نگاهی به زندگی شهید اسماعیل دقایقی؛ علاقه عجیب فرماندهان حشدالشعبی به سردار ناشناخته خوزستانی+فیلم
سردار شهید اسماعیل دقایقی از فرماندهان بزرگ دفاع مقدس بود که با پای ریزی گروه منصورون نبوغ او در امور جنگی شناخته و بعدها به فرماندهی لشگر مجاهدین عراقی رسید.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بهبهان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مردم مسلمان عراق به ویژه شیعیان آن کشور, همراه و همگام با انقلاب شدند که در آن هنگام حزب بعث عراق به سرکردگی صدام به منظور زمینه سازی برای جنگ با ایران، احمد حسن البکر رئیس جمهوری وقت را از قدرت عزل کرد.
صدام، شیعیان عراق به خصوص حوزه های علمیه و طرفداران حزب الدعوه را به محاصره در آورد و همه گروه ها و سازمان های مخالف به ویژه شخصیت های دینی و علمی را به طرز وحشیانه سرکوب کرد و این سرکوب از روز اول سپتامبر سال 1979 و تا آخرین روز حکومت صدام ادامه داشت. اوج این حمله وحشیانه در اعدام شهید آیت الله سید محمد باقر صدر (ره) و ده ها تن از کادرهای جنبش اسلامی عراق تجلی یافت.
در نتیجه این اقدامات سرکوبگرانه, ده ها تن از کادرهای جنبش اسلامی و مردم بیگناه عراق از کشورشان فرار کردند و به جمهوری اسلامی پناه آورند و در شهرهای مناطق مرزی همچون اهواز، آبادان، کرمانشاه و سایر شهرهای ایران به ویژه تهران و قم مستقر شدند و در ابتدای ورود فعالیت های فرهنگی و تبلیغی خود را آغاز کردند.
با آغاز تجاوز نظامی عراق به ایران، جوانان مجاهد عراقی برای مبارزه با صدام به حمل اسلحه روی آوردند و در پادگان شهید صدر در 20 کیلومتری اهواز استقرار یافته و به دفاع از جمهوری اسلامی شتافتند که تعداد زیادی از آنان در این مسیر به شهادت رسیدند که پس از آزادسازی خرمشهر و در پاسخ به پیام امام خمینی (ره) که عراقی ها را به سازماندهی گروه های بسیجی دعوت کرده بودند، یگان بسیج مجاهدین عراقی در همان پادگان شهید صدر اهواز تشکیل شد. دوره آموزشی مجاهدین در اواخر سال 1361 مصادف با سالگرد شهادت آیت الله سید محمد باقر صدر آغاز شد و در اوایل سال 1362 پایان یافت.
در پایان این دوره آموزشی، یک گردان رزمی به نام گردان «شهید صدر» و دو گروهان دیگر شکل گرفتند. بعد از گذشت مدت کوتاهی، گردان «امام موسی کاظم (ع)» و گردان «شهید دستغیب» و گردان «شهید بهشتی» تشکیل شد. آنگاه گردان انصار الحسین (ع) مخصوص نیروهای عشایر جنوب عراق شکل گرفت. مأموریت این گردان ها در ابتدای امر دفاعی و شرکت در عملیات شناسایی بود، ولی بعد از گذشت مدتی در قالب تیپ امام صادق (ع) سازماندهی شدند و حالت رزمی به خود گرفتند.در اواخر سال 1363 بود که «اسماعیل دقایقی» به فرماندهی این تیپ منصوب شد.
دقایقی که بود؟
اسماعیل دقایقی درسال 1333 در شهر بهبهان استان خوزستان در خانواده ای متدین چشم به جهان باز کرد. او پس از اتمام دوران دبیرستان، در سال 1349 در کنکور هنرستان شرکت ملی نفت شرکت کرد و پس از قبولی، به ادامه تحصیل در آن هنرستان پرداخت. اسماعیل در همین هنرستان با محسن رضایی فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس آشنا شد و در خوزستان گروهی به نام«منصورون» را شکل دادند.
