سلیمی نمین: امریکاییها برای پهلویسم ارزشی قائل نیستند
ترامپ خیلی آشکارتر از قبلیها اعلام کرد ما از همه عناصری که مخالف حکومت ایران هستند استفاده خواهیم کرد. حتی منافقین را که خودشان قبلاً گفته بودند یک گروه تروریستی است، به کار گرفتند؛ و الا همه میدانند که پهلوی دیگر به آن تحقیر برنمیگردد.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، در آستانه چهلمین سالروز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، سخن از زمینههای سقوط سلسله پهلوی در ایران، بهنگام گشته است؛ چه اینکه علاوه بر این مناسبت تاریخی، تاریخسازی برخی رسانههای وابسته به بیگانگان، موجبات آن را فراهم کرده است. در گفتوشنودی که در پی میآید جناب عباس سلیمی نمین، پژوهنده تاریخ معاصر ایران، در این باره سخن گفته است.
به عنوان پرسش آغازین بفرمایید دستهبندی عوامل براندازی رژیم پهلوی کدامند؟
بسمالله الرحمن الرحیم. علل سقوط رژیم پهلوی عدیده است؛ هم عوامل داخلی دارد و هم عوامل خارجی. در بررسی عوامل درونی به مسائل زیادی میتوان اشاره کرد، منتها من آنهایی را که تعیینکنندهتر هستند برمیشمارم و توضیح میدهم. اولین نکتهای که در بحث علل داخلی باید به آن توجه کرد این است که رژیمهای استبدادی، هرچه بر طول عمرشان افزوده میشود، شکنندهتر میشوند، یعنی هیچ امیدی به تغییر و عاقل شدنشان وجود ندارد. وقتی یک رژیم استبدادی راه مشارکت را میبندد، شکنندگی آن بهتدریج از درون بیشتر میشود و دیگر اصلاً تحمل نظرات مخالف را نخواهند داشت. این فقط در مورد رژیم پهلوی صدق نمیکند و راجع به همه رژیمهای استبدادی است، منتها رژیمهای استبدادی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ رژیمهای استبدادیای که قدرتشان در داخل بسته میشود و رژیمهای استبدادیای که قدرتشان در خارج از کشور بسته میشود. در رژیمهایی که پایگاه قدرتشان در داخل کشور است، امید به تغییر و اصلاح وجود دارد و امکان تداوم آنها متصور است، اما رژیمهای استبدادیای که کاملاً به قدرت بیرونی متکی هستند بهشدت به طرف شکنندهتر شدن پیش میروند.
منظور از رژیمهایی که قدرت خود را از درون جامعه نگرفتهاند، کدام رژیمها است؟
رژیمهایی که مستبد هستند و عامل خارجی یا کودتا آنها را پدید آورده است. این مسئله هم در مورد پهلوی اول صدق میکند که زمینه قدرتگیری آن با کودتای 1299 شکل گرفت و هم در مورد پهلوی دوم که با کودتای 1332 قدرت گرفت. یعنی درواقع استبدادش از این زمان شروع شد، چون قبل از سال 1332 ایران تا مدتی اشغال بود و قدرت داخلی اصلاً مطرح نبود. در کل رژیمهایی که از طریق کودتا توسط بیگانگان روی کار میآیند، هرگز نمیتوانند اعتباری برای مردم خود قائل شوند. زمانی یک حکومت برای مردم و افکار آنان اعتبار قائل است که افکار عمومی در قدرت او تأثیر داشته باشد، و الا دلیلی ندارد که برای افکار عمومی بهایی قائل باشد. بنابراین اولین عاملی که میتوانیم در ارتباط با رژیم پهلوی برشماریم همین بحث استبداد است.
