نگاهی به نمایش "خرده نان"؛ ملال میانسالی
میانسالی برای ما بخشی از ملالت بشری است، جایی است که خیال میکنیم از کار افتادهایم با هزاران آرزوی برآورده نشده و «خرده نان» حاصل این ملال خودساخته است.
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
لویی کالافرت بیش از آنکه یک نمایشنامهنویس باشد، یک رماننویس مشهور در فرانسه است که به دلایلی بیش از آنکه آثار داستانیش را بخوانیم، از او دو نمایشنامه «در خیابان هیچ کسی به من نگاه نمیکند» به ترجمه داریوش مؤدبیان و «خرده نان» به ترجمه شهلا حائری به فارسی برگردان شده است. از همین رو برای فارسیزبانان درک و کاوشی در آثار این نویسنده فرانسوی چندان راحت نیست. کما اینکه از این دو اثر ترجمه شده نیز تنها «رفت و آمد» به ترجمه مؤدبیان نمایشنامهخوانی شده و اخیراً نیز کوروش سلیمانی «خرده نان» را روی صحنه برده است. به یاد داشته باشیم که ترجمه شهلا حائری به سال 1386 برای نخستین بار منتشر میشود.
کالافرت «خرده نان» یا به فرانسه «Les Miettes» را در 42 سالگیش مینویسد و بابتش جایزه ایبسن میبرد. او در آستانه میانسالگی تصویری از ملال و تکرار زندگی یک زوج را نشان میدهد. زوجی که درگیر وسواسهای دم پیریاند و در مرور گذشته خود، از آرزوهای بر باد رفته خویش یاد میکنند. آنان به یاد میآورند در جوانی خواهان چه جهانی بودند و امروز در حسرت گذشته، بدون داشتن فرزندی که خود مانع حضورش بودهاند، با ترس پشت در قفل شده از هراسهایشان میگویند. هراسهایی که بیشتر محصول سرکوب یا فراموشی آرزوهاست.
این تصویری همیشگی برای بشر است. برای بشری که میداند جوانیش به زودی رو به فرتوت شدن میرود و شادابی و سرزندگی احوالش به جهانی مملو از درد و آلام ختم میشود. برای بشر پیری روزگاری است برای حسرت خوردن در باب گذشته و انتظار مرگ کشیدن و این محصول ملال است. زوج «خرده نان» نیز در این ملال شرکت میکنند و تصویری از این آینده بینور امید را در آرزوهای از دست رفته جستجو میکنند؛ اما آیا میانسالی چنین ملالآور است؟ چنین دهشتناک و هراسآفرین است؟
در باب ملال گفتهاند پدیدهای است متعلق به دوران مدرنیته، هر چند در ادبیات کهن نیز میتوان از ملال به کرات دید. برای مثال در نوشتار ابوالعلا معری ملال و افسردگی به سبب شکل زندگی بدبینانه این نویسنده عرب حضور همیشگی دارد. یا در حبسیههایی که مسعود سعد سلمان سروده است، ملال زندگی نقش پررنگی در غم و حزن این شاعر ایفا میکند. شاهد مثال این وضعیت را میتوان در ابیات قصیدهٔ «شبی سیاهتر از روی ورای اهریمن» سعد سلمان یافت:
- مرا ملال گرفته ز دیر ماندن شب
- تنی به رنج و عذاب و دلی به گرم و حزن
- در آن تفکر مانده دلم که فردا را
- پگاه این شب تیره چه خواهدم زادن
به هر روی از دید معماران جهان مدرن،ملال با فقدان معنا همراه است و فقدان معنا برای کسی که به آن دچار شده مشکلی جدی است. ملال از غم در چهره گرفته تا از دست رفتن معنای زندگی را شامل میشود. ملال میتواند با زمان آمیزهای داشته باشد که در پی ملال هنگامی ایجاد میشود که بین زمان خود چیز و زمانی که آن چیز را در آن میبینیم تعارضی وجود داشته باشد. این پاسخی محتاطانه به مسئله ذات ملال است.
حال در «خرده نان» این ملال محصول بشر بودن است تا جهان مدرن. زوج میانسال خود را در موقعیتی مییابند که آیندهای پیشرویشان نیست و نهایتاً به همان خرده نانها باید کفایت کنند. در چنین شرایطی ما در مقام مخاطب باید درکی از این ملال میانسالی داشته باشیم. گام اول انتقال تجربه ملال از اجرا به مخاطب است. جایی که دو بازیگر میانسال (رضا بهبودی و آناهیتا اقبالنژاد) برشی یک ساعته از زندگی این زوج را بازسازی میکنند. آنان خود در شرایط سنی شخصیتها هستند. شاید تجربه مشترکی با شخصیتها داشته باشند. شاید به سبب شرایط سنی درکی از رویدادهای فیزیولوژیکی و روانی این وضعیت را داشته باشند. شاید آنان نیز خود به این ملال دچار باشند؛ هر چند تداوم کارشان روی صحنه دلالت بر خلاف آن دارد.