مسعود صفایی مقدم از دوستان شهید دقایقی درباره این گروه می گوید: «پیش از انقلاب هر دو عضو انجمن اسلامی دانشجویی و هر دو فعال سیاسی بودیم. تقریباً در فعالیت ها و جلسات مذهبی و سیاسی به طور فعال شرکت می کردیم. به تدریج که تنور انقلاب گرم تر شد و احساس نیاز به سازماندهی جدی تر نیروهای پیرو حضرت امام(ره) بیشتر شد, برادران و خواهران مبارز دانشجو به این مهم مبادرت ورزیدند.در این میان برخی برادران از جمله سردار محسن رضایی به کمک تعدادی از دوستان خود از جمله شهید اسماعیل اقدام به تشکیل گروه منصورون کردند که در بهبهان بنده و دوستان زیادی از جمله شهدای عزیز سردار مجید بقایی و سردار صدرالله فنی به این تشکل پیوستند.»
چگونه یک ایرانی فرمانده سپاه عراقیها شد؟
او در طول دوران پیروزی انقلاب اسلامی اقداماتی علیه رژیم شاهنشاهی انجام داد و در طول این مبارزه چندین بار به زندان افتاد و شکنجه شد. اسماعیل در سال 1353 در رشته آبیاری دانشکده کشاورزی دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصیل در این رشته، دوباره در کنکور شرکت کرد و به دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران که از لحاظ فضای مذهبی، سیاسی و علمی برای او مناسب تر از دیگر مراکز علمی و آموزشی بود، ورود پیدا کرد و در مدت حضورش در دانشگاه تهران، اقداماتی برای آگاه سازی دانشجویان و مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی انجام داد.
مسعود صفایی مقدم درباره ویژگی های شهید دقایقی در دوران قبل از پیروزی انقلاب افزود: از نظر من ویژگی مهم اسماعیل این بود که زندگی را بسیار جدی می گرفت و همه تلاشش این بود که وقت خود را هدر ندهد. در راستای جدی تلقی کردن زندگی که یک دستور قرآنی است، همه تلاشش این بود که سبک زندگی دینی داشته باشد. برای هرکار دلیل شرعی داشته باشد. یادم هست. یک بار کسی, نسبت فتنه به یک کار او داده بود و در حالیکه ما بسیار از نسبتی که به ایشان داده بودند عصبانی بودیم, اما اسماعیل به طور جد دنبال این بود که ببیند آیا کار ایشان واقعا مصداق فتنه می شود یا خیر! و صمیمانه موضوع را پرس و جو می کرد که چنانچه ادعای مدعی درست است, به اصلاح بپردازد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اسماعیل با اینکه علاقه زیادی به ادامه تحصیل داشت ، اما با توجه به ضرورتی که در عرصه انقلاب و دفاع احساس می کرد دانشگاه و تحصیل را ترک کرد و در سال 1358 به همراه دوستانش جهاد سازندگی را در شهر آغاجاری تأسیس کرد. پس از این نیز به همراه دیگر دوستان و همرزمانش سپاه های شهر های استان خوزستان را تأسیس کرد.شهید دقایقی در طول دوران دفاع مقدس در قرارگاه لشکر فجر،لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) و اکثر عملیات ها حضور داشت و رشادت های زیادی از خود نشان داد. او نیز برای مدتی به قم رفت و مسئول حفاظت از شخصیت های استان قم را بر عهده داشت.پس از آن اسماعیل دقایقی بنا به ویژگی ها و توانمندی هایش به فرماندهی تیپ مجاهدین عراقی منصوب شد.
اسماعیل دقایقی در اولین اقدام, تیپ شرکت دادن تیپ در عملیات بزرگ بدر بود که در این عملیات منطقه «الترابه» در هور الهویزه توسط مجاهدین عراقی آزاد شد. دقایقی بعد از این عملیات، گردان انصار الحسین را در سازمان سه گردان فوق الذکر ادغام کرد و این تیپ از آن روز به میمنت عملیات بدر به «تیپ 9 بدر» نامگذاری شد.
جمال جعفر آل ابراهیم معروف به ابو مهدی مهندس فرماده میدانی حشد الشعبی عراق درباره ویژگی های رفتاری و فرماندهی شهید دقایقی در لشکر بدر می گوید: «یکی از ویژگی های شهید دقایقی شجاعت او بود. شجاعت فقط به حضور او در جبهه محدود نبود. یکی از نشانه های شجاعت او نحوه تعامل با برادران مجاهد عراقی و اعتماد سازی متقابل با نیروهای مجاهد بود. در حقیقت با آمدن شهید دقایقی یک نوع اعتماد متقابل بین او و سایر نیروهای مجاهدین عراقی به وجود آمد.
