوه" و پاسخ به این سوال که "اینها چیست که میگویی"...
گاه به این مسئله فکر میکنم که اگر دکتر راهش را به سمت حداقلیها کج میکرد و زبانه شمشیر بینش و اندیشهاش را میبرید چه بر سر خود میآورد که نکرد.
در اینجا پی بردن به راه استاد بیشک برای دستیابی به راه دانشگاه، مسئلهای مهم و دارای اهمیت است. چینش استاد – در وهله اول- و راه او، اندیشه و تفکرش، در وهله دوم، گویی دانشگاه را به منزله چرخ بزرگی در میآورد که از درونش میتواند آتش رشد فرهنگی – علمی زبانه بکشد؛ اما این آتش هیزمی میخواهد. هم تفکر مدیریتی میخواهد و هم راه و بینش استاد - که نیست و نمیبینیم و بدین خاطر است که شعلههای تصنعی - دیجیتالی اطلاعات صرف، جای آتش گرم و واقعی هیزمها – بخوانید سواد - را گرفته است.
سوم استاد تکلیفگو – جزوه درآور – نمره بده، POV (زاویه دید) غریبی دارد، خود را بیشک نااستاد خواهد خواند از درون، اگر آگاهی حداقلی از چگونه استاد بودن و "استاد چیست" داشته باشد و یا در مرحلهای خطرناکتر دچار اسکیزو میشود. اسکیزو استاد بودن و هلدهنده و نیروی محرک تفکر و اندیشه.
و این اسکیزو همانا از رنج درونی خطرناکتر و مهلکتر است. نااستاد مایوس بیشک در مرحلهای درمییابد که تکلیفگوست و به وظیفهاش روی می آورد، اینکه فقط تکلیف بگوید؛ اما نااستاد اسکیزو اندیشهاش را بیش از پیش فریاد میزند. تفکر خطا، اشتباه، بدون تحلیل و اندیشه را جار زدن، آن هم در قاب پرزرقوبرق و تیتر بزرگ گفتمان و هر "گان" دیگر، خطرناکتر از جهل است و جاهلی.
چهار حالا بیچاره دانشجو و بعد بیچاره استاد مایوس که یکی به نام مدرک و نه علم و اندیشه و دیگری برای بازنشستگی و نه تکثر اندیشه فعالند و این میان استاد اسکیزو وجود دارد که دانشجو اسکیزو میسازد. استاد اسکیزو "اشتباه" را جار میزند و دانشجو "اشتباه" را بازتاب میدهد، تکثر میبخشد، و در نهایت میشود پدیدهای به نام دانشگاه که هم میخورد و هم خورده میشود، هم میبلعد و هم بلعیده میشود.
پنج اگر از منظر یاسپرس بخواهیم بنگریم، در دانشگاه امروز بیشک تفاوت کمی وجود دارد تا کیفی و اگر استاد مورد تلمذ دانشگاه، فردی منحصر به فرد باشد – در حداکثر وضعیت موجود – دیری نخواهد پایید که دچار اسکیزو خواهد شد و در موارد انگشتشماری این استاد "دچار بودن" را پس میزند و محیط دانشگاه را، گاه از درون و گاه از بیرون ترک میکند.
یاسپرس در طبقهبندی خود پس از استاد تکلیفگو سنتی، معلم منحصر به فرد را تشریح میکند و عقیده دارد که تدریس وی تفاوتی ذاتی و کیفی را متوجه دانشجو میکند. دانشجویی که باید در حضور او تلمذ کند و تلمذ کردن در اینجا میتواند دچار دگرگونی نیز بشود. دگرگونی و تبدیل "سخنگوی منحصر به فرد" به "من برتر" و راه دوباره به سمت و سوی توهمی که نگاه بالا به پایین را سوق میدهد، متمایل میشود. نگاهی که به واسطه آن نه روند یادگیری؛ بلکه روند پویایی تفکر که پس از یادگیری به وجود میآید "دِفرم" میگردد.
از سویی دانشجو دچار سرکوب و از سوی دیگر دارای الگوی ناخودآگاه اینچنینی یعنی شاگرد سرکوب شده – استاد سرکوبگر میشود. الگویی که جداسازی میکند و در نهایت انفعال را به بار میآورد. انفعال تکان نخوردن و تقدس بخشیدن تا ابد، نه پویایی عبور و درگیری و کنش.
