اشتباه مصدق این بود که می‌خواست با دست یک خارجی، خارجی دیگر را بیرون کند

پس از قتل رزم‌آرا و روی کار آمدن مصدق، آقایان تمام وعده‌های خود را مبنی بر اجرای احکام اسلام از یاد بردند! مرحوم نواب ناگهان مشاهده کرد که تمام تلاش‌هایش در انتخابات دوره شانزدهم مجلس و زدن هژیر و رزم‌آرا، یکسره فراموش شده‌اند!

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر شصت و سومین سالروز شهادت سید مجتبی نواب صفوی و یاران پاکباز اوست. هم از این روی و در گفت وشنود پیش روی، با محمدمهدی عبدخدایی درباره «نسبت فدائیان اسلام با نهضت ملی ایران» سخن گفته‌ایم. امید آنکه مقبول افتد.

نسبت فکری وعملی جمعیت فدائیان اسلام با نهضت ملی ایران، از سرفصل‌های مهم در پژوهش پیرامون این تشکل به شمار می‌رود. شما به عنوان یکی از اعضای این جمعیت، این نسبت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. باید گفت که پیش از آن که مذهبی‌ها به میدان بیایند، اساساً مسئله ملی شدن صنعت نفت مطرح نبود. بد نیست که ازیاد نبریم که در دوره چهاردهم مجلس، هنگامی که رحیمیان نماینده چپ‌گرای قوچان، به این دلیل که قرارداد
1933 م. در زمان دیکتاتوری منعقد شده و فاقد ارزش قانونی است، تقاضای لغو آن را می‌کند، دکتر مصدق، با این پیشنهاد مخالفت می‌کند! بعد‌ها و در سال 1327 هـ. ش؛ و در مجلس پانزدهم که قرارداد گس- گلشائیان مطرح شد، اقلیت آن مجلس به مخالفت پرداختند وسنگ بنای مبارزات پارلمانی منتهی به ملی شدن نفت گذاشته شد. همکاری نواب با دکتر مصدق واقلیت مجلس پانزدهم هم، از آن تاریخ شروع شد و در سال 1329-که همه نیرو‌ها تلاش‌های خود را برای دستیابی به این هدف، به کار گرفتند- به اوج خود رسید.

پرواضح است که این ائتلاف با وجود اختلافات اصولی شکل گرفت.به نظرشما اهم این اختلافات کدامند؟

از نظر من، بین این دو، از همان روزهای نخست همکاری، اختلافات اصولی وجود داشت، اما طرفین به دلیل هدف مهمتری که قطع ید استعمار انگلیس از همه عرصه‌ها بود، توجه چندانی به این اختلافات نکردند.

از مصادیق مهم این اختلافات، تفاوت راهبردی آن دو در مبارزه برای ملی شدن نفت بود. مرحوم نواب اعتقاد داشت که اگر ما حکومت اسلامی اعلام کنیم، نفت به خودی خود ملی می‌شود، زیرا یک حکومت اسلامی به دلیل اصل اساسی «نه شرقی، نه غربی» همواره استعمار و وابستگی را نفی می‌کند. در اعلامیه‌های نواب در آن مقطع، همواره قدرتهای مطرح جهان اعم از روس و انگلیس و امریکا، آماج حمله و تخطئه او بوده‌اند، اما مصدق سیاست موازنه منفی را در پیش گرفته بود. او این سیاست را از مرحوم مدرس آموخت، بی‌آنکه توجه کند تضادی که در هنگام طرح این سیاست بین روس و انگلیس بر سر منافعشان در ایران وجود داشت، در زمان او میان آمریکا و انگلیس وجود نداشت. او که درک و شناخت کافی از جغرافیای سیاسی جهان پس از جنگ دوم جهانی نداشت، متوجه نبود که آمریکا و انگلیس،مثلا در طرح مارشال به توافق‌های لازمه رسیده‌اند و دیگر تضادی بین آنها وجود ندارد. مصدق درواقع در سالهای 98 – 1297 هـ.ش زندگی می‌کرد و از اوضاع سال 1330 هـ.ش خبر نداشت! هنوز هم پس از قریب به پنجاه سال از آن قضایا، مشاهده می‌کنیم که آمریکا و انگلیس در بسیاری از عرصه‌ها، هماهنگ عمل می‌کنند هیچ‌گونه تعارضی با یکدیگر ندارند.