گفته میشود امریکاییها برای آنکه رژیم پهلوی سقوط نکند به نوعی استبداد را کنترل میکردند؟
بله، در دهههای 30 و 40 امریکاییها به شکل محسوسی تلاش میکردند رژیم پهلوی را به بعضی از تغییرات و رفرمها وادار کنند؛ رفرمهایی که به نوعی توجه به جامعه هم در آنها وجود دارد. آنها در دهه 30 هیئتی را برای بررسی وضعیت به ایران میفرستند که این هیئت به شاه 19 رهنمود میدهد. مثلاً به او توصیه میکنند یک مقدار ژست استقلال بگیرد و دیگر نگوید قدرتش را مدیون امریکاییها است یا در ابتدای دهه 40 به شاه توصیه راهاندازی انقلاب شاه و ملت را میکنند که مثلاً به کارگرها توجه کند یا به ظاهر به کشاورزان برسد.
در دهه 50 چه اتفاقی میافتد که امریکاییها از کنترل استبداد غافل میشوند؟
امریکاییها بعد از شکستی که در ویتنام خوردند، دچار دو اضطرار شدند؛ یک اضطرار در سطح بینالمللی بود و یک اضطرار از داخل ایران که در سطح بینالمللی یک افتضاح سیاسی برایشان رقم خورد و هیمنه آنها شکست و طبیعتاً باید تلاش میکردند که برای خود تجدید اعتبار کنند. مشکل دیگری که در داخل ایران داشتند و مقداری بر اضطرار بینالمللی آنها پیشی داشت این بود که در ایران بین انگلیس و امریکا، یکی باید قدرت اول میشد. به لحاظ سابقه تاریخی و ابزارها و امکاناتی که انگلیسیها داشتند، طبیعتاً فقط و فقط سهیم شدن امریکاییها در 30 درصد نفت مشکلی را از آنها حل نمیکرد. امریکاییها باید تلاشهایی صورت میدادند که نشان بدهد در ایران امریکاییها هستند که حرف اول را میزنند.
گویا سیاستمداران و رجال کشور در طول چند دهه پوستاندازی کرده و از وابستگی به انگلیس خارج شده بودند؟
نه. بر اساس شاخصهایی انگلیسیها دارای قدرت بودند و هیچ چیزی نمیتوانست این جایگاه را تغییر بدهد. ساختاری که انگلیسیها در ایران داشتند بهشدت قدرتمند بود و کسی نمیتوانست آن را بهراحتی تکان بدهد، حتی نهضت ملی نفت نتوانست آن ساختار را خیلی تغییر بدهد. نهضت ملی نفت ابزارهای انگلیسی را در ایران تضعیف کرد، اما تمام امکانات انگلیس در ایران منحصر به نفت نبود. نفت هم یکی از عواملی بود که سایر عوامل را هم تقویت میکرد و بر منافع انگلیسیها تأثیر مثبت داشت.
البته تا ابتدای دهه 40 بین انگلیسیها و امریکاییها به مدت یک دهه چالشی به وجود آمد که برای جامعه ما فرصتی را ایجاد کرد. کما اینکه در دهه 20 هم چنین فرصتی برای مردم ما ایجاد شد ولی بیشتر یک فرصت تفکری و تأملی بود. چون در این دهه حضور انگلیسیها و روسها در ایران باعث ایجاد آگاهیهایی در جامعه ما نسبت به استبداد و انگلیسیها و چگونگی غارت نفت شد که به مطالبات ملی شدن صنعت نفت انجامید. اما در دهه 40 اتفاق دیگری افتاد که مقداری فراتر از دهه 20 بود، گرچه کودتا صورت گرفته و مجدداً سلطه برگشته بود، اما سلطه مطلق برنگشت و چند نفر سر سفره نفت نشستند و بین آنها دعوا به وجود آمد که کدامیک باید سروری داشته باشند. این دعوا هم در بعد فرهنگی هم در بعد شبکه علنی نیروی انسانی انگلیسیها و هم در بعد شبکه پنهان نفوذ انگلیسیها، هم در زمینه نفت، هم در مورد سیستم اطلاعاتی و در تمام زمینههایی که انگلیسیها طی سالها برای خودشان رقم زده و توانسته بودند سلطه غیرقابل به چالش کشیدنی را اعمال کنند، صورت گرفت. البته این سلطه بعدها به چالش کشیده شد، اما بهزعم آنها سلطه نفوذناپذیری به وجود آمده بود که در تمام این ابعاد بین انگلیسیها و امریکاییها دعوا ایجاد شد.
درگیری شبکههای نفوذ انگلیس و امریکا برای سلطهپذیری در ایران چطور آغاز شد؟
انگلیسیها مدیرانی داشتند که کاملاً شناخته شده بودند. مثلاً همه میگفتند سیدضیاء عامل انگلیسیهاست. این نوع مدیران در قالب تشکلی به نام گروه ترقیخواه فعالیت میکردند. اینها گروهی بودند که وقتی دولت متمایل به انگلیس روی کار میآمد، نیروهایش را از اینها انتخاب میکرد. امریکاییها هم مدیرانی را ذیل عنوان «کانون مترقی» متشکل کردند. رهبری این کانون به عهده منصور بود و پس از او هویدا رهبر آن شد. اینها شبکه مدیران علنی بودند که همه میشناختند. یعنی هویدا یا منصور رسماً از امریکاییها دفاع میکردند. مدیران انگلیسی هم رسماً از سلطه انگلیسی حمایت میکردند. از دهه 30 تا اوایل دهه 40 دعوایی بین این دو کشور شکل میگیرد که بسیار دعوای جدی و شدیدی است و نهایتاً هم انگلیسیها به سروری امریکاییها تن میدهند. در این زمان رئیس گروه ترقیخواه، آرامش را ترور و حذف میکنند و این گروه ضربه شدیدی میخورد و متلاشی میشود، والا هرگز حاضر نبودند موقعیت برتر خود را از دست بدهند. در این دهه دولت وابسته به انگلیس سرکار میآید ولی امریکاییها کارشکنی میکنند و آن را کنار میزنند و دولت امریکایی سر کار میآید، اما انگلیسیها دوباره آن را ساقط میکنند؛ لذا در این دهه، عمر دولتها بسیار کوتاه است، از جمله دولت شریف امامی، دولت دکتر امینی و... درنهایت کشمکش بین امریکا و انگلیس تا حد زیادی زمینه رشد نهضت ضد سلطه و ضد استبداد را به وجود میآورد.
این شبکه پنهان نفوذ انگلیس در کشور از چه زمان آغاز به کار کرده بود؟
انگلیسیها این کار را از دوره قاجار شروع و خانوادههای تأثیرگذار را شناسایی کرده و آنها را جزو شبکه پنهان و فراماسونری درآورده بودند. این اشخاص شناخته شده نبودند و در مجلس، کابینه، مطبوعات و جاهای مختلفی حضور داشتند و تحت نام کارشناسی خود منویات انگلیسیها را در ایران پی میگرفتند.
نکته جالب آنکه امریکاییها ضربهای جدی به انگلیسیها و شبکه پنهان آنها میزنند و اسامی اعضای شبکه فراماسونری وابسته به انگلیس را تا حد زیادی افشا میکنند. در کتاب «فراموشخانه» یا «فراماسونری در ایران» اسماعیل رائین در سه جلد، اطلاعاتی درج شده که امریکاییها به او دادند. البته انگلیسیها هم بیکار ننشستند و کتاب «میراثخواران استعمار» را به نشر درآوردند و اسامی نفوذیهای امریکا را افشا کردند.
شواهد گویای آن است که ضربه امریکاییها به انگلیسیها عمیقتر و شدیدتر بوده؟
بله. چون امریکاییها در این زمینه هنوز شبکه چندان گستردهای نداشتند و تازه روتاری را در ایران راه انداخته بودند. البته شبکه روتاری به زیرکی فراماسونری انگلیسیها که فوقالعاده مخفیانه کار میکردند، نبود. روتاری تقریباً نیمهمخفی بود. علتش هم تعجیل امریکاییهاست. من روی «تعجیل» تأکید دارم. امریکاییها عجله داشتند که هرچه سریعتر ابزارهایی را در ایران به وجود بیاورند که حاکمیت مطلقشان تثبیت و سروریشان از جانب انگلیسیها به رسمیت شناخته شود.