دستهبندی پایانی یاسپرس اما همان روح ماجراجویی است که دنبالش میگردیم. یاسپرس این مدل آخر را سقراطی مینامد. در این مدل، معلم و شاگرد در نگاه و ارتفاعی برابر، مسئله را از درون خود مییابند و از پس یافتن پاسخ، به پرسشی جلوتر از مسئله میرسند و باز مییابند و باز پرسشگری...
معلم در این مدل، خود یک دانشجوست. پویایی فکریاش، پرسپکتیو گفتمانیاش هرگز متوقف نمیماند؛ بلکه رشد مییابد و میکاود، جدید میشود و دست و پا نمیبندد، دست و پایش نیز بسته نمیماند.
در اینجا فوت و فن اطلاعات عمومی بر دانش پویا غلبه نمییابد. کپیبرداری و کولاژ رنگ و بو از دست میدهد و تقدسسازی و تلمذ جای خود را به چرخ فعال ایجاد اندیشه میدهد.
شش شب سینما، قاعدهاش و نه استثنا آن، تا اینجا مشتی نمونه خروار است. پیش از اینکه به نتیجه برسیم، پیش از اینکه تمام شویم و حتی به میانه راه برسیم و تا بدین جا، متوجه این نمونه خروار بودن شدهایم. با دعوت از حداقل پنج هیئت علمی دانشگاه، دریافتهایم که "وای به حال دانشگاه" را بیش از پیش فریاد بزنیم و مسئله بدانیم. آنها - اساتید هیئت علمی مدعو به برنامه- فارغ از لطف و شخصیتشان، چیزی را از آن خود نداشتند، دیدگاه یا گفتمانی یا هر چیز دیگر. آنها نه با شک و تردید به گزارهها؛ بلکه با هدف انتقال صرف به آنها نگریستند، تفاوت را در نهایت خود کمی دنبال کردند و امری خشک و بیروح را پدید آوردند. شاید میان قاعدهها استثنایی هم باشد که هست و بوده و خواهد بود؛ اما اساتید مدعو، برای همه ما جای نقد دانشگاه را، هر کدام به طرقی، روشن کردند و جرقهای بودند. جرقهای بودند برای مشت نمونه خروار دانستن جماعتی که تکلیفگوییشان، چه یاس آور و چه اسکیزو، از یک مدیوم تلویزیونی به جامعه دانشگاهی تعمیم داده میشود و ما را از یک کلوزآپ (شب سینما) به یک لانگ شات (دانشگاه) میرساند.
اینک که از وضعیت اندیشه و پویایی آن صحبت کردیم و در میان این تاسفها و نقدها، در میان نظاره کردن اساتید مایوس و اسکیزو و سقراطی و در میان جوانترهای اهل دانش که پویاترند و راه و روشی دیگرگون برگزیدهاند؛ به این نتیجه رسیدهایم که باید روی این پدیده، پدیده دانشگاه، بیشتر متمرکز شویم و مکث کنیم. اکنون بیش از گذشته، و حالا شاید با تغییر رویهای که باید خواهان بود تا اینکه فقط تسلیمش و یا تنها منتقدش.
در پایان و در نگاهی رادیکال باید پیشنهاد بستن درها و دگرگونی اساسی را داد و حتی گاهی و برههای دانشگاه نداشتن را توصیه کرد؛ زیرا مسیر را اشتباه رفتهایم و در اینجا بحث انتقادیمان بیشک به دانشگاه "سرمایهدار" و دانشگاه "سرگرمکننده" نیز پهلو میزند که البته این دو نوع دانشگاه نیز جای توصیف و بسط و گسترش بسیار دارد و چسبیده به طبقهبندی اسکیزوها و مایوسها حرکت میکند.
پینوشت:
اول. نوشته فوق بیش از دیگر رشته ها، هدف و تمرکز خود را روی دانشگاههای علوم انسانی و هنر قرار داده و شاید به کار بردن و قیاس گزارههایش در برابر رشتههای فنی نقض غرض به نظر برسد و اشتباه داشته باشد.
دوم. این متن تیغش را به سمت مرحلهای از آموزش دانشگاهی میبرد که پس از یادگیری الفبایی هر رشته قرار دارد؛ بنابراین یادگیری الفبای هر رشته جزء پرسپکتیو این متن قرار ندارد که اگر باشد هم، باید متنی طولانیتر را در این مورد – درباره آموزش الفبا - تهیه و تنظیم کرد.
انتهای پیام/