در جریان مبارزات ملی شدن نفت، مصدق سعی می‌کرد یک دولت خارجی را به دست دولت خارجی دیگری بیرون کند، در حالی که نواب صفوی اصالتاً هر دولت بیگانه را نفی می‌کرد. من ادعا نمی‌کنم که مرحوم نواب براساس شناخت دقیق معادلات جهانی این نظریه را برگزیده بود، بلکه معتقدم که آرمانگرایی او و اعتقادش به نظریه «نه شرقی، نه غربی»، اصالتاً موجب شده بود که به طور طبیعی نسبت به همکاری با دولت‌های استعمارگر حساس باشد. به عبارت دیگر اعتقاد به آرمان اسلامی، او را از دیگران متمایز ساخته بود.

اختلاف‌اساسی دیگر آن دو، نگاه‌های متفاوت به مدینه فاضله‌ای بود که هر یک برای برپایی آن تلاش می‌کردند. مرحوم نواب برای تأسیس حکومت دینی مبارزه می‌کرد، اما مصدق نه تنها در عرصة سیاست و اجتماع که در محدودة امور فردی نیز قائل به رعایت ضوابط دینی نبود و علناً تظاهر به فسق می‌کرد. از جمله آن که در یکی از جلسات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، در ماه رمضان و جلوی چشم همه نمایندگان، لیوان آب را برداشت و خورد! یکی از نمایندگان به او اعتراض کرد که: «این‌جا مگر مملکت اسلامی نیست، چرا تظاهر به فسق می‌کنید؟» مصدق در جواب گفت، «من اهل تظاهر نیستم.» این موضوع در مذاکرات دوره چهاردهم مجلس آمده است.

نمونه دیگر این که در برابر همه خبرنگاران و عکاس‌ها، از این که خم شود و دست ثریا را ببوسد، هیچ ابائی نداشت. بنابراین به رغم این که هر دو در آغاز همکاری، توجه چندانی به این اختلافات نداشتند و فرصتی هم برای حل و فصل این گونه مسائل نبود، در عین حال، این تضادها قاعدتاً باید بالاخره در جایی خود را نشان می‌دادند.

بسیاری از تاریخ پژوهان بر آنند که اگر حرکت انقلابی فدائیان اسلام در اعدام هژیر ورزم آرا نبود،اساسا دکتر مصدق نخست وزیر نمی شد چه رسد به اینکه نفت ملی شود.دیدگاه شما در این باره چیست؟

حرف درستی است.اوج همکاری نواب با مصدق، انتخابات دوره شانزدهم مجلس بود. قبل از برگزاری انتخابات، مرحوم نواب نامه‌ای به آیة‌الله کاشانی نوشت و سوال کرد: «چرا برای مجلس وکلائی را معرفی کرده‌اید که هیچ یک مذهبی نیستند؟» مرحوم کاشانی جواب داد: «شما مگر می‌خواهید پشت سر این‌ها نماز بخوانید؟ این‌ها برای ملی کردن نفت به مجلس می‌روند و از عهدة این کار هم برمی‌آیند». پس از این پاسخ، مرحوم نواب به شکلی فعال در جریان انتخابات دوره شانزدهم شرکت می‌کند و یاران او برای محافظت از آرای مردم، تا صبح کنار صندوقهای رأی می‌خوابند. پس از آن وقتی می‌بینند که باز هم در انتخابات تقلب شده است، هژیر را می‌زنند. بسیاری از ناظران صادق تاریخ معاصر ایران به این حقیقت اذعان دارند که راه پیدا کردن وکلای ملی به مجلس و به تبع آن ملی شدن صنعت نفت، مرهون مجاهدت‌ها و تلاش‌های فدائیان اسلام بوده است.اقدام انقلابی دیگر فدائیان اسلام، زدن رزم‌آرا بود که به ملی شدن صنعت نفت انجامید.

