شعرخوانی سعید حدادیان در اختتامیه سوگواره «حریر سوخته»+فیلم
شعرخوانی سعید حدادیان در اختتامیه اولین سوگواره شعر فاطمی «حریر سوخته» منتشر شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، اولین سوگواره شعر فاطمی با عنوان «حریر سوخته» با مشارکت محفل شعر قرار و منطقه فرهنگی و گردشگری عباس آباد تهران در موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تهران برگزار شد.
در ادامه فیلم شعرخوانی سعید حدادیان را میبینید:
دامان این قصیده پر از لاله شد بیا
منشور انقلاب چهل ساله شد بیا
چشم زمانه از غم هجران سپید شد
باید برای صبح ظهورت شهید شد
این اشکها که برسرراهت چکیده اند
گویا که بوی پیرهنت را شنیده اند
ما تشنه ایم, تشنهء باران عاشقی
با تو چهار فصل بهاران عاشقی
وقت اذان حی علی دوست خواندن است
کی انتظار از حرکت ایستادن است؟!
هرکس که بی نشانه روان شد نشانه شد
هرکس گذشت از سر و جان, جاودانه شد
باید درآفتاب ولایت سپیده شد
درآتش محبت تو آبدیده شد
باید به گرد ماه خطی نقره فام گشت
باید شبیه کعبه به دور امام گشت
شرط وصال دوست گذر از بهانه هاست
دریا در انتظار همه رودخانه هاست
وقتی که روزگار پر از عمرعاص شد
شامات وعده گاه عروج خواص شد
در پیچ و تاب معرکه شمشیر خون گریست
یک روز این حماسه بدون شهید نیست
ای اشک از حسین ع بگو از حسن ع بگو
از ماجرای حله بگو, از یمن بگو
از لاله ها حریم چمن سرختر شده
این روزها عقیق یمن سرختر شده
صد چلچله در آتش آن چله سوختند
احرامیان قافلهء حله سوختند
راس بریده شاهد و روی کبود هم
آل خلیفه می رود, آل سعود هم
از فاطمیه س آینه دار محرم است
شیعه همیشه آتش خط مقدم است
دست علی ع و فاطمه س همواره برسرت
شیعه به خود ببال که زهراست س مادرت
تا آیه های وحی ز ایثار او شکفت
تنها خدا گواست چه شبها گرسنه خفت
بر راستگوترین زن عالم درود باد
بر هستی پیمبر اکرم ص درود باد
ای کائنات جمله غباری ز قبر تو
چشم ملائکه همه مبهوت صبر تو
صبح سعادت علویون نگاه تو
توحید زنده می شود از بارگاه تو
کفو علی ع, شریک غم مرتضی ع تویی
تنها مدافع حرم مرتضی تویی
پیمانهء شهود خدا دست فاطمه س است
حکم شهادت شهدا دست فاطمه س است
ما را به پیشگاه خدا روسپید کن
مادر مرا برای حسینت ع شهید کن
شب های سوگواری قرآن وعترت است
هنگام شعر حافظ و ذکر مصیبت است
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
ای اشک از حسین ع بگو از حسن ع بگو
از ماجرای غسل بگو , از کفن بگو
از ماه, از ستاره بگو, از سحر بگو
از آه مادرانه بگو, از پسر بگو
از ناگهان کوچه...نه!, از تازیانه...نه!
از شعله ها..نه, از در و دیوار خانه...نه!
یک لحظه از غریبی مولاع بگو بس است
یک جمله از وصیت زهراس بگو بس است
بر لب رسید جان زمین, جان آسمان
تابوت بود و شانهء لرزان آسمان
انتهای پیام/