یکی از روشهایی که امریکاییها تصور میکردند به وسیله آن میتوانند شبکه مخفی کارشناسان انگلیسی در بدنه کشور، یعنی در عرصههای فرهنگی، اقتصاد، برنامهریزی و... را از کار بیندازند، دادن طرح هیئت مستشاری بود، در حالی که انگلیسیها نیازی به طرح مستشاری نداشتند و شبکهای را در طولانیمدت در ایران درست کرده بودند که آنها درواقع نقش هیئت مستشاری انگلیس را ایفا میکردند. امریکاییها این خلأ را از طریق هیئت مستشاری پر کردند. برای این کار باید کاپیتولاسیون را تصویب میکردند. کاپیتولاسیون یکی از عواملی بود که نهضت امام را شکل داد و درواقع آنها را به جامعه معرفی کرد. در آن مقطع کسی جرئت نمیکرد علیه سیاستهای پایهای امریکاییها موضع بگیرد، اما امام این قضیه را افشا کرد.
یعنی نزاع میان دولتهای امریکا و انگلیس زمینههای انقلاب اسلامی را فراهم کرد؟
بله. شتابزدگی امریکاییها برای حضور در ایران، بعدها به صورت اساسی کار دستشان میدهد. چون بعد از شکست امریکا در ویتنام، نیکسون برای سلطه امریکاییها در ایران، تصمیم بسیار مخربی میگیرد.
چطور کنترل اوضاع ایران یکباره از دست اربابان امریکایی خارج شد؟
یکی از ویژگیهای دیپلماسی امریکایی این است که دیپلماتها هیچوقت نباید وارد فعالیتهای اقتصادی بشوند، ولی این قواعد در ایران شکست. مثلاً سفیر اسرائیل در انعقاد بسیاری از قراردادها و انتقال آثار باستانی از ایران و دیگر مسائل نقش مستقیم داشت.
پولی هم که در این زمینهها وارد کشور میشد شاه میدانست که این پول به او تعلق ندارد، بلکه امریکاییها زمینه افزایش قیمت نفت را فراهم کردهاند که خودشان از آن بهرهبرداری کنند. در این زمینه علم در خاطراتش مینویسد: «گفتم اعلیحضرت! هواپیماها را به ما گفتند هر کدام 6 میلیون دلار، ولی 18 میلیون دلار حساب کردند.» شاه میگوید: «عجب! این کار را کردهاند؟ در مورد ناوشکنها هم همین کار را کرده بودند.» شاه اصلاً نمیگوید برو پیگیری یا این قرارداد را لغو کن و فقط ابراز تعجب میکند؛ لذا امریکایی زمانی به فکر انجام رفرمهایی در ایران برای ممانعت از وقوع قیام سراسری ملت ایران افتادند که دیگر اصلاً زمان نداشتند، درنتیجه برخوردهای شتابزدهای را انجام دادند که بیشتر زمینه سقوط خودشان را فراهم میکرد. مثلاً امریکاییها طرح کودتا علیه ملت را با طرح فریب همزمان دنبال میکردند. امریکاییها وقتی با انقلاب سراسری ملت مواجه شدند، یکی از طرحهایشان این بود که باید در جایی بر سر راه این حرکت مانع ایجاد کرد و حتی به قیمت سرکوب چند میلیونی هم شده جلوی آن را باید گرفت. این طرح جدی امریکاییها بود و هایزر به همین دلیل به ایران آمد و مستشاران امریکایی ساعتها روی این طرح متمرکز شدند و وقت گذاشتند، اما همانطور که اشاره کردم امریکاییها دیر عمل کردند، چون هنوز به طرح فریب ملت متکی بودند.
به چه علت رژیم پهلوی و اربابانشان نتوانستند نهضت امام را سرکوب کنند؟
در نهضت ملی شدن صنعت نفت، وحدت سه رکن داشت. بیگانگان با ایجاد یک کودتا و عدهای نفوذی توانستند بین سه رکن اختلاف ایجاد کنند و اهداف خود را پیش ببرند. اما نهضت امام فقط یک رکن داشت آنها اصلاً نمیتوانستند اختلافی ایجاد بکنند. البته تلاشهای زیادی کردند، از جمله قتل آیتالله شمسآبادی و تلاش برای قراردادن نحله فکری آیتالله خوئی در برابر امام. اما چون امام پایه وحدت و بسیار هوشمند بودند، بلافاصله توطئههای آنها را خنثی میکردند. آنها هرگز تصور نمیکردند که امام بتواند پایه وحدت ملت باشد. آنها فکر میکردند لیبرالها، گروههای مسلح و دیگران هستند و بخشهایی از جامعه طرفدار اینها هستند و درنتیجه میتوان بین آنها اختلاف ایجاد کرد، اما امام در سیاستهایشان دقت فوقالعاده بالایی داشتند که نگذارند هیچ مسئله اختلافبرانگیزی مطرح شود و مردم را از توجه به استبداد و امریکا منحرف کند؛ لذا همواره به اطرافیان خود و به مردم هشدار میدادند که فقط روی استبداد و سلطه متمرکز شوند. البته ساواک دست به کارهایی از قبیل: ایجاد آتشسوزیهایی مثل سینما رکس زد و کشتارهایی را انجام داد تا مردم را به وحشت بیندازد که راهی را که دارید میروید بسیار پرهزینه خواهد بود، ولی، چون نهضت رهبری واحد داشت، به محض اینکه امام اعلامیه میداد، توطئههای ساواک خنثی میشد. بنابراین امام توانست ماشین استبداد را کاملاً زمینگیر کند. نظام سلطه در اینجا دو راه پیش رو داشت؛ یکی اینکه دست به فریب بزند و دیگر اینکه مستقیماً کودتا کند و خودش درگیر شود.
عملیات فریب در کشور به چه شکل اجرا شد؟
امریکا در طرح فریب سعی کرد به سراغ نیروهایی برود که قبلاً به آنها بیتوجهی و همه آنها را قربانی شاه کرده بود تا به آنها متوسل بشود، اما چون فرصتشان بسیار اندک بود این فریب چندان کارساز نبود، ولی امریکاییها در عین حال خیلی به آن دلبسته بودند.
تشکیل کنفرانس گوادلوب و شعارهای انتخاباتی کارتر درباره حقوق بشر و امثالهم هم جزو طرح فریب بود؟
بله، اینها جزو برنامههای فریب بود، اما خودشان هم به برنامههای فریبشان پایبند نماندند. مثلاً همان کارتر که به پهلوی میگفت: نباید کشتار کنید، بعد از کشتار 17 شهریور به شاه میگوید هر کاری را که مفید میدانی انجام بده. البته این عدم پایبندی و زیر پا گذاشتن به خاطر آن بود که طرح را دیرهنگام شروع کردند. آخرین برگه سیاسیشان هم نخست وزیری بختیار است. آنها سعی کردند از طریق امیر انتظام که برایشان عنصر تعیینکنندهای بود سر امام کلاه بگذارند و به امام بگویند شما بختیار را بپذیرید اگر نظرتان بود استعفا بدهد یا اگر نظرتان بود بماند و ادامه بدهد. چون میدانستند که بختیار بدون تأیید امام هیچ است. چون بختیار در بین نخبگان و جامعه جایگاهی نداشت؛ لذا بختیار در چارچوب جبهه ملی به عنوان یک عامل نفوذی حفظ شد. امریکاییها تلاش کردند از بختیار حلقهای بسازند که انقلاب را نیمهتمام بگذارد تا نهادهای قدرت همچنان در دست امریکا باقی بمانند. این طرح فریبی بود که در مورد بعضی از انقلابهای دیگر هم انجام دادند، یعنی به محض اینکه به این مرحله میرسیدند که میدیدند انقلاب اصیل مردمی دارد تمام ساختارها را به هم میریزد، میگفتند حق با شماست، بیایید به صورت رسمی، قدرت را انتقال بدهیم و مثلاً رفراندوم بگذاریم. امریکاییها در طرح فریب، دنبال ایجاد فرصت بودند که بختیار بیاید بگوید که رفراندوم میگذاریم و مجلس مؤسسان برگزار میکنیم که این مسئله دو سه سال طول میکشید لذا مردم به سر کار و زندگیشان میرفتند و التهابات خاموش میشد و دوباره چند سال طول میکشید تا مجدداً شکل بگیرد. امریکاییها با استفاده از تمام ابزارهایشان طرح فریب را دنبال کردند، اما هوشمندی امام در این قضیه هم سبب گردید که دستشان خوانده شود. امریکاییها طبیعتاً هیچ راهی نداشتند جز اینکه کودتا کنند که البته این شیوه را هم دنبال کردند.
طرح کودتا چرا به شکست انجامید؟
امریکاییها برای اجرای طرح کودتا هم دنبال فرصت بودند، اما میدانستند با آمدن 4 میلیون نفر به خیابانها و تظاهرات آنها، کودتا کردن عین حماقت است. 4 میلیون آدم این انگیزه را داشتند که از مطالبه خود دفاع کنند. رئیس موساد نوشته بود: «من خودم در میان تظاهرات رفتم و دیدم بیش از
4 میلیون نفر در تهران برای تظاهرات آمدهاند. مواجهه با چنین جمعیتی عین حماقت بود.»
گویا در این طرح بازرگان از طریق امیر انتظام مجاب شده بود که امریکاییها دیگر کودتا نخواهند کرد؟
در این مرحله ریچارد کاتن از طریق امیر انتظام با نهضت آزادیها ملاقات میکند و میگوید امریکاییها طرح کودتا داشتند و قرار بود عدهای از کماندوهای امریکایی هم وارد ایران بشوند، ولی این طرح منتفی شده است. البته آقای بازرگان این طرح فریب امریکاییها را کاملاً باور کرد، اما امریکاییها در روز 20 بهمن دستور کودتا را صادر کردند. در این روز قرار بود طی کودتایی امام و بسیاری از سران انقلاب کشته شوند؛ لذا رژیم زمان حکومت نظامی را بیشتر کرد، اما در نیروهوایی و دوشانتپه درگیری بین ارتش و مردم شروع شد. آن روز آقای بازرگان بیانیه داد که مردم به خانههایتان برگردید و درگیری با ارتش را کنار بگذارید و نیروهای ارتشی به پادگانهایشان برگردند. اما امام بلافاصله اعلامیه دادند که مردم به خیابانها بریزید و حمایت از ارتش را دنبال کنید و از ارتشیهایی که در برابر گارد شاهنشاهی ایستاده بودند، تشکر کردند. اما اگر آقای بازرگان هم به اندازه امام طرفدار داشت، دودستگی ایجاد و ضربه امریکاییها کارساز میشد، اما وحدت حول امام شکل گرفته و سایر افراد ولو محترم نزد مردم، ذیل امام معنا پیدا میکردند و نه در کنار امام. درواقع اطلاعیه امام باعث شد که طرح کودتا عقیم بماند و تانکهایی که از سمت خیابان دماوند به طرف میدان فوزیه (امام حسین) میآمدند، متوقف شوند. آن روز حتی تانک فرمانده نیروی زمینی منهدم شد و کل طرح کودتا با این حرکت مردم در ابتدای کار شکست خورد. شباهت حوادث در نهضت ملی شدن نفت و نهضت امام در این است که در نهضت ملی نفت آقای مصدق هم مثل آقای بازرگان پذیرفته بود که امریکاییها در طرح کودتا شرکت نخواهند کرد. البته در نهضت ملی آقای کاشانی یک طرف بود، دکتر مصدق یک طرف و فدائیان اسلام در طرف دیگر. اینها هیچ کدام ذیل دیگری معنا پیدا نمیکردند. اما در این نهضت آقای بازرگان اطلاعیه خودش را داد، اما در جامعه دودستگی ایجاد نشد چرا؟ چون برتری فهم امام و الگویی که ارائه داده بود در طول زمان، نسبت به سایر الگوها برای ملت اثبات شده بود.
علل داخلی فروپاشی سقوط رژیم پهلوی چه بود. مردم چرا با جریان انقلاب همراه شدند؟
یکی از عوامل تأثیرگذار در انقلاب افزایش قیمت نفت و سپس متوقف شدن آن بود و بعد از آن افزایش شدید بازار دلالی و واردات به شکلی ناگهانی دچار مشکل جدی شد، چون تمام دلالیها برای واردات بود و هیچ زیرساختی را در ایران شکل نداده بود، لذا جامعه ایران را دچار بحران جدی کرد. یکی از عواملی که تودههای ملت را هم آگاه کرد، این بود که در دورانی که درآمد ایران ناگهان 10 برابر شده بود، نه اتوبانی برای ملت ساخته شد، نه انرژی به عنوان زیرساخت تحول در ایران به وجود آمد و نه بهداشت در جامعه به لحاظ پایهای دچار تحول شد، نه حمل و نقل کشور تغییر پیدا کرد، نه زیرساختهای شهری در ایران دچار تحول شد. ما در پایتخت نه سیستم فاضلاب داشتیم، نه مترو، نه اتوبوسرانی، نه تراموا. در تهران هنوز اتوبوسهای دوطبقه تردد میکردند و هیچ هزینه سرمایهای برای ایران نشده بود. زمانی هم که قیمت نفت پایین آمد و دکترین نیکسون کار خودش را کرد، انباشت اسلحه صورت گرفت و این سیاست نیکسون اعتراضات جدی اروپا را برانگیخت. ناگهان خرید مایحتاج مردم هم دچار مشکل شد. پیش از آن مثلاً رب گوجه فرنگی را از امریکا وارد میکردند و پنیر را از دانمارک و..؛ و بعد ناگهان واردات همه اینها دچار مشکل شد که خودش عامل اعتراضات گسترده مردم شد. البته عوامل مختلف دیگری هم در این قضیه تأثیر داشتند.
مقصودتان چه عواملی است؟
ما همیشه در تاریخ ایران روشنفکرانی را داشتهایم که وقتی از سوی امریکا چراغ سبزی را دریافت میکردند به میدان میآمدند و اطلاعیه و بیانیه میدادند و شب شعر میگذاشتند. در اینجا هم یکی از عوامل آگاهی مردم، جریانی شد که نگاهشان کاملاً به چراغ سبز امریکا بود. یعنی به محض اینکه امریکاییها اعلام کردند که فضای آزادتری ایجاد شود، اینها فعال شدند. اینها هم طبیعتاً در ایجاد آگاهیها تأثیر داشتند، ولو اینکه فتیلهشان دست امریکاییها بود که آن را بالا یا پایین بکشند. این افراد فضایی را برای آگاهی در جامعه و شکستن ابهت ساواک ایجاد کردند.
شخصیت روحی محمدرضا چقدر در سقوط حکومت پهلوی مؤثر بوده است؟
محمدرضا به دلیل فساد فوقالعادهاش، حتی در مسائلی که مربوط به خودش بود، اهل ایستادگی و ریسک کردن نبود. فرزندش هم همینطور است. بعضیها گاهی رضاخان را خیلی بزرگ میکنند، در حالی که او هم همینطور بود و اهل ریسک کردن نبود. کشتن عشایر و برخورد با یکسری آدمهای بدبخت که نان شب نداشتند جلال و جبروت نیست. رضاخان اگر واقعاً جبروت داشت، دو سه بار به طرف قم فرار نمیکرد، که وسط راه به او بگویند هنوز نیروهای بیگانه به تهران وارد نشدهاند.
این ضعف در محمدرضا پهلوی بسیار شدیدتر بود؛ به عنوان مثال او در اواخر سلطنتش به احسان نراقی میگوید، من با ملتی که از گلوله استقبال میکند چه کار کنم؟ کاملاً مشخص است که او به بنبست رسیده. ابزارش ساواک و ارتش و کشتار مردم بود، ولی مردم با این حال میدان را خالی نمیکردند لذا محمدرضا دائماً در فکر فرار بود. درواقع عناصری که در خوشگذرانی و فساد افراط میکنند، اولین چیزی که در آنها فرو میریزد شخصیت درونی آنهاست درنتیجه شخصیت باثباتی ندارند. محمدرضا پهلوی فروپاشی شخصیتی عجیب و غریبی داشت. در مورد پسرش هم مسئله صدق میکند. یعنی این نیم پهلوی هم وضع بهتری ندارد.
چه عاملی باعث شده بعد از 40 سال سرویسهای امنیتی امریکا، انگلیس و اسرائیل دوباره به دنبال احیای بقایای رژیم پهلوی باشند؟
آدمهای جاهلی مثل ترامپ وقتی روی کار میآیند، روی همه گزینههایی که میتوان از آنها علیه ایران استفاده کرد، سرمایهگذاری میکنند لذا ترامپ موقعی که روی کار آمد، خیلی آشکارتر از قبلیها اعلام کرد ما از همه عناصری که مخالف حکومت ایران هستند استفاده خواهیم کرد. حتی منافقین را که خودشان قبلاً گفته بودند یک گروه تروریستی است، به کار گرفتند. طبیعی است که در این شرایط اینها هم فعال میشوند تا از این توجه سهمی ببرند و الا همه میدانند که پهلویها دیگر به هیچ وجه در ایران جایگاهی ندارند و ملت ایران دیگر به آن تحقیر برنمیگردد، حتی کسانی که به جمهوری اسلامی هم علاقهای ندارند به این تحقیر برنمیگردند و سالهاست که از آنها عبور کردهاند.
چه دلیلی برای این مدعای خود دارید؟
برای اینکه اینها هیچ شخصیتی ندارند. رضا پهلوی الان چه شخصیتی دارد؟ از نظر علمی درجاتی پیدا کرده؟ از نظر سیاسی شأنی پیدا کرده که بر شأن ملت ایران بیفزاید؟ اینها شأن ملت ایران را پایین میآورند. الان حتی کسانی که مخالف صددرصد آیتالله خامنهای هستند، ایشان را یک شخصیت برجسته و یک عنصر فهیم سیاسی میدانند و خودشان میگویند که آیتالله خامنهای تکتک سیاستهای امریکا را خنثی کرده است. شخصیتی که بتواند سیاستهای یک ابرقدرت را خنثی کند شأن ملت ایران را بالا میبرد یا درباره امام این اذعان را دارند که امریکاییها آن همه توطئه کردند ولی امام با یک بیانیه، بازی و فریب آنها را خنثی میکرد، حتی بهرغم کینه و نفرتشان نسبت به امام اعتراف میکنند که امام یک شخصیت تاریخی است. آخرین رئیس موساد در ایران میگوید امام شخصیت بزرگی بود که که از چهرهاش نمیتوانستی تشخیص بدهی که در ذهنش چه میگذرد. امام در اوج پیروزی چهرهاش همانگونه بود که در اوج سختیها؛ آدمهای بزرگ اینگونهاند که از چهرهشان نمیشود فهمید که چه حالی دارند و این نشاندهنده اوج و بزرگی یک شخصیت است.
شما خاطرات مسعود انصاری پسرخاله فرح را بخوانید تا ببینید رضا پهلوی چقدر لجن است. به نظر من، چون ملت ایران در قرارداد رژی، در قرارداد رویتر و در قرارداد 1919 به انگلیسیها تودهنی بزرگی به انگلیسیها زده بودند، انگلیسیها عمداً خانوادهای بیهویت و بسیار دونپایه مثل پهلویها را روی کار آوردند که به بدترین شکل ممکن ملت ایران را تحقیر کنند، وگرنه میتوانستند یک خانواده اصیل طرفدار خودشان را روی کار بیاورند.
با این تفاصیل علت حمایت غربیها از رضا پهلوی چیست؟
به خاطر مثبت کردن حضور خودشان در ایران از رضا پهلوی حمایت میکنند و الا برای پهلویها ارزشی قائل نیستند. دیپلماسی عمومی خود را هم از طریق بیبیسی و من و تو و... تبلیغ میکنند تا روی مردم تأثیر بگذارند. اگر نسل جدید بدانند پهلویها چه هویتی داشتند، دیپلماسی عمومی آنها راه به جایی نمیبرد بنابراین مجبورند بگویند پهلویها خیلی خوب بودند و نزدیک بود ایران را بهشت برین بکنند و الا تمام هزینههایی را که دارند برای دیپلماسی عمومی متقبل میشوند، با آگاهی نسل جوان و مردم درباره تاریخ واقعی، یکسره بر باد میرود.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/