ظاهرا پس از روی کارآمدن دکتر مصدق وملی شدن نفت،اعضای جبهه ملی تعهدات خود به فدائیان اسلام را فراموش کردند.ماجرا از چه قرار بود؟

پس از قتل رزم‌آرا و روی کار آمدن مصدق، آقایان تمام وعده‌های خود را مبنی بر اجرای احکام اسلام از یاد بردند! مرحوم نواب ناگهان مشاهده کرد که تمام تلاش‌هایش در انتخابات دوره شانزدهم مجلس و زدن هژیر و رزم‌آرا، یکسره فراموش شده‌اند! مصدق هم به رغم آن که با تلاش‌ها و مجاهدت‌های فدائیان اسلام به حکومت رسیده بود، تاب انتقادها و فعالیت‌های آنها را نداشت و به بهانه‌ای واهی، مرحوم نواب را به زندان انداخت. بهانه این دستگیری، بسیار مضحک بود. به مرحوم نواب گفتند: «شما چند سال قبل در ساری سخنرانی کرده و مردم را به هیجان آورده بودید و آنها هم به چند مشروب‌فروش حمله کردند و خساراتی زدند و حالا مشروب‌فروشی شکایت کرده و شما غیاباً، محکوم شده‌اید!».

فدائیان برای پیگیری مسئله به دولت مراجعه می‌کردند و آنها جواب می‌دادند: کار دربار است، به دربار مراجعه می‌کردند، می‌گفتند: کار دولت است! کاملاً آشکار بود که در قضیه دستگیری نواب صفوی در دورة حکومت مصدق، دربار و دولت، هماهنگ عمل می‌کردند.

اعضای دولت مصدق در دورة حکومت او نشان دادند که از حداقل تقوای سیاسی نیز بی‌بهره‌اند. آنها به جای آن که صراحتاً بگویند با نواب اختلاف نظر دارند، به جعل اکاذیب و نشر شایعات دربارة او پرداختند و گفتند که: نواب آلت دست انگلیسی‌ها شده و توسط بهرام شاهرخ، مستقیماً از آنها پول گرفته است! مصدق غیر از کنار زدن همه کسانی که به نحوی در به حکومت رساندن او سهیم بودند، به برخی از اقدامات سیاسی هم که نشانة بارز سوء تدبیر او بود، دست زد. او کسانی را به کار گمارد که عده‌ای از آنها از اعضای فراماسونری بودند. سرلشکر وثوق وزیر دفاع مصدق و سرلشکر حجازی رئیس شهربانی عضو فراماسونری و دکتر متین دفتری دامادش از مرشدین اعظم آن جمعیت بوند.

آزادی دادن به حزب توده که علناً به مقدسات مذهبی مردم و علما توهین می‌کردند، از جمله سوء تدبیرهای سیاسی مصدق بود. این گونه اقدامات، در مجموع موجب دلسردی مردم از دولت مصدق شد و در نتیجه در روز 28 مرداد 1332 هـ.ش، کسی به دفاع از دولت او برنخواست. اتخاذ این سیاست‌های غلط سبب شد که یک نهضت پیروز ملی، به شکستی فاحش منجر شود. در تحلیل رویداد آمریکایی 28 مرداد، هزینه کردن چند میلیون دلار، سبب سقوط دولت نشد، بلکه پیشاپیش به علت سوءتدبیرها و ستمهایی که بر مجاهدین راستین نهضت روا گردید، بستر و زمینه لازم برای تحقق و کودتا آماده شد، وگرنه یک دولت مقتدر مردمی با خرج چند میلیون دلار، سقوط نمی‌کند. بسیاری از صاحبان قدرت در دوره مصدق، پس از کودتا به مناصب مهمی دست پیدا کردند، از جمله کریم سنجابی تا آخر عمر از وزارت علوم حقوق می‌گرفت و محمد رضا جلالی نائینی، خویشاوند نزدیک دکتر فاطمی و سردبیر روزنامه باختر، سناتور شد!

نهضت ملی نفت، سرانجام غمباری پیدا کرد که تحلیل واقع‌بینانه و حقیقی‌آن، جرئت و جسارت ویژه‌ای را می‌طلبد.

منبع:دانشجو

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها