واگویههای سینماییــ۴|ایرادهای آییننامهای نارنجی و دقت هیئت انتخاب
تعداد ستارههایی که ریشه در خوب یا بد بودن فیلم ندارد و ظاهراً برمیگردد به میزان آشنایی و ارتباط میان منتقدان با عوامل فیلم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا ــ کیوان امجدیان
ناگهان درخت یک فیلم شاعرانه است و پر از لحظهپردازی. اگر بخواهیم طعنه و کنایههای سیاسی و ایدئولوژیک را برداریم آنچه مقابلت خواهد بود یک فیلم عاشقانه و شاعرانه دلنشین است که البته چند پله از فیلم قبلی صفی یزدانیان یعنی "در دنیای تو ساعت چند است" پایینتر است. اینبار گویا پیمان معادی تفکرات او که در بمب هم کاملاً ظهور و بروز دارد بر تفکرات شاعرانه صفی غلبه داشته و در نتیجه خروجی آنها فیلمی شده که چند برابر پایینتر از فیلم قبلی او است.
اینبار اگرچه رگههایی از علاقهمندیهای کارگردان در روایت داستانگو و شاعرانه با محتوای برخاسته از گرایشهای او همچنان بهچشم میخورد و گرچه یزدانیان تلاش کرده تا قابهای پرانرژی و پر از رنگ ارائه دهد و حتی در تلخترین موقعیتها مثل زندان هم تلاش کرده تا با یک موسیقی، یک صدا یا حتی یک شوخی نگذارد حس بدی از طریق فیلمش منتقل شود اما همه این تلاشها شاید بهدلیل نگاه معادی امکان جولان نداشته و فیلم شاعرانه یزدانیان مغلوب تکهپرانیها و استعارهها و حرفهایی شده که بهگفته میلاد دخانچی در برنامه نقد سینما محتوایش را شبیه فیلمهای شبکه من و تو کرده است. اصلاً این آفت بسیاری از فیلمهای امسال است، فیلمهای خوبی که بهزور میخواهند چهارتا حرف سیاسی مخالف و منتقدانه به فیلمشان بچسبانند و با همین خبط، باعث میشوند تا شاعرانگی یا قاببندی یا اصلاً "کنه" سینما"یی فیلم بهچشم نیاید.
قصرشیرین هم یک داستان یکخطی دارد درباره پدری که در شرایطی خاص مجبور است دو فرزندش را با خود نگاه دارد و فیلم شرح روایت چند ساعت با هم بودن آنها است و تلاش کارگردان برای اینکه این زمان حدود نیمروز را در دو ساعت بهتصویر بکشد. فیلم نه قصهای مناسب فیلم بلند دارد، نه قابهایی که پابند زیباییشان شوی و نه شخصیتی که با آنها همذاتپنداری کنی.
فیلم حتی جزئینگر و استوار بر لحظهپردازیهای درست هم نیست و صرفاً یک تجربه نهچندان خوب از روی دست فیلمهای اروپایی است که بر اساس شرح و بسط جزئیاتی شکل گرفتهاند. فیلمهایی که در نمونه های موفق داخلی آن مثل درباره الی هم همین لحظهپردازیها و جزئینگریها روی روایت قصه و تشکیل و تکمیل پازل نهایی مؤثرند اما در قصر شیرین (که هیچ ربطی هم به نام شهر قصرشیرین ندارد) لحظهپردازیها و تأکید بر جزئیات ظاهراً فقط بهقصد تبدیل کردن یک فیلم کوتاه به فیلمی بلند کارکرد داشتند.
شاید نکته عجیب و جالب در این ماجرا تعداد ستارههایی است که بعضی منتقدان محترم به این فیلم دادهاند، تعداد ستارههایی که اتفاقاً همانها باعث میشوند مردم دیگر نه به نقد اعتقادی داشته باشند و نه به منتقد اعتماد.
تعداد ستارههایی که ریشه در خوب یا بد بودن فیلم ندارد و ظاهراً برمیگردد به میزان آشنایی و ارتباط میان منتقدان با عوامل فیلم.
فیلم را میرکریمی سرمایهگذاری کرده است. او چند دوره دبیر جشنواره جهانی فجر هم بوده است. خدا را شکر میرکریمی آنقدرها اوضاع مالی خوبی دارد که هم روی فیلم خودش که میداند گیشه خوبی ندارد سرمایهگذاری کرده و هم روی یک فیلم پرخرج با نام "ما همه با هم هستیم" که بهگفته بعضی کانالها و سایتها بیش از 20 میلیارد و بهگفته خودش یکسوم این مقدار هزینه داشته است.
و اما دیروز یکی از بدترین روزهای جشنواره بود. سانس اول "مسخرهباز" اهالی تئاتر و آنها را که مخاطب تئاترهای غنیزاده بودند فقط راضی میکرد، فیلمی ابزورد که البته شاید بنمایههای آن به تفکرات پوچگرایانه برسد و نه چیز دیگر.
ملغمهای از فانتزیهای ساختهشده بهکمک جمعی از بازیگران خوب با متنی که گاهی به سانتیمانتالیسم تنه میزند و استفاده از پروداکشن فراتر از عموم پروداکشنهای امروز سینمای ما و همه آنها در خدمت روایت هیچ... اساساً اگر اعتقاد داشته باشید که یک فیلم باید دستچینشدهترین نماها یا ریتم سریع یا قصهای بدون حشو و زوائد باشد این فیلم غنیزاده را نبینید. اساساً او در این فیلم مقابل مینیمالیسم ایستاده است و تلاش میکند تا با دیالوگها، گریمها، صحنهآراییها و حتی کست بازیگرانش تنی در دریاچه ماکسیمالیسم به آب بزند و روایتگر یک هیچ بزرگ باشد.
روزهای نارنجی فیلم دیگر دیروز بود که با وجود داشتن ستارههایی مثل هدیه تهرانی، علی مصفا و مهران احمدی، نه مردم را راضی کرد و نه منتقدان را و روزهای نارنجی حواشیای دارد که از متن فیلم پررنگتر است. تهیهکننده این فیلم علیرضا قاسمخان رئیس موزه سینما است و همین یعنی یک ایراد.
از سوی دیگر این فیلم پیش از جشنواره فجر در چند جشنواره جهانی حاضر بوده و در بخش بهترین فیلم جشنواره زوریخ و سائوپائولو جایزه گرفته و در چند جشنواره دیگر هم شرکت کرده و توفیقی نیافته است. جالب اینجاست که در دورههای قبل جشنواره فیلم فجر اگر فیلمی پیش از حضور در جشنواره فجر به جشنوارههای دیگر فرستاده میشد امکان حضور در فجر را از دست میداد اما اینبار انگار همه چیز طور دیگریست.
کارگردان این فیلم آرش لاهوتی است. او چند سال قبل و نزدیک زمانی که قاسمخان معاون پژوهشی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بود مستند راننده و روباه را تهیه کرد و حالا دوباره قاسمخان این بار در کسوت مدیرعامل موزه سینمای ایران تهیهکننده فیلم بلند آرش لاهوتی شده است.
درباره زهر مار هم عجالتاً حرفی نیست، یک فیلم کمدی ضعیف که نشان میدهد هیئت محترم انتخاب چقدر با دقت و وسواس و لابد بعد از چندبار دیدن، فیلمها را انتخاب کردهاند!
انتهای پیام/*