ویژگی دوم شهید دقایقی، صداقت و راستگویی او بود. صداقت او خیلی روشن و آشکار بود. آدم مخلص و فداکار بود. انسانی متدین بود که هیچ وقت قرآن از دست او زمین گذاشته نمی شد. هر جا که می رفت قرآن همراه داشت. از هر فرصتی که فراهم می شد قرآن را باز می کرد و قرآن می خواند. مطلب مهمتر این است که شهید اسماعیل دقایقی به مجاهدین عراقی با چشم برادر نگاه می کرد و نه به عنوان افراد بیگانه. هر چند که روش فرماندهی او قاطع و مقرراتی بود، ولی شکی نیست که مجاهدین عراقی به او مانند یک برادر نگاه می کردند. مجاهدین عراقی قبل از اینکه مطیع دستورات او باشند، او را مانند پدر و برادر خود می دانستند. با این وصف دل همه را به دست آورده بود.
میزان توانمندی او برای برقراری روابط دوستانه با دیگران بیشتر بود. در آن زمان میانگین سنی نیروهای مجاهد عراقی بین 15 تا 70 سال بود. کسانی که معاصر شهید دقایقی بودند چه نوجوان و چه بزرگسال احساس می کردند که با او روابط دوستانه و شخصی دارند. این ویژگی و سایر ویژگی های شهید دقایقی باعث شده بود که مورد اعتماد مجاهدین عراقی قرار گیرد. از زمانی که شهید دقایقی اعتماد سازی را آغاز کرد و مورد اعتماد مجاهدین عراقی قرار گرفت، عملیات های تهاجمی تیپ 9 بدر به طور منظم آغاز شد. شرکت تیپ 9 بدر در عملیات بزرگ بدر اولین عملیات تهاجمی مجاهدین عراقی در جبهه ها به شمار رفت و این برکت فرماندهی و اصرار شهید دقایقی بود.»
روایت منتشر نشده شهید تقوی از اولین فرمانده ایرانی لشکر عراق
این ویژگی ها به مجاهدین عراقی انگیزه داد تا به شهید دقایقی اعتماد کنند و در سایه فرماندهی او بجنگند. او با افرادی در درون تیپ بدر آشنا شد که واقعا با اخلاص و فداکار بودند. اغلب مجاهدین عراقی در آن برهه از عراق فرار کرده بودند و بخش دیگری هم آواره شده بودند، یا به دلخواه خودشان به ایران مهاجرت کرده بودند. در میان آن ها افراد بیسواد و افراد تحصیل کرده از قبیل پزشک، مهندس، درجه دار نظامی وجود داشت. از زمانی که شهید دقایقی این اقشار مختلف را شناخت، با مدیریت خود از این توانمندی ها بهره برداری کرد. به طور مثال واحد مهندسی تیپ بدر در مرحله ای هشت مهندس داوطلب در اختیار داشت. شهید دقایقی با ویژگی های منحصر به فردی که داشت، توانست از خود یک شخصیت محوری در تیپ 9 بدر بسازد.»
لشکر 9 بدر در طول فرماندهی شهید دقایقی در عملیات هایی همچون «قدس 4»، «عاشورای4»، «کربلای2»، «کربلای 4»و «کربلای5» حضوری موثر و فعال داشت. سرانجام شهید اسماعیل دقایقی در 28 دی ماه 1365 در جریان عملیات کربلای 5 به شهادت می رسد.
همسر شهید دقایقی آخرین دیدارش با او را این چنین روایت میکند:«دو سه هفته بود که از مسافرتش گذشته بود و من در تهران بودم. به من تلفن کرد و گفت: اگر میتوانید به اهواز بیاید.