قرار است در نمایش کوروش سلیمانی شرایط ملال به ما انتقال یابد و این شرایط در دو ساحت رخ میدهد. نخست در بازی که با یک ریتم آرام آغاز میشود و در زمان یادآوری آرزوها و بازگشت به شرایط جوانی ریتم تند میشود و با هیجان خارج از قاب به اوج میرسد؛ اما هراس ناشی از هجوم مردان به خانه همسایه و یادآوری افول آرزوها ریتم کند میشود و ملال بر بازیگران چیره میشود. روزهایی که قرار است دیگر بازنگردند و آرزوهایی که برای زوج از دست رفته مینماید.
در ساحت دوم نور است که شرایط را برای ملال فراهم میکند. با توجه به ایستا بودن صحنه و کلیت ماجرا در یک پرده و یک موقعیت مکانی ثابت، نور تنها عنصر پویایی است که میتواند این ملال را بازتاب دهد. از آنجا که شخصاً اقدام به عکاسی نمایش کردم، در مسیر زمانی عکاسی میشد فهمید که چگونه نور در ابتدا اوج میگیرد و چندین لوکس بالا میرود؛ اما در نهایت با شیبی ملایم از شدتش کاسته میشود تا جایی که تصاویر با تنظیمات ثابت عکاسی تار و تیره میشوند. این وضعیت در بازی بازیگران نیز مشهود است. گویی میان زوج فاصله میافتد و هر آنچه آنان در یک ساعت اجرا بیان کردهاند، ختم به یک سقوط، همانند سقوط شدت نور میشود.
حال یک پرسش در اینجا مطرح میشود که آیا برای نشان دادن ملال هم باید به نمایش ملالآور روی آورد. چنین نگاهی را میشود در آثاری چون «مایوزر» ناصر حسینیمهر یافت. جایی که ملال بشری - در آن همان قالب و خوانش مدرنش - بر شکل اجرایی نیز غلبه میکند و ما را نیز ملالتزده میکند از این جهان مدرن خشن مولری. در دیگر آثای ناصر حسینی مهر این وضعیت به اشکال مختلف تکرار میشود. در «مایوزر» این ملال از تکرار کنشها و فقدان امیدی به خلق موقعیتی جدید پدید میآید.
در عوض نمایش کوروش سلیمانی قرار نیست خود در بستر ملال قرار گیرد. در نمایش رضا بهبودی و آناهیتا اقبالنژاد تلاش میکنند رویهای کمیک در بازی خود داشته باشند. برخلاف آثار مدرن حسینیمهر که بازیگران تمایلی به جلب توجه ندارند و میخواهند تا میتوانند اتمسفر مدنظر را بازتاب دهند، زوج «خرده نان» میخواهند تماشاگر را در کنار لمس تجربه ملال سرگرم هم کنند. در اولین گام مسئله نمایشنامه است که یک داستان ساده کلاسیک دارد. زوجی نشسته در منزل خود با خطر چند مرد، بیرون خانه، در یورش به منزل همسایگان جوانانشان روبهرو میشوند. آنان در مرور آرزوهای از دست رفته، تاب مبارزه با مهاجمین را ندارند؛ پس خود را در موقعیت شکست مییابند. بخش مهمی از داستان در باب زندگی است؛ پس بازیگران سعی میکنند به نمایش زندگی ببخشند و لبخند و شادی برای مخاطب به ارمغان آورند. یک دارم خوشساخت با داستانی سرراست و در پایان با یک چرخش دراماتیک، یک پیام از ساحت میانسالی انتقال میدهند. پس مخاطب با ملال خارج نمیشود. او به واسطه نمایش ساده و جمعوجور سلیمانی - که نشان داده در نقش جدید در مقام کارگردان بدان توجه دارد -یک ساعت سرگرم شده است و پیامی با خود به بیرون منتقل میکند. او ملالت را با خود حمل نمیکند و قرار نیست ملول شود. شاید بخواهد آرزوهایش را از آن لحظه پی بگیرد تا دچار ملال میانسالی نشود؛ البته اگر زندگی مدرن بگذارد.
انتهای پیام/