من نگران شدم و گفتم، شاید ایشان مریض شده است. لذا عازم اهواز شدم, ساعت 11:30 شب بود که موفق به دیدار او شدم. در حالی که ایشان خیلی خسته به نظر می رسید، گفت: این دفعه لازم است که خودم به جلو بروم و این اولین باری بود که به من صریح می گفت می خواهم به خط اول عملیات بروم. هر چند که ایشان همیشه در خطوط مقدم بود، اما هیچ وقت من این مسئله را نگفته بود. من پرسیدم: آیا امکان دارد پیروز شویم و باز یکدیگر را ببینیم؟ ایشان گفت: من علم غیب ندارم همین قدر می دانم که ما داریم پیروز می شویم. من گفتم: شما هنوز وارد عملیات نشدید و فردا می خواهید شرکت کنید؟ ایشان گفت: شما فکر کنید که دیدار من و شما در بهشت می باشد. و من از همان روز با آن سخنش همه چیز را خواندم و دیگر حرفی به ایشان ندادم. صبح خداحافظی کرد و رفت.»
شهید دقایقی در حالی که با موتور برای سرکشی از نیروهای خود، به سمت خط مقدم در حرکت بود توسط هواپیمای دشمن هدف بمب قرار گرفت و به شهادت می رسد.یکی از همرزمان شهید دقایقی از لحظه شهادت او می گوید: «بعد از اینکه مأموریت به لشکر ابلاغ شد، برای انجام عملیات کربلای پنج ، برادر اسماعیل به پادگان آمد که گردان ها را آماده کند. صبح یکشنبه 28 دی به من گفت که یک موتور آماده کنید تا به خط برویم. بلافاصله آماده شدیم و با یک دستگاه موتور به طرف خط حرکت کردیم، تا اینکه ایشان خط را سرکشی و شناسایی کنند. در بین راه تا خط متوجه شدیم که هواپیمای دشمن در منطقه است و خیلی نزدیک به ما حرکت می کند. به ناچار موتور را پارک کرده و پیاده شدیم و به طرف کانال به راه افتادیم، ایشان چند قدمی جلوتر بود در این لحظه های بمب های خوشه ای دشمن به زمین اصابت کرد و ما هر دو زخمی شدیم و ایشان از ناحیه پا جراحت برداشتند. به هر زحمتی بود وارد کانال شدیم. چند متر جلوتر سنگری مشاهده کردیم. به قصد گرفت رفتن به آن سنگر حرکت کردیم که ناگهان صدای سوت راکتی ما را به خود توجه کرد. به سرعت به حال خیز درآمدیم.با انفجار راکت هرکدام به سویی پرتاب شدیم و کانال نیز تکان شدیدی خورد.احساس کردم سقفی بر سر ما فرو ریخته است. پس از چند ثانیه اسماعیل را صدا کردم ولی جوابی نشنیدم. گرد و خاک کمتر شد. دقت کردم دیدم که اسماعیل بسیار آرام خوابیده است و من اصلا احتمال آن را نمی دادم که من سالم بمانم و او به شهادت رسیده باشد. مقداری خاک و سیمان و غیره که روی ایشان بود کنار زدم و بیشتر دقت کردم دیدم ایشان با بال شهادت به دیار یار پرواز کرده است.»
محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه پاسداران نیز در دیدار با خانواده شهید دقایقی در سخنانی گفته بود که «...اینکه گریه می کنم، به خاطر عشق و علاقه ای است که به اسماعیل داشتم. اسماعیل جزء نادر برادرانی بود که در قلب من جای داشت و شاید این را من بروز نمی دادند و به دیگران یا برای خود اسماعیل نمی گفتم. اما واقعا اسماعیل یکی از عزیزانی بود که من به شدت به ایشان علاقه مند بودم و اگر من گریه می کنم برای این است که نمی شود مانع عشق و علاقه شد به هر حال هر کسی که علاقمند به دیگری باشد ، احساس دارد و متاثر می شود و من برای خود گریه می کنم که الان دیگر اسماعیل در کنار ما نیست و به هدف متعالی خودش رسیده است و اگر اسماعیل ها در صحنه های نبرد با شکوه الهی شهید نشوند، همیشه زندگی برای آنان تلخ و سیاه است. عظمت اسماعیل در رزم و مبارزه اوست. ابراهیم علیه السلام در میدان نبرد الهی است که ابراهیم می شود و این عشق الهی است که شکوه و عظمت و شیرینی و جذبه به اسماعیل ها می دهد.»
انتهای پیام/ ت